با دعاي ندبه در پگاه جمعه-7



در پاسخ به معترضين...

آيا دعاي ندبه حالت تخديري دارد؟

دشمنان قسم خورده اسلام مي گويند: دعاي ندبه حالت تخديري دارد! آنها مي گويند: اسلام مسلمانان را شبهاي جمعه در مجالس دعاي کميل و روزهاي جمعه در محافل دعاي ندبه مشغول مي کند، تا در محفلي گرد آمده »يابن الحسن« بگويند، بر سر و صورت خود بزنند و متوجه نشوند که در پيرامون آنها چه مي گذرد!

اين تهمتهاي ناروا از سوي مارکسيستها مطرح گرديد و توسّط فريب خوردگان مکتب آنها در ميان پيروان اديان آسماني نيز منتشر شد.

کارل مارکس با پخش جمله معروف خود: »دين افيون ملتهاست« همه اديان الهي را زير سؤال برد. او مي گفت: اديان در خدمت زورمداران است، به مردم توصيه مي کرد که در برابر هيئت حاکمه تسليم شوند، هرگز در صدد عصيان و مخالفت بر نيايند، و اگر از سوي آنها دچار مشکل شدند، صبر و شکيبايي را پيشه خود سازند تا پاداشهاي اخروي در انتظار آنها باشد.

اگر اين تعبير در مورد کليسا و تعاليم انحرافي ارباب کليسا گفته شود، عينيّت پيدا مي کند، زيرا در اناجيل تحريف شده آمده است:

با شرير مقاومت نکن، بلکه هر که به رخساره راست تو طپانچه زند، ديگري را نيز به سوي او بگردان. و اگر کسي بخواهد با تو دعوا کند و قباي ترا بگيرد، عباي خود را نيز به او واگذار. و هر کس ترا براي يک ميل مجبور سازد، دو ميل همراه او برو.

1 ولي اين تهمتها با توجه به روح سلحشوري اسلام، نمي تواند چهره درخشان اسلام را زير سؤال ببرد. اسلامي که پيکار در راه خدا را يکي از فريضه هاي اصلي خود قرار داده، فرار از ميدان کارزار را از گناهان بزرگ شمرده، به کساني که قدرت مهاجرت داشتند و مهاجرت نکرده، زير يوغ ستمگران زندگي کرده، زير بار ستم رفته اند، وعده آتش داده است و کسي را که در راه دفاع از مال2 خود کشته شود شهيد دانسته، اعلام مي فرمايد: »من قتل دون ماله فهو شهيد« هرگز چنين آئيني به افيون3 بودن متهم نمي شود.

با توجه به آيات جهاد در قرآن کريم، نکات برجسته موجود در خطبه هاي رسول اکرم، صلّي اللَّه عليه وآله، خطبه هاي اميرمؤمنان، عليه السلام، خطبه هاي امام حسين، عليه السلام، و کلمات درربار ديگر معصومين، عليهم السلام، درباره جهاد با دشمن، پاداش شهيد و کيفر تخلّف از جهاد و فرار از جبهه جنگ، هر کس آئين مقدّس اسلام را به افيون ملّتها بودن متهم کند، خود رسوا مي شود و هرگز نمي تواند چهره تابناک اسلام را زير سؤال ببرد.

اما در مورد دعاي ندبه، که يکي از پرشورترين، حماسه آفرين ترين و هيجان انگيزترين دعاهاي اسلامي است، چنين تهمت ناروايي کارگر نمي شود.

در اين دعا پس از يک ارزيابي جالب و بحث طولاني از پيامدهاي جنگهاي بدر، حنين، خيبر، جمل، صفّين و نهروان، مظاهر مظلوميّتهاي خاندان عصمت و طهارت را بازگو کرده، فرياد برمي آورد:

کجاست ويرانگر کاخهاي ظلم و استبداد؟

کجاست در هم شکننده قدرتهاي اهريمني تجاوزگران؟

آنگاه کلمه »أينَ؛ کجاست؟« 38 بار تکرار شده، و در هر فرازي از فرازهاي سي و هشتگانه يکي از ويژگيهاي آن منتقم خونهاي به ناحق ريخته شده در طول تاريخ بيان شده است.

چقدر دور از انصاف و جوانمردي است که اين دعا را با اين مضامين حماسه آفرين و شورانگيز، موجب تخدير و افيون توده ها معرّفي کنند!

