نشانه هاي عاشق حضرت مهدي



در شماره پيشين ، قسمت اول از گفتگو با «آيت الله محمدعلي گرامي » از استادان حوزه علميه قم و از شاگردان حضرت امام خميني قدس سره را که در برگيرنده موضوع «غيبت حضرت صاحب الزمان(ع)» و «جايگاه امام معصوم در نسبت با کل هستي » بود حضور خوانندگان موعود تقديم کرديم.

آنچه مي خوانيد بخش پاياني اين گفتگو است:

موعود: نقش مردم در ايجاد زمينه غيبت حضرت ولي عصر (ع) چگونه است؟ به بيان ديگر آيا عدم حضور امام ميان مردم ، معلول عدم آمادگي و شايستگي مردم است يا ريشه در مشيت الهي دارد؟

آيت الله گرامي: قطعا آمادگي مردم دخيل است . بايد پيش از هر چيز يک پذيرش عمومي مهيا باشد. عدالت آن بزرگوار، چيزي نيست که حتي گروههايي از خواص مردم تحمل آن را داشته باشند. اين ماجرا در تاريخ تکرار شده است. در زمان حکومت حضرت علي(ع) بسياري از نزديکان امام از عدالت آن حضرت به سمت معاويه فراري شدند. در روايت است که وقتي حضرت ظهور مي کند، خداوند دست ايشان را بر سر مردم مي گذارد و عقول آنها را به کمال مي رساند.

«اذا قام قائمنا وضع الله يده علي روس العباد و جمع بها عقولهم و کملت به احلامهم » (1)

معلوم مي شود که پيش از ظهور، انديشه ها نارس و ناقص بوده اند.

اين نارسايي در عقول برمي گردد به درک مردم از خدا، از هستي، از عدالت و خيلي چيزهاي ديگر . معناي ديگري هم براي اين حديث مي توان در نظر گرفت و آن اينکه که هنگام تولد حضرت و زمان شهادت پدر گرامي شان،امام حسن عسکري(ع)، زمانه به هيچ روي آمادگي پذيرش حضرت قائم(ع) را نداشت، هم مردم و هم حکومت صلاحيت درک امام را نداشتند. شايد به خاطر همين بود که بردن اسم حضرت ممنوع بود، براي اينکه اصلا کسي از حاکمان نفهمد که چنين شخصيتي ميان شيعيان وجود دارد. اما اگر دليل عدم ذکر نام ايشان از باب حرمت نهادن به وجود مقدسش باشد، شامل همه مردم از همان ابتدا تا حال مي شود. ممکن است کسي بگويد اگر چنين دليلي دارد، پس چرا ذکر نام پيامبر(ص) جايز است چون احترام ايشان نيز از واجبات است؟ اين برمي گردد به حکومت حضرت مهدي(ع) . حکومت حضرتش، غيراز حکومت پيامبر(ص) است. اين يک حکومت ديگري است که به لحاظ شرايط زماني خاص است.

به هر حال يکي از دلايل عدم جواز ذکر نام حضرت همان تقيه است . حکومت که مخالف بود مردم هم همه شيعه نبودند ، شيعه ها هم گرفتار اختلافات سختي شده بودند. گروههاي بسياري در ميان شيعيان بودند که عقايد انحرافي پيدا کرده بودند و فرقه محسوب مي شدند. بسياري از اين انشعابات از امام هفتم به بعد بود. اينکه در ميان ما رسم است که پس از سلام به سيدالشهداء (ع) به امام رضا(ع) و بعد از آن به امام زمان(ع) سلام مي کنند، علتش همان اختلافاتي است که در مورد آنها پديد آمد و ما مي خواهيم با چنين سلامهايي در واقع خطمشي عقيدتي - سياسي خودمان را ترسيم کنيم يعني در عين تولي به آن بزرگواران ، از مخالفان آنان تبري مي کنيم و اعلام برائتي است از کساني که در امامت اين سه بزرگوار ترديد دارند.

