آثار سازنده انتظار و نقش آن در ساختن اجتماع


بر خلاف تصوّر کساني که مي پندارند «انتظار» عامل رکود و سستي است، انتظار عامل حرکت و جنبش است. و از آن جهت که آدمي را به آمادگي وامي دارد و او را در مسير حقّ و عدالت قرار داده و براي از بين بردن باطل، تشويق و ترغيب مي نمايد، داراي نقش تربيتي مهم و سازنده اي است.

مطابق آيات کريمه قرآن مجيد و روايات بي شماري که از امامان اهل بيت(عليهم السلام)رسيده است «انتظار فرج» يکي از عقايد انسان ساز و انقلاب آفرين و از مهم ترين منابع الهام و شوق دهي براي زمينه سازي جهت ايجاد تحوّل و تکامل و سوق دادن انسانها به سوي حکومت عدل و ايمان است.

از ديدگاه اسلام و به خصوص مذهب حقّه «تشيّع» انتظار همه گاه برانگيزنده، تحرّک بخش، جنبش آفرين و سرچشمه شور مقاومت، ايثار و قيام و حرکت مستمر است.

روي اين بيان، نخستين نکته اي که با عنايت به مفهوم انتظار بايد بدان توجه نمود، «شناخت و آگاهي» از محتواي انتظار، و «گرايش و دلبستگي» نسبت به محتواي آن است.

بنابراين، در اين زمينه بايد ديد اولياي دين چه خصلتها و فضايلي را براي منتظران ظهور حضرت مهدي(عليه السلام) و ياران پاکباز آن حضرت برشمرده اند، تا آنها را در خود ايجاد نمايد.

اينک ما در اينجا براي روشن شدن اذهان، به نمونه هايي از آن اوصاف اشاره مي کنيم:

«پرهيزکاران، که به امام غايب مي گروند، نماز به پا مي دارند و از دارايي خود مي بخشند، به قرآن و کتابهاي آسماني پيش، ايمان آورده، و به جهان ابدي يقين دارند.( [10] )

]مردمان[ فرمانبردار، اخلاص کيش، نيکوکار، عزّتمند، قناعت پيشه، دين ياور، ستمديده، بردبار، پاک زاد، نيک سرشت، پاکدل، و خوش قلب (مي باشند)( [11] ) که دلهايي سخت تر از پولاد دارند، و اگر بر کوهساري آهنين بگذرند از هم مي پاشد،( [12] )همچون مشک، همواره خوش بويند، و همچون ماه تابان، پيوسته فروزان،( [13] ) از سرنيزه تيزترند، و از شير بيشه دليرتر.( [14] ) آري ! آنان، پارسايان شب و شير مردان روزند.( [15] )

]هرکس بخواهد که به هنگام رستاخيز حضرت مهدي(عليه السلام) از ياران او باشد، بايد به خصايص فوق خود را بيارايد و[ در ايّام غيبت، به آداب و عقايد ديني خويش تمسّک جويد، و نگذارد شيطان در او شکّ و ترديد راه دهد( [16] )، شناخت و معرفت خويش را راست و درست گرداند، بر ايمان و يقين خويش بيفزايد، وتسليم خاندان پيامبر شود به حدّي که در دلش چيزي نيابد که او را از فرمان آنها باز دارد».( [17] )



انتظار و مسئوليّت منتظران مؤمن

باتوجّه به مجموع آيات، روايات، دعاها و زياراتي که در باره مسأله انتظار وارد شده، و همچنين با دقّت و تأمّل در مفهوم واقعي کلمه «انتظار» اين معنا به خوبي روشن مي شود که منتظر راستين ظهور حضرت مهدي(عليه السلام) بار سنگين و مسئوليت خطيري به عهده دارد. چرا که هم بايد خود را بسازد، و هم ديگران را توجيه و ارشاد کند، و هم ابزار و امکانات لازمه ظهور را فراهم آورد. و اينها سه برنامه و مسئوليت مشخص، به نام: «خودسازي»، «دگرسازي» و «زمينه سازي» است، که توجّه بدان لازم، و موجب اصلاح فرد و جامعه و جلوگيري از مفاسد اجتماع، و باعث نجات و رستگاري، و مايه دلگرمي و آمادگي براي ظهور منجي بشريّت، و پذيرش امام معصوم غايب است.

اينک براي روشن شدن يکايک اين برنامه ها تا بدانجا که نياز به بحث و بررسي است، به تفصيل سخن مي گوييم.

1 ـ خود سازي

نخستين وظيفه انسان منتظر، خودسازي و تربيت جسم و جان و آمادگي براي ظهور امام غايب است. زيرا شوق ديدار امام(عليه السلام) آدمي را مي سازد، و او را براي درک ظهورش آماده مي کند، و آمادگي نيز، جز در سايه انجام فرامين حقّ و دستورات پيشوايان معصوم(عليهم السلام) به دست نمي آيد. چرا که «آمادگي»، تنها صرف ادّعا نيست، بلکه ايمان و عمل است که آمادگي را جلوه مي دهد.

قرآن کريم، ياوران حضرت مهدي(عليه السلام) و منتظران واقعي آن حضرت را بندگان صالح و شايسته خدا، و افراد پرهيزکاري مي داند که ايمان به خدا دارند و کارهاي نيک و شايسته انجام مي دهند.

روايات اسلامي نيز، آنها را کساني معرّفي مي کند که خدا را آن گونه که بايد بشناسند، شناخته اند. و پرهيزکارانه عمل مي کنند، و به ولايت ائمّه معصومين(عليهم السلام)معترفند، و به امامت امام غايب از انظار عقيده دارند، و خود را به اخلاق نيکو متخلّق مي سازند، و به آداب و عقايد ديني تمسّک مي جويند، و بر ايمان و يقين خود مي افزايند، و تسليم دستورات دين و فرمان خاندان پيامبر مي شوند.

اينک به نمونه اي چند از احاديثي که در اين زمينه مي آوريم، توجّه فرماييد.

پيامبر اکرم مي فرمايد:

«ثلاثٌ من کنّ فيه وجد حلاوةَ الإيمان: أن يکون اللّه ورسوله أحبّ إليه ممّا سواهما، و أن يحبّ المرء لايحبّه إلاّ للّه، و أن يکره أن يعود في الکفر بعد إذ أنقذه اللّه منه، کما يکره أن يلقي في النار»( [18] )

«سه خصلت است که در هرکس باشد، شيريني ايمان را چشيده است:

1 ـ خدا و پيامبر خدا در نزد او، از هر چيز و هرکس محبوب تر باشد.

2 ـ هرکس را که دوست مي دارد، براي خدا دوست داشته باشد.



3 ـ بعد از نعمت اسلام که خداوند او را از گمراهي نجات داده است، از بازگشت به کفر، کراهت داشته باشد همان گونه که از افکنده شدن در آتش کراهت دارد».

آن حضرت در رابطه با عقيده به ظهور حضرت مهدي(عليه السلام) و ايمان و اعتقاد به ولايت و امامت آن حضرت، و اوصاف مؤمنان و منتظران واقعي ظهور، و عشق و علاقه و محبّت آنان نسبت به حضرت ولي عصر(عليه السلام) و بردباري و شکيبايي شان در ثابت ماندن بر حقّ و حقيقت در روزگار بسيار سخت و دشوار عصر غيبت، چنين مي فرمايد:

«طوبي للصابرين في غيبته! طوبي للمقيمين علي محبّته! اُولئک الّذين وصفهم اللّه في کتابه و قال: «هُديً للمتقين الّذين يؤمنون بالغيب»( [19] )».( [20] )

«خوشا به حال شکيبايان در غيبت او، خوشا به حال پابرجايان در محبّت او، که خداي تبارک و تعالي آنها را در کتاب خود چنين توصيف فرموده است: (اين قرآن هدايت است براي پرهيزکاران، آنها که به غيب ايمان مي آورند)».

و در همين رابطه در حديث ديگري در مورد غيبت حضرت ولي عصر(عليه السلام) و مسئوليت منتظران مؤمن در عصر غيبت مي فرمايد:

«سوگند به خدايي که مرا به حقّ برانگيخت، قائم اولاد من بر اساس پيماني که خدا به وسيله من با او بسته است، از ديده ها غايب مي شود، تا جايي که بيشتر مردمان بگويند: خدا نيازي به آل محمّد(عليهم السلام) ندارد، و گروهي در نشانه هاي او دچار شکّ و ترديد شوند.

هرکس آن زمان را درک کند بايد محکم به دين خود چنگ زند، و براي شيطان راه شک را ببندد، تا شيطان نتواند او را به شک انداخته و از دين و آيين من بيرون ببرد چنان که پدر و مادرتان را از بهشت بيرون برد. خداوند شيطان را دوست و وليّ کساني قرار داده است که به خدا ايمان نمي آورند».( [21] )

اميرمؤمنان(عليه السلام) مي فرمايد:

«انتظروا الفرج ولاتيأسوا من روح اللّه، فإنّ أحبّ الأعمال إلي اللّه عزّوجلّ انتظار الفرج. الآخذ بأمرنا معنا غداً في حظيرة القدس، والمنتظر لأمرنا کالمتشحط بدمه في سبيل اللّه!».( [22] )

«منتظر فرج باشيد و از رحمت خدا مأيوس و نوميد نشويد که محبوبترين اعمال در نزد خداي تبارک و تعالي انتظار فرج است. کسي که پذيراي امر ما باشد، فردا در «حظيرة القدس» (در بهشت) با ماست، و کسي که منتظر امر ما باشد مانند کسي است که در راه خدا به خون خود آغشته گردد».