چقدر زيبا و بجاست که شبهاي جمعه به دعاي کميل اختصاص يافته و صبحهاي جمعه به دعاي ندبه؛ که شب جمعه، شب رحمت، شب استغفار، شب توبه و انابه است و دعاي کميل زيباترين واژه هاي مناجات و استغفار برخاسته از سويداي دل و اعماق روح انسانِ اصلاح طلب را به تصوير مي کشد، و روز جمعه که روز موعود، روز انتظار، روز بسيج همگاني منتظران و روز فراخواني شيفتگان است، با تعبيرهاي شفّاف، هيجان انگيز، آگاهي بخش، حرکت آفرين، الهام بخش؛ و مشحون از نکات برجسته سياسي و عقيدتي، آغاز شود و در طول ساعات روز لحظه به لحظه بر تحرّک و پويايي نشأت گرفته از اين دعاي پر احساس افزوده شود.

× × ×

آيا دعاي ندبه بدعت است؟

معترض مي گويد: دعاي ندبه بدعت است؛ زيرا بدعت به اعمال و عقايدي گفته مي شود که در اسلام نبوده و بعد از عهد پيامبر و امامان پيدا شده و به ايشان نسبت داده مي شود، مانند همين دعاي ندبه، که در زمان رسول اکرم و ائمّه هدي، عليهم السلام، نبوده، و هيچکس در آن زمان اين دعا را نخوانده و در هيچ مدرکي ذکري از آن نشده است.

بدعت به معناي وارد کردن چيزي در برنامه هاي ديني است که از پيامبر اکرم و ائمّه هدي، عليهم السلام، چيزي به طور خاص کلامي درباره آن نرسيده باشد و عمومات نيز شامل آن نباشد.

برخي از گروههاي منحرف معناي بدعت را بسيار توسعه داده اند و بسياري از مصاديق سنّت را بدعت ناميده اند، مثلاً وهّابيان زيارت اهل قبور، گريه در سوگ عزيزان، تعمير قبر، ساختن گنبد و بارگاه برفراز قبور اولياي الهي، تأسيس مجالس سوگواري و مانند آنها را بدعت شمرده اند، در حالي که هر يک از آنها با دلايل معتبر و اسناد مورد اعتماد از شخص رسول اکرم، صلّي اللَّه عليه وآله، رسيده و عمومات شرع نيز شامل آنها شود و در کتابهاي مربوطه بتفصيل در مورد آنها بحث شده است.

امّا در مورد دعاي ندبه: اوّلاً: بالخصوص از معصوم، عليه السلام، شرف صدور يافته، چنانکه در قسمتهاي پيشين بتفصيل بازگو نموديم.

ثانياً: اگر دليل خاصّي هم نداشتيم عمومات شامل آن مي شد؛ زيرا متن آن حمد و ثناي پروردگار، درود و تحيّت بر رسول گرامي و اهل بيت عصمت و طهارت و ذکر فضائل و مناقب اهل بيت، عليهم السلام، است، که همه از نظر شرع مقدّس مطلوب است و عمومات فراواني داريم که به آنها امر نموده، همگان را به انجام دادن آنها ترغيب و تشويق نموده است.

ثالثاً: اگر فرضاً کسي اين متن را با اين خصوصيّات خودش انشا مي کرد، باز هم اشکالي نداشت؛ زيرا انشاي خطبه، قصيده، دعا، مناجات و هر متن ديگري که شامل مطالب درست و صحيح اعتقادي باشد، شرعاً مانعي ندارد، چنانکه در روايات متعدّد از امام صادق، عليه السلام، روايت شده است که فرمود:

إنّ أفضل الدّعاء ماجري علي لسانک.

بهترين دعاها آن دعايي است که بر زبانت جاري شود.4

چيزي که هست اين است که اگر کسي دعايي را انشا کند، حق ندارد آن را به معصوم نسبت دهد و نمي تواند به استحباب خواندن آن در زمان يا مکان خاصّي فتوا دهد. و اگر دعايي از معصوم رسيده، نمي تواند در آن تصرّف کند و چيزي را بر آن بيفزايد. و لذا علماي بزرگوار و محدّثان عاليمقدار در کتب ادعيه و زيارات تلاش فراوان کرده اند که نسخه بدلها را ثبت کنند تا اختلافات موجود در نسخه هاي خطّي از بين نرود، و نسلهاي بعدي بتوانند با تلاش و کنکاش بيشتر متن مورد اعتمادتري را به دست آورند.

از اين رهگذر اگر مفاتيح الجنان را مورد دقت و بررسي قرار دهيد، ملاحظه خواهيد نمود که در هر صفحه از صفحات آن چندين نسخه بدل در کنار آن ثبت شده، تا راه رسيدن به متن صحيح و عبارت مأثور از بين نرود.