منتها بعدها اوضاع قدري بهتر شد، بخصوص با تشکيل حکومتهاي شيعي مثل «آل بويه » و «صفويه »، تشيع پر و بال گرفت و بيش از پيش اظهار وجود کرد. اين حکومتها نقش مؤثري در گستردگي و استحکام تشيع در ايران و در دنيا داشتند . البته اينها همه در حد اهتمام به ظواهر بود. چون اگر واقعا به احکام اسلام رعايت وعمل شود ، خيلي ها بريده مي شوند . شما ببينيد در ميان احکام اسلامي ، دستوراتي است که واقعا عمل به آنها در حال حاضر سخت است، يعني براي ما که تا حالا تن به آنها نداده ايم سخت است. مثلا اينکه اگر کسي از سوراخ ديوار به درون خانه اي نگاه کند ، صاحبخانه حق دارد چشم او را کور کند، درحال حاضر چقدر قابل پذيرش و عمل است. همانها که مي گويند ما درد دين داريم، تا چه اندازه آمادگي عمل به اين احکام را دارند. آن وقت مي آييم و مي گوييم که خير، اين احکام طور ديگري هستند و بايد آنها را با زمانه وفق داد. آيا تکاليف ما اين است؟ تفسير ديگري دارند؟ يا ما از واقعيتهاي دين خيلي فاصله گرفته ايم؟ مثلا هنوز کساني هستند که باور ندارند جمع ثروت (في حد ذاته) منعي ندارد، اينها ممکن است با تمسک به آياتي مانند «... کي لايکون دولة بين الاغنياء منکم » (2) و يا آيه «والذين يکنزون الذهب و الفضه و لاينفقونها في سبيل الله فبشرهم بعذاب اليم » (3) (آيه کنز) بخواهند خط و مشي ديگري در جامعه ترسيم کنند. اما حقيقت دين چيز ديگري است و ما مي خواهيم همه اين حقايق را با حال و هواي خودمان مطابق کنيم.

در روايتي که هم نعماني در کتاب «الغيبة » و هم شيخ صدوق در «اکمال الدين » آن را نقل کرده اند آمده است که: «خداوند پيش از ظهور حکومت را ميان گروههاي مختلف مي گرداند تا کسي مدعي نشود که اگر حکومت و دولت دست ما بود بهتر عمل مي کرديم ». (4) بنابر مفاد حديث ديگري «هر قدر که امر نزديک شود ، تقيه سخت و شديدتر مي شود» «کلما قرب هذاالامر اشتدت التقيه »، حالا اين امر ، ظهور است يا تولد حضرت، اختلاف است .

من پيش از اينها يک روايتي در ذهنم بود که هر چه مي گردم ماخذ آن را پيدا نمي کنم. روايت اين است: «سياتي علي الناس زمان لا يستطيع احد ان يقول ربي الله »

زماني بر مردم خواهد رسيد که کسي نتواند بگويد پروردگار من خداست. مضمون اين روايت آن نيست که وقتي خواهد آمد که کسي ياراي استقامت در مسيرالله را ندارد، چون اين «سياتي » نمي خواهد، الان هم کمابيش اين طور است . «زماني خواهد آمد» يعني وضعيت خاصي است که در برهه هايي از زمان مصداق دارد.

راجع به اينکه فساد و جور زمين را چنان مي گيرد که از عدالت خبري نخواهد بود، روايت متواتري از سوي شيعه نقل شده است و گروهي از محدثان اهل تسنن هم در کتابهاي خود نوشته اند منظورم همان حديث معروف است که مي گويد: «فيملاءالارض به قسطا و عدلا کما ملئت جورا و ظلما» (5) زماني که دنيا سرشار از ظلم و جور مي شود، خداوند به نيرو و وجود مقدس مهدي(ع) ورق را برمي گرداند. معلوم مي شود که در آن زمان ارتباط مردم با دين و خدا سست شده است و کسي آشکارا دعوي ديانت نمي کند. آنجا هم که فرمود: «لايستطيع احد ان يقول ربي الله » نه اينکه کسي در خانه خود چنين جراتي ندارد، خير، يعني کسي آشکارا و در حضور همگان چنين سخني بر زبان نمي آورد.



موعود: در اول صحبتهايتان فرموديد خداوند به هنگام ظهور دست حضرت را بر سر مردم مي گذارد و بدين وسيله عقلهاي آنها کامل مي شود، اين به چه معناست؟

آيت الله گرامي: اين دست ممکن است ، دست قدرت باشد. يعني امام به مردم رشد فکري مي دهد و آنها را براي ظهور آماده مي کند و ممکن است ، خداوند شرايط اجتماعي را طوري کند که مردم خودشان بتدريج رشد فکري پيدا کنند.



موعود: اگر اين طور باشد، پس هميشه براي ظهور وقت مناسبي است، چون خداوند مي تواند هر وقت که بخواهد مردم را آماده کند.

آيت الله گرامي: خير. اين طور نيست . عنايت در عالم طبيعت مجراي طبيعي دارد. ارزش اين کار به اين است که مردم خودشان آماده بشوند. يعني بعد از ديدن انواع و اقسام حکومتها و ياس از همه مدعيان عدالت ، چشم به ايشان بدوزند. خداوند که نمي خواهد معجزه کند. اگر بنا بر معجزه باشد، شکل قضايا خيلي فرق مي کند. مردم بايد بفهمند و آن چنان انتظار ظهور را بکشند که عاشق به انتظار معشوق مي نشيند، والا انقلاب نخواهد بود فقط يک قدرت نمايي از سوي خداوند است.