و در مورد غيبت حضرت بقية اللّه(عليه السلام) مي فرمايد:

«. . . المهدي الّذي يملأها قسطاً و عدلاً کما مُلئت ظلماً وجوراً، تکون له حيرة وغيبة يضلُّ فيها أقوامٌ ويهتدي فيها آخرون...، أولئک خيار هذه الاُمّة مع أبرار هذه العترة».( [23] )

«. . . مهدي موعود زمين را پر از عدل و داد مي کند چنان که پر از ظلم و ستم شده باشد، براي او غيبتي است که گروههايي در آن گمراه مي شوند، و گروهي بر هدايت استوار مي مانند... که آنها بهترين اين اُمّت هستند که با نيکان و بزرگان عترت همراهند».

و در همين رابطه، در بخشي از سخنان خود در «نهج البلاغه» که در مورد سختيها و دشواريهاي زمان غيبت ايراد نموده، مي فرمايد:

«و آن زماني است که در آن نجات نمي يابد مگر مؤمن گمنام، که اگر حضور داشته باشد شناخته نمي شود و اگر غايب باشد کسي از او سراغ نمي گيرد. آنها مشعل هاي هدايت و نشانه هاي روشن روي زمين اند که از سخن چيني، تفرقه افکني، اشاعه فساد و بيهوده گويي به دور هستند، خداوند درهاي رحمتش را به روي آنها مي گشايد، و غمهاي نقمتش را از آنها برطرف مي سازد».( [24] )

امام زين العابدين(عليه السلام) مي فرمايد:

«براي قائم ما اهل بيت دو غيبت است، يکي کوتاه مدّت و ديگري طولاني... و غيبت دوّم به قدري طول خواهد کشيد که بيشتر معتقدان به آن برگردند و بر آن ثابت و باقي نماند مگر کسي که ايمان و يقين او قوي و شناخت او درست باشد و در دل شک و ترديدي (نسبت به ما) به خود راه ندهد و تسليم امر ما اهل بيت باشد».( [25] )

امام باقر(عليه السلام) مي فرمايد:

امام باقر(عليه السلام) در تفسير اين آيه شريفه:

(يا أَيُّهَا الَّذَينَ آمَنُوا اصبِرُوا وَصابِرُوا وَرابطوا)( [26] )

به يزيد بن معاويه عجلي فرمود:

«اِصبِروا، يعني صبر کنيد بر اداي واجبات.

وَصابِروا، يعني شکيبا باشيد بر اذيّت دشمنان.

وَرابطوُا، يعني رابطه ناگسستني داشته باشيد با امام خود مهدي منتظر(عليه السلام)».( [27] )

حضرت به هنگام تلخيص عقايد اسلامي که آن را براي «ابي الجارود» بيان مي نمود، خطاب به وي فرمود:

«دين من و دين پدران من ـ که تو نيز بايد بدان معتقد شوي ـ شهادت به يکتايي خدا و رسالت پيامبر اکرم حضرت محمّد(صلي الله عليه وآله وسلم)، و اعتراف به آنچه او از جانب خدا آورده، و دوستي دوستان ما و دشمني دشمنان ما، و تسليم در برابر فرمان ما، و انتظار قائم ما، و تلاش و کوشش ـ در امر واجب و حلال ـ و تقوا و پرهيزکاري ـ از محرّمات ـ است».( [28] )

امام صادق(عليه السلام) مي فرمايد:

«بدون ترديد براي ما دولتي است که هرگاه خدا بخواهد آن را مي آورد، پس هرکس که دوست دارد که از ياران حضرت قائم(عليه السلام)باشد، بايد انتظار او را بکشد و به نيکويي و پرهيزکاري عمل نمايد و با اين حال منتظر او باشد. پس اگر در اين حال بميرد و پيش از قيام حضرت قائم(عليه السلام) از دنيا برود، پاداش او همانند پاداش ياران حضرت مهدي(عليه السلام)خواهد بود. پس بکوشيد و تلاش وجديّت کنيد، و چشم به راه باشيد که بر شما گوارا باد».( [29] )

و نيز در حديث ديگري مي فرمايد:

«من دين الأئمّة الورع والعفّة والصلاح... وانتظار الفرج بالصبر».

«از آيين امامان(عليهم السلام): تقوا، عفّت، صالح بودن در گفتار خود... و انتظار فرج با صبر و شکيبايي است».( [30] )

همچنين در حديث ديگري آمده است که وقتي حضرتش ديد گروهي از ياران وي در باره ظهور دولت حقّ سخن مي گويند، خطاب به آنها فرمود:

«شما در باره چه سخن مي گوييد؟ هرگز چنين نيست، نه به خدا سوگند! آنچه شما چشم به سوي آن دوخته ايد هرگز واقع نمي شود مگر اين که بيخته و غربال شويد. نه به خدا سوگند! آنچه شما چشم به راه و در انتظارش هستيد واقع نمي شود مگر اين که شما تصفيه و پاک گرديد. نه به خدا سوگند! نمي شود مگر اين که نيک وبدتان از هم جدا شويد. نه به خدا سوگند! اين امر واقع نمي شود مگر بعد از آن که همه مأيوس و نوميد شوند. نه به خدا سوگند! نمي شود تا آن که اشخاص شقي، شقاوت خود را ظاهر سازند و سعادتمندان راه سعادت را در پيش گيرند».( [31] )

امام کاظم(عليه السلام) مي فرمايد:

«هنگامي که پنجمين فرزند من، از ديده ها ناپديد شد، در مورد دين و آيين خود به خدا پناه ببريد ـ مواظب باشيد ـ کسي شما را از دينتان بيرون نبرد زيرا براي صاحب اين امر، به ناچار غيبتي هست که حتّي بيشتر معتقدان به او، از اعتقاد خود بر مي گردند... و آن امتحان بزرگي است که خداوند بندگان خود را با آن مي آزمايد. اگر پدران و نياکان شما صحيح تر از اين دين راهي را مي يافتند، از آن پيروي مي کردند».( [32] )

امام رضا(عليه السلام) مي فرمايد:

«به خدا سوگند ! آنچه شما انتظار آن را مي کشيد و گردنهايتان را به سوي آن دراز مي کنيد واقع نمي شود مگر بعد از آن که امتحان و آزمايش شويد تا اينکه باقي نماند از شما جز اندکي( [33] ) سپس اين آيه شريفه را تلاوت فرمود:

(آيا شما چنين پنداشته ايد که شما را بدون امتحان رها مي کنند؟ در حالي که هنوز خداوند شما را نيازموده است که چه کسي از شما در راه خدا مجاهده مي کند؟)( [34] )».

و در يک حديث ديگر از معمّر بن خلاّد نقل شده است که گفت:

از حضرت ابوالحسن علي بن موسي الرضا(عليه السلام) شنيدم که مي فرمود:

«الم * أَحَسِبَ الناسُ أَن يُترَکُوا أَن يَقولوا آمَنّا وَهُم لايُفتَنوُن»( [35] )

آنگاه خطاب به من فرمود: فتنه چيست؟

عرض کردم: جانم به فدايت! آنچه ما مي دانيم اين است که امتحاني در دين واقع شود.

فرمود: ]آري[ امتحان مي شوند همان طوري که طلا محک زده مي شود همگي بايد همچون طلاي ناب از ناخالصي ها پاک شوند».( [36] )

امام جواد(عليه السلام) مي فرمايد:

«هنگامي که پسرم علي (يعني امام هادي(عليه السلام)) از دنيا برود چراغي بعد از او آشکار شود و چراغ بعد از او، مخفي مي گردد. واي به حال کسي که در حقّ او شکّ و ترديد به خود راه دهد، و خوشا به حال غريبي که دين خود را برداشته از شهري به شهري فرار کند. آنگاه بعد از آن ـ دوران غيبت ـ حوادثي به وجود مي آيد که بسيار سخت و طاقت فرساست و گروهي از عقيده خود بر مي گردند».( [37] )

منظور از چراغ آشکار در اين حديث امام حسن عسکري(عليه السلام)، و منظور از چراغ مخفي وجود مقدّس امام زمان(عليه السلام) مي باشد.

شيخ صدوق در کتاب «کمال الدين» از حضرت عبدالعظيم حسني(رضي الله عنه) نقل کرده که گفت:

محضر آقاي خود حضرت امام هادي(عليه السلام) شرفياب شدم، همين که مرا مشاهده نمود فرمود:

«مرحبا به تو اي ابوالقاسم! به راستي که تو دوست ما هستي.

عرضه داشتم: اي پسر رسول خدا! من مي خواهم دين خود را خدمت شما عرضه بدارم، اگر رضاي خداست بر همان ثابت بمانم تا مرگ مرا دريابد.

فرمود: آنچه عقيده داري بگو.

عرض کردم: من اعتقاد دارم که خداوند تبارک و تعالي يکي است، و مانند او چيزي نيست... و حضرت محمّد(صلي الله عليه وآله وسلم) بنده و فرستاده او و خاتم پيامبران است، و بعد از او تا روز قيامت پيامبري نيست و شريعت او ختم کننده همه اديان و شرايع است، و بعد از شريعت او تا روز قيامت شريعتي نيست، و امام و خليفه و وليّ امر بعد از او، اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب(عليه السلام) است، پس از او حسن(عليه السلام)، بعد از او حسين(عليه السلام)، و بعد از او علي بن الحسين ـ زين العابدين(عليه السلام) ـ سپس محمّد بن علي ـ امام باقر(عليه السلام) ـ پس از او جعفر بن محمّد ـ امام صادق(عليه السلام) ـ بعد از او موسي بن جعفر ـ امام کاظم(عليه السلام) ـ بعد از ايشان علي بن موسي الرضا(عليه السلام)، بعد از او محمّد بن علي ـ امام جواد(عليه السلام) ـ و بعد از ايشان شما هستيد.

فرمود: «و بعد از من، پسرم حسن ـ عسکري ـ امام خواهد بود، و چگونه باشند مردم با جانشين پس از او؟».

عبدالعظيم گويد: عرض کردم براي چه اي فرزند رسول خدا؟

فرمود: «زيرا او ديده نمي شود و بردن نامش حرام است تا اين که ظهور نمايد و دنيا را پر از عدل و داد کند بعد از آن که پر از ظلم و جور شده باشد».

