تاريخ پس از ظهور2



اشاره :

در قسمت پيشين، نويسنده سه نکته را به عنوان مقدمة بحث از تاريخ پس از ظهور مطرح و به بررسي آنها پرداخت: اهميت موضوع؛ روش استدلال و مشکلات موجود در اين بحث. پنج مورد از اين مشکلات؛ يعني نمادين و رمزي بودن روايات نقل شده دربارة حوادث آينده؛ کليگويي عمدي در روايات و سکوت در مورد برخي از حوادث پس از ظهور؛ وجود رخنه و فضاهاي خالي در روايات و عدم رعايت زنجيرة حوادث؛ غلبه رويکرد قومي و مذهبي و نقص شخص پژوهشگر در آن قسمت بررسي شد و اينک ادامه بحث را پي ميگيريم.

مشکل ششم: هنگام نقد و بررسي رواياتي که حوادث پس از ظهور را شرح ميدهد، گاه به ذهن خطور ميکند که حوادث پس از ظهور، بر اساس معجزه استوار ميگردد؛ در حالي که وقوع معجزه در اين مورد دور از حقيقت است و تصديق آن مشکل ميباشد. از اينرو فهم و درک همه جانبة اين احاديث مشکل ميشود.

البته اين مشکل را نميتوان در فهرست حقيقي مبحث تاريخ پس از ظهور، جاي داد؛ زيرا مشکلات پيشين، حقيقتاً موجب نقص و کاستي بحث هستند و پژوهشگر را ناچار ميسازند که واقعيت را بپذيرد اما اين مشکل (مشکل ششم) چنين نيست و در واقع تنها نقطة ضعف، آنهم در نزد انديشمنداني است که معجزه را معتبر نميدانند؛ زيرا در شمار مهمي از آن روايات، به طور کلي هيچ اشارهاي به هيچ معجزهاي نشده است. و تنها اقدامات امام(ع) و دستاوردها و تعداد ياران او و... را روايت کردهاند و اساساً در آنها از معجزه خبري نيست.

امّا در ميان آن روايات، شايسته است روايتهايي را که بر معجزه دلالت دارند يک به يک مورد بحث و بررسي دقيق قرار داد؛ در نتيجه هر کدام از آنها که مطابق قانون معجزه بود، 1 پذيرفته و هر کدام که از حدود «قانون معجزه» بيرون بود رد شود و از صلاحيت اثبات تاريخي، ساقط گردد.

بنابر اين، مشکل ششم، از اهميت قابل توجهي برخوردار نيست و تنها پنج مشکل نخست مهم است که البته بايد تا حد امکان براي رفع آنها و جلوگيري از تأثيرات منفيشان، به جستوجو و ارائه راه حل پرداخت.

د) راههاي خروج از اين مشکلات

همچنان که پيش از اين نيز اشاره کرديم پاسخ قاطع به اين مشکلات به صورت کلي و جزيي، توسط محقق و پژوهشگري که معاصر با دوران ظهور يا پس از آن دوران نيست، امکان ندارد.

به همين دليل بهتر است به نقص اين بحث از احاطه به ژرفاي حقيقي روز موعود و جزئيات حوادث آن، اعتراف کنيم، در نتيجه نهايت تلاش ما اين خواهد بود که انديشههاي کلّي و اقدامات اساسي موجود در آن زمان را از طريق رواياتي که به ما رسيده و اصولي که آنها را ميشناسيم، ترسيم نماييم.

بهترين شکل برون رفت از اين مشکلات، اتخاذ دو روش مترتّب بر يکديگر است:

روش اول: رفع و حل اين مشکلات از طريق اصول کلي برگرفته از قرآن و سنّت. براي اين کار، تمامي رواياتي را که در منابع اين تاريخ (تاريخ پس از ظهور) وجود دارد بر فهم متعارف از اسلام و ديدگاه آن درباره مسائل کلي و جزيي، عرضه ميکنيم. مراد از فهم متعارف از اسلام، همان فهم برآمده از قرآن و سنّت است که يا دليلي از آيات و روايات و يا استدلالي عقلي و برهاني دارد.

به مدد اصول زير، ميتوانيم به نتيجههاي اساسي و قطعي براي رفع و حّل اين مشکلات برسيم:

1. تلاش براي درک عبارات رمزي موجود در روايات، به طوري که با فهم درست از اسلام هماهنگ باشد. به اين شرط که فهم ظواهر اين روايات، اساساً امکان نداشته باشد وگرنه اين کار (برداشتهاي رمزگونه)، همچنانکه در بحثهاي اسلامي ثابت شده است مبنايي ميشود براي باورهاي نادرست و انحرافي از اسلام.

