انتظار عامل بقاي جامعه تشيّع


آنچه از بررسيهاي دقيق و عميق علمي در ابعاد گوناگون فلسفي، تاريخي، سياسي، اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي «انتظار» در تاريخ، فلسفه اديان، آيات کريمه قرآن و اخبار و احاديث اسلامي استفاده مي شود اين است که: «انتظار» در طرحي کلّي و عمومي و در سطحي جهاني، عامل بقاي نسل بشر و رمز موجوديّت تمام اديان و مذاهب الهي و امروز نيز يکي از بزرگترين عوامل بقاي جامعه اسلامي و «تشيّع راستين» در ميان جامعه بشريّت است.

در طول تاريخ حيات پر افتخار «تشيّع» ـ اگر نگوييم يگانه عامل ـ، مهم ترين عاملي که شيعيان را در برابر تمام حکومت هاي جور و ستم و دستگاههاي ظلم و فساد حفظ نموده و آنها را در جريان زمان، با همه محروميّت ها، رنج و شکنجه ها و حبس و تبعيدها، در برابر تمام صدمات و لطماتي که از ناحيه زمامداران ستمکار بر آنان وارد شده است، از زوال و انقراض نگه داشته است، همين مسأله انتظار و عقيده به ظهور حضرت مهدي(عليه السلام) بوده است.

تاريخ پر فراز و نشيب اسلام هيچ دسته و گروهي را نشان نمي دهد که به اندازه «شيعه» از دست دوست و دشمن آن همه آسيب ديده باشد امّا همچنان با قامتي افراشته چون کوهي سر به فلک کشيده ثابت و استوار بماند، و روز به روز به رشد و ترقّي خود ادامه دهد.

«پس از رحلت رسول خدا(صلي الله عليه وآله وسلم) و شهادت اميرالمؤمنين و سيد الشهدا(عليهما السلام) تا امروز، ريشه تمام حرکات و نهضت هاي شيعه و مسلمين، عليه باطل و استثمارگران، همين فلسفه اجتماعي انتظار، عقيده به ادامه مبارزه حقّ و باطل، تا پيروزي مطلق بوده است».( [71] )

آري ! جامعه تشيّع، در طول تاريخ حيات سراسر رنج زا و درد آلود و در عين حال افتخار آفرين خود، که پيوسته با خون و شهادتها و دست و پا بريدنها، قتل و کشتارها، و زجر و شکنجه هاي طاقت فرسا و غير قابل تحمّل همراه بوده است با همين اميد و انتظار، همواره با حکومتهاي جابرانه و سياست هاي فريبکارانه و خُدعه آميز جنگيده و از خود، حرکت و جنبش بروز داده و مقاومت و استقامت نموده و زمينه را براي جاوداني ساختن خويش از هر حيث فراهم کرده است.

اگر انتظار و عقيده به ظهور نبود و مسلمانان و به ويژه «شيعيان»، منتظر آينده روشني نبودند و عقيده به پيروزي نهايي حقّ و آينده قيام جهاني اسلام نداشتند، مسلّماً تا امروز شکست خورده بودند و تسليم حکومت هاي زور و قدرت هاي استعماري گشته بودند، و شايد کوچکترين اثري هم از آنان در تاريخ باقي نمانده بود.

«از بهترين رازهاي نهفته بقاي «تشيّع» همين روح انتظاري است که کالبد هر شيعه را آکنده ساخته، و پيوسته او را به تلاش و کوشش و جنبش و جوشش وامي دارد و مانع از نوميدي وبي تابي و افسردگي و درماندگي او مي گردد. به تعبير «دکتر علي وردي» استاد جامعه شناسي دانشگاه بغداد: تشيّع، «برکان خامد، آتشفشان خاموش» کوهسار اسلام است که گاه و بي گاه، دود و بخار و لرزه و تکان اندکي پديد مي آورد، و همين تأثير اندک، ريشه تمام انقلابات دنياي اسلام مي باشد».( [72] )

اعتراف دشمنان اسلام به سازندگي انتظار

اين حقيقت که انتظار ظهور حضرت مهدي(عليه السلام) بذر تمام انقلاب هاي شيعي در طول تاريخ حيات اسلام است چنان مسلّم و بديهي است که حتّي مخالفان شرقي و غربي اسلام نيز بدان معترفند و با همه عناد و لجاجي که با اسلام و قرآن و مسلمانان و مکتب انسان ساز تشيّع دارند و از هيچ گونه تهمت و دروغ و افتراء خودداري نميورزند، بي پرده از سازندگي انتظار سخن مي گويند و آن را يکي از عقايد انقلاب آفرين کم نظير «تشيّع» مي شمارند.

