درآمدي بر شناخت توقيعات -1



توقيع در لغت نامه ها

در کتابهاي لغت »توقيع« به اين معاني آمده:

نشان گذاشتن و امضاء کردن حاکم بر نامه و فرمان، جواب مختصر که کاتب در نوشته به پرسشها مي دهد، دستخط فرمانروا، نوشتن عبارتي در ذيل مراسله.1

در اصطلاح علم حديث پاسخ پرسشها يا اطلاعيه هايي است که به صورت کتبي از طرف امام براي آگاهي شيعيان فرستاده مي شده، چنانکه توقيعاتي از حضرت امام علي نقي و امام حسن عسکري، عليهماالسلام، نقل شده است، امّا معمولاً توقيع به2نامه هاي حضرت حجةبن الحسن امام زمان، عجّل اللَّه تعالي فرجه، گفته مي شود که توسط چهارتن نايبان خاص ايشان در زمان غيبت صغري به دست شيعيان مي رسيده است. محتواي اين3توقيعات يا جواب سؤالات خصوصي است يا تعليم احکام و ردّ شبهاتِ مخالفان، يا تأييد و توثيق نوّاب اربعه و تکذيب مدعيان دروغين و تعيين تکاليف اجتماعي شيعيان در دوران نهان زيستي حضرت، که شرح آنها خواهد آمد.

چنين به نظر مي رسد دانشمندان ما خواسته اند بين اخباري که شيعه آنها را در حضور امام بطور شفاهي فرا گرفته با آنچه به صورت حاشيه و پي نوشت نامه از امام دريافت کرده تفاوتي موجود باشد، بدين جهت نوع دوم را توقيع خوانده اند، که با معاني لغوي و وضع نخستين آن نيز تناسب دارد، زيرا توقيعات معمولاً جواب پرسشهايي است که در زير نامه به اختصار تحرير مي شده، و نشان درستي آنها دستخط شناخته شده يا مهر4نويسنده بوده که در توقيعات وجود داشته است، و بدين ترتيب اصحابِ ائمه و شيعيان زبده که با خط و نشان پيشوايان خود آشنايي داشتند به صدور آنها از طرف حجت خدا اطمينان کامل پيدا مي کردند.

اهميت توقيعات و استدلال به آنها

آشکارترين اثر وجودي و تربيتي امام غايب در مدت غيبت صغري توقيعات صادره از آن حضرت است. چنانکه مي دانيم مهدي موعود، عليه السلام، آخرين خليفه آفريدگار بر زمين براي هدايت و رهبري توده هاي انساني است. پنهان از چشمها مي زيَد تا از کيد دشمنان محفوظ ماند، و دست ستم به آستان والايش نرسد، و چون پدران خود به زهر جفا يا شمشير کين کشته نشود، و آثار وجودي خليفةاللَّه از جهان نابود نگردد. امّا اين ناپيدايي و نهان زيستي چنان نيست که همانند نابودن امام بر صحنه زمين باشد و وجود و عدمش يکسان، نه واللَّه! که علاوه بر آثار معنوي و افاضات پنهاني - که اهلش از آن برخوردارند - امام غايب چون امام حاضر به وظيفه پيشوايي ديني خود که هدايت و تربيت نفوس و مددرساني به دانشمندان پارساي مذهبي و نگهداشتِ آنان از لغزشهاست مي پردازد و در حراست و مرزباني حريم دين الهي و ديگر مسؤوليتها و تعهداتي که نسبت به کشورهاي اسلامي دارد مي کوشد، و »آن کس که ز کوي آشنايي ست« مي داند که هدايت و دستگيري و نگهباني حضرتش چگونه است، که خود ديده و بهره مند گشته است.