گويد: عرض کردم: به امامت آنها هم اقرار مي نمايم و معتقدم که دوست شما، دوست خدا، و دشمن شما، دشمن خدا، و پيروي شما، پيروي خدا، و نافرماني شما، نافرماني خداست. و نيز مي گويم: معراج و سؤال در قبر، و بهشت و جهنّم و صراط و ميزان حقّ است و واقعيّت دارد، و روز قيامت خواهد آمد و هيچ شکّي در آن نيست... و اعتقاد دارم که اُمور واجب و لازم بعد از دوستي و ولايت شما خاندان، نماز، روزه، زکاة، حج، جهاد و امر به معروف و نهي از منکر است.

در اين موقع حضرت فرمود:

«يا أبا القاسم! هذا واللّه ! دين اللّه الذي ارتضاه لعباده فاثبت عليه ثبّتک اللّه بالقول الثابت في الحياة الدنيا والآخرة».

«اي ابا القاسم! به خدا سوگند ! اين همان ديني است که خداوند آن را براي بندگان خود پسنديده است بر اين اعتقاد ثابت باش که خداوند تو را در اين گفتارت در دنيا و آخرت استوار و محکم باقي بدارد».( [38] )

هنگامي که احمد بن اسحاق، يار وفادار امام حسن عسکري(عليه السلام) و نماينده وي در قم، به محضر آن جناب شرفياب گرديد و از امام و جانشين پس از وي پرسش نمود و آن حضرت فرزند برومند خود حضرت مهدي(عليه السلام)را به او نشان داد و از دوران سخت و دشوار غيبت با وي سخن گفت، خطاب به او فرمود:

«اي احمد بن اسحاق! مَثَلِ او در ميان اين اُمّت مَثَلِ حضرت «خضر» و «ذي القرنين» است. به خدا سوگند ! آن چنان از ديده ها غايب مي شود که از هلاکت نجات نمي يابد مگر کسي که خدا او را در اعتقاد به امامت او ثابت و استوار نگه دارد، و او را براي دعا به تعجيل فرجش موفّق بدارد».

احمد بن اسحاق پرسيد:

«اي فرزند پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم)! آيا غيبت او به طول خواهد انجاميد؟

فرمود: آري، سوگند به پروردگارم ! آنقدر طول مي کشد تا آنجا که اکثر آنها که به اين امر اعتقاد داشتند، از اعتقاد خود بر مي گردند. بر اعتقاد خود ثابت نمي ماند جز کسي که خدا از او بر ولايت ما پيمان گرفته، و در دل او ايمان را نوشته، و او را با روحي از رحمت خودش تأييد فرموده باشد».( [39] )

حضرت وليّ عصر(عليه السلام) در نامه شريفي که به افتخار شيخ مفيد(رحمه الله) صادر نموده چنين مرقوم فرموده اند:

«اي دوست با اخلاص ما، که همواره در راه ما با ستمگران در ستيز هستي، خداوند تو را تأييد کند آن چنان که دوستان شايسته پيشين ما را تأييد کرده است ما با تو پيمان مي بنديم که هرکس از برادران ديني تو تقوا پيشه کند و از حالتي که هست بيرون آمده، به حالتي که بايد باشد، درآيد، از فتنه آشوبگر و گرفتاريهاي اندوهبار در امان خواهد بود».( [40] )

و در نامه جانبخش ديگري خطاب به وي چنين مي فرمايد:

«هريک از شما بايد آن گونه عمل کند که به دوستي ما نزديک شود و از آنچه مقام او را پست مي گرداند و او را به خشم و ناخشنودي ما مي کشاند پرهيز نمايد زيرا امر خداوند به طور ناگهاني فرا مي رسد، آن هم در حالي که ديگر توبه سودي به حال کسي ندارد و پشيماني، او را از کيفر ما نجات نمي دهد».( [41] )

از اين کلام دلنشين روشن مي شود که اگر ما در اعتقاد خود ثابت قدم باشيم و در وضع کنوني خود تجديد نظر نماييم و آن چنان که پيشوايان معصوم(عليهم السلام) دستور داده اند رفتار نماييم، از فتنه ها در امان خواهيم بود.

همچنين اگر بخواهيم در ظهور حضرت وليّ عصر(عليه السلام) تعجيل شود بايد به سلاح تقوا مسلّح شويم و رابطه خود را با امام حيّ و حاضر و غايب از ديده ها، حفظ کنيم و در فکر اصلاح خويشتن باشيم و خود را آن چنان که شايسته يک انسان مؤمن است بسازيم و منتظر ظهور حضرتش باشيم. زيرا براي غيبت آن حضرت، عاملي جز اعمال نکوهيده ما وجود ندارد چنان که خود حضرت وليّ عصر(عليه السلام) در نامه اي که براي شيخ مفيد(رحمه الله)مرقوم فرموده، به اين حقيقت اشاره نموده و مي فرمايد:

«. . . اگر شيعيان ما ـ که خداوند آنها را به اطاعت خود موفّق بدارد ـ دلهايشان در راه وفا کردن به پيماني که بر عهده آنهاست يکي بود، هرگز سعادت ديدار ما از آنها به تأخير نمي افتاد، و سعادت پشتيباني ما از ايشان به خاطر معرفت راستيني که به ما دارند، زودتر دست مي داد پس ما را چيزي جز اعمال نکوهيده آنها دور نمي سازد، که اعمال آنها به ما مي رسد و ما را اندوهگين مي سازد و ما چنين انتظاري از آنها نداريم».( [42] )

آري! نخستين گام انتظار، خود سازي است بايد خود را ساخت و به تربيت جسم و روح پرداخت و در ولايت و دوستي امامان ثابت قدم ماند، و چندان دشوار هم نيست زيرا شوق ديدار امام آدمي را مي سازد و او را براي درک حضورش آماده مي کند.

اينک به اين داستان شورانگيز که از جواني خام و ناپخته، شخصيّتي برازنده و نيک نام ساخته است توجّه کنيد و داستان را از زبان خودش بشنويد.

«من جواني بودم تازه سال و نيک رخسار که به کار عبا بافي در دمشق روزگار مي گذراندم. به پيروي از نفس سرکش، زياده روي ها داشتم، تا روزي به مسجد اموي رفتم. گوينده اي بر فراز منبر در زمينه قيام حضرت مهدي(عليه السلام) و برنامه ظهور او سخن مي راند.

پس دوستي و محبّت او با دل و جانم آميخت. از آن پس هرگاه به مسجد مي رفتم، از خدا مي خواستم مرا به او برساند. يک سال بر اين منوال گذشت و من پيوسته دعا مي کردم، تا اين که شبي پس از نماز مغرب، مردي در مسجد به سويم آمد که عمّامه اي همچون دستار ايرانيان و نيم پوشي از پشم شتران در برداشت، پس دست بر شانه ام نهاد و گفت: تو را چه شده که مي خواهي در کنار من باشي؟

گفتم: شما کيستيد؟

گفت: من «مهدي» هستم.

بر دستش بوسه زدم و درخواست کردم که به خانه رويم. پذيرفت و فرمود: برايم جايي فراهم ساز که جز تو هيچ کس بدان در نيايد.

پس برايش آماده ساختم. آنگاه يک هفته نزد من ماند و در آن روزها، مرا آموزشها داد و سفارشها نمود و چون خواست از پيش من برود، فرمود:

آنچه از من آموختي تو را کافي است. دنبال ديگري مرو که هرچه پيش او باشد، از آنچه تو يافتي کم بهاتر است پس منّت بي فايده از کسي مکش. شنيدم و پذيرفتم.

پس خواستم براي بدرقه اش بيرون روم، مرا در کنار دَرِ خانه نگهداشت و فرمود: تا همينجا بس است... در آن روزها از مهدي(عليه السلام)سنّش را پرسيده بودم، گفت: فرزندم! اينک ششصد و بيست سال دارم».( [43] )

اين سرگذشت دل انگيز «شيخ حسن عراقي» است که به تصديق «شيخ عبدالوهاب شعراني» عالم مشهور سنّي ـ که راوي اين داستان مي باشد ـ نيک مردي عابد و زاهد و برخوردار از معنويّت و روحانيّت بوده است.( [44] )

2 ـ دگر سازي

بر اساس تعاليم عاليه اسلام و دستورات پيشوايان دين، تلاش براي فراهم آوردن انگيزه ها و وسايلي که موجب شناخت معارف اسلامي و پراکندن آنها مي شود، بزرگترين خدمت انساني و عالي ترين عمل اجتماعي و والاترين گام اصلاحي و مهمترين تکليف واجب الهي است که هر انسان هوشيار و بيدار که توانايي کشيدن بار آن را به دوش دارد، بايستي بدون آن که در آن کار سستي روا بدارد، بدان قيام کند.

بنابراين، ترديدي نيست که تنها پرداختن به خود کافي نيست و دردي را دوا نمي کند، بلکه بر هر انسان مسلمان منتظر لازم است که در عين «خود سازي» تا آنجا که براي او امکان دارد به ديگران هم برسد تا آنها نيز به مقام شامخ آخرين حجّت خدا، و شکوه روز ظهور و لزوم انتظار فرج، آشنا شوند. زيرا:

«رسالت عظيم انتظار، به مدد اصل «دگر سازي»، همچون آتشي که در نيزار افتد، از هرکس به اطرافيانش و حتّي آيندگانش سرايت مي کند. هر قلب فروزان، هزاران قلب ديگر را شعلهور مي سازد تا اين رسالت انساني، سينه به سينه، در تاريخ پيش رود، و سرانجام به روزگار ظهور پيوندد».( [45] )

اينک براي اين که اهميّت دگر سازي معلوم شود به سه حديثي که در اين زمينه مي آوريم، توجّه فرماييد.