محدّث قمي پس از زيارت وارث، بحث مفصّلي کرده که در کتابي يک جمله بر متن زيارت وارث افزوده شده و بشدّت از آن نهي کرده و هشدار داده است.5

محدّث نوري کتاب مستقلّي در اين رابطه تأليف کرده، همه طبقات را عموماً و اهل منبر را خصوصاً از کم و زياد کردن کلمات مأثور از معصوم، عليه السلام، برحذر داشته است.6

× × ×

آيا دعاي ندبه با عقل منافات دارد؟

معترض مي گويد: اين دعا را در هزاران مکان، از مساجد، تکايا، مشاهد مشرّفه، اماکن متبرّکه و منازل شخصي، به صورت فردي و دسته جمعي مي خوانند، آيا امام زمان، عليه السلام، در همه آنها حاضر و ناظر است؟

سپس اضافه مي کند: در کتاب »کافي«، باب زيارة النّبي، صلّي اللَّه عليه وآله، منقول است که رسول خدا فرمود:

من سلام امّتم را از راه دور نمي شنوم، بلکه ملائکه الهي به من مي رسانند!

در پاسخ بايد عرض کنم:

اوّلاً: جناب معترض حديث وارد در کتاب شريف »کافي« را تحريف کرده است، در کافي دو حديث در اين رابطه هست که متن آنها را در زير مي آوريم:

1- امام صادق، عليه السلام، خطاب به اصحاب خود فرمود:

مرّوا بالمدينة فسلّموا علي رسول اللَّه، صلّي اللَّه عليه وآله، من قريب، و إن کانت الصّلاة تبلغه من بعيد.

مسير خود را از مدينه قرار دهيد و به رسول اکرم، صلّي اللَّه عليه وآله، از نزديک سلام کنيد، اگر چه از دور هم درود و تحيّت به آن حضرت مي رسد.7

2- و در حديث ديگري فرمود:

صلّوا إلي جانب قبر النّبي، صلّي اللَّه عليه وآله، و إن کانت صلاة المؤمنين تبلغه أينما کانوا.

در کنار قبر پيامبر، صلّي اللَّه عليه وآله، صلوات و سلام بفرستيد، اگر چه مؤمنان در هر کجا باشند، صلوات و سلامشان به آن حضرت مي رسد.8

برخلاف نقل معترض، هر دو حديث شريف دلالت مي کنند براين که در هر نقطه عالم به حضرت رسول اکرم، صلّي اللَّه عليه وآله، عرض ادب شود، به آن حضرت مي رسد، اگر چه شايسته آن است که مؤمنان رحل سفر بربندند و به سرزمين مدينه شرفياب شوند و از نزديک عرض ادب نمايند.

ثانياً: مطابق احاديث فراوان همه دنيا در مقابل امام، عليه السلام، همانند کفِ دست اوست و چيزي در شرق و غرب جهان نيست که از امام پوشيده باشد، چنانکه امام صادق، عليه السلام، در اين رابطه مي فرمايد:

إنّ الدّنيا لتمثّل الامام في مثل فلقة الجوز، فلا يعزب منها شي ء، و إنّه ليتناولها من اطرافها، کما يتناول أحدکم من فوق مائدته مايشاء.

همه دنيا در برابر امام، عليه السلام، همانند يک قطعه گردو جلوه مي کند، چيزي از آن از امام پوشيده نمي باشد، و امام در هر گوشه آن هرگونه بخواهد، تصرّف مي کند، چنانکه يکي از شما آنچه را بخواهد از روي سفره خود برمي دارد.9

و در حديث ديگري فرمود:

إنّه إذا تناهت الأمور إلي صاحب هذا الأمر رفع اللَّه تبارک و تعالي له کلّ منخفض من الأرض، و خفض له کلّ مرتفع، حتي تکون الدّنيا عنده بمنزلة راحته، فايکّم لو کانت في راحته شعرة لم يبصرها.

هنگامي که امر امامت به صاحب اين امر منتهي شود، خداوند همه نقاط پست زمين را براي او مرتفع سازد و همه نقاط مرتفع جهان را براي او هموار نمايد، تا همه کره زمين در برابر او همانند کفِ دست او شود. پس اگر يکي از شما مويي در کف دستش باشد، مگر ممکن است که از ديدن آن ناتوان باشد؟!10

من نمي دانم امام، عليه السلام، سعه علم و احاطه علمي حضرت بقيّةاللَّه، ارواحنافداه، را با چه بياني تشريح کند، تا جناب معترض بفهمد که وجود مقدّس حضرت بقيّةاللَّه همه مجالس دعاي ندبه را در اقطار و اکناف جهان مي بيند و بانگهاي يا ابن الحسن آنها را مي شنود و از مقدار اخلاص هر يک از شرکت کننده ها آگاه است و انگيزه حضور فرد فرد آنان را مي داند و به هر يک از آنها به مقدار اخلاص و معرفتش عنايت مي کند.