«اي .پ .پتروشفسکي» تاريخدان، و ايران شناس فرهنگستان علوم شوروي ـ که در توجيه تاريخ ما با معيارهاي حزبي، گرچه به زور مسخ و تحريف، سخت استاد است ـ در اين زمينه مي نويسد:

«چشم به راه «مهدي» بودن، در عقايد مردمي که نهضت هاي قرن سيزدهم را در ايران به پا داشتند، مقام بلندي داشته است، ولي در قرن چهاردهم و پانزدهم ميلادي، اين عقيده راسخ تر و مشهودتر گشت... داستاني که «ياقوت حموي» نقل مي کند بسيار آموزنده است... در شهر «کاشان»، سران شهر، هر روز هنگام سپيده دم از دروازه خارج مي شدند و اسب زين کرده اي را «يَدَک» مي بردند، تا قائم مهدي، در صورت ظهور، بر آن سوار شود. در زمان فرمانروايي «سربداران» نيز... در سبزوار . . . به طوري که «ميرخواند» در «روضة الصفا» مي گويد: هر بامداد و شب، به انتظار «صاحب الزمان» اسب کشيدندي».( [73] )

به عقيده ما هرچند که جناب «پتروشفسکي»، تاريخدان و ايران شناس فرهنگستان علوم شوروي، تمام آموخته هاي خود را از افسانه هاي ساخته و پرداخته دست دشمنان تشيّع فرا گرفته، و در توجيه اين افسانه ها سخت ماهر است ولي در عين حال، جاي بسي تعجّب است که گويا به خاطر مبارک حضرت استاد نرسيده است که تمام عبارات و گفته هايشان حاکي از بيداري، آگاهي، روشن دلي، آمادگي، و تلاش و کوشش ناشي از انتظار نهضت آفرين تشيّع است، و چنين اقرار و اعتراف روشني با مخدّر بودن «دين» و عامل انحطاط و عقب ماندگي بودن آن سازگار نمي باشد. و گرنه حتماً در اين تعابير رسا و گويا که حاکي از سازندگي عقيده نجات بخش و تحرّک آفرين انتظار است، تجديد نظر مي نمودند.

«جيمز دار مستتر»، شرق شناس و زبان دان «معروف» فرانسوي نيز، که به شيوه غربيان، سخت مي کوشد تا در اصالت اعتقاد به ظهور حضرت مهدي(عليه السلام) خدشه وارد کند، در اين باره مي گويد:

«در حلّه که نزديک بغداد واقع است... همه روزه پس از نماز عصر، صد نفر سوار با شمشير برهنه مي رفتند و از حاکم شهر اسبي با زين و برگ مي ستاندند و . . . فرياد مي زدند که: تو را به خدا، اي صاحب الزمان ! تو را به خدا بيرون بيا.

. . . صفويّه هرچند «سيّد» بودند و از اولاد علي(عليه السلام) به شمار مي آمدند، خود را فقط نايب امام و حکّام موقتي محسوب مي داشتند... و مهدي غايب(عليه السلام) را بر خود مقدّم مي دانستند. پادشاهان صفوي، در کاخ خود در اصفهان، دو اسب با زين افزار مجلّل، مجهّز داشتند تا براي سواري مهدي حاضر باشد».( [74] )

ما بدين جهت که سخنان اين شرق شناس و زباندان ياوه سراي فرانسوي تا چه اندازه حقيقت دارد، کاري نداريم ولي سخن ما در اين است که اين جناب مستشرق نيز، چون به خوبي دريافته است که چشم به راهي قيام قائم آل محمّد(عليهم السلام)مايه سرسختي، مقاومت و استقامت بي نظير شيعيان در برابر استعمارگران و زورگويان چپاولگر است، از اين رو به اروپائيان استعمار کننده و غارتگر هشدار مي دهد که:

«قومي را که با چنين احساسات پرورش يافته است، مي توان کشتار کرد امّا مطيع نمي توان ساخت».( [75] )

آري خواننده عزيز! از ديدگاه مکتب تشيّع، انتظار، لفظ نيست، گفتار نيست، توقّع تنها نيست، اميد و آرزوي خالي نيست بلکه پندار و کردار است، عمل و حرکت است، نهضت و مبارزه است، تلاش و کوشش است، صبر و مقاومت است، جهاد و فداکاري است. و از اين رو، ريشه تمام حرکتها و نهضت هاي اسلامي و جنبش ها و قيام هاي شيعي پس از رحلت رسول گرامي اسلام(صلي الله عليه وآله وسلم) تا کنون، همين روح حرکت بخشي انتظار است.