1 ـ جابر جعفي مي گويد:

بعد از خاتمه اعمال حج، با گروهي حضور امام محمّد باقر(عليه السلام) شرفياب شديم و با آن حضرت وداع نموديم و عرض کرديم: يابن رسول اللّه! به ما سفارشي بفرماييد.

فرمود:

«بايد قدرتمندان شما به ضعيف هاي شما کمک کنند. و ثروتمندان شما از فقرا دلجويي نمايند، و هر فردي از شما برادر ديني خودش را نصيحت نمايد (خيرخواه برادر ديني خودش باشد و آنچه براي خود مي خواهد براي او نيز همان را بخواهد) و اسرار ما را از نا اهلان مخفي بداريد، ومردم را بر گردن هاي ما مسلّط نسازيد. به گفته هاي ما و آنچه از ما به شما مي رسانند توجّه کنيد، اگر ديديد موافق با قرآن است آن را بپذيريد، و اگر آن را موافق قرآن نيافتيد، از نظر بياندازيد. (يعني: اگر موافق قرآن بود سخن ما است و گرنه از ما نيست)، و اگر مطلب بر شما مشتبه گشت در باره آن تصميمي نگيريد و آن را به ما عرضه بداريد تا همان طور که براي شما بيان کرده اند، تشريح کنيم».

«فإذا کنتم کما أوصيناکم ولم تعدوا الي غيره فمات منکم ميّت قبل أن يخرج قائمنا کان شهيداً، و من أدرک قائمنا فقُتل معه، کان له أجر شهيدين، و من قَتَل بين يديه عدوّاً لنا کان له أجر عشرين شهيداً».

«پس اگر شما به دستورها و سفارشهاي ما بدون کم و کاست رفتار نموديد و همان گونه که به شما توصيه کرديم عمل کرديد، و از اين حدود تجاوز ننموديد، هرکس از شما پيش از ظهور قائم ما در اين حال بميرد، شهيد از دنيا رفته است. و هرکس از شما قائم ما را درک کند و در رکاب او کشته شود، ثواب دو شهيد دارد، و هرکس در رکاب او يکي از دشمنان ما را به قتل برساند ثواب بيست شهيد خواهد داشت».( [46] )

2 ـ حمّاد سمندي مي گويد: به امام جعفر صادق(عليه السلام) عرض کردم: من به سرزمين مشرکان سفر مي کنم، بعضي مي گويند، اگر در آنجا بميري با آنان محشور مي شوي!

فرمود: اي حمّاد! هنگامي که در آنجا هستي، به ياد امر ما (حاکميت حقّ) هستي و آن را تبليغ مي کني؟

گفتم: آري.

فرمود: هنگامي که در اين شهرها ـ که شهرهاي اسلام است ـ هستي چطور، آيا امر ما را مطرح مي سازي و تبليغ مي کني؟

گفتم: نه.

فرمود: تو اگر در آنجاها بميري، خود به تنهايي همچون پيشوايي (از اين اُمّت) محشور مي شوي، و در روز رستاخيز نور تو، در پيشاپيش تو حرکت مي کند، و راه تو را (در تاريکي هاي محشر) روشن مي سازد».( [47] )

3 ـ امام هادي(عليه السلام) مي فرمايد:

«لو لم يبق بعد غيبة قائمنا من العلماء الداعين إليه، والدّالّين عليه، والذابّين عن دينه بحجج اللّه، والمنقذين لضعفاء عباد اللّه من شباک إبليس و مردته، لما بقي أحد إلاّ ارتدّ عن دين اللّه. ولکنّهم الّذين يمسکون أزمّة قلوب ضعفاء الشيعة کما يُمسک صاحب السفينة سکّانها أولئک هم الأفضلون عند اللّه عزّوجلّ».( [48] )

«اگر نبودند دانشمنداني که بعد از غيبت قائم ما، به سوي او دعوت مي نمودند و به سوي او رهنمون مي شدند و از دين او دفاع مي کردند و بندگان ناتوان را از دام هاي شيطان ـ لعنه اللّه ـ و مريدهاي شيطان نجات مي دادند، احدي باقي نمي ماند جز اين که از دين خدا بر مي گشت و مرتد مي شد. ولي اين دانشمندان زمام دلهاي ضعفاي شيعه را به دست با کفايت خود مي گيرند، چنان که ملوانها زمام کشتي را به دست مي گيرند و سرنشينهاي کشتي را از خطر مرگ حفظ مي کنند. اينها در نزد خداي تبارک و تعالي برترين بندگان خدا هستند».

آري ! همين علما و دانشمندان ربّاني اسلام هستند که در طول چهارده قرن، دين مقدس اسلام را از انحراف و دگرگوني حفظ نموده، مسايل سخت و پيچيده و ابهام آميز را براي مسلمانان تشريح کرده، بندگان خدا را از دام و فريب شيطان و شيطان نماها نجات داده و دلهاي شيعيان را بر اساس عقايد صحيح اسلامي ثابت و استوار نموده اند.

3 ـ زمينه سازي

آنچه در روايات اسلامي به نام قيام سيد حسني، نهضت هاشمي خراساني يا قيام يماني، قبل از ظهور امام زمان(عليه السلام) بيان شده است، نمونه اي از قيام هايي است که جهت آمادگي براي ظهور حضرت مهدي(عليه السلام)انجام مي پذيرد.

البته شکّي نيست که اين جريانها ابتداء به ساکن و بدون زمينه قبلي رخ نمي دهد بلکه بعضي از پيش آمدها و حوادثي که قبل از ظهور اتفاق مي افتد، منتظران مؤمن را بر آن مي دارد تا بکوشند و تلاش کنند و براي پاسداري از دين و ادامه حيات با سختيها دست و پنجه نرم کنند و دشواريها را از پيش پاي خود بردارند و ناگزير به انگيزه اي طبيعي براي دفاع از خود، به تهيه نيرو و ابزار و آلات جنگي بپردازند و لوازم و امکانات را فراهم آورند، چنان که خداوند در قرآن کريم به اين امر فرمان داده و فرموده است:

(وَأَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوّة وَمِن رِباطِ الخَيلِ تُرهبونَ بِهِ عَدُوّ اللّه وَعدوّکُم وَآخرينَ مِن دونِهِم، لاتَعلمونَهُم اللّه يَعلَمهُم ومَا تُنفِقوا مِن شَيء في سَبيلِ اللّهِ يُوفّ إليکُم وَأنتُم لا تُظلمُونَ).( [49] )

«براي نبرد با کافران و بدخواهان آنچه مي توانيد از هرگونه نيرو فراهم آوريد، و نيز از اسبان زين بسته و آماده ـ مهيّا کنيد ـ تا دشمن خدا و دشمن خودتان و ديگراني که شما آنها را نمي شناسيد و خدا آنها را مي شناسد، به هراس افکنيد و (بدانيد) آنچه را که در راه خدا مي دهيد بي کم و کاست به شما پرداخت مي شود و هرگز ستمي نخواهيد ديد».

بنابراين، يکي از ابعاد ديگر انتظار، آمادگي و زمينه سازي و تهيه ابزار و آلات جنگي مورد نياز براي قيام شکوهمند امام غايب است چنان که حديث ذيل نيز اشاره به همين معناست.

ابو عبداللّه، عمرو بن شمر جعفي مي گويد:

«امام باقر(عليه السلام)فرمود: هرکس براي ياري ما مرکبي را آماده نگهدارد تا زماني که آن مرکب نزد اوست به اندازه وزن آن و دو برابر وزن آن پاداش دارد، و هرکس اسلحه اي را به همين هدف نگاه دارد تا موقعي که آن اسلحه پيش اوست هم وزن آن پاداش دارد».( [50] )

آري خواننده گرامي! انسان منتظر که ميان دو قطب «يأس و اميد» قرار گرفته، پيوسته در حال حرکت و پويايي است و نمي تواند آرام بگيرد. و از اين رو، منتظران واقعي نيز مانند جهادگراني که در جبهه جنگ و ميدان نبرد در انتظار فرمان حمله بسر مي برند، در حال آماده باش کامل اند.

انتظار عامل مقاومت و پايداري

بر اساس روايات انتظار فرج يکي از بزرگترين عوامل مقاومت و پايداري است. و از آن جهت که مسلمانان و به ويژه شيعيان را در برابر ظلمها، فسادها، زورگوييها، و انواع بلاها و سختيها، ثابت و پابرجا نگه مي دارد و به آنان دل و جرأت مي دهد تا در برابر تهديدها، تطميع ها و سختگيريهاي دشمنان اسلام خود را نبازند، و از هيچ چيز و هيچ کس نترسند و نهراسند، و مقاومت و ايستادگي خود را از دست ندهند، و در عقيده خود همچنان محکم و مستحکم استوار و ثابت قدم بمانند، سرمايه روحي بزرگي براي مؤمنان و منتظران ومستضعفان است.

انتظار از ديدگاه اسلام و به خصوص مکتب حرکت بخش و تلاش آفرين تشيّع، مشوّق مردم به استقامت، مقاومت و پايداري، و جهاد و مبارزه است، و از آنجا که چشم داشتي به ظهور يک قيام الهي و روحاني و اجتماعي در سطح جهان است، به منتظران ديد وسيعي مي بخشد و به آنها دلگرمي مي دهد و صفوف حقّ را در برابر ناحقّ فشرده تر مي کند و حقّ طلبان و مصلحان و مؤمنان را به ادامه راه حقّ و عدل، در برابر فسادها و بي عدالتي ها مقاوم مي نمايد، و سرانجام از آنها انسان هايي پولادين و آبديده مي سازد.

بنابراين، بيهوده نيست که در روايات اسلامي «انتظار فرج» عبادت شمرده شده، و حتّي از بزرگترين عبادات به شمار آمده است.

