استقبال از تاريخ فردا



امروزه علوم انساني و ادبيات در خدمت فرهنگ سلطه درآمده است. جاه و حب دنيا (که خود رأس همه خطاهاست) مقصد غايي انسان امروز شده است و ادبيات رايج نيز در خدمت اين ادب نفساني و شيطاني است.

همه جوياي جهاني شدن اند. طالب فرهنگ جهاني، اقتصاد جهاني، ادبيات و موسيقي جهاني، و نظام سلطه جهاني. مدرسه ها و دانشگاهها نيز جوانان را براي مبتلا شدن به اين بيماري «جهاني شدن» تربيت مي کنند.

لغت «جهاني شدن» همه معني «اين جهاني شدن» (ترک عالم معني) را در خود دارد، همه مفهوم استغراق در فرهنگ غربي، و پذيرش نظام سلطه را در خود دارد و اگر در ظاهر هم نفي شود در باطن به همان مي انجامد. چه، شرط اين «جهاني شدن» پذيرش فرهنگ غربي و به تبع آن استراتژي، و سياست و اقتصاد آنست. شرط «جهاني شدن» خارج ساختن جامه معنا و معنويت و دين از تن است. مقابله با اين جريان ساري و غالب هم، ساده نيست، از غرب مسيحي برنمي آيد، از شرق بودايي و برهمايي نيز ساخته نيست زيرا، فاقد عنصر جدي مقابله کننده است و يا دست کم براي بودن و زيستن انسان در چنين عصري با چنين وضعي تعرفي ندارد.

هريک از فرهنگهاي شرقي در تقابل با غرب وجهي از اين غول را مورد تعرض قرار مي دهند. جملگي اين فرهنگها بر تفوق عالم معنوي بر مادي و حقيقت وجود سرشتي آسماني و قدسي براي جهان و وحدت علوم و ضرورت هماهنگي شان بر جهان (و نه سلطه انسان بر جهان) معترفند. ليکن ارائه منظومه اي که بتواند ضمن پرسش از غرب براي رخنه در ساحتهاي مختلف آن طرحي ارائه کند در گروه تأملي است جدي.

در مسئله «و لايت» ائمه معصومين، عليهم السلام، به اذن خداوند امر سرپرستي و حکمراني مخصوص خانواده گرامي رسول اکرم، صلواه الله عليه است و اين درحاليست که ولايت و مهر باطن اين ولايت و سرپرستي است. متأسفانه غاصبان و لايت و خلافت ائمه دين بي اذن خداوند و بي آنکه همه آنچه را که لازمه اين و لايت است در خود داشته باشند اين امر را به انحراف بردند چنانکه حسب اين انحراف شکاف بزرگ و به تبع آن بحران و ناهنجاري همه ساحات حيات مسلمين را در خود فرو برد. درواقع در خلافت و حکومت صالحان برگزيده از سوي خداوند دو موضوع «ولايت و و لايت» با هم و يکجا جمع است. چه، اينان با دوري از هر نوع دعوي و ادعا و گريز از هرگونه انانيت، خود را تسليم اراده بي منازعه خداوند کردند و بر آن شدند تا با «آزاد»سازي انسان از هرگونه ولايت او را مستعد گذار از ساحات پست و ارتقاء به درجات متعالي عبوديت نمايند.

روشن است که لازمه «عبوديت» باز کردن انواع بند شرک و نفاق و طغيان و عصيان است. از همينجاست که باطن و لايت و خلافت حجج الهي، ولايت و عبوديت صرف است.

انتظار ظهور امام عصر، عليه السلام نيز ناظر بر همين نگاه است.

حضرت صاحب الزمان، عليه السلام، صاحب ولايت مطلقه و تامه اند و حسب همين شأن و مقام ولايت نيز از آن وي و باطن حکومت و خلافت ايشان است. به قول استاد سيداحمد فرديد ولايت و و لايت تلازم با يکديگر دارند و در جهان امروز آنچه هست ولايت است و از ولايت خبري نيست.» (1)

تاريخ معاصر غربي که اينک به پايان خود رسيده، همه ولايت را از آن خود ساخته است، آنهم در خودکامگي و استيلاي محض. استيلا و قدرت طلبي (انانيت تام) ذات استعمار، امپرياليسم و تماميت خواهي فرهنگ و تمدن غربي است. از همين روست که همه آنچه از اين تاريخ حاصل آمده رنگ و بو و صبغه دوري، خودکامگي و بالاخره بحران دارد. سياهي اندر سياهي، عصيان اندر عصيان. امارت نفس اماره بريده از آسمان بجاي ولايت و امارت خداوند سبحان و خلف صالح برگزيدگانش از خانواده نبوت و امامت. از همين روست که «پرسش جدي از غرب» را مخصوص شيعيان و تکليف جدي آنان مي شناسيم.

«مهدي موعود»، عليه السلام، مظهر اسماء و صفات خداوند رحمان و رحيمي است که ولايتش عين خروج از ظلمت و ورود به نور است. چنانکه «غرب» مظهر شيطان و ولايتش عين خروج از نور و ورود به ظلمت است.

گفتگو از امام عصرعليه السلام و انتظار ظهور مقدسش، گفت وگو از تاريخ فردا است و تبري جستن از تاريخ سراسر دوري غرب.

انقلاب حقيقي ناظر بر ظهور تام ولايت امام عصر(ع) و انتظار وقوع خلافت و ولايت تام ايشان است و مجاهد اين طريق، منتظريست که در جانش اين انقلاب حادث شده و مي رود تا با فراهم کردن مقدمات، خود را مستعد استقبال از تاريخ فردا، امامت امام مبين و تحقق خلافتش نمايد.

کساني که از «امامت و ولايت» حضرت مهدي، عليه السلام سخن مي گويند اما در جانشان انقلابي حادث نشده بي آنکه خود بخواهند و بدانند پذيراي «ولايت» غربند. به همان سان که منتقد فرهنگ و تمدن غرب ناگزير سر بر آستان «ولايت تام» امام زمان، عليه السلام فرود مي آورد. هرگونه جد و جهد که موجب استمرار و بقاي ولايت و ولايت استکباري غرب در ساحات مختلف شود موجد بحران و دوريست حتي اگر به نام دين و خدا صورت پذيرفته باشد.

تکليف بزرگ عصر حاضر، اعلام صميمانه و متعهدانه مهر و ولايت به آستان امام زمان، عليه السلام و تلاش براي طلب و جستجوي او و مهياشدن براي ورود به گستره فراخ ولايت ايشان است. ورود به کهکشان ولايت حضرت صاحب الزمان، عليه السلام، عين ورود به «عالم ديني» است. و «پرسش از غرب» مجراي خروج از دار مکافات «عالم غربي» و گذار از دويست سال غربزدگي و انفعال.

 

پي نوشت:

1- همان- ص .25