جشن ديدار



رد نگاهمان

از شب وداع تا روز ديدار

ستاره را مي جويد

ما طلوع فجر را باور کرده ايم

در عمق باور ما

شبهاي فاصله دوام بي دوامند

ظاهر آرام ما در حجم سکوت

فرياد را انباشته تا بر سر بيداد کشد

ساز آرزوهايمان آهنگ آزادي را

در دستگاه اعتراض به قفس مي نوازد

ما پرواز بي بال و پر را آموخته ايم

تا فصل کوچ به همراه پرستوهاي مهاجر

از آمدن بهار مژده آوريم

در سينه جاي دل آيينه گذاشته ايم

تا پژواک آفتاب را

در طلوع شگفت انگيزش از غروب باشد

در باغ مشتاقانم در رؤياي بذر خفته چشم براهان

غنچه گل نرگس مي بينيم

بر سنگفرش جاده ها

تا ديار آشنا گل افشاني کرده ايم

تا در وعده گاه صداقت

زير سقف ميثاق

جشن ديدار بگيريم

آزاد - ع