آري ! انتظار فرج در اسلام عبادت است. و از آن رو که انسان منتظر، ميان دو قطب «يأس و اميد» قرار گرفته، و در برابر امواج کوه پيکر تاريکي ها که فضاي زندگي انسانها را تيره و تار ساخته، هرگز دچار شکّ و ترديد نمي شود و انواع و اقسام آزارها و اهانتهاي بي دينان را به جان و دل مي خرد و در عين حال، همچون کوه در عقيده خود ثابت و استوار مي ماند و کوچکترين ترديدي در حقّانيّت عقيده خويش به خود راه نمي دهد، از برترين عبادتها است.

زيرا با آن همه راههاي انحرافي و دامهاي شيطاني، که استکبار پيشگان در طول تاريخ حيات اسلام در برابر منتظران با ايمان گشوده اند، اعتراف به حق، و حفظ همه عقايدي که منتظران ظهور حضرت مهدي(عليه السلام) از مبدء تا معاد، از روي اخبار وارده از پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) و امامان معصوم(عليهم السلام) آموخته اند، و به مرکّب سياهي روي کاغذي سفيد ايمان آورده اند، در قلمرو حکومت هاي باطل، کار ساده و آساني نيست.

اينک به قسمتي از رواياتي که در اين زمينه مي آوريم، توجّه فرماييد.

پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله وسلم) مي فرمايد:

«المهدي من ولدي الّذي يفتح اللّه به مشارق الأرض ومغاربها، ذاک الّذي يغيب عن أوليائه غيبةً لايثبت علي القول بإمامته إلاّ من امتحن اللّه قلبه للإيمان.

فقلتُ: يارسول اللّه ! هل لأوليائه الانتفاع به في غيبته؟

فقال: والّذي بعثني بالحقّ نبيّاً إنّهم يستضيئون بنوره وينتفعون بولايته في غيبته کانتفاع الناس بالشمس إذا سترها سحاب. يا جابر ! هذا من مکنون سرّ اللّه، ومخزون علمه، فاکتمه إلاّ عن أهله».( [51] )

«مهدي(عليه السلام) از فرزندان من است. خداوند به وسيله او مشرقها و مغربهاي زمين را فتح مي کند. مهدي کسي است که از دوستان خود پنهان مي شود پنهان شدني طولاني که بر اعتقاد خود در امامت او استوار نمي ماند مگر کسي که خداوند دلش را براي ايمان آزموده است.

راوي گويد: من عرض کردم: يارسول اللّه! آيا دوستان او در زمان غيبت حضرتش از وي نفعي مي برند؟

فرمود: قسم به پروردگاري که به حقّ مرا به پيغمبري مبعوث نمود! دوستان مهدي از پرتو نور او کسب روشنايي مي کنند و در زمان غيبت آن حضرت از ولايتش بهره مند مي گردند، همان گونه که مردم از خورشيد بهره مي برند ولو اين که ابر آن را پنهان کرده باشد. اي جابر ! اين امر از رازهاي پنهاني خدا است، پس آن را جز از اهلش پوشيده بدار».

رسول گرامي اسلام(عليه السلام) در يک حديث ديگر که در باره ايمان و اعتقاد شيعيان آخر الزمان، با اميرمؤمنان(عليه السلام) سخن گفته است در حالي که آن حضرت را مورد خطاب قرار داده و ايمان استوار اين گروه مقاوم را مورد ستايش قرار داده است، چنين مي فرمايد:

«يا علي! واعلم أنّ أعجب النّاس إيماناً وأعظمهُم يقيناً قوم يکونون في آخر الزمان لم يلحقوا النبي، وحُجب عنهم الحجّة، فآمنوا بسواد في بياض».( [52] )

«ياعلي! شگفت انگيزترين مردمان از نظر ايمان و والاترين آنان از نظر يقين، قومي هستند در آخرالزمان، که پيامبر را درک نکرده اند و حجّت خدا از آنها پنهان گرديده و آنان به مرکّب سياه روي کاغذ سفيد ايمان آورده اند».

در حديث ديگري که در همين رابطه، در باره استقامت مؤمنين منتظر از آن حضرت نقل شده، چنين آمده است: روزي پيامبر اکرم در محضر اصحاب خود راجع به وضع شيعيان در آخر الزمان دستها را به سوي آسمان بلند نموده و فرمود:

«اللهمّ لقّني إخواني ـ مرّتين ـ

فقال من حوله من أصحابه: أما نحن إخوانک يارسول اللّه؟

فقال: لا، إنّکم أصحابي، و إخواني قومٌ في آخر الزمان، آمنوا بي ولم يروني، لقد عرّفنيهم اللّه بأسمائهم وأسماء آبائهم من قبل أن يُخرجهم من أصلاب آبائهم و أرحام اُمّهاتهم، لأَحدهم أشدُّ بقيّةً علي دينه من خرط القتاد في الليلة الظلماء، أو کالقابض علي جمر الغضا! اُولئک مصابيح الدُّجي، يُنجيهم اللّه من کلّ فتنة غبراء مظلمة!»( [53] )

«خداوندا! برادرانم را به من بنمايان. ـ و اين جمله را دوبار تکرار نمود ـ.

يکي از اصحاب گفت: مگر ما برادران شما نيستيم، اي رسول گرامي خدا!

فرمود: نه، شما ياران و اصحاب من هستيد. برادران من کساني هستند که در آخرالزمان مي آيند و مرا نديده، به من ايمان مي آورند. خداوند آنها را پيش از آن که از صلب پدرانشان به رحم مادرانشان درآيند، با نام خود و نام پدرانشان به من معرّفي نموده است. استقامت هريک از آنها در دين خود، از کندن خارهاي «گوَن» در شب تاريک و به دست گرفتن آتش گداخته سخت تر است. آنها مشعل هاي هدايت اند که خداوند آنها را از فتنه هاي تيره و تار نجات مي بخشد».

در حديث ديگري آمده است که پيامبر فرمود:

«سيأتي قوم من بعدکم، الرجل منهم له أجر خمسين منکم...

قالوا: يارسول اللّه ! نحن کنّا معک ببدر واُحد وحُنين ونزل فينا القرآن!

فقال: إنّکم لو تحمّلوا لما حُمّلوا، لم تصبروا صبرهم».( [54] )

«بعد از شما قومي خواهند آمد که پاداش هر يک از آنها برابر پاداش پنجاه تن از شماست.

گفتند: يارسول اللّه! مگر نه اين است که ما در حضور شما در جنگ بدر و اُحد و حُنين شرکت جستيم و قرآن در ميان ما نازل شده است؟!

فرمود: اگر آنچه بر آنها روي خواهد داد، بر شما روي مي داد شما هرگز نمي توانستيد چون آنها صبر و شکيبايي را پيشه خود سازيد».

در اين روايات چنان که ملاحظه مي شود، رسول گرامي اسلام مؤمنان منتظر را برادران خود خوانده و از صبر و شکيبايي و مقاومت آنان در برابر مشکلات ستايش نموده و رمز آن را هم سختي و دشواري دوران غيبت و ثابت ماندن بر حقّ و حقيقت معرّفي فرموده است.

امام حسين(عليه السلام) مي فرمايد:

«براي او غيبتي هست که گروهي در آن مرتدّ مي شوند و گروهي ديگر در دين ثابت و استوار مي مانند پس اذيّت و آزار مي بينند ـ و از راه شماتت ـ به آنها گفته مي شود: اين وعده کي هست اگر شما راست مي گوييد؟! آگاه باشيد آنها که در زمان غيبت او بر آزار و تکذيب، صبر مي کنند مانند کساني هستند که در حضور رسول خدا(صلي الله عليه وآله وسلم)شمشير زده اند».( [55] )

امام زين العابدين(عليه السلام) مي فرمايد:

«غيبت وليّ خدا و دوازدهمين وصيّ پيامبر به درازا مي کشد. اهل زمان غيبت او که قايل به امامت او و منتظر ظهور او هستند، برتر از مردمان هر زمان ديگر مي باشند، زيرا خداي تبارک و تعالي به آنها آنقدر عقل و فهم و شناخت عطا فرموده است که غيبت امام در پيش آنها چون زمان حضور شده است. خداوند اهل آن زمان را همانند مجاهداني قرار داده که در محضر رسول خدا(صلي الله عليه وآله وسلم) شمشير بزنند آنها مخلصان حقيقي و شيعيان واقعي و دعوت کنندگان به دين خدا در آشکار و نهان مي باشند».( [56] )

و در حديث ديگري که ابي خالد کابلي از آن حضرت روايت نموده آمده است که فرمود:

من دوست مي داشتم که در سخن گفتن آزاد بودم و با مردم سه کلمه حرف مي زدم و سپس خداوند هرگونه که خود مصلحت مي دانست در باره من عمل مي کرد. ولي چه کنيم که پيماني است که با خدا بسته ايم که صابر و شکيبا باشيم.

آنگاه اين آيه شريفه را تلاوت فرمود: «وَلَتَعلَمُنّ نَبَأَهُ بَعدَ حين»( [57] )، «و خبرش را پس از گذشت زماني خواهيد دانست».

و سپس اين آيه مبارکه را نيز تلاوت فرمود:

(وَلَتَسمَعُنَّ مِنَ الذّينَ اُوتُوا الکتاب من قبلِکُم وَمِنَ الّذينَ أشرکوا أَذيً کثيراً وَإِن تَصبروا وَتَتّقوا فَإنَّ ذلِکَ مِن عَزمِ الاُمورِ).( [58] )

«وشما حتماً از کساني که پيش از شما کتاب آسماني بر آنها نازل شده، زخم زبان خواهيد شنيد و از آنها که راه شرک در پيش گرفتند آزار فراوان خواهيد ديد و اگر صبر کنيد (و استقامت ورزيد) و تقوا را پيشه سازيد (البته پيروز خواهيد شد) زيرا که صبر و تقوا سبب نيرومندي و قدرت اراده در کارهاست».

