اي هميشه بهترين



اي نسيم سحر آرامگه يار کجاست

منزل آن مه عاشق کش عيار کجاست

هرسر موي مرا باتو هزاران کاراست

ماکجاييم و ملامتگر بي کار کجاست

ساقي و مطرب و مي،جمله مهياست ولي

عيش، بي يار مهيا نشود يار کجاست

همه هستي ام را که ذره اي از لطف بي نهايت اوست. خاک قدمت کردم، شايد بيايي و نفسي بر اين خاک تيره ، پاي عنايت گذاري. آنگاه است که چشمان هميشه منتظر نرگس، توتيايي خواهد يافت که جهاني را تواند روشني بخشد و قافله هستي را راه نمايد.

اي مهربان ترين! ببين که از اشک، سرشارم ببين که مرغ دلم در آسمان آرزوها چگونه بال و پر مي زند ببين که دستان نيازمند، جز در آستان تو اجابت را نمي يابد. پس بيا و شبهاي تنهايي دلم را که در هر گوشه آن هزار يلدا خفته است، ستاره باران کن.

اي جانان جان! از فيض نگاه توست که عشق در خانه قلبمان مي تپد، و رود زندگي در رگهاي عمر، جاري است.

ترنم عاشقانه ترين کلاممان، موسيقي آرام نام توست، که به تار هستي، زخمه شوق مي زند و آهوي عاشقي را چابکتر از هميشه به هر سو مي برد.

اي هميشه سبز! چشم به راه آمدنت، در جاده هاي سرد انتظار، ره مي پيماييم. شايد آينه اشکمان نيم نگاهي از رخ مهتابي ات را حسرت به دل نماند.

اي سرخ ترين سپيده! مهر خونين چشمانمان در انتظار صبح صادق ديدار توست که هر بامداد سر بر مي کند، تا شايد دراين بي نهايت اندوه، نشاني از تو بجويد، که بي تو راه گم کردگانيم در اين حيرت. اي وارث لب تشنگان! تشنه ديدار توايم و سالهاست که جز سراب هزار رنگ دنيا، اجابتي به خودنديده ايم.

بيا که کام عطشناک زندگي در انتظار زلال حضور تو به تمنا نشسته است.

در رؤيايي ترين شبهاي دل، نام تو آذين تنهاييهاي بي پايان ماست. اي بهترين هميشه و اي هميشه بهترين! انجمادذهن خسته من، شعاعي از تو را مي خواهد تا زمستان زندگي را از طراوت بهار تو لبريز کند.

اي تمام زيبايي! عشق تنها با تو معنا مي شود و دلدادگي، کودک نوآموز دبستان کوي توست.

تو جاني و همه خوبيهاي عالم، کالبد.

تو بهاري و همه فضيلتها، چون شاخه هاي تودرتو، تو را انتظار مي کشند.

اگر هنوز آيين مهرورزي غبار خاموشي نگرفته است، چون مهر رخ تو برآيينه ها مي تابد. اگر هنوز اميدي است، چون گرماي نفس تو چون نسيم بهاري، جان مي بخشد و شکوفايي مي آورد.

نرجس امامي پناه