جهان در آستانه جنگ جهاني سوم مصاحبه با پروفسور هانتينگتون



اشاره: با نزديک شدن به پايان هزاره سوم، نظريات آينده پژوهانه مختلفي از سوي انديشمندان ابراز شده است. برخي از اين نظريات قرن آينده را قرن صلح و تفاهم جهاني يا رسيدن به نقطه مشترکي همچون عقلانيت ودمکراسي ليبرال دانسته اند. اما، برخي ديگر «آينده اي ديگرگونه » را به تصوير مي کشند. در نظر آنان فرارسيدن آينده به معناي تقابل ميان حوزه هاي تمدني و ديني است «ساموئل هانتيگتون » انديشمندي است به طور مشخص در کتاب «برخورد تمدنها» به اين موضوع اشاره مي کند.

از آنجا که مباحث مربوط به آينده پژوهي در حوزه هاي مختلف ديني و فرهنگي در شماره هاي گذشته «موعود» پيگيري شده است در اين شماره نيز گفتگوي مجله اشپيگل با«ساموئل هانتيگتون » -بدون هرگونه داوري در اين باره تقديم خوانندگان عزيز مي شود.

اشپيگل: پروفسور هانتينگتون،در کتاب تازه شما، بحران بزرگ وگسترده جهاني اين چنين آغازمي شود: چين، که هر روز بيشتر به توان اقتصادي و نظامي خود آگاه مي شود براي دستيابي به مخازن عظيم نفتي فلات قاره اي به کشورهمسايه خود ويتنام حمله مي کند.هانوي از واشنگتن تقاصاي کمک مي نمايد در اين شرايط يکي از معدودناوهاي هواپيمابر آمريکا، که در منطقه باقي مانده اند، براي مقابله با حمله چين وارد عمل مي شود...

هانتينگتون: ... اما ژاپن اعلام بي طرفي مي کند و به آمريکا اجازه نمي دهد از پايگاههاي نظامي خاوردور اين کشور استفاده کند.زيردريايي هاي پکن خسارات سنگيني به کشتيهاي ما وارد مي آورند. در آغازاين درگيري نظامي در سناريوي من محدود باقي مي ماند، زيرا هم چين وهم ايالات متحده آمريکا مي دانند که موشکهاي آنها قابليت حمل سلاحهاي هسته اي را تا خاک دشمن دارند.

اشپيگل: در چنين شرايطي آمريکاييها مي پرسند، چرا آنها بايد به خاطر درگيريهاي خاور دور چنين خطراتي را به جان بخرند؟

هانتينگتون: افکار عمومي آمريکا، اين جنگ را جنگ خودنمي داند. نقاط ضعف غرب بتدريج اثرات سوء خود را در کشورهاي بزرگتر و داراي فرهنگهاي ديگربرجاي مي گذارد. هند با سوء استفاده از دخالت قدرتهاي بزرگ به دشمن ديرينه خود يعني پاکستان حمله مي کند، يک موج گسترده ضد غربي جوامع مسلمان را فرا مي گيرد. دولتهاي ميانه رو، عرب توسطبنيادگراها سرنگون مي شوند.

اشپيگل: اوضاع متشنج مي شود.

هانتينگتون: تهاجم گسترده اي عليه اسراييل آغاز مي شود. در اين ميان واشنگتن با نوميدي تلاش مي کند، روسيه را وارد ناتو کرده ومتحدان اروپايي خود را تشويق به مشارکت کند. با وجود تمامي تلاشهاي آمريکا، متحدان اروپايي اين کشور تنها در زمينه هاي سياسي واقتصادي آمادگي خود را براي مشارکت اعلام مي کنند و از دخالت نظامي در بحران سرباز مي زنند. دراين اوضاع و احوال ژاپن بي طرفي خود را نقض کرده و در خاور دور درکنار پکن قرار مي گيرد.