امام صادق(عليه السلام) مي فرمايد:

يکي از ياران با وفاي امام صادق(عليه السلام) به نام «زراره» از آن حضرت نقل مي کند که در حديثي فرمود:

«براي حضرت قائم(عليه السلام) پيش از آن که قيام کند غيبتي هست.

عرض کردم: چرا؟ فرمود: مي ترسد ـ و با دست خود به شکمش اشاره کرد (يعني او را مي کشند) ـ

سپس فرمود: اي زراره! او همان کسي است که در انتظارش بسر مي برند، و او همان کسي است که مردم در مورد ولادت او دچار ترديد مي شوند، برخي گويند: پدرش از دنيا رفت و فرزندي نداشت برخي گويند: او (به آسمانها) برده شد برخي گويند: او از ديده ها پنهان شده و غايب است. و برخي گويند: چند سال پيش از وفات پدرش ديده به جهان گشود و ما به انتظارش هستيم. ولي خداوند دوست دارد که دلهاي شيعيان را بيازمايد، در اين هنگام است ـ اي زراره ـ که باطل گرايان دچار ترديد مي شوند».( [59] )

در همين رابطه در يک حديث ديگر آمده است:

يکبار گروهي از اصحاب امام صادق(عليه السلام) به خدمت آن حضرت شرفياب شدند و آن حضرت را ديدند که روي زمين نشسته و در حالي که به شدّت مي گريست، مي فرمود:

«سيّدي ! غيبتک نفت رقادي، وضيّقت عليّ مهادي، وأسرت منّي راحة فؤادي! سيّدي ! غيبتک أوصلت مصابي بفجائعِ الأبدِ! وفقد الواحدِ بعد الواحدِ يُفني الجمعَ والعددَ! فما اُحسُّ بدمعة ترقأ من عيني، وأنين يفترُ من صدري عن دوارجِ الرزايا وسوالف البلايا، إلاّ مثل لعيني عن عوايد أعظمها وأفظعها، وتراقي أشدُها وأنکرها، ونوايبُ مخلوطةٌ بغضبک، ونوازلُ مجبونةٌ بسخطکَ!!!»

«سرور من! غيبت تو خواب از ديدگانم ربوده، خاطرم را پريشان ساخته، آرامش دلم را از من سلب نموده است.

سرور من! غيبت تو، مصيبتي جانکاه بر سراسر هستي ام فرو ريخته که هرگز تسلّي نمي يابم، از دست دادن ياران، يکي بعد از ديگري اجتماعات را درهم مي ريزد، بلاها و سختيها، رنجها و اندوهها، آنچنان بر دلم سنگيني مي کند که ديگر اشک ديده و فريادهاي سينه ام را احساس نمي کنم. که هرچه بر اشک ديده و فرياد سينه ام مي نگرم، مصيبت شديدتر وجانکاه تري در نظرم مجسّم مي گردد که از مصايب قبلي دشوارتر و شکننده تر است»!

يکي از ياران عرضه نمود: اي مولاي من! خدا ديدگانت را نگرياند، چه چيزي موجب شده که اين چنين سيلاب اشک بر صورت مبارکت جاري شده؟ چه عاملي اين چنين قلب عالم امکان را به لرزه درآورده و بر اين ماتم نشانده؟

امام صادق(عليه السلام) آهي کشيد که قفسه هاي سينه اش باز شد و لرزه بر اندامش افتاد و فرمود:

«وَيلکم ! . . .نظرتُ في کتاب الجفرِ صبيحةَ هذا اليومِ...، وتأمّلت مولد قائمنا وغيبتهُ وإبطاءهُ وطول عمره وبلوي المؤمنين في ذلک الزمان، وتولد الشکوک في قلوبهم من طولِ غيبتهِ، وارتداد أکثرهم عن دينهم، وخلعهم ربقةَ الاسلامِ من أعناقهم الّتي قال اللّه تعالي جلّ ذکره: «وکُلّ إنسان أَلزَمناهُ طائِرَهُ في عُنُقهِ»( [60] ) يعني الولايةَ فأخذتني الرقّة واستولت علي الأحزانُ»

«واي بر شما! من امروز صبح کتاب «جفر»( [61] ) را مطالعه مي کردم، در زندگي قائم ما مي انديشيدم که از ديده ها غائب مي شود و غيبتش به طول مي انجامد و عمرش بسيار طولاني مي شود و مؤمنان در آن زمان به سختي آزموده مي شوند و از طول غيبتش دچار شکّ و ترديد شده، بيشترشان از دين خود مرتدّ مي شوند و ريسمان اسلام را ـ که خداي متعال مي فرمايد: «و کارنامه هر انساني را به گردن او بستيم» ـ از گردن خود مي گشايند، يعني همان رشته ولايت را از گردن خود دور مي کنند. از مطالعه وضع آنها رشته افکارم گسست و کوه غم و اندوه بر تنم فرو ريخت».( [62] )

از امام صادق(عليه السلام) پرسيدند: آيا عبادت پنهاني با امام معصوم از شما که در تحت ستم ستمگران مخفي باشد، برتر است يا عبادت آشکار در دولت حقّ با امام ظاهر از شما؟

حضرت(عليه السلام) فرمود:

«الصدقة في السرّ واللّه أفضلُ من الصدقة في العلانية، وکذلک واللّه ! عبادتکم في السرّ مع إمامکم المستتر في دولة الباطل وحال الهُدنةِ أفضل ممّن يعبدُ اللّه عزّوجلّ في ظهور الحقّ مع الإمام الظاهر في دولة الحقّ. وليست العبادة مع الخوف في دولة الباطل، مثلَ العبادة مع الأمن في دولة الحقّ».

«به خدا سوگند ! صدقه پنهاني برتر از صدقه آشکار است. همچنين به خدا سوگند ! عبادت پنهاني با امام مخفي در حکومت ستمگران و در حال صلح، برتر و والاتر است از کسي که به هنگام ظهور دولت حقّ در محضر امام ظاهر خداي تبارک و تعالي را پرستش کند. هرگز عبادت توأم با ترس و وحشت در دولتهاي باطل با عبادت توأم با أمن و امان در دولت حقّ قابل مقايسه نيست...».

اين حديث بسيار طولاني است. در پايان يکي از اصحاب سؤال نمود: چگونه ممکن است ما که در زير ستم دولت باطل زندگي مي کنيم، از کساني که در دولت مقتدر حضرت مهدي(عليه السلام) زندگي خواهند کرد، برتر باشيم؟! فرمود:

«إنّکم سبقتموهم إلي الدخول في دين اللّه عزّوجلّ، وإلي الصلاة والصوم والحجّ وإلي کلّ فقه وخير، وإلي عبادة اللّه جلّ وعزّ سرّاً من عدوّکم مع إمامکم المستتر مطيعين له، صابرين معه، منتظرين لدولة الحقّ، خائفين علي إمامکم وأنفسکم من الملوک الظلمة، تنظرون إلي حقّ إمامکم، وحقوقکم في أيدي الظلمةِ، قد منعوکم ذلک واضطّروکم إلي حرث الدنيا وطلب المعاشَ مع الصبر علي دينکم وطاعة إمامکم والخوف من عدوّکم، فبذلک ضاعف اللّه عزّوجلّ لکم الأعمال، فهنيئاً لکم.

قلت: جُعلتُ فداک ! فماتري إذاً أن نکون من أصحاب القائم ويظهر الحقّ، و نحنُ اليوم في إمامتک وطاعتک أفضلُ أعمالاً من أصحاب دولة الحقّ والعدل؟

فقال(عليه السلام): سبحان اللّه ! أما تحبّون أن يظهر اللّه تبارک و تعالي الحقّ والعدل في البلاد، ويجمع اللّه الکلمة، ويؤلف اللّه بين قلوب مختلفة، ولايعصون اللّه عزّوجلّ في أرضه، وتقام حدوده في خلقه، ويردّ اللّه الحقّ إلي أهله، فيظهر حتّي لايستخفي بشيء من الحقّ مخافة أحد من الخلق؟

أما واللّه يا عمّار! لايموت منکم ميّت علي الحال الّتي أنتم عليها إلاّ کان أفضل عند اللّه من کثير من شهداء بدر واُحد فأبشروا».( [63] )

«شما در حالي اقدام به ايمان، نماز، روزه، حجّ و هر خير و فقه و عبادت خداي تبارک و تعالي نموده ايد که از دشمن در ترس و هراس هستيد، وامام شما مخفي هست و شما از او فرمان مي بريد و در کنار او صبر مي کنيد و ظهور دولت حقّ را انتظار مي کشيد و بر خود و امامتان از پادشاهان ستمگر نگران هستيد، مي بينيد که حقّ امامتان و حقّ خودتان در زير پاي ستمگران لگدمال شده، و شما را از حقوق خود محروم ساخته اند، و شما را ناگزير کرده اند که با ترس و نگراني بر جان و دين خود، به دنبال متاع دنيا و کسب معاش برويد و زير ستم آنها از امام خود فرمان مي بريد و از دشمنتان در امان نيستيد. از اين رهگذر، خداوند پاداش اعمال شما را چند برابر نموده است. گوارا باد بر شما.

يکي از اصحاب گفت: اکنون که ما در عهد امامت تو برتر از اصحاب قائم هستيم، پس چرا ظهور حقّ و عدالت را طلب کنيم؟!

فرمود: سبحان اللّه! مگر نمي خواهيد که خداي تبارک و تعالي حقّ و حقيقت و عدالت را در شهرها ظاهر سازد و همگان را بر يک کلمه گرد آورد و دلهاي پراکنده و پريشان را الفت عطا کند که ديگر در روي زمين، خدا را معصيت نکنند؟!

به خدا سوگند ! هرکدام از شما در اين حال که هستيد، اگر از دنيا برويد در نزد حضرت پروردگار از بيشتر شهداي بدر و اُحد برتر و پر ارج تر خواهيد بود. بشارت باد بر شما».