يکي از جلوه هاي بارز اين راهنمايي در زمان غيبت کوتاه مدتِ آن حضرت، همين توقيعات است که به وسيله نايبان خاص براي شيعيان فرستاده اند. زيرا اگر فيض بخشي و لطف نهاني آن حضرت را بيشتر مردم احساس نکرده اند، و يا گروهي تحقيق نکرده اخبار متواتر در5ضرورت حجت خدا را به چشم قبول و اعتنا نمي نگرند، امّا توقيعاتي که در مدت 69 سال غيبت صغري از طرف حضرت صادر شده، داراي خصوصياتي است که نه تنها براي مردم آن عصر دليل عيني و نشان آشکار بر صدورش از سوي امام غايب بوده، بلکه چون از همان زمان در کتب محدثان موثّق و علماي محقّق ثبت و ضبط گشته، براي ما نيز امروز مي تواند دليلي مشهود و اثري روشن بر صدور آنها از ناحيه آن حضرت باشد، که انکارش جز بر عناد يا حق پوشي حمل نگردد، و چگونه چنين نباشد درحالي که اين توقيعات با خط و نشان شناخته شده بر دست مطمئن ترين افراد به شيعيان مي رسيده، و آنان آثار درستي را - مانند نهان داني و پيشگويي امام - در آنها مي ديدند، و سپس با تمام خصوصيات اين نامه ها را در کتب خود نقل مي کردند. اين کتابها که اصل6ناميده مي شد دراختيار دانشمنداني متتبّع چون محمدبن يعقوب کليني (درگذشته به سال 329 ق.) و محمدبن علي بن بابويه معروف به شيخ صدوق (درگذشته به سال 381 ق.) که در زمان غيبت صغري يا اندکي پس از آن مي زيستند قرار گرفت، و اين پويندگانِ راه دين و دانش به گردآوري اخبار و تنظيم و تحقيق درباره آنها پرداختند. آثار علمي اين محققان که بيشتر از قرن چهارم و آغاز غيبت کبري به بعد است موجود و مرجع و مأخذ پژوهندگان امروزي است، و به استناد همين کتب معتبر هزار ساله است که ما به توقيعات اعتماد و اتکاء مي کنيم، و هم آنها را دليل آشکار بر نظارت و مرزباني حضرت مهدي، عليه السلام، از جامعه اسلامي مي دانيم.

هرچند روايات رسيده از رسول اکرم و اميرالمؤمنين و ديگر امامان معصوم، عليه السلام، درباره مهدي موعود، عليه السلام، آنقدر فراوان و متواتر است که جاي ترديد براي مسلمانانِ7حقيقت جو و بلکه هر محقّقِ منصف باقي نمي گذارد، امّا نويسنده معتقد است پس از اثبات درستي توقيعات و مطالعه تعدادي از آنها خوانندگان نسبت به اين موضوعِ اعتقادي اطمينان قلبي بيشتري مي يابند. اميد است در اين کوشش علمي حوصله و داوري منصفانه خوانندگان نويسنده را ياري و همراهي کند، تا معرفت بيشتري نسبت به امام زمان خود پيدا کنيم، که در حديثي از حارث بن مُغيره روايت شده:

به حضرت صادق، عليه السلام، گفتم: آيا رسول خدا، صلّي اللَّه عليه وآله، گفته است: هرکس بميرد و امامش را نشناسد مانند عهد جاهليت مرده است؟

حضرت فرمود: بلي. گفتم جاهليتِ کامل (مانند قبل از اسلام) يا جاهليتي که فقط امامش را نشناسد. حضرت پاسخ داد: جاهليت کفر و نفاق و گمراهي.8

بنابراين بايد مسأله شناخت امام و معرفت نسبت به حجت خدا را با اهميت بيشتر تلقي کرد و تحقيق لازم را انجام داد.



چگونگي پيدايش توقيعات

براي اينکه در انتساب توقيعات به امام زمان، عليه السلام، دچار ترديد نشويم، و مثلاً آنها را ساخته دست شيادان يا ساده لوحي و زودباوري عوام نپنداريم، بايد مقدمات و موجبات پيدايش اين نامه ها را بدانيم. براي حصول اين مقصود لازم است نخست اشاره اي به اوضاع سياسي و روش حکام آن عصر بنمائيم تا علت غيبت و پنهان زيستي امام معلوم شود، آنگاه ضرورتِ وجودي نواب اربعه که توقيعات توسط آنها به شيعيان مي رسيده نيز آشکار مي گردد.

مي دانيم راه ارتباط شيعيان با امام غايب در مدت 69 سال نايبان چهارگانه حضرتش بوده اند، و به بيان ديگر حجت خدا مسؤوليت هدايت و امامت خود را ازطريق اين سفيران عملي مي کرده، يعني با صدور توقيعات و پاسخ به پرسشها، آثار رهبري و ارشادي اش به شيعيان مي رسيده است.