اشپيگل: آيا به اعتقاد شما جنگ جهاني اين چنين آغاز مي شود؟

هانتينگتون: چين و متحد اصلي مسلمانش يعني ايران، براي ترساندن اروپاييها موشکهاي هسته اي را به طور پنهاني به بوسني و الجزاير منتقل مي کنند. صربها بر اساس نقش سنتي خود به عنوان مدافعان مسيحيت، به طرف سارايوو حمله ور مي شوند و درآنجا بخشي از موشکهاي هسته اي رابه غنيمت مي گيرند. در اين هنگام به تلافي تهاجم صربها اولين بمب اتمي در اروپا منفجر مي شود. اين بمب را ازالجزاير بر روي شهر بندري مارسي فرانسه پرتاب مي کنند.



اشپيگل: اين رويارويي جهاني تمدنها چه عاقبتي خواهد داشت؟ آيازمين به خاطر به کارگيري سلاحهاي هسته اي نابود خواهد شد و يا يک جنگ فرسايشي به مرور زمان طرف هاي درگير را فرسوده و ناتوان مي کند...



هانتينگتون: ... به هر حال مرکزسياست جهاني از کشورهاي شمال به ارودي جنوب منتقل مي شود يعني به کشورهاي جنوب شرقي آسيا وآمريکاي لاتين که بسرعت در حال رشد هستند. در هر صورت چنين تحولاتي نتايج بسيار مخربي براي ايالات متحده و اروپا به همراه خواهدداشت.



اشپيگل: از کتاب شما چنين برمي آيد، که جهان در آستانه يک هرج و مرج و آشفتگي گسترده قرار دارد.

هانتينگتون: البته من ادعانمي کنم، تمام اين چيزهايي که نوشتم دقيقا اتفاق مي افتد، احتمال وقوع چنين درگيري هايي در سطح جهان بسيارکم است، اما غير ممکن نيست امامنطقي ترين و در عين حال گنگ ترين بخش اين سناريو، همان علت آغازجنگ است: يعني حمله بزرگترين کشور طلايه دار تمدن غرب به تمدن چين، که منجر به رويارويي فرهنگ هامي شود و جهان سوم نيز دخالت گسترده اي در اين درگيري ها خواهدداشت.



اشپيگل: شما در کتاب خود به تهديد زردي اشاره کرده ايد که يک چين جنگ طلب و سلطه جو به همراهي يک جامعه اسلامي متخاصم براي غرب ايجاد مي کند. آيا اين بدان معناست، که پس از فروپاشي کمونيسم نيز ما غربي ها همچنان به دشمنان جديدي نياز داريم؟ و پرسش ديگري که به ذهن خطور مي کند اين است که چرا چنين دشمناني را يک استاد سرشناس دانشگاه هاروارد،همانند شما به غرب عرضه مي کند؟



هانتينگتون: من دشمنان تازه اي براي خودمان خلق نمي کنم، اين کاربسيار احمقانه است. اينکه برخي معتقدند، من مايلم بار ديگر جنگ سردو يا حتي يک جنگ گرم ديگر روي دهد،بي پايه و اساس است. اما من اعتقادراسخ دارم که در آينده سياست جهاني، ديگر از سوي ايدئولوژي هاي رقيب يا دولتهاي ملي و يا بلوکهاي اقتصادي تعيين نخواهد شد بلکه اين کار را فرهنگ هاي متخاصم بر عهده خواهند گرفت.

اگر قرار باشد در اين شرايط يک جنگ جهاني ديگر روي دهد، آن جنگ نبرد بين فرهنگ هاي گوناگون خواهدبود. رزم گاه ها و ميادين جنگي آينده درامتداد جبهه هاي فرهنگي قرار دارند.



اشپيگل: به اعتقاد شما در چنين شرايطي غرب در برابر بقيه جهان قرارمي گيرد. علاوه بر اين شما ادعامي کنيد که چنين جدالي ممکن است بسيار خونبارتر و بي رحمانه تر ازتمامي نبردهاي پيشين باشد. شما درکتاب خود ايالات متحده و اروپا را ازکاهش بيشتر تسليحات بر حذرمي داريد. با اين اوصاف، چرا حمايت طرفداران گسترش تسليحات شما راشگفت زده مي کند؟

هانتينگتون: من در گذشته طرفدار کاهش تسليحات بودم، امادر شرايط فعلي معتقدم، واشنگتن بايد در زمينه از بين بردن سيستم هاي تسليحاتي خودتجديدنظر کرده و اين کار را متوقف کند. اگر من وضعيت فعلي جهان راتشريح مي کنم، بدين معنا نيست که بخواهم از وقوع جدال و درگيري در سطح جهان طرفداري کنم.