موعود: در دو قرن و نيمي که امامت شيعه در ميان مردم حضور داشت، نحوه ارتباط مردم با ايشان و چگونگي حضور امام در جامعه خيلي متفاوت است. يعني ارتباط بتدريج کم و کمتر مي شود. تا آنجا که «مسعودي » نقل مي کند: حضرت هادي(ع) حتي با خواص يارانشان از «وراي حجاب » سخن مي گفتند. (6) آيا اين بدان معناست که هر چه جلوتر مي آييم سزاواري مردم براي درک حضور و ملاقات با امام زمان خود کمتر مي شده است؟



آيت الله گرامي: تاريخ ما از اين جهت فراز و نشيبهاي شگفت انگيزي دارد. مثلا در سالهايي که حضرت زين العابدين(ع)، امام بودند، شمار شيعيان خيلي اندک بود، به طوري که مي توان آنهارا شمرد. به همين خاطر امام سعي مي فرمودند خودشان بيرون بيايند، چون اصلا کسي سراغ ايشان نمي رفت. امام اين وضعيت اسفبار را با حضور خود در ميان مردم جبران مي کردند. اينکه نوشته اند امام سجاد(ع) روزي از بازار عبور مي کردند ، ديدند که قصابي سر گوسفندي را مي برد از او پرسيدند آيا به او آب داده بودي يا نه؟ و يا ديگر حکايتهاي که از آن حضرت نقل شده است همه به خاطر اين بوده که با گفتگو و حضور فعال در کوچه و بازار مردم را متوجه غفلت خودشان کنند. امام مي خواست از طريق يادآوري ماجراي کربلا، مردم را بيدار کنند و بيشتر از اين هم در آن زمان ممکن نبود . يک وقتهايي هم دعايي را به کسي تعليم مي دادند تا با زبان دعا معارف شيعي را زنده نگهدارند.

فقط در دوران امامت حضرت امام محمد باقر و امام صادق (ع) قدري گشايش بود. آن هم نه در همه سالهاي حيات آن بزرگواران چون همه شنيده ايم که کسي مي خواست در مورد مساله اي که برايش پيش آمده بود از امام استفسار کند، هر چه کرد نتوانست به امام صادق(ع) دست پيدا کند. آخر مجبور شد در هيات خيارفروش به خانه امام بيايد و مشکل خود را با آن حضرت در ميان بگذارد.

غيبت براي همه امامان ما بوده است ، به اين معنا که آن بزرگواران همه در حصر و حبس بودند. بعضي کمتر، بعضي بيشتر. حتي امام رضا(ع) که بظاهر از همه آزادتر بودند، خيلي تقيه مي کردند. وقتي به آن حضرت گفتند گروهي از شيعيان شما از قم آمده اند براي زيارت و ملاقات با شما، امام آنها را دو ماه منتظر نگاهداشت. بعد که خيلي برايشان پيغام دادند که شيعيان شما منتظرند. امام فرمود: اين قدر نگوييد شيعه ، شيعه «انما الشيعة من شايع عليا» شيعه ، پيرو علي(ع) است . در واقع امام مي خواست تحزب را بشکند و از ايجاد اين تصور که شيعيان به عنوان يک حزب مشغول فعاليت هستند، جلوگيري کند. چرا که در غير اين صورت گرفتار اذيت و آزار مامون مي شدند.

در زمان امام جواد ، امام هادي و امام عسکري: که همگي در زمان خود به ابن الرضا مشهور بودند اوضاع خيلي بدتر شد. اينها همه همان غيبت است .

وقتي هم که ماه مهدي(ع) به برج امامت رسيد، امام با غيبت صغرا زمينه را براي غيبت طولاني خود آماده کردند. اين غيبتهاي پي در پي به علت بي ظرفيتي و نالايقي مردم بود.

موعود: اگر بپذيريم که حضور و غيبت امام(ع) در جامعه رابطه مستقيم با شايستگي هاي مردم دارد، براي آماده سازي و ايجاد زمينه مساعد جهت ظهور حضرت ، چه بايد کرد؟

آيت الله گرامي: اين مساله هم مثل هر مساله ديگر نياز به دو نوع تمرين دارد: فکري و عملي . تمرين عملي ، با تبليغ عدالت اسلامي و شناساندن حقيقت دين صورت مي پذيرد. اين تصور غلطي است که بعضي فکر کرده اند آمادگي براي ظهور يعني آوردن چند سلاح گرم و سرد به خانه! تبليغ و آمادگي براي ظهور، آراسته شدن به عدالت و دادگستري است. همه بايد اين نوع آمادگي را پيدا کنند يعني خودشان را به عدل و قسط بيارايند، از مردم عادي گرفته تا سران مملکت . اينکه مي بينيم امام راحل بعد از رحلت فقط يک خانه کوچک در قم داشتند، معلوم مي شود که ايشان خودشان را براي ظهور آماده کرده بودند. سرباز امام زمان بودن، سنخيت مي خواهد سنخيت و هماهنگي با امام در عدالت و گرنه تهيه سلاح که از هر کسي ساخته است.