هنگامي که امر دائر باشد بين وانهادن اين روايات و يا تأويل آنها، تأويل آنها به معناي صحيح، بهتر است. و چرا چنين نباشد در حالي که ميدانيم استفاده از تعبيرات رمزي و تأويلي در زبان مبارک پيامبر و ائمه(ع) مرسوم و متعارف بوده است، بهويژه آنجا که سخنان آن گراميان از ميزان درک شنوندگان، بالاتر بوده است. همچنانکه در مورد روايات حوادث پس از ظهور، وضع، اينچنين است.

2. سعي و کوشش براي پرکردن فضاهاي خالي و رخنههاي موجود در اين تاريخ بر اساس آنچه که ميدانيم امام مهدي(ع) به طور طبيعي پس از ظهورش براساس اصول کلي اسلامي عمل خواهد نمود، گرچه روايات هم ـ در نتيجه شرايط خاص ـ به آن تصريح نکرده باشند.

امّا باز شکافهاي وسيعي باقي ميماند که ميتوانيم همه يا بخشي از آنها را از طريق روش دومي که به زودي ميآوريم پر کنيم که بدون به کارگيري اين روش، ترميم آن فضاهاي خالي، ممکن نخواهد بود. همانطور که پس از اين خواهيم ديد با استفاده از اين دو روش، قادر خواهيم بود بخش مهمي از آن شکافها را پوشش دهيم.

3. رّد هر خبري که مخالف نصوص و اصول کلي اسلامي باشد و ملاک قراردادن آن نصوص و اصول در رّد يا پذيرش اخبار (البته تا وقتي که آن اخبار، مستفيض يا متواتر نباشند.)

4. دستيابي به برخي امور که روايات دربارة آنها ساکتند و به رويکردهاي کلي دولت جهاني امام(ع) مربوط ميشوند. به اين امور ميتوان پس از رفع مشکل پنجم تا حد امکان دست يافت.

5. تلاش در پرتو اصول کلّي، براي فهم ارتباط بين حوادثي که ربط آنها با يکديگر در نقلهاي که به ما رسيده واضح و روشن نيست يا کوشش براي مرتّب کردن ترتيب زماني آن حوادث، اگر آن ترتيب در اخبار لحاظ نشده باشد.

روش دوم: به هنگام فقدان اصول کلي، تنها راه رسيدن به نتيجه، ارائه طرحهاي احتمالي است؛ به اين صورت که دو يا سه احتمال قويتر در مورد مشکلي که وجود دارد ارايه گردد. در اين حالت، ما باور قطعي به هيچکدام از آن احتمالات نداريم گرچه در اغلب موارد ميتوانيم با گردآوري قراين، يکي از آنها را ترجيح داده و برگزينيم.

در صورتي که با کمک اصول کلي نتوانيم به نتيجه برسيم با اين روش خواهيم توانست به تعدادي از نتيجههاي گذشته برسيم. همچنين ميتوانيم تمام مطالب را پوشش داده و بقيه مشکلات را حل کنيم؛ زيرا ديگر مشکلي باقي نميماند تا بعضي از احتمالاتش بر ديگر احتمالات، رجحان نداشته باشد.

آري، تنها دو مطلب باقي ميماند که تأمل بيشتري ميطلبد:

1. نگاه مذهبي که در اخبار اماميه بر آن تأکيد شده است، اگرچه در عصر صدور اين اخبار، توجيه داشته امّا اين توجيهات، ارزش اجتماعي خويش را در عصر حاضر از دست داده است؛ زيرا حکومت امام مهدي(ع) جهاني است و همه انسانها را دربرميگيرد.

اگر مقصود ما آن باشد که به شيوهاي جامع و کامل به مبحث تاريخ پس از ظهور بپردازيم، روا نيست که صرفاً براين مطلب تأکيد ورزيم و ديگر جنبههاي آن را رها سازيم.