اشپيگل: چه چيزي شما را اين قدر نسبت به درست بودن فرضيه هاتان مطمئن مي سازد؟

هانتينگتون: قبل از آنکه مرامورد انتقاد قرار دهيد، اجازه دهيدقدري بيشتر درباره انديشه هايم توضيح دهم.



اشپيگل: لطفا بفرماييد.

هانتينگتون: نسخه جنگ سردبيش از چهل سال اذهان ما راتحت الشعاع قرار داده بود. در آن زمان در جهان بلوکي شامل کشورهايي نسبتا ثروتمند به رهبري آمريکا، که اغلب آنهاحکومت هايي دمکرات داشتند، وجودداشت که اصطلاحا جهان آزادخوانده شد. اين دنياي آزاد با جوامع کمونيستي بلوک شوروي يا همان بلوک شرق، در عرصه هاي ايدئولوژيکي، سياسي و اقتصادي در رقابتي تنگاتنگ بود. مظاهر اين رقابت به طور عمده در مناطق تحت نفوذ اين دو قطب و در خارج ازسرزمينهاي آنها، يعني در جهان سوم و کشورهاي فقير آسيايي، آفريقايي و آمريکاي لاتين، که خودرا کشورهاي غير متعهد مي ناميدند،نمايان بود.



اشپيگل: اين الگوي برگرفته ازدوران جنگ سرد، گاهي ما را به اشتباه انداخته است.

هانتينگتون: بله دقيقا همين طور است، بر اين اساس بسياري ازناظران سياسي، ايدئولوژي هاي رايج در شوروي و چين را ناديده گرفتند، زيرا به مذاق آنها خوشايندنبود. اما روي هم رفته ما در مقابل کمونيسم موضع خوبي اتخاذ کرده بوديم.



اشپيگل: اين امر سرانجام به فروپاشي کمونيسم و اتحاد جماهيرشوروي منجر شد.

هانتينگتون: حق با شماست.پس از فروپاشي شوروي مساله دستيابي به الگويي تازه بر اساس تقسيم بنديهاي روشنفکرانه براي ارايه تعريف مشخصي از قلمروسياسي جهان مطرح شد.



اشپيگل: فرانسين فوکوياما، يکي از همکاران شما، از پايان تاريخ يعني پيروزي غرب بر بقيه جهان و عصرطلايي خبر داده است.

هانتينگتون: ... اما او پس از مدت کمي متوجه شد، که بسيار خوشبين بوده است. عده اي ديگر ازکارشناسان به دنبال ارايه الگوهايي بر مبناي بازگشت دوباره جدال ديرينه ميان دولتهاي ملي ياقدرتهاي متخاصم قبيله اي و جهاني بودند. با وجودي که هر کدام از اين نظريه ها چيزي براي عرضه داشتند،ولي در عين حال از کنار مساله اصلي با سهل انگاري مي گذشتند. به عبارت ديگر آنها در ارايه نظريات خود به اين نکته توجه نداشتند، که مراکز قدرت در جهان پيوسته تغييرمي کند. هر روز که مي گذرد غرب نقش محوري خود را در معادلات قدرت از دست مي دهد و تمدنهاي ديگر نقش مهمتري بر عهده مي گيرند.