مگر آقاي معترض آيه شريفه:

و قل اعملوا فسيري اللَّه عملکم و رسوله و المؤمنون.

بگو: شما عمل کنيد، که خداوند اعمال شما را مي بيند، پيامبرش و مؤمنان نيز.11

نخوانده و به عرض اعمال معتقد نيست و نمي داند که براساس روايات فراوان منظور از مؤمنان در اين آيه شريفه، پيشوايان معصوم، عليهم السلام، مي باشند.12

مگر او آيات مربوط به گواه بودن رسول اکرم و امامان معصوم را در قرآن کريم نخوانده و نمي داند که13 منظور از گواهان امامان معصوم هستند؟ مگر ممکن است که پيامبر14 اکرم، صلّي اللَّه عليه وآله، و امامان معصوم، عليهم السلام، به چيزي که نديده اند گواهي بدهند؟!

در جايي که رسول گرامي در مورد مردگان معمولي مي فرمايد:

حتّي إنّه ليسمع قرع نعالهم.

مردگان صداي کفش رهگذرها را مي شنوند.15

او چگونه به خود جرأت مي دهد و مي گويد: رسول اکرم صلوات و سلام مردمي را که از دور به او سلام مي کنند نمي شنود!!

چقدر حماقت لازم است که انسان تصوّر کند که هر روز بيش از يک ميليارد مسلمان در اقطار و اکناف جهان در سلام نمازهاي واجب و مستحب خود بگويند:

السّلام عليک ايّها النّبي و رحمةاللَّه و برکاته.

و رسول گرامي، صلّي اللَّه عليه وآله، هيچيک از سلامها را نشنود و همه مسلمانان اين سلام را که براساس فرمان الهي انجام مي دهند، به صورت لغو و عبث انجام داده باشند!

اوامري که براي زيارت رسول اکرم، صلّي اللَّه عليه وآله، از راه دور رسيده، و متن بسيار طولاني زيارتنامه پيامبر اکرم از راه دور، که از امام صادق، عليه السلام، رسيده16 آيا - نعوذ باللَّه - همه اش بيهوده است؟

اين همه روايات از ائمّه، عليهم السلام، در مورد کسي که راهش دور باشد؟ و قدرت تشرّف به زيارت حضرت سيّدالشهداء، عليه السلام، را نداشته باشد، که به صحرا و يا پشت بام رفته به سوي کربلا توجّه نموده، آن حضرت را از راه دور زيارت کند آيا همه اش لغو17 و بيهوده است؟

کساني که در اين مسائل شک و ترديد دارند و اهل عناد نيستند، بايد يک دوره درس امام شناسي بخوانند و اعتقادشان را در مورد امام زمانشان تصحيح نمايند، تا مشمول اين حديث شريف نباشد:

من مات و لم يعرف امام زمانه، مات ميتة جاهليّة.

هر کس در حالي که امام زمانش را نمي شناسد از دنيا برود، به مرگ جاهلي از دنيا رفته است.18

که خسران بزرگي است و هرگز قابل جبران نيست.

ثالثاً: شرط دعاي ندبه، حضور حضرت ولي عصر، ارواحنافداه، در مجالس دعاي ندبه نيست، کسي که مي گويد بايد امام عصر در اين مجالس حضور پيدا کند و گرنه خواندن دعاي ندبه برخلاف عقل است، مثل اين است که بگويد چون ميليونها مسلمان در نمازهاي خود مي گويند: »السّلام عليک ايّها النّبي و رحمة اللَّه و برکاته« پس بايد پيامبر اکرم در يک لحظه در ميليونها نقطه حضور پيدا کند و آن غير ممکن است، پس اين نمازها غير معقول است!

رابعاً: در خود دعاي ندبه مي خوانيم:

بنفسي أنت من مغيّب لم يخل منّا.

جانم به فداي تو غايب از نظر، که هرگز مجالس ما از تو خالي نيست.

روي اين بيان و مطابق اعتقاد ضروري ما، هميشه و در همه جا در تحت نظارت، عنايت و رعايت حجّت خدا هستيم و چيزي از ما بر آن حضرت پوشيده نيست و همواره و در همه حال، سعه علمي آن حضرت ما را در بر دارد. و اين مقدار براي معقول بودن دعاي ندبه و صحيح بودن خطابهاي »يابن الحسن« کافي است و اگر فرشته هايي براي ابلاغ سلام به پيشگاه رسول گرامي اسلام يا امامان نور تعيين شده اند، جهت تشريفاتي دارند و همانند تعيين فرشتگان براي ثبت اعمال بندگان مي باشند، در حالي که خداوند متعال از همه اعمال آشکار و نهان بندگان آگاه مي باشد.