در تشريح آنچه ذکر شد مطالب زيرين - که خود فشرده از بحثي مفصل است - بيان مي شود.

1 - نظري به تاريخ آن زمان

نگاهي گذرا به تاريخ زندگي ائمه بعد از حضرت رضا، عليه السلام، و رفتاري که فرمانروايان با آنان و دوستانشان داشتند حکايت از اين دارد که بدرفتاري و فشار آن خلفاي غاصب نسبت به جانشينان حقيقي پيامبر قوس صعودي مي پيمود. چنانکه محدوديت و سختگيري بر امام دهم حضرت هادي، عليه السلام، بيش از امام نهم - حضرت جواد، عليه السلام - بود، همچنانکه مراقبت بر داخل خانه امام حسن عسکري، عليه السلام، و گماشتن جاسوسهاي زن و مرد بر ايشان افزون از امام دهم بود.

9براي هرکس که تاريخ حيات اين امامان را مطالعه مي کند همواره اين سؤال مطرح است که چرا اين بزرگ مردان الهي که از سلامت کامل روح و بدن برخوردار بودند چنين اندک زيستند و نگذاشتند آثار وجوديشان آشکار شود؟ چرا بايد امام جواد، عليه السلام، 25 سال و امام حسن عسکري 28 سال زندگي نمايند و به سم جفا کشته شوند؟ چرا بايد از 42 سال عمر حضرت هادي حدود 20 سال آن تحت نظر يا در زندان گذشته باشد؟10چرا بايد امام دهم و يازدهم از زادگاهشان مدينه ناخواسته تبعيد شوند و در سامرا در محلي که لشکرگاه سلطان است تحت نظر و مراقبت شديد آن جاه طلبان قرار گيرند؟

از جمله ويژگيهاي نيم قرن از حکومت عباسيان در سامرا - از سال 227 تا 279 ق. - ضعف دستگاه فرمانروايي و استيلاي مواليان ترک و انقلاب صاحب زنج که خود را علوي و حامي زحمت کشان مي دانست، و بالاخره نهضتهاي متعددي است که به طرفداري از »رضاي آل محمد، صلّي اللَّه عليه وآله« و بر ضد ستم هيأت حاکمه انجام مي گرفت، بحدي که از آغاز حکمراني معتصم تا پايان عهد معتمد - که بيش از نيم قرن زمان گرفت - هجده نهضت و قيام روي داد که همه از طرف علويان بود. انقلابيون بپاخاسته مردم را که از فساد و مال اندوزي و کشتار فرمانروايان به ستوه آمده بودند به عنوان کلي »رضاي آل محمد« فرا مي خواندند نه به نام خاص امام زمانشان، زيرا بيم آن مي رفت که دستگاه جبار، امام را به طغيان و اخلال عليه حکومت متهم کند و فوراً بکشد. ظاهراً اين داعيان انقلابي معتقد بودند که در صورت پيروزي امام را به رهبري برگزينند و درصورت عدم موفقيت خود را فداي عقيده و آرمان و امام خويش کنند. اگر نهضت کنندگان را در دعوتشان صادق و صميمي هم ندانيم، اين حقيقت انکارناپذير است که آل محمد شايستگي و حق حکومت داشته اند، و اين امري مسلم و مقبول بوده که رهبران مردم را بدان مي خواندند، هرچند در باطن رياست خود را نيز طالب بودند.11

اگر خواسته باشيم فهرستوار هم اوضاع سياسي - اجتماعي شيعه و پيشوايانش را در مدت امامت حضرت هادي و عسکري، عليهماالسلام، - از سال 220 تا 260 ق. - نقل کنيم سخن به درازا خواهد کشيد و از هدف اصلي باز مي مانيم، بدين جهت طالبان را به کتب مربوط بخصوص »تاريخ سياسي غيبت امام دوازدهم، عجّل اللَّه تعالي فرجه« رجوع مي دهيم که اثري تحقيقي و پرفايده است، اينجا همين قدر متذکر12مي شويم که از مجموع مطالعات اين واقعيت خودنمايي مي کند که آن سلاطين ستمگر - و نه خلفاي رسول اللَّه - برطبق اخبار فراواني که از پيامبر اکرم و اميرالمؤمنين و فرزندانش رسيده بود، مي دانستند مصلح موعود که قائم آل محمد، صلّي اللَّه عليه وآله، است از اين خاندان ظهور خواهد کرد، و جهان را پس از آنکه ظلم و جور همه جا را فرا گرفت از قسط و عدل پر خواهد نمود،13و مهدي موعود، عليه السلام، است که حکومت اسلامي واقعي را که بر پايه توحيد و برابري و برادري و رعايت حقوق همه افراد است ايجاد خواهد کرد. بنابراين قدرت و سلطنت آنها نابود شدني است، و چون به خيال خام خود مي خواستند از تحقق آن حکومت عدل جلوگيري کنند، نسبت به ائمه معصومين به چنان فجايع و جناياتي دست مي زدند و آنان را سخت زيرنظر داشتند.