اشپيگل: شما تمدن را چگونه تعريف مي کنيد؟

هانتيگتون: تمدن به معناي بزرگترين واحد فرهنگي است، که انسانها در قالب آن تعريف مي شوند زبان مشترک، تاريخ مشترک و نيازهاي مشترک مقوله هايي هستند که جزوويژگي هاي تمدن محسوب مي شوند.تحولات سريع اجتماعي و مدرنيزه شدن اقتصاد در سطح جهان باعث مي شود، که انسانها مشترکات تازه اي را جستجو کنند. اين پديده ازقدرت و اعتبار دولت ملي به عنوان سرچشمه و ريشه هويت انسانهامي کاهد. در اين ميان اغلب مذهب جايگاه خود را حفظ مي کند: يک شخص مي تواند نيمي فرانسوي ونيمي عرب باشد. يعني يک دورگه باشد، اما انسان نمي تواند همزمان هم کاتوليک و هم مسلمان باشد. دراين جاست که نقش مذهب به عنوان عاملي براي نزديک کردن انسانهاي همکيش به يکديگر، و متمايز ساختن آنها از پيروان مذاهب ديگر روشن مي شود. بر همين اساس بنيادگراهاي مسلمان، مسيحي وهندو هر روز با اقبال بيشتري روبه رو مي شوند.



اشپيگل: به نظر شما تعدادتمدنهاي مطرح جهان چقدر است؟

هانتينگتون: جهان در آينده براساس روابط متقابل ميان هفت ياهشت تمدن بزرگ شکل مي گيرد. اين تمدنها شامل تمدن غرب، اسلامي،چيني، ژاپني، هندو، اسلاو،ارتدوکس، آمريکاي لاتين و احتمالاآفريقايي است. جبهه هاي حايل ميان اين تمدنها به عنوان مراکز بحران وخونريزي جانشين خطوط تماس ايدئولوژيکي دوران جنگ سردمي شود.



اشپيگل: اين نوع نگرش به مسايل تمدني در جهان ممکن است خيلي خودسرانه به نظر برسد. به عنوان مثال چرا شما تمدن آمريکاي لاتين را که تحت تاثير زبان اسپانيولي قرار دارد، جزو تمدن غرب طبقه بندي نمي کنيد؟

هانتينگتون: شما به نکته بسيارجالبي اشاره کرديد. من خود نيزدرباره آمريکاي لاتين اطمينان نداشتم. واقعيت اين است که در اين رابطه 50 درصد حق با شماست و50 درصد با من. تمدن آمريکاي لاتين ظاهرا روابط بسيار نزديکي باتمدن غربي دارد. اما نمي توان اين دوتمدن را در چارچوب يک مدل يکسان مورد تجزيه و تحليل قرار داد.



اشپيگل: آيا مي توانيد مواردي رانام ببريد که تئوري شما با نام «رويارويي تمدنها» صحت خود را به اثبات رسانده باشد؟

هانتينگتون: اين تئوري درستي و صحت خود را تقريبا در تمامي بحرانهاي جهاني پس از جنگ سردنشان داده است. براي نمونه مي توان به جنگ بالکان و حمله صربهاي افراطي مسيحي به مسلمانان بوسني، جنگ چچن و نبرد روسها بامجاهدين بنيادگرا، تلاش برخي کشورهاي مسلمان و ممالک پيروآيين کنفوسيوس براي دستيابي به سلاحهاي هسته اي و همچنين جنگ تجاري ميان آمريکا و ژاپن، که انگيزه هاي فرهنگي در آن دخيل بوده و وقوع چنين چيزي ميان اروپاو آمريکا قابل تصور نيست، اشاره کرد.



اشپيگل: مهمترين اختلافات فرهنگي که به اعتقاد شما ممکن است منجر به جنگ شوند، کدامند؟

هانتينگتون: يکي از موارداختلافات فرهنگي را مي توان درجهان اسلام جستجو کرد. به عنوان مثال بالکان، قفقاز، آسياي ميانه،خاور ميانه، و شمال آفريقا در اين زمره مي گنجد. همچنين در جنوب شرقي آسيا ميان مسلمانان خشکه مقدس و همسايگانشان اختلافات فرهنگي وجود دارد، که مساله جمعيت نيز بدان دامن مي زند زيرارشد جمعيت در جوامع اسلامي روند بسيار پرشتابي دارد.