بنابراين، باتوجّه به کلّيه مطالبي که تا اينجا گفته شد روشن مي گردد که:

«انتظار نه تنها آرامش موقّت نيست، بلکه اعتراضي دايمي عليه بي عدالتي هاست. و نه تنها تسلّي دادن نيست بلکه برافروختن و تحريک کردن براي احقاق حق و ابطال باطل است. انتظار، پذيرش نوعي انقلاب، تحوّل و تکامل، هدفداري و معني داري است. موجبي براي دفاع جاودانه از هدف و مسلک است. سرمايه اي روحي براي تکامل و تعالي و حفظ جنبه هاي انساني و ايدئولوژيکي است. انتظار، عامل تحرک است. اسلحه اي قوي و برّان عليه روح مردگي است. نجات از اعتزال و کناره گيري است. موجد تحوّل است. بر اين اساس، انتظاري خلاف چنين جهت، از آنِ بي عرضه ها وبي شخصيتهاست».( [76] )

اينک بنگريد که منتظر راستين ظهور در فضاي حيات بخش انتظار، به چه ميزان از رشد و کمال و فداکاري و از خود گذشتگي مي رسد و در زادگاه امام معصوم خود، در شهر سامرا، به ياد قائم منتظر، که امر او روشن تر از خورشيد فروزان است، چگونه حماسي و شورانگيز، لب به سخن مي گشايد و با وي راز دل مي گويد و پيمان فداکاري و از خودگذشتگي مي بندد و خويشتن را براي جهاد و مبارزه در پيشگاه حضرتش، آماده مي نمايد.

«واشهدک يا مولاي . . . وهو عهدي إليک . . . فلو تطاولت الدّهور وتمادت الأعمار لم أزدد فيک إلاّ يقيناً ولک إلاّ حبّاً وعليک إلاّ متّکلاً ومعتمداً ولظهورک إلاّ متوقّعاً ومنتظراً ولجهادي بين يديک مترقّباً، فأبذلُ نفسي ومالي و ولدي وأهلي وجميع ما خوّلني ربّي بين يديک والتصرّف بين أمرک».( [77] )

«مولاي من ! شاهد باش... اين پيمان من با تو است... که اگر روزگار غيبت تو به درازا کشد، از ايمان به تو برنگردم بلکه بر يقينم بيفزايد ودوستيم به تو زيادتر شود وبيشتر به تو پشت گرم وقوي دل گردم وبا اشتياق فراوان تر انتظار ظهور تو را داشته باشم و براي جهاد در پيشگاه تو آماده تر شوم. پس اينک، جانم، مالم، فرزندانم، همسرم وهرآنچه خداي به من ارزاني داشته است به راه تو فدا مي کنم و فرمان تو را بي چون و چرا گردن مي نهم».

به راستي که اين عشق و علاقه، عاطفه و محبّت و مهر و مودّت را نسبت به کدام يک از پيشوايان عادي ديده ايد؟ که انساني از راه صدق و صفا اين گونه آشفته و جگر سوخته سخن بگويد و تنها در فضاي حيات بخش انتظار، اين گونه با محبوب خود راز و نياز کند، و از درد فراق و دوري هجران زار زار بنالد و از پيمان و ايثار و انتظار و جهاد مشتاقانه سخن براند. با يک دنيا شوق و اميد اعلام آمادگي کند و دردمندانه سر بر آستان محبوب خويش بسايد و جان و تن را براي شرکت در نهضتي عظيم سرمايه بگذارد.

شما را به خدا ! آيا سخني از اين انگيزنده تر، فريادگرايانه تر و ناله اي پر سوز و گدازتر ديده ايد؟

اکنون اي خواننده فرزانه ! به مطالبي که ما در ابتداي همين بحث، تحت عنوان «انتظار فرج از ديدگاه نظامهاي سلطه گر» آورديم، نظري دو باره بيفکن، تا دريابي که مدّعيان دروغين «انديشه علمي»، چگونه به دين خدا تهمت مي زنند، و افترا مي بندند، و مي گويند: انتظار فرج امام زمان(عليه السلام) «عامل انحطاط و عقب ماندگي است»، در حالي که همه آن تهمتها و افتراها برازنده دامان خود آن آلوده دامنان رسواي تاريخ است.

از مجموع مطالبي که تا اينجا در باره «انتظار» گفتيم، نتايج ارزشمندي به دست مي آيد که اينک به آنها اشاره مي کنيم:

1 ـ انتظار فرج، وعده حتمي الهي است.

