سيدبن طاووس رحمه الله



سيدبن طاووس رحمه الله


عنايات امام عصر
ارواحنافداه به سيدبن طاووس رحمه الله [589-664ه. ق ]






از ميان علماى عصر غيبت كبرى، كمتر عالمى از لحاظ جلالت قدر و عظمت مقامات
معنوى به پايه سيدبن طاووس قدس سره مى رسد كه واسطه او با امام عصر خويش بسيار
خصوصى و داراى اسرار بسيارى بوده است(1) ؛ شخصيتى كه آنقدر به امام عصرعليه السلام
خويش قرب روحى و معنوى پيدا كرد كه امام زمان عليه السلام او را فرزند خويش
ناميد.(2) وى داراى مكاشفات، مشاهدات و رؤياهاى صادقه و تشرفات بسيارى بوده كه هر
يك از آنها بازگو كننده مقام معنوى آن عالم بزرگوار است كه به وضوح مى توان عنايات
امام عصر ارواحنافداه را به اين شخصيت معنوى مشاهده نمود؛ از آن جمله قضيه زير است
كه خود صداى دلرباى امام عصر خويش را شنيده است كه آن عزيز دست به دعا بلند كرده و
براى شيعيان به درگاه خداى تعالى دعا نموده است ؛ خود در اين باره مى گويد:





در
يك سحرگاه در سرداب مطهر از حضرت صاحب الامرارواحنافداه اين مناجات را شنيدم كه
مى فرمود: خدايا شيعيان ما را از شعاع نور ما و بقيه طينت ما خلق كرده اى ؛ آنها
گناهان بسيارى با اتكا بر محبت ما و ولايت ما كرده اند ؛ اگر گناهان آنها گناهانى
است كه در ارتباط با تو است، از آنها درگذر كه ما را راضى كرده اى و آنچه از گناهان
آنها، در ارتباط با خودشان و مردم است، خودت بين آنها را اصلاح كن و از خمسى كه حق
ما است به آنها بده تا راضى شوند و آنها را از آتش جهنم نجات بده و آنها را با
دشمنان ما در سخط خود جمع نفرما.(3)





آن
عارف كامل در فرازى از كتاب ارجمند مهج الدعوات، پيرامون لطفى ديگر از امام عصر
خويش مى فرمايد:





در
شب چهارشنبه، سيزدهم ذى قعده، سال 638 در سامرا بودم. سحرگاهان صداى آخرين امام
معصوم، حضرت قائم عليه السلام را شنيدم كه براى دوستانش دعا مى كرد و عرضه
مى داشت:... خداوندا، آنها را در روزگار سرافرازى، سلطنت و چيرگى دولت ما، به زندگى
بازگردان .(4)












...................................................




پي نوشتها :




1) محدث نورى
در مستدرك الوسائل در اين باره يم گويد:«از برخى فرازهاى كتاب ابن طاووس خصوصاً كشف
المحجه ايشان ظاهر مى شود كه باب ملاقات وى با حضرت ولى عصرصلوات الله عليه باز
بوده»؛ مستدرك، ج 3، ص 499.




2) تشرف
«اسماعيل هرقلى»؛ بحارالانوار، ج 52، صص 61-64.




3) نجم الثاقب،
ص 296.




4) مهج
الدعوات، ص 368.