نکته مهم: پس از قبول اين دسته از خبرها که براساس فهم اماميه از مهدويت، شايستگي اثبات تاريخي را دارند ما ميتوانيم با دو روش بر اين رويکرد مذهبي و قوي سرپوش بنهيم:

روش اول: هرگاه تلاش کنيم تا فضاهاي خالي موجود در روايات را پر کرده و ترميم نماييم و بر ارتباط امام مهدي(ع) با مردم و دولتهاي غيرمسلمان جهت آمادهسازي آنها براي پيوستن به دولت جهاني، استدلال بياوريم، آنگاه خواهيم توانست رويکردهاي کلي و آثار بسيار ارزشمندي را که بر اين موضوع بار ميشود، درک نماييم و نهايتاً دلالتي واقعي از اينگونه اخبار به دست دهيم. بيترديد امت اسلامي، رهبري کاروان بشريت را در مسير عدالت کامل به دست خواهد آورد. با تلاش اين امت، امام مهدي(ع) جهان را فتح خواهد نمود و دعوت مقدساش را در سراسر آن منتشر خواهد ساخت. به اين منظور، امت اسلامي بايد همه ظرفيتهاي خود را متناسب با اين مسئوليت عظيم، افزايش دهد در غير اين صورت تلاشهايش در سطح جهاني بيثمر خواهد ماند و در نهايت برنامه کلي الهي، مخدوش خواهد شد. از اين روست که در برنامه کلي الهي بر تربيت اين امت ـ چه در عصر غيبت و چه در عصر ظهور ـ بسيار تأکيد شده است.

ثمرة اين تربيت در عصر غيبت، بر آمدن گروهي از مؤمنان است که در رکاب امام مهدي(ع) جهان را فتح خواهد نمود. اين در حالي است که عموم بشريت گرفتار کژي و سرکشي و ستم و بيدادند حتي امت اسلامي نيز از اين انحرافات برکنار نيستند. در هر حال امکان ندارد چنين امتي که اکثريت افرادش به کژي ره ميپويند بتوانند بر کرسي رهبري جهان تکيه زنند. البته بايد براي ارتقاي مرتبة اخلاص آن افراد از درجات پايين به رتبههاي بالا اقدام شود تا آنکه امت اسلامي به سرعت در سطح رهبري جهان قرار گيرد.

اين موضوع نيازمند اقدامات گستردة نظامي و فکري ـ فرهنگي است اما لازم است بدانيم که امام مهدي(ع) با مسلماناني وارد چالش خواهند شد که منحرف باشند حتي اگر هم از لحاظ فکري ـ و نه عملي ـ بر مذهب امام(ع) باشند.

روش دوم؛ بيان نکردن هرآنچه که موجب تحريک عواطف مذهبي و شعلهور شدن آتش کينه بين پيروان مذاهب اسلامي ميگردد، هرچند که با اين سکوت، رخنهاي در اين تاريخ ايجاد شود.

البته تعداد اين روايات افراطي و فرقهگرايانه زياد نيست و آنها نيز اسناد درستي ندارند، پس نبايد بيتوجهي به آنها، موجب تأسف گردد.

2. اگر گفتيم که يک پژوهنده نميتواند ژرفاي حقيقي روز موعود و رهبري امام(ع) در آن روز را درک نمايد، حقيقتي است که گريزي از آن نيست و از اين روست که راه بر روي شناخت جزئيات برنامه و قانونگذاريهايي که امام(ع) اعلام خواهد کرد و نيز عمق واقعي فرهنگ فرد مسلمان و جامعه اسلامي در آن زمان، بسته است.

جز آنکه تنها به شيوه اجمال و به شکل قضاياي کلّي ميتوان از آن روز بزرگ سخن گفت. با آگاهي از اين جهات پنجگانه، به روشني ميتوانيم سستي اشکالي را که در ابتداي اين مقدمه طرح شد، مبني براين که «طرح اين بحث، بحثي بيهوده و تير در تاريکي افکندن است و معلوم نيست که آيا اين پيشگوييها در آينده تحقق پيدا خواهد کرد يا خير» دريابيم.

ثمرات اين بحث را نميتوان ناديده گرفت؛ زيرا هر کدام از ثمرات و فايدههايي که در ذيل جهت اوّل (از اين مقدّمه) آورديم، به تنهايي کافي است که ما را براي ورود به مبحث تاريخ پس از ظهور قانع سازد.

اما اين که «تيري در تاريکي» باشد، چنين نيست؛ زيرا ما اين تاريخ را از منابع و اصول کلي اسلامي دريافت ميکنيم و هرگز ادعاي غيبتگويي نداريم. آري، البته اصل اخباري که از پيامبر و امامان معصوم(ع) نقل شده و ما بر آنها تکيه ميکنيم، حاوي اخبار غيبي و حوادث آينده نيز ميباشد که خداوند به آنها تعليم فرموده است. همچنانکه در تاريخ گذشته نيز بر چنين رواياتي اعتماد کرده و درستي آنها را اثبات کردهايم. حتي برخي از آنها از چنان درستي وصحتي برخوردار است که ميتوان بر آن اساس عقايد اسلامي را ثابت کرد، چه رسد به موضوع مهدويت 2 در نتيجه اگر بعضي از آن خبرها را بتوان تأييد کرد، بعيد نخواهد بود که بتوانيم همة آنها را نيز پذيرفته و تأييد نماييم.