در چنين شرايط اجتماعي و سياسي خاص بود که امام هادي و بخصوص حضرت عسکري،عليهماالسلام، به اجبار زندگي مخفيانه و کم معاشرت را پيش گرفتند و با رعايت تقيه و حفظظاهر به وظايف اجتماعي و رهبري شيعيان پرداختند، و با وجود اين به14حبس و قتل محکوم شدند.

2 - غيبت

در اين اوضاع سخت که از شمشير خون مي ريخت موضوع غيبت مهدي موعود نيز توجيه و تعليل مي شود. براي حفظ جان و برجا ماندن حجت خدا بر زمين، ناپيدايي و پنهان زيستي امام کاري طبيعي و خردپذير و بلکه منحصر به فرد بود، البته اين از نظر حفظ جانِ پيشوا و ادامه رهبري است، امّا اختفاي آن دو امام که معلول شرايط سخت و فشار رژيم حاکم بود، اين فايده مهم را نيز داشت که حادثه مهم غيبت و ناپيدايي طولاني امام دوازدهم را براي شيعه امري عادي و مأنوس گرداند، و زمينه ذهني مردم را براي غيبت حضرت حجةبن الحسن، عليه السلام، آماده کرد. علي بن حسين مسعودي در کتابش اثبات الوصيه سخني در اين باره دارد که نقل کردني است:

»او روايت مي کند که امام هادي، عليه السلام، خود را از بسياري از شيعه پوشيده مي داشت و جز با اندکي از خواص مراوده نداشت. چون امامت به فرزندش امام عسکري، عليه السلام، رسيد با شيعيان از پشت پرده اي سخن مي گفت، مگر در اوقاتي که براي بردنش به خانه سلطان بر مرکب سوار مي شد و آشکار مي گذشت، که همه او را مي ديدند. اين دوري گزيدن از عموم و پرده نشيني مقدمه غيبت صاحب الزمان، عليه السلام، بود، تا شيعه رفته رفته به پنهان بودن امامش عادت کند، و با مسأله غيبت يک باره روبرو نشود«.15

اين نظريه را دانشمندان متتبع معاصر نيز تأييد کرده حتي از برنامه هاي حساب شده امام هادي، عليه السلام، شمرده اند.16

در تأييد آنچه ذکر شد و تمهيد مقدمه براي غيبت کبري، بايد از غيبت صغري و پنهان زيستي 69 ساله امام زمان، عليه السلام، نام برد، که آن نيز خود وسيله اي براي آماده گردانيدن شيعه جهت غيبت کبري و ناپيدايي طولاني و ممتدّ حضرت مهدي، عليه السلام، است.

ناگفته نماند آنچه از زندگي مخفيانه امام دهم و يازدهم نقل شد در ارتباط با غيبت طولاني فرزندشان حجةبن الحسن، عليه السلام، بود، وگرنه اصل غيبت از جمله سنتهاي الهي است که براي همه انبياء و اولياي گذشته واقع شده و موجب امتحان و آزمايش امت و نيز وسيله اي براي تنبيه و آگاهي بخشيدن به آنها بوده است، و چنانکه در امتهاي پيش رخ داده در امت اسلام نيز روي مي دهد، و از اين جهت غيبت پديده اي نوظهور و بي سابقه نيست و پيشينه اي ديرين دارد. کوتاه سخن17آنکه علت غيبت امام دوازدهم مساعد نبودن شرايط زندگي آشکار و عادي براي حضرتش مي باشد، زيرا بي شک علني شدن وي همان بود و گرفتاري به دست جلادان همان، که عباسيان هميشه بيمناک از وقوع پيش بيني رسول اکرم بودند که در اين خبر مشهور آمده: اگر از عمر جهان تنها يک روز باقي مانده باشد خدا آن روز را به قدري طولاني خواهد کرد که بالاخره فردي از خاندان من ظهور کند و اساس ظلم و جور را فرو ريزد.18