«سيد قطب » در کتاب «عدالت اجتماعي در اسلام » نقل مي کند که کسي امام علي(ع) را در يکي از مناطق ييلاقي کوفه ديد که از سرما مي لرزد. بعد به امام گفت: چرا لباس پشمي نمي پوشيد؟ حضرت فرمود: ندارم . گفت: شما که رئيس مملکت پهناور اسلامي هستيد و همه سرمايه هاي کشور در اختيار شماست. امام فرمود: در اختيار من هست ولي مال من نيست. امام در زمان ظهورشان از مردم توقع عدالت دارند. کسي فکر نکند که امام مثلا فقط از مردم مي خواهد که ميگساري نکنند. اينکه کار مهمي نيست. امام از همه مي خواهند حلال و حرام را رعايت کنند، هر کسي به حق خود قانع باشد و....

يکي از دوستان ما مي گفت که کسي در حضور يکي از مراجع گفت: خدا کند که امام زمان(ع) زودتر ظهور کند. آن مرجع بزرگوار گفت: آقا بيايند چه مي شود؟ گفت: وضع ما بهتر از اين مي شود. فرمودند: از کجا معلوم که وضع تو بهتر مي شود. تو خيال مي کني وقتي امام تشريف بياورند، تو را مي کنند مرجع و صاحب رساله و اعتبار؟ ممکن است به شما بگويند برو خيابانها را جارو کن!

به هر حال آنچه مسلم است اين است که با تشريف فرمايي امام زمان(ع) هر کسي در مکان و جايگاه شايسته خود مي نشيند و اين براي خيلي ها سخت خواهد بود. به خاطر همين مهمترين فعاليت براي آماده سازي و ايجاد زمينه براي ظهور حضرتش ، عادت دادن عوام و خواص به عدل است. چون مردمي که به عدالت تن ندهند، تحمل حکومت مهدي(ع) بر آنها سخت خواهد بود.

مسلمانها يک بار امتحان خود را در زمان حکومت عدل علي(ع) ، پس داده اند. ما هنوز دقيقا نمي فهميم که چرا علي(ع) آهن گداخته را به دست عقيل نزديک کرد. حداقل من نمي فهم . عقيل واقعا نيازمند بود، حضرت مي توانست يک کاري براي او بکند، دست کم مي گفت: برادر! مرا ببخش ، ندارم . چرا آهن گداخته را به رخ او کشيد؟ چون اينها را نمي فهميم مي افتيم به جان سند روايات يک جوري روايت را انکار مي کنيم.

اميرالمؤمنين(ع) در عهدنامه مالک مي فرمايد: «مالک ! خواص را دور خودت جمع نکن. عوام را بگير» (7) . اينها فرازهايي از تاريخ ما هستند که بايد آينده را با آنها روشن کرد. عادل بودن و به مردم درس عدالت دادن کار هرکسي نيست . غير از مراتب علمي است که هر کس با چند سال زحمت و مطالعه بدان دست بيابد. من از سالهايي که خدمت امام مي رسيدم براي درس، خاطره اي دارم که به نظر من خيلي غير عادي بود. خدا رحمت کند حضرت امام را ، ايشان در مسجد اعظم قم درس فقه مي گفتند. گوشه مسجد چند تا طلبه هم با صداي بلند مباحثه مي کردند. شاگردان امام دائما به آنها تذکر مي دادند و گاهي هم اعتراض مي کردند. امام بر آشفت و گفت: «به آنها چه کار داريد؟ اگر آنها از ما زودتر آمده باشند، ما نمي توانيم مانع مباحثه آنها بشويم ». اين براي ما غيرمعمول بود. چون يک طرف امام بود و طرف ديگر چند تا طلبه ساده و بي اسم و رسم. منظور اينکه بايد تمرين عملي داشت و تمرين عملي نزديک شدن به عدل است.