امام صادق(عليه السلام) در لوح مادرش حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام) يک حديث طولاني مشاهده نمود که خداي تبارک و تعالي حال مؤمنان را در عهد غيبت حضرت ولي عصر(عليه السلام)وصف نموده است که فرازي را از آن در اينجا مي آوريم:

«سيذلُّ أوليائي في غيبتهِ، ويتهادونَ برؤوسهم کما تُتهادي رؤوس الترکِ والدّيلمِ، فيُقتلونَ ويُحرقُونَ ويکونونَ خائفين مرعوبينَ وجلينَ، تُصبغُ الأرض بدمائهم، ويفشو الويلُ والرنينُ في نسائهم، أولئک أوليائي حقّاً، بهم أدفع کلّ فتنة عمياء حندس، وبهم أکشفُ الزلازلَ وأدفعُ الآصارَ والأغلالَ، «أُولئِکَ عَليهِم صَلَواتٌ مِن رَبّهِم وَرَحمَةٌ وَأُولئِکَ هُمُ المُهتَدوُن»( [64] )».( [65] )

«. . . دوستان من در زمان غيبتش خوار و زبون مي شوند سرهاي آنها چون سرهاي ترک و ديلم هديه فرستاده مي شود، آنها کشته مي شوند، سوزانيده مي شوند و تا زنده هستند با ترس و وحشت و اضطراب زندگي مي کنند. زمين از خون آنها گلگون مي شود. ناله و فرياد در ميان زنهاي آنها آشکار مي شود، آنها دوستان واقعي من هستند.

من به وسيله آنها امواج فتنه هاي تيره و تار را که چون تيرگي شب در افق زندگي ظاهر مي شود، دفع مي کنم. و به وسيله آنها اضطرابات را رفع مي کنم و سختيها و گرفتاريها را کشف مي کنم.

(بر آنهاست صلوات و رحمت از پروردگارشان، و آنها هستند هدايت يافتگان)».

محمّد بن ابراهيم نعماني در کتاب «غيبت» خود در حديثي از ابراهيم بن هلال روايت کرده است که گفت:

«به حضرت ابي الحسن موسي بن جعفر(عليهما السلام) عرض کردم: پدرم در انتظار اين امر (دولت حقّ) از دنيا رفت، و من نيز به سنّي رسيده ام که مي بيني (آيا) بميرم و در اين باره چيزي به من خبر ندهي؟

حضرت(عليه السلام) فرمود: اي ابا اسحاق! تو نيز شتاب مي کني؟

عرض کردم: آري به خدا سوگند ! شتابزده هستم، و چرا شتاب نکنم در حالي که مي بيني سنّم به کجا رسيده است؟

فرمود: به خدا سوگند اي ابا اسحاق! اين امر واقع نمي شود مگر اين که از هم ديگر جدا شويد و پاک و پاکيزه شويد و از شما باقي نماند مگر تعداد بسيار کمي...».( [66] )

و در يک حديث ديگر آمده است که در همين رابطه به يونس بن عبدالرحمان فرمود:

«طوبي لشيعتنا المتمسّکين بحبّنا في غيبة قائمنا، الثابتين علي موالاتنا، والبراءة من أعدائنا، أُولئک منّا ونحن منهم، قد رضوا بنا أئمّةً ورضينا بهم شيعةً، وطوبي لهم، هم واللّه معنا في درجتنا يوم القيامة».

«خوشا به حال شيعيان ما، که در دوران غيبت قائم ما به دوستي ما چنگ مي زنند و در ولايت ما ثابت و استوار مي مانند و از دشمنان ما برائت و بيزاري مي جويند. آنان از ما هستند و ما نيز از آنها هستيم. آنها ما را به امامت پذيرفته اند و ما هم آنها را به عنوان «شيعه» پسنديده ايم. و خوشا به حال آنها. به خدا سوگند ! آنها در روز قيامت با ما و در رديف ما هستند».( [67] )

امام حسن عسکري(عليه السلام) مي فرمايد:

امام حسن عسکري(عليه السلام) در نامه اي که به افتخار ابوالحسن، علي بن حسين بابويه (پدر شيخ صدوق)(رحمهما الله) نگاشته، چنين مرقوم فرموده اند:

«بسم اللّه الرحمن الرحيم، الحمد للّه ربّ العالمين، والعاقبة للموحّدين، والنار للملحدين، ولاعدوان إلاّ علي الظالمين، ولا إله إلاّ اللّه أحسن الخالقين، والصلاة علي خير خلقه محمّد(صلي الله عليه وآله وسلم) وعترته الطاهرين.

امّا بعد: اي دوست کهن سال و آگاه و مورد اعتماد من ! اي ابوالحسن، علي بن حسين بابويه قمّي! که خداوند تو را در مورد آنچه موجب رضاي اوست موفّق بدارد و از اولاد تو فرزنداني صالح و شايسته قرار دهد، تو را سفارش مي کنم به تقواي الهي و اقامه نماز و پرداختن زکات، زيرا نماز بدون زکات پذيرفته نمي شود.

و سفارش مي کنم تو را به عفو و گذشت، و فرو بردن خشم و غضب و به جا آوردن صله ارحام، و ياري رساندن به برادران ديني در حال فراخ و تنگدستي، و بردباري در وقت جهالت، و تفقّه در دين، و ثبات قدم در کارها، و مواظبت داشتن بر قرآن، و حسن خُلق، و امر به معروف و نهي از منکر . . .

پس به سفارشم عمل کن و همه شيعيانم را به آن وادار نما تا به آن عمل کنند.

و بر تو باد به صبر و شکيبايي و «انتظار فرج»، که پيغمبر اکرم(صلي الله عليه وآله وسلم)فرموده است: «برترين اعمال امّت من انتظار فرج است»، ـ و اين را بدان ـ که شيعيان ما پيوسته در غم و اندوه بسر خواهند برد تا زماني که فرزندم ـ مهدي(عليه السلام) ـ که پيامبر اکرم(صلي الله عليه وآله وسلم)بشارت ظهور او را داده است، ظهور نمايد، زيرا او ـ که درود خدا بر او باد ـ فرموده است: سراسر روي زمين را پر از عدل و داد مي کند همان گونه که پر از ظلم و ستم شده است.

پس اي دوست کهن سال و مورد اعتماد من ! صبر را پيشه کن و همه شيعيان مرا نيز به شکيبايي و بردباري وادار نما که تمام زمين از آن خداست، آن را به هرکس که بخواهد مي بخشايد و سرانجام، از آن پرهيزکاران خواهد بود، و سلام و رحمت و برکات خداوند بر تو و شيعيان ما باد. و حسبنا اللّه و نعم الوکيل، نعم المولي و نعم النصير».( [68] )

آنچه از اين نامه مبارک استفاده مي شود اين است که، چون لازمه ظهور، مهيّا شدن گروه بسياري از شير مردان پارسا و کار آزموده براي ياري دادن و نصرت حضرت مهدي(عليه السلام)است، پس ملّت شيعه بايد بيش از هر چيز و پيش از هر کار به فراهم ساختن اين جنگاوران پاک و دلاور همّت گمارد، و براي تربيت و پرورش آنان در آينده تاريخ تلاش و کوشش نمايد.

پس شکيبايي، خود نوعي نبرد و مبارزه است که در کمين گاه صبر و انتظار انجام مي شود، و گرچه به صورت ظاهر در جبهه جنگ به پيش نمي رود امّا چون از پيش روي دشمن جلوگيري مي کند تلاش مثبت و مفيد را دربردارد، و آن اين که شخص منتظر در کمين گاه صبر و سنگر مقاومت و استقامت هم خود و هم دين خود را حفظ مي کند و هم از اين پناهگاه به دشمن يورش مي برد و او را وادار به عقب نشيني مي نمايد و اين خود، درنگ لازمي است تا قدرت لازم براي آينده فراهم آيد و زمان مساعد فرا رسد.

به سبب همين اهميّت و حسّاسيّت است که امام حسن عسکري(عليه السلام) در نامه خود به پدر شيخ صدوق(رحمه الله) از صبر و انتظار سخن مي گويد و به او توصيه مي نمايد تا سفارش وي را به شيعيانش برساند، و آنان را براي بسيج نيروهاي شيعي در نبرد سرنوشت ساز روز ظهور مبارک مهدي(عليه السلام) آماده و مهيّا سازد.

حضرت ولي عصر(عليه السلام) مي فرمايد:

«اگر چه ما در سرزمين دور دستي که از جايگاه ستمگران دور است، سکنا گزيده ايم. زيرا خداوند مصلحت ما و شيعيان مؤمن ما را در اين ديده است که تا حکومت دنيا در دست تبهکاران است در اين نقطه دور دست مسکن گزينيم ـ ولي از اخبار و حالات شما آگاهيم و هرگز چيزي از اخبار شما بر ما پوشيده نمي ماند، و مي دانيم که چه سختيها و گرفتاريها به شما رسيده است.

از آن وقت که بسياري از شماها به کارهايي دست زدند که پيشينيان صالح شما از آن به دور بودند و پيماني را که خداوند از آنها گرفته بود پشت سر انداختند، گويي که از آن بي خبر بودند، اما ما شما را رها نکرده و ياد شما را از خاطر نبرده ايم و گرنه سختيها و پريشانيها به شما روي مي آورد و دشمنان، شما را از ريشه و بن بر مي کندند».( [69] )

آري! انتظار عامل مقاومت و پايداري است و طرفداران حقّ و عدالت و اسلام خواهان را در برابر تمام فشارها، ظلم و ستم ها، ناهمواريها و مشکلات روزگار مقاوم و پايدار نگه مي دارد، و پيوسته بر فروغ چراغ اميدواري منتظران و ثبات قدم و استواري آنها مي افزايد، و آنان را در انجام وظايف ديني و تکاليف مذهبي تهييج و تحريک مي نمايد، و به ضمير باطنشان شور و شوق و نشاط مي بخشد.