اشپيگل: آيا چنين تفاوتهاي فرهنگي خطرساز در اروپا نيزوجود دارد؟

هانتينگتون: حصار آهنين کمونيسم به واسطه ايجاد يک حفره و شکاف فرهنگي برچيده شد، پس ازپايان جنگ سرد هر روز شکاف بين اروپاي غربي مسيحي و شرق ارتدوکس و نيز اسلام عميق ترمي شود. با توجه به آنچه گفته شدمي توان گفت که خطوط تماس دراروپا در امتداد مرزهاي مسيحيت سال 1500 بين کشورهاي بالتيک وروسيه قرار دارد و غرب اوکراين راکه داراي مذهب کاتوليک است ازشرق ارتدوکس آن متمايز کرده و ازميان روماني مي گذرد. اين مرزبندي فرهنگي در بالکان منجر به تقسيم يوگسلاوي با عواقب بسيارخونباري شد.



اشپيگل: آيا شما اين سخن راجدي مي گوييد، که امکان دارد درسرتاسر اروپا در امتداد اين شکاف فرهنگي جنگ به وقوع بپيوندد؟

هانتينگتون: قدر مسلم اينکه جنگ بزرگ و فراگيري روي نخواهدداد، اما در يوگسلاوي شاهد وقوع جنگ بوديم، صربها و آلبانيايي هاروابط خصمانه اي با هم دارند،يونان و ترکيه نيز روابط شکننده اي با يکديگر دارند. هميشه فاصله واختلاف لزوما منجر به تشنج تا سرحد جنگ نمي شود، اما همواره اين احتمال وجود دارد که اينگونه تشنجات وخيم تر شوند.



اشپيگل: شما مي نويسيد، درطول قرنها تفاوتهاي فرهنگي منجربه پيدايش جنگهاي خونيني شده است. اما با اين وجود بدترين جنگهاي شصت سال اخير در داخل تمدنها اتفاق افتاده اند. به عنوان نمونه مي توان به پاکسازي نژادي استالين، جنايات نازيها، کشتارمردم کامبوج توسط پال پوت اشاره کرد که تمامي آنها در حقيقت نوعي جنگ عليه ملت يا فرهنگ خودي بوده اند.

هانتينگتون: تمام آنچه شما به آن اشاره کرديد در ظاهر اينگونه به نظر مي رسد. ولي در حقيقت اين حوادث محصول ايدئولوژي هاهستند، و ما در حال گذر از عصرايدئولوژي به عصري هستيم که درآن فرهنگها تعيين کننده هستند...



اشپيگل: با اجازه شما بايد عرض کنيم که سخنان شما ما را قانع نمي کند. شما نظريه خود را تشريح کرديد. اکنون آيا ما اجازه داريم ازآن انتقاد کنيم؟



هانتينگتون: سعي تان را بکنيد.

اشپيگل: جنگهاي معاصر نيزريشه در تقابل تمدني ندارند. به عنوان مثال جنگ قبيله هوتو با قبيله توتسي در رواندا، مبارزه کاتوليکهابا پروتستانها در ايرلند شمالي وجدال طالبان مسلمان و پشتو باواحدهاي مسلمان ازبکي درافغانستان را در نظر بگيريد تمامي موارد ذکر شده حاکي از آن است که در اغلب موارد جنگ همچنان درچارچوب يک تمدن مشخص باقي مانده است.



هانتينگتون: من ادعا نمي کنم،تمامي درگيريها و جنگهاي جهان براساس نظريه من اتفاق مي افتند. اين يک واقعيت است، که تعداد زيادي ازجدالها در داخل تمدنها روي مي دهد.ولي اگر چنين درگيريهايي ميان چندتمدن گوناگون به وقوع بپيوندد،صلح جهاني را دستخوش خطرمي کند.

اشپيگل: آيا فکر نمي کنيد اين استثنا در نظريه شما يک قاعده باشد؟ شما جهان اسلام را دشمن متحد و يکپارچه غرب معرفي مي کنيد، در صورتي که هرج و مرج و اختلاف در درون جهان اسلام ازهمه جاي دنيا بيشتر است. به عنوان مثال چه وجه اشتراک سياسي بين يک کشور مسلمان و در عين حال توسعه يافته و دمکرات مانند مالزي با امپراطوري روحانيون ايران وجوددارد، که به نوبه خود با گروه طالبان مخالف است؟



هانتينگتون: من ادعا نمي کنم،که تمامي جهان اسلام عليه غرب هم قسم شده است. من در کتابم هم ازجنگهايي که در داخل جهان اسلام روي مي دهد و هم از جنگهايي که مسلمانان با پيروان ساير اديان به راه مي اندازند، سخن مي گويم. تنهادر اينجا ذکر اين نمونه کافي است که مسلمانان در جريان جنگ بوسني مشکل مسلمانان بوسني را مشکل خود مي دانستند.