اما در مورد اين اشکال که «معلوم نيست اين پيشگوييها تحقق پيدا کند يا نه» بايد گفت اين بستگي به استحکام و قوت ادلهاي دارد که ارائه ميکنيم که برخي قطعاً نتيجه ميدهد، برخي ديگر به ظن قوي و بعضي هم بهطور احتمالي. گرچه هر سه آنها، شايستگي اثبات تاريخي را دارد. و بالطبع اين سخن معنا خواهد بود که بگوييم آن خبري که قطعي است و يا در آن ظني قوي است، هرگز اتفاق نخواهد افتاد يا احتمالش ضعيف است.

ه) ترتيب بخشها و فصلهاي اين کتاب:

اين کتاب به سه بخش کلي تقسيم ميشود:

بخش اول: درباره نشانهها و مقدمات ظهور

باب اول : مباني کلي ظهور (مسائل اصلي که روز موعود بر مبناي آنها پديد ميآيد.

فصل اول: ارتباط روز ظهور با برنامههاي کلي الهي براي بشريت (همان برنامهاي که در کتاب تاريخ الغيبةالکبري از آن سخن گفتيم و براي آن استدلال آورديم).

فصل دوم: تأثيرات غيبت کبري بر دورة پس از ظهور، نسبت به خود امام و نيز اصحاب ايشان و همچنين تمام بشريت.

فصل سوم: تعيين زمان ظهور از نظر شرايط و نشانهها و ثمره تحقق اين شرايط و نشانهها براي دوران پس از ظهور و اشاره به اين مطلب که بيان اين شرايط و نشانهها به معناي تعيين زمان ظهور که در روايات از آن نهي شده، نيست.

فصل چهارم: نگاه و نظر امام(ع) نسبت به هستي، زندگي و قانونگذاري.

فصل پنجم: برنامهريزي خداوند براي بعد از ظهور و اين که اين برنامهريزي در هنگام ظهور پايان نميپذيرد بلکه همواره وجود دارد ولي به شکل جديد.

باب دوم: حوادث و وقايع نزديک به زمان ظهور از قبيل: جنگهاي سفياني، فتنه دجّال، کشته شدن نفس زکّيه، صيحه و نداي آسماني و... .

البته در مورد سه حادثه نخست، در کتاب تاريخ الغيبة الکبري به اندازه کافي بحث کردهايم ولي در اين کتاب، تحليل جديدي از آنها بدست خواهيم داد.

بخش دوم: حوادث مربوط به ظهور و برپايي دولت جهاني تا وفات امام مهدي(ع)

باب اول : درباره حوادث ظهور تا حرکت امام(ع) به عراق

فصل اول: معناي ظهور و چگونگي آن، و راه شناخت امام در زمان مناسب آن.

فصل دوم: دربارة امکان و زمان ظهور (مراد از زمان ظهور: روز و ماه آن است براساس آنچه در بعضي روايات آمده است).

فصل سوم: اوّلين سخنراني امام به همراه شرح نبردهاي آن حضرت با پرداختن به عمق مفاهيم آنها.

فصل چهارم: تعداد ياران و ويژگي آنها و کيفيت گرد آمدنشان.

فصل پنجم: دستاوردهاي ابتدايي امام تا هنگام رسيدن به عراق.

باب دوم: جهان گشايي عادلانه امام

فصل اول: مکاني که امام از آنجا قيام جهانياش را آغاز مينمايد.

فصل دوم: درباره گسترة حکومتش.

فصل سوم: چگونه امکان دارد او با شمار کمي از ياران در برابر قدرتهاي بزرگي که داراي نيرو و امکانات فراونند، بايستد.

فصل چهارم: درباره چگونگي و مدت زمان فتح کامل جهان؛ از ابتداي ظهور تا زمان تشکيل دولت جهاني.

فصل پنجم: مواضع اشخاص و گروهها در برابر او؛

فصل ششم: مدّت زمان حکومت ايشان.

باب سوم: دولت جهاني امام مهدي(ع)

فصل اول: آوردن کتاب و قضاوت جديد

فصل دوم: موضع امام در مسائل سياسي و اجتماعي

فصل سوم: ضمانتهاي اجرايي سريع براي پياده کردن عدالت کامل در جهان.