يکي از کساني که در اين مقام خيلي آمادگي زياد و وجود با برکتي داشت، مرحوم حاج شيخ عبدالکريم حائري بود. ايشان خيلي موفق بود. من توفيق آن بزرگوار را در اخلاص و توسلش به اهل بيت(ع) مي دانم. مي گويند وقتي سامرا مشرف بودند، شبهاي تاسوعا و عاشورا خودش طلبه ها را جمع مي کرد، مي رفت ميان آنهاسينه مي زد، و مثل هر شيعه ساده و بي پيرايه اي عزاداري مي کرد. قم هم که بودند شبيه همين کارها را داشتند. در مورد آقاي بروجردي من خودم يادم هست که ايشان از مدرسه فيضيه ، جلوي عزاداران به راه مي افتادند و از طرف دارالشفا مي آمدند داخل صحن آستانه. مرحوم حاج شيخ ، شهريه طلبه هاي ايراني را از طرف مرحوم ميرزاي شيرازي مي دادند. سرمايه زيادي بود. با اين وجود در همه اين مدت يک عبا براي خودشان نخريدند و هميشه با همان عباي پاره سر درس حاضر مي شدند. اين يعني همان تمرين عملي که عرض مي کردم.

اما تمرين فکري ، با خواندن زيارت نامه هايي مانند «جامعه کبيره » «دعاي ندبه » و «عهدنامه » است. نبايد ميان جملات زيارات ، حرف ديگري زد ، تصنيف خواند و يا سخنراني کرد. چون آن تمرين فکري لازم را بر هم مي زند . سند اين دعاها محتواي آنهاست. اينها از باب «قضايا فياساتها معها» است ، يعني نيازي به سند ندارند.

آفتاب آمد دليل آفتاب گر دليلت بايد از وي رو متاب

انتظار فرج يک تمرين فکري است. اگر نگوييم متواتر ، دست کم مستفيض است که «افضل اعمال امتي، انتظار الفرج من الله عزوجل.» (8) در روايت ديگري که اهل سنت هم نقل کرده اند، مسلمانان صدر اسلام وقتي مي خواستند از هم جدا بشوند، سوره «والعصر» را مي خواندند. الان ما در چنين وقتي به يکديگر مي گوييم خداحافظ، بعضي مي گويند «يا علي ». ممکن است گروهي بگويند: «به اميد ديدار» و ... اما در زمان رسول الله مردم سوره والعصر را براي هم مي خواندند.

«والعصر . ان الانسان لفي خسر. الاالذين آمنوا و عملواالصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر».

يعني الان که از هم جدا مي شويم يادمان باشد که مشکلات بسيار است، ما بايد همديگر را به صبر و عمل صالح سفارش کنيم، بي صبر و استقامت راه به جايي نخواهيم برد. انتظار فرج ، بايد شعار شيعه باشد. يعني همواره همديگر را به انتظار و يادآوري فرج و ظهور امام دعوت کنيم.

چرا پيشينيان ما روزهاي جمعه با اسب و سلاح از شهر خارج مي شدند. اين يک کار نمادين و تمثيلي بود. براي اينکه يادشان نرود که فرج و ظهوري در راه است . حرمت نهادن به مراجع ، همين فلسفه را دارد. ما به اين بزرگان احترام مي گذاريم ، تکريم مي کنيم چون امام اينها را نواب خود خوانده است. حضرت مهدي(ع) خودشان فرموده اند که در حوادث به اينها مراجعه کنيد. احترام به اين نايبان ، زمينه اي است براي گردن نهادن در برابر حکومت مهدي(ع) . بايد از همين جاها شروع کرد. اينها همان تمرينهاي فکري و عملي است که مي گفتم.

موعود: تحليل شما از313 نفري که در رکاب امام هستند چيست؟

آيت الله گرامي: ممکن است منظور از اين 313 نفر، سران باشند ، نه همه ياران حضرت ، خود ظهور همراه با اعجازهايي است . نه اينکه همه وسايل از غيب آماده مي شود. اما ظهور حضرت با عجايب و غرايبي توام خواهدبود. غير از ظهور خيلي چيزهاي ديگر که مربوط به ايشان مي شود، معجزه است. خود تولد حضرت همين طور بود. در کتاب «الکامل » ابن اثير و «تاريخ عرب و روم » به قلم فضليوف روسي که دکتر شعيره ترجمه کرده، آمده است که در سالهاي 244 تا 248 ق جنگهايي بين سپاه اسلام و روم شرقي (بيزانس) در گرفت. در آن سالها امام عسکري(ع) شانزده ساله بودند. امام هادي(ع) ايشان را به خواهرشان ، حکيمه خاتون ، سپردند. امام زمان (روحي فداه) سال 255 تولد يافتند. اين تاريخها کاملا با هم همخواني دارند. هانري کربن هم در کتاب «امام المنتظر» اينها را مي گويد، و از مادر حضرت «نرگس خاتون » به شاهزاده رومي ياد مي کند، بعد هم همه قصه را همان طور که همه شنيده ايم مي گويد. ببينيد اينها قابل پيش بيني و تحليل نيست. يک تقديري در کار است که يک خانم از بيزانس بيايد عربستان ، آنجا با يکي از فرزندان رسول خدا7 ازدواج بکند و ... تقدير چه بوده و چرا اين طور شده است؟ ما نمي دانيم. منظورم اين است که حيات ، غيبت و ظهور حضرت همه اش غير عادي است و اين ذخيره الهي کاملا از طرف خداوند اداره مي شوند.