اشپيگل: اين خيلي غيرمنصفانه است که جنگ بالکان را با نبرد بين فرهنگها و يا يک جنگ مذهبي مقايسه کنيم کاري که شما انجام داده ايد. اما اجازه بدهيد از موضوع خارج نشويم. اولا در جريان جنگ بالکان از مسلمانان بوسني آن طور که بايد حمايت نشد ثانيا ارسال اسلحه به بوسني توسط کشورهاي مسلمان مانند ايران و ترکيه با چراغ سبز آمريکا انجام شد.



هانتينگتون: کشورهاي مسلمان براي حمايت از مسلمانان بوسني صدها ميليون دلار هزينه کردند، که اين امر باعث شد توازن قوا به ضرر صربها تغيير کند.



اشپيگل: ما در اينجا يکي ازجنگهاي بزرگ پس از پايان جنگ سرد، يعني مناقشه کويت را موردبررسي قرار مي دهيم. در جريان جنگ خليج فارس براي بيرون راندن صدام از کويت ائتلافي مرکب ازکشورهاي اسلامي مانند عربستان سعودي و غرب تشکيل شد چون جنگ کويت يک جنگ فرهنگي نبود،بلکه تنها يک نبرد کلاسيک وژئوپوليتيک بر سر مواد اوليه وحوزه هاي قدرت و نفوذ بود...

هانتينگتون: ... اما از جانب ديگرصدام حسين موفق شد، پاي اسلام را به اين جنگ باز کند. جنگ خليج فارس، صدام حسين را در بخش اعظم جهان اسلام به يک قهرمان تبديل کرده است. صفر الهولي،رييس مؤسسه مطالعات اسلامي دانشگاه ام القري مکه، در سال 1993درباره جنگ خليج فارس گفت: اين جنگ، جنگي عليه عراق نيست، بلکه در آن غرب در برابر اسلام صف آرايي کرده است. همچنين آية الله علي خامنه اي، رهبر مذهبي ايران، کينه خود را نسبت به دشمن عراقي اش فراموش کرده و نبرد باغرب را جهاد ناميد.



اشپيگل: نقاط ضعف نظريه شماهنگامي بيشتر آشکار مي شود، که شما سعي مي کنيد، محوري متشکل از کشورهاي معتقد به آيين کنفوسيوس و جهان اسلام راتهديدي براي غرب معرفي کنيد. شمادر کتاب خود چنين پديده اي راکانون جنگهاي آينده، مي دانيد. به اعتقاد شما کشورهايي مانند چين،پاکستان و ايران چگونه مي توانند درکنار هم قرار گيرند؟

هانتينگتون: جمهوري خلق چين در آستانه تبديل شدن به يک قدرت اقتصادي و نظامي جهاني است. پکن به ايران و پاکستان تکنولوژي هسته اي فروخته است. همکاري نظامي بين مهمترين کشورهاي کنفوسيوس و مهمترين ممالک جهان اسلام را نمي توان ناديده گرفت، و اين همان چيزي است که غرب را بشدت تهديد مي کند.



اشپيگل: معمولا تکنولوژي تسليحاتي را به کشوري مي فروشند، که بالاترين قيمت رابپردازد. آمريکاييها نيز مدرن ترين جنگ افزارها را در اختيار عربستان سعودي قرار داده اند، بدون اينکه کسي از دوستي بين اسلام ومسيحيت حرفي زده باشد.بزرگترين نگراني پکن در شرايطکنوني همان اسلام است. ساکنان مسلمان استان سين کيانگ، درشمال غربي چين، که اغلب آنها ازاقوام ترک هستند، هر آن ممکن است عليه حکمرانان کمونيست چين دست به شورش بزنند.