3 - انتخاب و معرفي نايب

بديهي است که هرگاه شرايط اجتماعي و اوضاع سياسي بطوري بود که امام نمي توانست يا مصلحت نمي دانست آزادانه و مستقيماً با پيروانش ارتباط برقرار کند، چاره اي جز انتخابِ نماينده و معرفي واسطه اي بين خود و مردم نداشت، تا به وسيله او مسئوليت رهبري خود را انجام دهد و اين روشي است خردپذير و متداول. اين کار از زمان امام دهم کمابيش اجرا شد و رفته رفته به ميزان افزايش سختگيريهاي حکام و ازدياد اختفا و پنهان زيستي امام فعاليت و وساطت نمايندگان نيز بيشتر شد، تا اينکه از شروع غيبت صغري که سال 260 ق. و وفات امام حسن عسکري، عليه السلام، بود وارد مرحله جديد و کامل خود گرديد و توقيعات - که موضوع بحث ماست - نيز در اين مرحله و به همين دليل به وجود آمد.

پي نوشتها:

× برگرفته از کتاب: نشاني از امام غايب، عجّل اللَّه تعالي فرجه، بازنگري و تحليل توقيعات.

1. مرجع در نقل معاني مذکور عبارت است از: منتهي الأرب في لغة العرب، لغت نامه دهخدا، فرهنگ فارسي، لسان العرب. در کتاب اخير مي خوانيم: »التوقيع في الکتاب: الحاق شئ فيه بعد الفراغ منه... قال الأزهري: توقيع الکاتب في الکتاب المکتوب أن

يجمل بين تضاعيف سطوره مقاصد الحاجة و يحذف الفضول...« (الطبعة الأولي، ج 10، ص 288، فصل الواو، حرف العين). ذکر اين مطلب را خالي از فايده نمي بيند که بنابر آنچه در کشّاف اصطلاحاتِ الفنون آمده، توقيع در دستگاههاي قضائي اسلام نيز معني اصطلاحي داشته بدين شرح: »هرگاه کسي بر ديگري ادعايي کند، نوشته او (که به گواهي افرادي تأييد شده) محضر ناميده مي شود، و چون طرف مقابل به وي جواب دهد و دليلهاي روشن خود

را اقامه کند آن نامه را توقيع گويند، و چون دليلهايش پذيرفته شد و قاضي بر طبق آن حکم کرد، آن حکم سجل ناميده مي شود.« (چاپ دوم، ج 1، ص 689). بنابراين معني، »توقيع« نامه اي است که ادلّه مستند در جواب مدّعي را دربر دارد.

2. مانند اين توقيع که شيخ صدوق از امام عسکري، عليه السلام، نقل کرده: »پنداري است باطل که مخالفان مي خواهند با کشتن ما اين نسل پاک را منقطع گردانند که خداي عزوجل گفتارشان را تکذيب کرده است، و سپاس خداي را بر اين نعمت« (کمال الدين، ص 407)، نيز رجوع شود به: سفينةالبحار، ج 2، ص 676، که توقيعاتي از امام دهم و يازدهم، عليه السلام، نقل کرده.

3. ر.ک: الذريعه، ج 8، ص 237.

4. شواهد تحت عنوان »خط آشنا« نقل خواهد شد.

5. »خبر متواتر« در اصطلاح علم الحديث منظور خبر جماعتي است که - في حد نفسه نه به ضميمه قرائن - اتفاق آنان بر کذب محال و درنتيجه موجب علم (= يقين) به مضمون خبر باشد (علم الحديث، ص 144).

6. »اصل« در اصطلاح علماي حديث مجموعه اي از روايات است که راوي بلاواسطه از لسان امام شنيده و ضبط نموده باشد. ولي چنانچه بواسطه کتاب ديگر (که از امام اخذ شده) مجموعه اي گرد آورد، به اين مجموعه فرع و به مرجع اولي اصل گويند. (الذريعه ج 2، ص 126)، يا مراد به اصل مجرد کلام امام است، در مقابل کتاب و مصنّف که در آنها علاوه بر کلام ائمه از خود مؤلف نيز بياناتي هست (رجال بوعلي، ص 11) به نقل از علم الحديث،

ص 72.