اين انتظار است که در مبارزه حقّ و باطل، صفوف طرفداران حقّ را فشرده تر مي کند و به آنها اميد و حرکت مي دهد، و آنان را به نصرت خدا و فتح و پيروزي در آينده نويد مي دهد، و گوش و جانشان را به آواي بلند و نويد بخش قرآن آشنا مي سازد که: «فَانتَظِرُوا إنّي مَعَکُم مِنَ المُنتَظِرينَ( [70] ) پس به انتظار باشيد که من نيز همراه با شما از منتظران هستم».

اين انتظار است که تمام نظامهاي سلطه گر را واپس مي زند، و همه رژيم هاي انحرافي را مطرود مي سازد، و با ظلم و فساد و انحراف به مبارزه بر مي خيزد، و منتظران را به حرکت و جنبش و خيزش وامي دارد، و از آنان مرداني مبارز، مقاوم و ضدّ سلطه مي سازد، و آنان را همچون سدّي آهنين در برابر جنايتکاران، سلطه جويان و قدرت طلبان ثابت و استوار نگه مي دارد.

اين انتظار است که منتظران راستين ظهور را به سلاح عفّت، تقوا، پاکي و پاکيزگي مسلّح مي سازد که تحت هيچ شرايطي زير بار ظلم نمي روند، و در برابر هيچ ستمکاري سر تعظيم و تسليم فرود نمي آورند، و با قامتي بلند و افراشته در انتظار مي مانند تا نداي روحبخش وحدت را از فراز خانه کعبه بشنوند و آن را لبّيک گويند.

اين است فلسفه بزرگ اجتماعي انتظار فرج، و اين است يکي از اسرار مهمّ غيبت حضرت صاحب الأمر ـ عجّل اللّه تعالي فرجه الشريف ـ و به همين دليل است که پاداش منتظران ظهور مانند پاداش مجاهدان راه حقّ، و بلکه همانند پاداش شهداي بدر و اُحد مي باشد.

بنابراين، آيا چنين انتظاري عامل حرکت و جنبش و عامل مقاومت و پايداري است يا اين که عامل سقوط و رکود؟

آيا انسان را متعهّد و مسئول، محکم و مستحکم، با اراده و نفوذناپذير بار مي آورد يا او را سست و زبون و بي اراده مي سازد؟

حال اگر ديگران آن را به گونه اي ديگر تفسير مي کنند و آن را عامل انحطاط و سقوط مي دانند، براي اين است که مردمان را بفريبند و به اهداف شوم خود نايل شوند که هرگز در اين امر توفيق نخواهند يافت.

[10] - تفسير نور الثقلين، ج 1، ص 31 ، مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان، قم.

[11] - مختصر بصائر الدرجات، ص 188 ـ 189.

[12] - الزام الناصب، ج 1، ص 67.

[13] - کمال الدين، باب 24، ح 11، با ترجمه فارسي، ج 1، ص 384. و عربي، ج 1، باب 24، ص 268، ح 12.

[14] - بحار الانوار، ج 52، ص 318، ح 18، باب 27.

[15] - منتخب الاثر، ص 490، ح 1.

[16] - بحار الانوار، ج 51، ص 68، ح 10 و اثبات الهداة، ج 3، ص 459، ح 97.

[17] - کمال الدين، باب 31، ص 324، ح 8 و با ترجمه فارسي ج 1، ص 440.

[18] - الجامع الصغير، ج 1، ص 135، حرف الثاء، ح 3415.

[19] - سوره بقره، آيه 2 و 3.

[20] - ينابيع المودّه، ج 3، ص 101، و در چاپ ديگر، ص 443.

[21] - بحار الانوار، ج 51، ص 68، ح 10، منتخب الاثر، ص 262، بشارة الاسلام، ص 23 الزام الناصب، ج 1، ص 265 و اثبات الهداة، ج 3، ص 459، ح 97.

[22] - بحار الانوار، ج 52، ص 123، ح 7.

[23] - غيبت شيخ طوسي، ص 204، و اعلام الوري، ص 425.

[24] - نهج البلاغه، ص 305، ح 102، و صبحي صالح، ص 149، ح 103.

[25] - کمال الدين صدوق، باب 31، حديث 8، و بحار الانوار، ج 51، ص 134، ح 1.

[26] - سوره آل عمران، آيه 200.

[27] - منتخب الاثر، ص 515، ح 8، به نقل از ينابيع المودّه.

[28] - کافي، ج 2، ص 22، ح 10، و منتخب الاثر، ص 498 ـ 499، ح 15.

[29] - غيبت نعماني، ص 200، باب 11، ح 16، منتخب الاثر، ص 497، ح 9، و بحار الانوار، ج 52، ص 140، ح 50.

[30] - بحار الانوار، ج 52، ص 122، ح 1 و منتخب الاثر، ص 498، ح 10.

[31] - کافي، ج 1، ص 370، ح 6، والزام الناصب، ح 1، ص 261.

[32] - منتخب الاثر، ص 218، ح 1، کفاية الاثر، ص 264، بشارة الاسلام، ص 157، غيبت شيخ طوسي، ص 104 و غيبت نعماني، ص 154، ح 11.

[33] - بحار الانوار، ج 52، ص 113، ح 24، غيبت شيخ طوسي، ص 204.

[34] - سوره توبه، آيه 16.

[35] - سوره عنکبوت، آيه 1 و 2. (الف، لام، ميم، آيا مردم چنين پنداشته اند که تنها با گفتن اين که ما ايمان آورده ايم رها مي شوند و مورد فتنه و آزمايش قرار نمي گيرند؟).

[36] - غيبت نعماني، ص 202، باب 12، ح 2، ارشاد مفيد، ص 329، کافي، ج 1، ص 370، ح 4، منتخب الاثر، ص 315، و بحار الانوار، ج 52، ص 115.

[37] - بحار الانوار، ج 51، ص 157 و بشارة الاسلام، ص 164.

[38] - کمال الدين صدوق، ج 2، ص 379، باب 37، ح 1.

[39] - بشارة الاسلام، ص 168، منتخب الاثر، ص 228، ح 5، و کمال الدين، ج 2، ص 385، باب 38، ح 1.

[40] - بحار الانوار، ج 53، ص 177، توقيع هشتم، به نقل از احتجاج طبرسي.

[41] - بحار الانوار، ج 53، ص 176، توقيع هفتم، و احتجاج طبرسي، ج 2، ص 323.

[42] - بحار الانوار، ج 53، ص 177، توقيع هشتم.

[43] - الامام الثاني عشر، ص 40 ـ 41 به نقل از شيخ عبدالوهاب شعراني در «لواقح الانوار في طبقات الاخبار»، ج 2، ص 139 نجم الثاقب، ص 662.

[44] - همان مدرک.

[45] - انتظار بذر انقلاب، ص 97 .

[46] - بحار الانوار، ج 52، ص 122، ح 5.

[47] - وسائل الشيعة، ج 11، ص 77 ، ح 6.

[48] - محجّة البيضاء، ج 1، ص 32.

[49] - سوره انفال، آيه 60.

[50] - کافي، ج 8، ص 381، ح 576.

[51] - ينابيع المودّه، ج 3، ص 238، باب 71، ح 11.

[52] - بحار الانوار، ج 52، ص 125، ح 12.

[53] - همان، ص 124، ح 8.

[54] - بحار الانوار، ج 52، ص 130، ح 26.

[55] - همان، ج 51، ص 133، ح 4 و کمال الدين صدوق، ج 1، ص 317 ، ح 3.

[56] - بحار الانوار، ج 52، ص 122 ، ح 4 و منتخب الاثر، ص 244 ، باب 24، ح 1.

[57] - سوره ص، آيه 88.

[58] - سوره آل عمران، آيه 186.

[59] - غيبت نعماني، ص 166، ح 6، باب 10، منتخب الاثر، ص 501، ط 3، فصل 10، باب 3، ح 1. و کافي ج 1، ص 337 ح 5.

[60] - سوره اسراء، آيه 13.

[61] - جفر، کتابي است شامل علم منايا و بلايا و مرگ و ميرها، آنچه در جهان اتّفاق افتاده و آنچه در آينده روي خواهد داد. در اين کتاب منعکس گرديده است. خداوند اين کتاب را به رسول اکرم(صلي الله عليه وآله وسلم) وائمه معصومين(عليهم السلام) عطا فرموده که هم اکنون در دست مبارک حضرت وليّ عصر(عليه السلام) مي باشد. جهت آگاهي بيشتر در اين زمينه به اين منابع مراجعه شود: اصول کافي، ج 1، ص 239 و ينابيع الموده، ج 3، ص 52، 56، 67 والزام الناصب، ص 7 ـ 9 و 72.

[62] - بحار الانوار، ج 51، ص 219، غيبت شيخ طوسي، ص 105 بشارة الاسلام، ص 145، منتخب الاثر، ص 259 و منابع ديگر.

[63] - کافي، ج 1، ص 334، ح 2، و منتخب الاثر، ص 496، ح 8، فصل 10، باب 2.

[64] - سوره بقره، آيه 157.

[65] - عيون الاخبار، ج 1، ص 35، معاني الاخبار، ص 373، بشارة الاسلام، ص 13 و منتخب الاثر، ص 135، فصل 1، باب 8.

[66] - غيبة نعماني، ص 208، باب 12، ح 14.

[67] - بحار الانوار، ج 51، ص 151، ح 6، منتخب الاثر، ص 219، ح 3، کفاية الاثر، ص 265، کشف الغمة، ج 3، ص 314، اعلام الوري، ص 407، و در چاپ ديگر، ص 433 و الزام الناصب، ص 68.

[68] - منتخب الاثر، ص 232 ـ 235، فصل 2، باب 21.

[69] - احتجاج طبرسي، ج 2، ص 322 ، بحار الانوار، ج 53، ص 175، و الزام الناصب، ج 1، ص 465 .

[70] - سوره اعراف، آيه 71، و سوره يونس، آيه 103.