هانتينگتون: حق با شماست،همکاري بين چين و کشورهاي مسلمان يک رابطه تاکتيکي است. امااين همکاري خطر گسترش سلاحهاي هسته اي را افزايش مي دهد. در اينجا مايلم جمله اي را ازهمکار فقيدم، آقاي توماس کوهن نقل کنم، که مي گويد: يک نظريه تنهابايد از نظريه هاي ديگر بهتر باشد وهيچ لزومي ندارد نظريه اي بتواندهمه چيز را تشريح کند. زيرا هيچ فرضيه اي قادر به اين کار نيست. آياشما نقشه بهتري در اختيار داريد که با کمک آن بتوانيد راه خود را درجهان امروزي بيابيد؟



اشپيگل: شما مي گوييد، تمدنهاي جهان همواره از هم فاصله مي گيرند.در حالي که ديگران معتقدند روندجهاني شدن آنها را به هم نزديک مي سازد. اينان براي اثبات ادعاي خود برخي از مظاهر جهاني شدن رانيز ذکر مي کنند، مانند شبکه تلويزيوني ام.تي.وي، مکينتاش،مک دونالد موسيقي تند و... آياهم اکنون در جهان يک فرهنگ جهاني تحت تاثير غرب وجود ندارد؟آيا کودکان ممالک مسلمان و نيزکشورهاي کنفوسيوس شيفته ميکي موس و واکمن نيستند؟

هانتينگتون: تمامي تمدنهاي جهان مايلند خود را با شرايط تازه وفق دهند ولي اين به معناي غربي شدن فرهنگهاي غير غربي نيست. به عنوان مثال اگر روس ها کوکاکولابنوشند، به طور خودکار آمريکايي نمي شوند، و يا ما به هنگام خوردن سوشي (نوعي غذاي ژاپني)، مانندژاپني ها فکر نمي کنيم. در حقيقت آنان با اين کار بخشي از فرهنگ غرب را از آن جدا کرده و آن را بافرهنگ خود تلفيق مي کنند.



اشپيگل: فکر نمي کنيم، شمامنکر اين حقيقت شويد که محصولات هاليوود و برنامه هاي تلويزيوني ديسني، بر عادتها و طرزفکر مردم ساير نقاط جهان مانندهند يا چين نيز اثر مي گذارد.

هانتينگتون: آزادي بيان در ذات فرهنگ غرب است.



اشپيگل: آيا اين بدان معناست،که ما بايد ديگران را مجبور کنيم که مانند غربيها فکر کنند؟

هانتينگتون: نه! اين تصور، که ما بايد پيروان فرهنگهاي ديگر راوادار کنيم تا نظام ارزشي ما والگوهاي سازماني آن را بپذيرند،تصوري اشتباه و شايد غيراخلاقي است از طرف ديگر اين کار نتايج بدي براي ما به همراه دارد. غرب براي حفظ تمدن درخشان و قدرتمندخود بايد ايده جهاني کردن فرهنگ غرب را کنار بگذارد. ايالات متحده آمريکا و اروپا بايد به نقاط اشتراک خود توجه کنند. ملتهاي غربي بايدبه يکديگر تکيه کنند، زيرا در غير اين صورت نابود خواهند شد.



اشپيگل: حتي شما در جايي گفته ايد، آمريکا نيز ممکن است به خاطر به اصطلاح نابودي ارزشهايش همانند شوروي سر اززباله دان تاريخ در بياورد. چرا شمااين چنين ايجاد ترس و وحشت مي کنيد؟

هانتينگتون: يکپارچگي و اتحادآمريکا مبتني بر يک فرهنگ مشترک و يک اندوخته مشرک از اصول سياسي است، که در حال حاضر ازهر سو آماج حمله قرار گرفته است.ما بايد براي نجات آمريکا مهاجرت را محدود کرده و ايده هاي مربوط به جامعه چندفرهنگي و غربي کردن راکنار بگذاريم.