يکي از مراجع معاصر در سال 1343 يا 1344 به بنده فرمودند: امام به زودي ظهور مي کنند.من عرض کردم: ولي بسياري از علايم هنوز ديده نشده است. ايشان فرمودند: همه اين علايم ممکن است ظرف دو سه ماه ظاهر شوند. يعني اين امکان و احتمال است که به طور جهشي همه علايم تحقق بيابد و يا ممکن است همان روال طبيعي و تدريجي خود را طي کند. به هر حال انسان کاملي که زندگي ، تولد و همه آنچه به ايشان مربوط است با اعجاز و خرق عادت توام بوده ، ظهورشان نيز ممکن است به همين منوال باشد.

موعود: در روايات علايم بسياري براي ظهور ذکر شده ، اما تطبيق آنها هميشه مساله است. ما بسياري از اتفاقات زمان خودمان را به علامت ظهور تفسير مي کنيم . اما بايد ابتدا يک معيار و دستگاه معرفتي براي اين تطبيق ها به وجود آورد.

آيت الله گرامي: در تطبيق علايم بايد خيلي وسواس داشت. تعيين مصداق قطعي براي علايم کار آساني نيست. خيلي از اين تعيين مصداقها ، همراه با گرايشهاي فکري، سياسي است. همين روايت «رجل من اهل قم يدعواالناس الي الحق ...» (9) را تا به حال بر بسياري از بزرگان تطبيق کرده اند. يک وقتي مي گفتند منظور نواب صفوي است . گاهي با آقاي بروجردي تطبيق مي کردند و اخيرا هم آن را مرحوم امام تطبيق کرده اند. نمي توان در تعيين مصداق قاطعانه سخن گفت .

کسروي در کتاب خود که درباره مشروطه است مي گويد: در تهران طرفداران استبداد و مشروطه خواهان ميتينگهايي داشتند و هر کدام در آن گردهمايي ها از روايات و آيات براي استحکام و تبليغ خود استفاده مي کردند.

موعود: از وظايف شيعيان در عصر غيبت بگوييد.

آيت الله گرامي: مهمترين وظيفه همان عمل به فرموده امام(ع) است: «و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فيها الي رواة احاديثنا فانهم حجتي عليکم و انا حجة الله عليهم » (10)



در هر مساله اي بايد رفت سراغ مراجع. احترام به آنان ، احترام به ولي عصر (ع) است.

امام در مکاتبه اي که با «اسحاق بن يعقوب » دارند، مي فرمايند: در «حوادث واقعه » به ايشان (مراجع و روات احاديث) مراجعه کنيد. بعضي گفته اند ، مراد امام از حوادث واقعه ، روابط سياسي است. حوادث سياسي ، جزيي از مسايل ديني ماست. اگر منظور از سياست ، اداره کشور به نحو شرعي و ديني است، اين سياست، عين ديانت است ، سياستي که ما آن را نفي مي کنيم ، دغل بازيهاي سياستمداران بي دين است.

بنابراين اساسي ترين وظيفه مسلمانان در عصر غيبت ، ايجاد پيوند و ارتباط با نايبان حضرت است. حتي تکريم و احترام اين بزرگان ، موجب بخشودگي گناهان مي شود. چون احترام به پيامبر(ص) و اهل بيت(ع) چنين ارمغاني دارد. در سوره حجرات مي خوانيم:

«ان الذين يغضون اصواتهم عند رسول الله اولئک الذين امتحن الله قلوبهم للتقوي لهم مغفرة و اجر عظيم » (11)

کساني که پيش پيامبر خدا صدايشان را فرو مي کشند، همان کساني هستند که خدا دلهايشان را براي پرهيزگاري امتحان کرده است آنان را آمرزش و پاداشي بزرگ است.

اين آيه در مورد احترام به پيغمبر(ص) است. احترام به مراجع هم به نوعي احترام و حرمت نهادن به پيامبر(ص) است. هر قدر که مراجعه به ايشان بيشتر باشد، در واقع امام زمان(ع) مرکزيت و محوريت بيشتري در جامعه پيدا مي کنند.