× × ×

آيا دعاي ندبه با اعتقاد به امامت دوازده امام ناسازگار است؟

در روزهايي که بازار حمله بر دعاي ندبه داغ بود، يکي از نويسندگان معروف نوشت: »مطالعه دقيق متن دعاي ندبه، که از ائمّه ما به تصريح و ترتيب نام نمي برد و پس از حضرت امير، عليه السلام، که بتفصيل از مناقب و فضائل وي سخن مي گويد، ناگهان و بي واسطه به امام غايب خطاب مي کند، باز اين سؤال بيشتر در ذهن مطرح مي شود«.19

نويسنده ياد شده، از به کار رفتن واژه هايي چون: »رضوي« و »ذي طُوي« در دعاي ندبه، چنين استنباط کرده که دعاي ندبه از عقايد کيسانيه نشأت گرفته و مخاطب دعاي ندبه را شخصي غير از مهدي منتظر، ارواحنافداه، تصوّر کرده است، آنگاه فراز بالا را شاهد ديگري بر مدّعاي خود پنداشته است.

ما پاسخ روشن اين مطلب را در ذيل پرسش چهارم بتفصيل بيان کرديم، ديگر نيازي به تکرار نمي بينيم.

× × ×

آيا معقول است که دعاي ندبه از معصوم صادر شود؟

معترض مي گويد: هرگز ممکن نيست که دعاي ندبه از يکي از امامان معصوم صادر شود؛ زيرا اوّلاً: حضرت مهدي، عليه السلام، در آن زمان هنوز متولّد نشده بود، امامي که از نيروي کامل عقل برخوردار است، چگونه ممکن است چنين فردي را مورد خطاب قرار دهد و در فراقش اشک بريزد؟

ثانياً: پرسش از جايگاه او با تعبير »ليت شعري...« با موقعيّت امام معصوم سازگار نيست.

در مورد پرسش اوّل در قسمتهاي پيشين بتفصيل سخن گفتيم، و فرازهايي از امامان معصوم، از جمله از حضرت صادق، عليه السلام، نقل کرديم، که بيش از يک قرن، پيش از تولّد آن حضرت، او را مخاطب قرار داده مي فرمايد:

سيّدي! غيبتک نفت رقادي وضيّقت عليّ مهادي، و ابتزّت منّي راحة فؤادي.

اي سيّد و سرور من، غيبت تو خواب را از ديدگانم ربوده، عرصه را بر من تنگ نموده، آسايش و آرامش را از من سلب کرده است.20

روي اين بيان اگر شخص مورد نظر يک فرد معمولي نباشد، بلکه گل سر سبد جهان آفرينش باشد، شايسته است که قرنها پيش از ولادتش، مورد خطاب و ندبه افراد عاقل و معصوم قرار بگيرد.

و اين معني به حضرت بقيّةاللَّه، ارواحنافداه، اختصاص ندارد، بلکه در مورد جدّ بزرگوارش سالار شهيدان حضرت اباعبداللَّه الحسين، عليه السلام، نيز واقع گرديده و همه سفيران الهي از حضرت آدم، عليه السلام، تا حضرت خاتم، صلّي اللَّه عليه وآله، در مصائب آن حضرت اشک حسرت ريخته اند. 21

روي اين بيان مخاطب قرار دادن کسي که هنوز به دنيا نيامده و گريه کردن و ندبه نمودن در فراق و يا بر مصائب او، با عقل سليم هيچ منافاتي ندارد، اگر چه بيمار دلان آن را با ذوق خود سازگار نيابند.

امّا در مورد قسمت دوم معروض مي داريم که جمله »ليت شعري« به عنوان پرسش حقيقي نيست، بلکه يک جمله ظريف ادبي است که نقاط ظريف ادبي فراواني را در بر دارد و نظير همين عبارت، در زيارتنامه اي که سيّد ابن طاووس و علاّمه مجلسي براي حضرت بقيّةاللَّه، ارواحنافداه، نقل کرده اند، آمده است:

ليت شعري أين استقرّت بک النّوي.

اي کاش مي دانستم در کجا رحل اقامت افکنده اي؟22

روي اين بيان اين تعبير به دعاي ندبه اختصاص ندارد و در زيارتنامه سرداب مقدّس نيز آمده است و چنين پرسشي با مقام عصمت و امامت منافات ندارد.

× × ×

آيا فرازهايي از دعاي ندبه با قرآن ناسازگار است؟

معترض مي گويد: برخي از فرازهاي دعاي ندبه با قرآن کريم ناسازگار است:

1- اين جمله دعاي ندبه که مي گويد:

و سألک لسان صدق في الآخرين فأجبته وجعلت ذلک عليّاً.

[حضرت ابراهيم، عليه السلام] از تو زبان راستي در ميان آيندگان خواست، پس تو آن را اجابت کردي و او را »علي« قرار دادي.