اشپيگل: آيا اين بدان معناست که ديگر تصور ما غربيها از حقوق بشرنبايد در نقاط ديگر جهان اعتبارداشته باشد؟ يا اينکه سياستمداران غربي ديگر نبايد ار کشورهايي مانندايران و چين بخواهند، حقوق بشر رارعايت کنند؟

هانتينگتون: ما بايد از حقوق بشر دفاع کنيم، اما نبايد سعي کنيم فرهنگهاي ديگر را با مدل غربي خودشکل دهيم. ما بايد بپذيريم، که فرهنگهاي گوناگون نظام ارزشي متفاوتي دارند، و در تمام فرهنگهاآزاديهاي فردي در راس اين ارزشهاقرار نگرفته است. از طرف ديگر اين تنها ما نيستيم که از مطلق گرايي فرهنگي حمايت مي کنيم، ماهاتيرمحمد، نخست وزير مالزي در اوايل سال جاري [سال 1996] گفت:ارزشهاي اروپايي تنها به درد اروپامي خورند، در حالي که ارزشهاي آسيايي، جهاني هستند.



اشپيگل: آيا ما غربيها نبايد براجراي حقوق بشر در سراسر جهان اصرار بورزيم؟

هانتينگتون: چرا، در اين ميان يکي از وظايف ما محکوم کردن شکنجه است.



اشپيگل: آيا به نظر شما، مجازات قانوني تازيانه و شلاق در سنگاپور شکنجه محسوب مي شود؟

هانتينگتون: لي کوآن يو، دوست سنگاپوري من به اين سؤال پاسخ منفي خواهد داد. او خواهد گفت: مانبايد نگران شلاق خوردن تبهکاران باشيم، بلکه مساله مهمتر انحطاط اخلاقي جامعه ما است، که هر روزجرايم غيرانساني بي شماري در آن روي مي دهد، که از آن جمله مي توان به تبهکاري گسترده، تحقيرسالمندان و از بين رفتن بنيادخانواده اشاره کرد. حقيقت اين است،که اکثر آمريکاييها نيز از مجازات شلاق حمايت مي کنند.



اشپيگل: لي کوآن يو، که پيروآيين کنفوسيوس است، در دانشگاه کمبريج و در رشته حقوق تحصيل کرده است حسن الترابي، مسلمان تندروي سوداني در دانشگاه سوربن ثبت نام کرده بود. ارتباط بين فرهنگها به واسطه وسايل ارتباطجمعي و نيز مسافرت به طرزبي سابقه اي افزايش يافته است. آياشناخت فرهنگهاي گوناگون باعث نزديک شدن افراد بشر به يکديگر ويا دوري آنان از هم مي شود؟

هانتينگتون: آشنايي بافرهنگهاي ديگر گاهي باعث نزديکي انسانها به يکديگر و گاهي موجب دوري آنها از همديگر مي شود، زيرافرهنگ پديده اي نسبي است ولي اخلاق مطلق است.



اشپيگل: آيا دنيا در مقايسه بانظريه بسيار ساده «رويارويي تمدنها»ي شما، بيش از حد پيچيده نشده است؟ با اين پرسشهاي بدون پاسخ چه مي کنيد!؟ آيا تقسيم ناعادلانه ثروت در روي زمين بيشتراز افکار محمد [صلي الله عليه وآله]مسيح يا کنفوسيوس، باعث بروزجنگ و جدال در جهان نمي شود؟ آياحرص و طمع به ثروت ديگران علت اصلي حمله چين به ميدانهاي نفتي کشور همسايه اش نيست، که در عين حال سناريوي جنگي شما را نيز به حرکت در مي آورد!؟

هانتينگتون: البته منافع اقتصادي در تحولات جهاني نقش دارند، ولي از اهميت درجه اول برخوردار نيستند. انسانها به خاطراعتقادات خود مي جنگند و جان خودرا از دست مي دهند و اين فرهنگ است که به آنها هويت مي بخشد وآنها را در کنار هم نگه مي دارد. ازاين رو نظريه من درباره رويارويي تمدنها، که جايگزيني براي جنگ سرد است، بهترين الگو و معياربراي آينده است.



اشپيگل: آقاي پروفسور از شمابه جهت شرکت در اين مصاحبه سپاسگزاريم.



× اين گفتگو با عنوان: [AtombombeUnddann die] در مجله اشپيگل، شماره 48 به چاپ رسيده و ترجمه آن نيز درشماره 56 مورخ 24/9/75 مجله ترجمان منتشر شده است.