يک وظيفه مهم ديگر ما، ذکر دائم تاريخ مربوط به حضرت است. اين وضعيت خوبي نيست که مردم - حتي اهل علم - اطلاعات دقيق و گسترده اي راجع به ايشان ندارند. ما بايد حتي از نواب ايشان هم کاملا آگاه باشيم . اسمهايشان ، سيره ، تاريخشان و ... هر چيزي که به نحوي با حضرت مربوط مي شود بايد مورد مطالعه و دقت قرار بگيرد. از علماي بزرگي که با دعاي امام متولد شده اند ، مانند شيخ صدوق تا وقايع مربوط به مسجد جمکران . مثلا اينکه چرا شبهاي چهارشنبه مردم به جمکران مي روند؟ اينها همه يک ريشه هايي دارد که به انديشه مهدويت کمک مي کند. طريقه ارتباط با حضرت ، افرادي که به حضورشان شرفياب شدند و عنايت خاصه ايشان به برخي از بزرگان در گذشته و حال ، همه بايد مورد توجه قرار گيرند.

موعود: اگر کسي مدعي ملاقات با حضرت ولي عصر (ع) شد، وظيفه ما در رابطه با او چيست ؟ آيا اصلا ملاقات باحضرت در زمان غيبت ممکن است؟ اگر امکان دارد. شيعيان براي درک حضور ايشان چه بايد بکنند؟

آيت الله گرامي: مساله ملاقات با حضرتشان مثل ماجراي احضار روح نيست که برخي معتقد به حرمت آن باشند و بعضي هم مانند حضرت امام قدس سره آن را سحر بدانند. يعني اين طور نيست که بشود با ورد و کلمات مخصوص حضور ايشان را درک کرد. حضرت بر همه اشراف دارند. در يکي از دعاها مي خوانيم که «بيمنه رزق الوري » (12) به يمن وجود ايشان است که به موجودات روزي مي رسد. «وراء» يعني همه آفريدگان ، اختصاصي به موجودات طبيعت، مسلمانان و يا شيعيان ندارد «رزق » هم اعم از رزق مادي و معنوي است حتي جبرئيل هم روزي خوار ايشان است. و از برکت وجودايشان استفاده مي کند . بنابراين ملاقات با حضرت به عنوان يک «رزق معنوي » با عنايت و توجه ايشان صورت مي گيرد و صلحا، اوليا و وابستگان مي توانند ديده به ديدار ايشان بگشايند. هر کسي به اندازه شايستگي خود به نوعي ايشان را مي بيند. کسي ممکن است ايشان را ببيند اما نشناسد، کسي ديگر مي بيند و مي شناسد ، بعضي ها هم نمي توانند با چشم سر ببينند، بايد چشمهايشان را روي هم بگذارند تا بتوانند، تمثال ايشان را نظاره کنند. بعضي ممکن است که ايشان را ببينند، اما فقط حس مي کنند، که اين شخص از اهل بيت است و نفهمند که خود آقاست . گاهي افراد بسيار معمولي و ساده محضر امام را درک مي کنند . همه کم و بيش شنيده ايم که چه کساني به شرف ملاقات با امام زمان نايل شده اند. بعضي از اين ملاقات کنندگان ، خيلي انسانهاي ساده و معمولي هستند.

من خودم در نوشته هاي مرحوم حاج عبدالحسين حائري ديدم که نوشته اند يک روز رفتم در مغازه عطاري بوي خوشي به مشامم خورد، خيلي بوي عجيبي بود. نگاهي به عطار کردم و پيش خودم گفتم که اين بو نمي تواند طبيعي باشد. عطار به من اشاره کرد که ساکت باش و بمان . وقتي همه مشتريها رفتند، به من گفت امروز آقا اينجا تشريف داشتند.



بايد لياقت حضور داشت ، با ورد و الفاظ پي در پي نمي شود به چنين سعادتي نايل شد.

ديدن روي تو را ديده جان بين بايد وين کجامرتبه چشم جهان بين من است مي گويند اويس قرني هرگز پيغمبر را نديد اما چهره حضرت را بخوبي توصيف مي کرد. اما روايتي که مي گويد مدعيان ملاقات را تکذيب کنيد، به نظر مي رسد که منظور ترتيب اثر ندادن است. نه اينکه دروغ است ، نه، شما طوري عمل کنيد که اگر دروغ بود، از عقيده شما سوء استفاده نشود، ما مي بينيم و مي دانيم که خيلي ها از اين طريق دکان باز کردند و از مردم معتقد و علاقه مند به امام سوءاستفاده ها کردند. اما:



تا نباشد راست کي باشد دروغ؟ آن دروغ از راست مي گيرد فروغ

ما هيچ وقت نمي توانيم منکر ارتباط کساني مانند سيد بحرالعلوم با امام بشويم . روايت ناظر به اين معناست که شما ترتيب اثر ندهيد اگر راست باشد ، فضيلتي است براي ملاقات کننده، و اگر دروغ باشد، وقتي شما اعتنا نکرده باشيد، مفسده اي به بار نمي آورد.