افترا به قرآن و حضرت ابراهيم است؛ زيرا منظور از »لسان صدق« در قرآن کريم، نام نيک است نه حضرت علي، عليه السلام.

در پاسخ بايد عرض کنيم که اين مطلب در ضمن دو آيه از دو سوره، در قرآن کريم آمده است:

1) در سوره مبارکه شعرا از زبان حضرت ابراهيم، عليه السلام، نقل شده است که:

و اجعل لي لسان صدق في الآخرين.

براي من در ميان آيندگان زبان راستي قرار بده.23

2) در سوره مبارکه مريم در مورد حضرت ابراهيم و دو تن از تبارش، اسحاق و يعقوب مي فرمايد:

و وهبنا لهم من رحمتنا و جعلنا لهم لسان صدق عليّاً.

از رحمت خود آنها را بهره مند ساختيم و براي آنها »علي« را زبان راست قرار داديم.24

روي اين بيان، فراز ياد شده از دعاي ندبه، که ناظر به دو آيه از قرآن کريم و اقتباس بسيار نيکويي از آن است، نه تنها افترا نيست، بلکه خواسته او که در قرآن به تعبير »لسان صدق« بيان شده، در دعا نيز به همان تعبير آمده، و اجابت پروردگار که به تعبير »عليّاً« در قرآن بيان شده، در دعا نيز به همان تعبير آمده است.

با توجّه به روايات فراواني که از امامان نور در تفسير اين دو آيه شريفه وارد شده، منظور از واژه »عليّاً« در آيه شريفه حضرت علي، عليه السلام، است. و اينک به برخي از روايات اشاره مي کنيم:

1) شيخ صدوق، طاب ثراه، در ضمن يک حديث بسيار طولاني از امام صادق، عليه السلام، روايت کرده که منظور از »عليّاً« در اين آيه شريفه، علي بن ابي طالب، عليه السلام، است.25

2) علي بن ابراهيم از پدرش، از امام حسن عسکري، عليه السلام، روايت کرده که منظور از »عليّاً« در اين آيه شريفه اميرمؤمنان، عليه السلام، است.26

3) هاشم، جدّ علي بن ابراهيم مي گويد: نامه نوشتم به محضر مقدّس امام حسن عسکري، عليه السلام، و تفسير اين آيه شريفه را از آن حضرت جويا شدم، نامه را گرفتند و در زير آن نوشتند:

خداوند ترا توفيق دهد و ترا بيامرزد، منظور از آن اميرمؤمنان علي، عليه السلام، است.27

4) يونس بن عبدالرّحمن به محضر مقدّس امام رضا، عليه السلام، عرضه داشت: گروهي از من پرسيده اند که نام مقدّس اميرمؤمنان، عليه السلام، در کجاي قرآن است؟ من به آنها گفتم: در آيه شريفه »و جعلنا لهم لسان صدق عليّاً«. فرمود راست گفته اي، مطلب همانگونه است.28

5) ابوبصير از امام صادق، عليه السلام، روايت مي کند که منظور از »عليّاً« در اين آيه شريفه علي بن ابي طالب، عليه السلام، است.29

6) مفضّل نيز از امام صادق، عليه السلام، در ضمن يک حديث طولاني روايت کرده که منظور از »عليّاً« در اين آيه مبارکه حضرت علي بن ابي طالب، عليه السلام، است.30

روي اين بيان براساس روايات فراواني که به تعدادي از آنها اشاره کرديم، منظور از »عليّاً« در آيه شريفه »و جعلنا لهم لسان صدق عليّاً«31 اميرمؤمنان، عليه السلام، است. پس اگر در دعاي شريف ندبه »لسان صدق« به وجود مقدّس اميرمؤمنان، عليه السلام، تفسير شود، دقيقاً مطابق با واقع است و هيچگونه تهمت و افترايي در کار نيست. در حالي که در دعاي ندبه تصريح به آن حضرت نشده است، بلکه همانند آيه شريفه »و جعلتَ ذلک عليّاً« آمده است. پس اگر منظور از »عليّاً« در قرآن حضرت علي، عليه السلام، باشد، در اينجا نيز منظور آن حضرت است، و اگر در قرآن به معناي لغوي به کار رفته باشد، در اينجا نيز همان منظور خواهد بود.

در پايان اين بخش اضافه مي کنيم که تفسير »عليّاً« در اين آيه شريفه به حضرت علي، عليه السلام، به احاديث شيعه اختصاص ندارد، بلکه علاّمه بحراني از طريق عامّه نيز روايت کرده که منظور از »لسان صدق« در اين آيه شريفه، حضرت علي، عليه السلام، است.32

جالبتر اين که حافظ حسکاني نيز در ذيل حديثي همان معني را افاده کرده است.33

× × ×

2- اعتراض دوم معترض بر اين جمله است:

و أوطأته مشارقک و مغاربک.