7. براي ملاحظه اخبار رسيده از رسول اکرم، صلّي اللَّه عليه وآله، و ائمه معصومين، عليهم السلام، درباب مهدي موعود به عنوان نمونه اين کتابها ذکر مي شود:

- الأصول من الکافي، محمدبن يعقوب کليني (م. 329)، ج 1، کتاب الحجة، ص 328-372.

- کتاب الغيبة، محمدبن ابراهيم النعماني (من أعلام القرن الرابع).

- کمال الدين و تمام النعمة، ابوجعفر محمد بن علي بن حسين بن بابويه القمي.

- کتاب الغيبة، شيخ الطائفه ابوجعفر محمد بن الحسن الطوسي.

- بحارالأنوار، محمد باقر المجلسي، المکتبةالاسلاميه، ج 51 و 52 (برابر جلد 13 چاپ کمپاني).

- المهدي، السيد صدرالدين الصدر.

- منتخب الأثر في الامام الثاني عشر، عليه السلام، لطف اللَّه صافي گلپايگاني. اين کتاب تمام خصوصيات و بشارتهاي امام قائم، عليه السلام، را بتفصيل ضمن نقل احاديث روايت شده از طريق عامه و خاصه برمي شمرد و تأليفي جامع است.

- خورشيد مغرب، محمد رضا حکيمي.

8. ر.ک: الاصول من الکافي، ج 1، ص 377، چند روايت ديگر نيز به همين مضمون نقل شده.

9. »خليفه عصر يعني المعتمد علي اللَّه (256-279 ق.) به همين جهت (يعني يافتن فرزند حضرت امام حسن عسکري) امر داد خانه امام و حجرات آن را تفتيش کردند، و جميع آنها را مهر نمودند، و عمال او در پي يافتن فرزند آن حضرت کوشيدند و زنان قابله را به تحقيق حال کنيزکان امام يازدهم گماشتند«. (خاندان نوبختي، 107).

10. ر.ک. ترجمه فِرَق الشيعه، 122.

11. ر.ک. پژوهشي در زندگي امام مهدي، عليه السلام، و نگرشي به تاريخ غيبت صغري، 69-72.

12. تأليف و تحقيق دکتر جاسم حسين، ترجمه دکتر سيد محمد تقي آيت اللهي، انتشارات اميرکبير، 1367.

13. اشاره به اين حديث است که از پيامبر اکرم، صلّي اللَّه عليه وآله، و اهل بيت معصومش از طرق مختلف روايت شده است. ما به ترجمه يکي از آنها بسنده مي کنيم: شيخ صدوق در کمال الدين با ذکر سلسله اسناد از عبداللَّه بن عمر نقل مي کند که گفت: »از

حسين بن علي، عليه السلام، شنيدم که مي گفت: از رسول خدا، صلّي اللَّه عليه وآله، اين چنين شنيدم که مي گفت: اگر از دنيا جز يک روز نمانده باشد، خدا اين روز را طولاني مي کند تا مردي از فرزندانم بيرون آيد (ظهور کند) و دنيا را از عدل و قسط پر

کند چنانکه از جور و ظلم انباشته شده است«. منتخب الأثر، ص 247. در همين باب 25 اين کتاب 123 حديث به همين مضمون نقل شده.

14. ر.ک: تاريخ سياسي غيبت امام دوازدهم، عجّل اللَّه تعالي فرجه، فصل دوم. قابل ذکر است: از فرط تقيه گاه از امام دوازدهم به »غريم« نام مي بردند، غريم از لغات اضداد است، و به معني »مديون« و »دائن« هر دو استعمال مي شود. ر.ک. بحارالأنوار، ج

51، ص 297-298.

15. المهدي، ص 175.

16. ر.ک. پژوهشي در زندگي امام مهدي، عليه السلام، ص 135.

17. در اين باب ر.ک: کمال الدين و تمام النعمة، ابوجعفر محمد بن علي بن بابويه القمي (الصدوق)، ص 127-159.

18. منتخب الأثر، ص 141، حديث 2، به نقل از صحيح ترمذي و ص 154، حديث 40، به نقل از ينابيع المودة.