فصل چهارم: فرماندهي يارانش و ميزان شايستگي و ظرفيت آنها.

فصل پنجم: تزکيه و تربيت امّت و ياران امام توسط ايشان.

فصل ششم: روش امام در تربيت امّت به نحو اجمال

فصل هفتم: بيان دستاوردهاي امام در زمينههاي اجتماعي و اقتصادي در حّد روايات.

فصل هشتم: موضع امام(ع) در برابر اهل کتاب و مسأله مشارکت حضرت مسيح با امام(ع) در رهبري جهاني.

بخش سوم جهان پس از امام مهدي (ع)

باب اول: درباره رهبري جهان پس از امام مهدي(ع) و بيان ويژگيهاي آن دولت از لحاظ مديريت و نيز خصوصيات کلي آن دولت و جامعه.

باب دوم: پايان زندگي بشر و اين که آيا صحيح است «قيامت برپا نميشود مگر در زمان مردمان شرور».

البته در بخش سوم، بحث را نسبتاً خلاصه کردهايم؛ زيرا آن را بهطور مفصّل در مجلد چهارم از موسوعة الامام المهدي(ع) خواهيم آورد.

اين کتاب را تاريخ پس از ظهور نام نهادهايم؛ زيرا مهم آن است که تاريخ بشريت را از زاوية زمانيِ ظهورِ امام و پس از آن بنگريم و اگر هم به نشانههاي ظهور و خود واقع ظهور ميپردازيم از آن جهت است که اينها، مقدمات تاريخ پس از ظهور هستند.



پي نوشتها :

1 . ر.ک: تاريخ الغيبة الکبري: ص37.

2 . ر.ک: همان، ص537 به بعد.

سه گانه، مي توان ملاحظه نمود که روايات بيان کننده وقايع روز موعود، از هرگونه دست برد، توهم و يا افسانه پردازي که ممکن است به آنها راه بيابد، پالايش شده است. بدين ترتيب، منابع مورد اتکاي ما در کمال وضوح و روشني خواهد بود و مي توان از آنها براي عرضه تفکر مهدويت در جهان استفاده کرد.

ج) مشکلات موجود در اين مبحث

اين مشکلات از جمله اقتضائات مبحث تاريخ پس از ظهور است. البته در اين جا بايد آن مشکلاتي را که به طور کلي به تاريخ غيبت برمي گردد4 و نيز آن مشکلاتي که به طور خاص به روايات وارد شده درباره امام مهدي(ع) برمي گردد،5 استثنا کنيم؛ زيرا در جاي خود به آنها پرداخته ايم.

در اينجا فقط به طرح مشکلاتي که مختص به تاريخ پس از ظهور است، بسنده مي کنيم. در مقام مقايسه مي توان گفت که اين مشکلات، گاه در عنوان با آن مشکلات ديگر، يکي است ولي از لحاظ ساختار و ارزش متفاوت مي باشد.

اين مشکلات را مي توان چنين فهرست نمود:

مشکل اول: نمادين و رمزي بودن روايات نقل شده درباره حوادث آينده در بسياري از موارد به ويژه در رواياتي که به شخص امام مربوط مي شود؛ مانند اين روايت: »هنگامي که [امام مهدي(ع)] پرچمش را حرکت مي دهد، شرق و غرب عالم براي او روشن مي شود« يا اين روايت که: »[امام مهدي(ع)] دستش را بر سر مردم مي نهد و عقول آنها را کامل مي نمايد« و يا اين حديث که »پرچمش از پنبه و کتان نيست بلکه برگي از برگهاي [درختان] بهشتي است« و تعابيري از اين قبيل.

مراد اين روايات، حقايق نابي است که الفاظ آن در معاني متعارف خود، به کار نرفته است.6

مشکل دوم: کلّي گويي عمدي در روايات و سکوت درباره برخي از سخنان و کارهايي که پس از ظهور اتفاق خواهد افتاد به طوري که معلوم است گوينده معصوم(ع) عمداً برخي حقايق درباره محتواي سخنان امام مهدي(ع) را در ابتداي ظهورش در مسجدالحرام نياورده است و يا خاموشي روايات درباره مضمون سخنان آن حضرت به هنگام ورود به عراق در مسجد کوفه؛ و هم چنين سکوت آنها در مورد بسياري از مواعظ آن امام و نيز روشهاي آزمايش يارانش. بلکه تنها فرموده