او را به خاورها و باخترهايت وارد کردي.

او مي گويد: اين فراز از دعا با قرآن کريم سازگار نمي باشد؛ زيرا:

اوّلاً: پيامبر اکرم، صلّي اللَّه عليه وآله، به نصّ قرآن کريم، از مسجدالحرام تا مسجدالأقصي سفر کرده، نه شرق و غرب جهان.

ثانياً: زمين که بيش از يک مشرق و يک مغرب ندارد.

ثالثاً: اگر براي زمين هم مشرقها و مغربها تصوّر شود، براي خداوند لامکان شرق و غرب متصوّر نيست، تا لفظ مشارق و مغرب به او نسبت داده شود.

در پاسخ از قسمت اوّل بايد عرض کنيم که آنچه از سيرشبانه رسول اکرم، صلّي اللَّه عليه وآله، در سوره مبارکه »اسراء« بيان شده، فقط34 قسمتي از آن سير شبانه است، و قسمت ديگر آن، که معراج ناميده مي شود و از ضروريّات اعتقادي ما مسلمانهاست، و در سوره مبارکه نجم بيان شده است، و اين سير35 شبانه به فاصله ميان مسجدالحرام و مسجداقصي محدود نيست، تا معترض بگويد که اين سيرشبانه به همه شرق و غرب جهان نبوده است. بلکه اين سير نه تنها از منظومه شمسي فراتر رفته و تا آسمان هفتم رسيده؛ حتي از آسمان هفتم نيز36 گذشته به سدرة المنتهي رسيده است.37

معراج رسول اکرم، صلّي اللَّه عليه وآله، بدون شک و ترديد، با بدن عنصري و در بيداري، و به اصطلاح جسماني بوده است.38 چنانکه در قسمتهاي پيشين در اين رابطه سخن گفتيم.39

هنگامي که رسول اکرم، صلّي اللَّه عليه وآله، در يک سفر شبانه، منظومه شمسي را در نورديده، به سوي آسمانها سفر کرده، تعبير »و أوطأته مشارقک و مغاربک« بروشني تحقّق يافته است؛ زيرا اوّلاً: مشارق و مغارب همه کرات عُلوي را در نورديده است.

ثانياً: کسي که سفر سي منزلي بين مکّه و بيت المقدس را در يک شب طيّ نموده، آنگاه کره خاکي را به قصد ديدار کرات عُلوي پشت سر نهاده، به او صدق مي کند که مشارق و مغارب زمين را در نورديده است.

ثالثاً: اگر کسي به کشوري سفر کند و شهرهاي عُمده آنرا ببيند، به او گفته مي شود که فلاني به فلان کشور سفر کرده و از شهرهاي آن ديدن نموده است.

رابعاً: شخص رسول اکرم، صلّي اللَّه عليه وآله، در حديث مشهوري مي فرمايد:

زويت لي الأرض، فاُريت مشارقها و مغاربها، و سيبلغ ملک امّتي ما زُويَ لي منها.

زمين براي من در نورديده شد، پس مشارق و مغارب آن به من نموده شد، و بزودي سيطره امّتم تا جايي که به من نموده شد، مي رسد.40

و در پاسخ قسمت دوم بايد عرض کنيم که با توجه به کرويّت زمين، هر نقطه اي که خورشيد بر آن مي تابد، »مشرق« و نقطه مقابل آن، »مغرب« به حساب مي آيد و در نتيجه زمين صدها مشرق و مغرب دارد، و لذا در قرآن کريم لفظ مشرق و مغرب به سه صورت: مفرد، تثنيه و جمع به کار رفته است:

1. ربّ المشرق و المغرب.41

2. ربّ المشرقين و ربّ المغربين.42

3. فلا اقسم بربّ المشارق و المغارب.43

روي اين بيان دومين قسمت از اعتراض معترض نيز وارد نيست.

در پاسخ قسمت سوم نيز بايد عرض کنيم که اضافه »مشارق و مغارب« به سوي ضمير »کاف« خطاب، که مخاطبش خداوندمنّان است، هيچ اشکالي ندارد، زيرا مشارق و مغارب مانند همه موجودات جهان آفريده پروردگار است، و هر مخلوقي را مي توان به سوي خالق و مالک آن اضافه نمود، چنانکه در قرآن کريم، خداوندمنّان، لفظ »بيت« را به سوي خودش اضافه نموده مي فرمايد:

و طهّر بيتي للطّائفين و القائمين و الرّکّع السّجود.