موعود: بنابراين براحتي نمي توان هر ادعايي را در اين رابطه پذيرفت. چون همانطور که فرموديد ملاقات موقوف به لياقت است.

آيت الله گرامي: همين طور است . چنين ادعايي از کسي مانند شيخ مفيد و يا بحرالعلوم پذيرفته است. اما نبايد ساده لوحانه هر ادعايي را پذيرفت و گردن نهاد. ما مي دانيم که آدمي مانند مثلا حاج شيخ عبدالکريم حائري آدمي نبود که بخواهد ريا کند يا دکان باز کند، اگر ايشان بگويد که من امام را ملاقات کرده ام، چه دليلي براي انکار مي ماند.

مرحوم حاج آقا بزرگ حائري از قول پدرشان (حاج شيخ) نقل مي کنند که استاد ما مرحوم حاج سيد محمد فشارکي در قضيه تنباکو خيلي به مرحوم ميرزا فشار مي آوردند، يعني از ايشان مي خواستند که هر چه زودتر فتواي تحريم را اعلام کنند. يک بار هم با کمال احترام از ايشان مي خواهند که جدا از ارتباط استاد و شاگرد ، بتوانند حرفشان را بي پرده بزنند. بعد مي گويند: من فکر مي کنم شما از ناصرالدين شاه مي ترسيد که اقدامي نمي کنيد. چون قضيه تنباکو مدتي طول کشيد. ظاهرا مرحوم ميرزا در فکر هماهنگي با همه علماي بلاد بودند، که يک وقت کسي خلاف نظر ايشان اقدامي نکند و فتوا نشکند. مرحوم ميرزا به مرحوم فشارکي فرمودند: من از چيزي نمي ترسم. اما مي خواستم با نظر مبارک امام عمل کنم، به خاطر همين سه روز روزه گرفتم و امروز رفتم در سرداب سامرا و اين را آوردم. حالا معلوم نيست که منظورشان اين بود که فتوا به دستخط امام بوده ، يا ايشان املا فرموده اند و ميرزا نوشته است.

اينگونه عوالم است که طلبگي را مقدس و شيرين مي کند و گرنه درس و بحث که ارزش اين حرفها را ندارد. بي ارتباط و توجه به مقام مقدس حضرت مهدي(ع) از اين همه درس و مباحثات، چيزي جز اتلاف عمر نصيب کسي نمي شود.

از قيل و قال مدرسه حالي دلم گرفت يک چند نيز خدمت معشوق و مي کنم .

خداوند همه ما را در غيبت و ظهور مهدي(ع) لايق سربازي و فداکاري در راه اهداف مقدسشان بگرداند.

موعود: از حضور عالمانه و صبورانه شما در اين گفتگو کمال سپاس و امتنان را داريم.

آيت الله گرامي: براي شما و نشريه موعود آرزوي موفقيت مي کنم.



پي نوشتها:

1. کليني، محمدبن يعقوب، الکافي، 1365، ج 1، ص 25 ، ح 21، دارالکتب الاسلامية، تهران، الصدوق ، ابوجعفر محمدبن علي بن الحسين، کمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 675، دارالکتب الاسلامية، تهران ، 1395 ق.

2. سوره حشر، آيه 7

3. سوره توبه ، آيه 34

4. متن روايت چنين است: «مايکون هذاالامرحتي لا يبقي صنف من الناس الا و قد ولوامن الناس، حتي لايقول قائل: انا لو ولينا لعدلنا، ثم يقوم القائم بالحق و العدل » ، النعماني ، محمدبن ابراهيم، الغيبه، ص 274 ، ح 53، مکتبة الصدوق، تهران.

5. الصدوق ، ابوجعفرمحمدبن علي بن الحسين ، همان ، ج 1 ، ص 257.

6. ر.ک: المسعودي ، علي بن حسين، اثبات الوصية، چاپ سنگي، ص 262.

7. ر. ک: ، فيض الاسلام ، سيدعلي نقي ، ترجمه و شرح نهج البلاغه ، نامه 53 ، ص 996.

8. المجلسي ، مولي محمدباقر، بحارالانوار، ج 52 ، ص 128، مؤسسه وفا، بيروت ،1403 ق .

9. المجلسي ، مولي محمدباقر، همان ، ج 60 ، ص 216 ، متن کامل روايت چنين است: «رجل من اهل قم يدعواالناس الي الحق ، يجتمع معه قوم کزيرالحديد، لاتزلهم الرياح العواصف، و لايملون من الحرب ، و لا بجبنون، و علي الله يتوکلون، والعاقبة للمتقين.»

10.المجلسي ، مولي محمد باقر، همان ، ج 53 ، ص 181.

11. سوره حجرات ، آيه 3.

12. ر. ک: قمي ، شيخ عباس ، مفاتيح الجنان: دعاي عديله