2 ـ انتظار فرج، نوعي عبادت است.

3 ـ انتظار فرج، ايمان به غيب است.

4 ـ انتظار فرج، اقرار و اعتراف به يگانگي خدا، و رسالت پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله وسلم) و پيشوايي امامان معصوم(عليه السلام)است.

5 ـ انتظار فرج، تلاش و کوشش و سازندگي است.

6 ـ انتظار فرج، عامل مقاومت، استقامت و پايداري است.

7 ـ انتظار فرج، نوعي فرياد و خروشي از درون، و نوعي اعراض و اعتراض و روي گرداني و بي اعتنايي به نظامهاي موجود، و عدم پذيرش سلطه ها، و اعراض از ابراز قدرت زمامداران خودسر، خودبين و خودپرست است.

8 ـ انتظار فرج، با دو بُعد جاذبه و دافعه (يعني اميد و يأس) يکي از عامل هاي اساسي تحرک در تاريخ بشر است که، ابرهاي تيره و تار يأس و بدبيني را از آسمان روح و فکر و انديشه آدمي دور مي سازد و منتظران واقعي را به پيش مي راند و با شتابي شگفت انگيز آنان را به سوي ترقّي و کمال سوق مي دهد و از خود باختگي و تسليم در برابر باطل بازشان مي دارد و بدينوسيله، آنان را براي يک آينده روشن بسيج مي نمايد و نيروها را براي فداکاري و از خود گذشتگي و ايثار، در راه به پاداشتن حق، آماده تر، افکار را بيدارتر، آمادگيها را افزون تر، عشقها را آتشين تر، انقلابها را سريع تر و راه را براي رسيدن به يک جامعه اصيل کاملاً اسلامي به معني واقعي کلمه، هموارتر مي سازد.

بنابراين، «انتظار فرج» نه تنها عامل رکود و سستي و مايه انحطاط و عقب ماندگي نيست بلکه يکي از بزرگترين و مهمترين عوامل پيشرفت به شمار مي رود و از آن جايي که دائماً احساسات را بر مي انگيزاند، و منتظران را به آينده اميدوار مي سازد و به آنان دل گرمي مي دهد، تا در برابر زورگويان و مستکبران و ستم پيشگان، تسليم نشوند، براي احياي حقوق از دست رفته خود به پاخيزند و پيوسته تلاش کنند و با سياستهاي فريبکارانه و خدعه آميز حکومتهاي زور و جور بجنگند، رزمي تدافعي، نبردي دايمي و پيکاري مستمر و جاودانه است که به عنوان مقدّمه «جنگ بزرگ» براي رهايي مظلومان از چنگال ظالمان تا قيام قائم آل محمّد(عليهم السلام) ادامه دارد و رزم آوران اين نبرد جاودانه، منتظران با ايماني هستند که پيوسته هشيار و بيدار و آگاهانه، در درون کمينگاه صبر و انتظار، زير پوشش کتمان و سکوت، به پيکار مقدّس خود ادامه مي دهند و شبانه روز در انتظار فرج آخرين حجّت خدا، و ظهور آن امام غايبي که با قيام مقدّسش سراسر روي زمين را پر از عدل و داد خواهد نمود، چشم به راهند.

و دليل اين انتظار و چشم براهي هم همان نويدهاي صريح قرآن کريم و روايات معتبر و متواتري است که مسأله ظهور مهدي موعود(عليه السلام) و اميد به آينده را به عنوان يک وعده الهي تخلّف ناپذير مطرح نموده، و مسلمانان را به آينده اي روشن و درخشان اميدوار ساخته، و به آنان وعده فتح و پيروزي نهايي داده، و با صراحت و قاطعيّت اعلام کرده اند که در آينده، «صالحان و پاکان» وارثان زمين خواهند گرديد، و بر همه جهان حکومت خواهند کرد، و براي هميشه بساط ظلم و ستم برچيده خواهد شد و جهان بشريّت از لوث وجود افراد نا صالح پاک خواهد گرديد.

[71] - امامت و مهدويّت، ج 1، ص 353 .

[72] - انتظار بذر انقلاب، ص 164 .

[73] - اي.پ. پطروشفسکي، نهضت سربداران خراسان، ترجمه کريم کشاورز، ص 15 و 16.

[74] - دار مستتر، مهدي از صدر اسلام تا قرن 13 هجري، ترجمه محسن جهانسوز، ص 38 و 39.

[75] - همان، ص 79.

[76] - مسأله انتظار، ص 103 .

[77] - مفاتيح الجنان، باب سوّم، زيارت دوّم حضرت صاحب الزمان(عليه السلام).