خانه ام را براي طواف کنندگان، عبادت پيشگان، راکعان و ساجدان پاکيزه بگردان.44

معترض خيال کرده اگر لفظ مشارق و مغارب به خداوندمنّان اضافه شود، معنايش اين است که خدا در نقطه اي از کره زمين فرض شده و شرق و غربي براي او تصوّر شده، و لذا مي گويد که شرق و غرب براي خداوندِ لامکان مفهوم ندارد! آري عناد و لجاجت قدرت تشخيص و فهم سليم را از انسان مي گيرد.

ادامه دارد



پي نوشتها:

1. کتاب مقدس، انجيل متّي، باب 4، بندهاي 41-39.

2. سوره نساء (4)، آيه 97.

3. الشيخ الصدّوق، عيون اخبار الرضا، ج2، ص122.

4. السيدابن الطاووس، الأمان من أخطار الأسفار، ص19.

5. المحدّث القمي، مفاتيح الجنان، ص524.

6. المحدّث النوري، کتاب لؤلؤ و مرجان .

7. الکليني، الکافي، ج4، ص552.

8. همان، ص553.

9. الشيخ المفيد، الاختصاص، ص217.

10. العلاّمة المجلسي، بحارالأنوار، ج52، ص328.

11. سوره توبه(9)، آيه 105.

12. الکليني، الکافي، ج1، ص219.

13. سوره نساء (4)، آيه 45؛ سوره بقره (2)، آيه 138؛ سوره حج (22)، آيه 78.

14. الکليني، الکافي، ج1، ص190.

15. البخاري، صحيح البخاري، ج2، ص113.

16. السيدابن الطّاووس، مصباح الزّائر، ص66.

17. ابن قولويه، کامل الزّيارات، ص301.

18. در کتاب »او خواهد آمد« منابع حديث شريف را از دهها منبع حديثي شيعه و سنّي بر

شمرده ايم. [او خواهد آمد، چاپ نهم، ص92-73].

19. دکتر علي شريعتي، انتظار مذهب اعتراض، ص10.

20. الشيخ الطوسي، کتاب الغيبة، ص167.

21. در اينجا به منابع گريه شماري از پيامبران سلف که دهها قرن پيش از تولّد آن

حضرت، براي مصائب امام حسين، عليه السلام، اشک ريخته اند، اشاره مي کنيم:

1) حضرت آدم، عليه السلام، بحارالأنوار، ج44، ص245.

2) حضرت نوح، عليه السلام، بحارالأنوار، ج44، ص243.

3) حضرت ابراهيم، عليه السلام، معاني الأخبار، ص201.

4) حضرت سليمان، عليه السلام، بحارالأنوار، ج44، ص244.

5) حضرت خضر، عليه السلام، تفسير قمي، ج2، ص38.

6) حضرت موسي، عليه السلام، امالي شيخ صدوق، ص479.

7) حضرت عيسي، عليه السلام، امالي شيخ صدوق، ص598.

22. السيد ابن الطاووس، مصباح الزّائر، ص423؛ العلاّمة المجلسي، بحارالأنوار، ج102،

ص87.

23. سوره شعراء (26)، آيه 84.

24. سوره مريم(19)، آيه 50.

25. الشّيخ الصّدوق، کمال الدّين و تمام النّعمة، ج1، ص139.

26. عليّ بن ابراهيم، تفسير القمّي، ج2، ص51.

27. النّجفي، تأويل الآيات الظّاهرة، ج1، ص304.

28. البحراني، تفسير البرهان، ج3، ص717.

29. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابي طالب، ج3، ص129.

30. الشّيخ الصّدوق، معاني الأخبار، ص129.

31. سوره مريم (19)، آيه 50.

32. ر.ک: البحراني، اللّوامع النّورانيّة، ص269.

33. ر.ک: الحسکاني، شواهد التنّزيل، ج1، ص463.

34. سوره اسراء (17)، آيه 1.

35. سوره النّجم(53)، آيه 18-9.

36. ابن هشام، السّيرة النبويّه، ج2، ص255.

37. الطّبرسي، مجمع البيان، ج9، ص265.

38. الشيخ الطّوسي، التّبيان، ج9، ص424؛ العلاّمة المجلسي، اعتقادات، ص34.

39. ر.ک: مکارم شيرازي، همه مي خواهند بدانند؛ سبحاني تبريزي، فروغ ابديت، ج1،

ص320-305؛ در مورد معراج و پاسخ به شبهات بدانديشان، به کتابهاي مربوطه رجوع شود.

40. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابي طالب، ج1، ص152.

41. سوره مزمّل (73)، آيه 9.

42. سوره الرّحمن (55)، آيه 17.

43. سوره معارج (70)، آيه 40.

44. سوره حج، (22)، آيه 26.