تاريخ پس از ظهور3



اشاره:

در دو قسمت پيشين، نويسنده، به عنوان مقدمة بحث از تاريخ پس از ظهور، به بررسي اهميت موضوع، روش استدلال، مشکلات موجود در اين بحث، راههاي خروج از اين مشکلات و در نهايت ترتيب بخشها و فصلهاي کتاب پرداخت و شماي کلي از مباحث آينده را ارائه داد. اينک ادامه بحث را پي ميگيريم.

فصل اول

ظهور امام مهدي(ع) و برنامة کلي الهي

برنامه کلي الهي که به دنبال خود، شرايط ظهور را فراهم خواهد آورد، اينک در انتظار آخرين و بزرگترين نتيجه و ثمرة خويش، يعني «روز موعود» است.

حاصل اين انديشه 1 آن است که: ما از رهگذر سخن پروردگار متعال که فرمود: «وجن و انس را نيافريدم جز براي آنکه مرا بپرستند.» 2 درمييابيم که غرض ارجمند الهي از آفرينش بشر و اعطاي دو نيروي تفکّر و اختيار به او، به کمال رسانيدن وي ميباشد. اين کمال چيزي نيست جز پرستش خالصانه پروردگار بزرگ و اين هدفگذاري الهي، هرگز تغيير نخواهد کرد.

بندگي خالصانه و پرستش حقيقي خداوند 3 ، منوط به شرايطي است 4 که ذيلاً به آن ميپردازيم:

الف) وجود طرح و برنامهاي کامل و عدالت محور که بشر آن را از سوي خداوند دريافت دارد و قانوني اساسي و فراگير براي جامعه بشري گردد؛

ب) وجود پيشوايي حکيم که آن قانون را در «روز موعود» به طور کامل اجرا نمايد؛

ج) وجود شماري کافي از مؤمنين مخلص که آن پيشوا را در اجراي مطلوب مأموريتاش ياري دهند.

توضيحي درباره شرط الف: برنامه خداوند آن است که چنين قانوني را بنيانگذارده، بشر را به مدد آن و در امتداد کاروان انبيا(ع) در درازناي تاريخ پرورش دهد تا سرانجام اجراي اين برنامه در چارچوب مکتب اسلام با موفقيت صورت پذيرد. البته روشن است که آن «طرح و برنامة کامل و عدالت محور» چيزي جز اسلام نيست. 5

توضيحي دربارة شرط ب: خداوند متعال اين شرط را در امام مهدي(ع) به عنوان پيشوايي اسوه و نمونه ذخيره کرده است تا آن که حضرتش همان کسي باشد که آن قانون کامل را در روز موعود، پياده سازد. خداوند او را پس از گذشت زندگي نسلهاي فراواني از انسانها، همچنان زنده نگه داشته است و بيشک زنده بودن آن حضرت در طول اين دوران، براي به عهده گرفتن رهبري قيام جهاني در روز موعود، امري لازم و ضروري است. 6

توضيحي دربارة شرط ج: تحقق اين شرط در برنامة الهي، تنها پس از ظهور دين اسلام امکانپذير شده است. به عبارت ديگر، اسلام است که ميتواند چنان مؤمنان مخلصي را براي ياري آن رهبر جهاني در روز موعود پرورش دهد؛ زيرا تربيت افراد بر اساس درک و عمل به شرايع پيشين، آن چيزي نيست که در تحقق بخشيدن به «عدالت» در روز موعود، به کار آيد و ثمربخش باشد.

بشر در دوران پيامبران گذشته، توان فهم و هضم مفاهيم عالي آن «برنامه و قانون کامل عدالت محور» را نداشته است 7 و بنابر اين فقط امّت اسلامياند که ميتوانند براساس آن قانون و برنامه، هم از نظر فراگيري و درک مفاهيم آن و هم از نظر پيروي عملي از آن، تحت تربيت قرار گيرند؛ تا در اين سير و سلوک علمي و عملي، توفيق همياري و مشارکت در تحقق وعدة روز موعود و تحکيم پايههاي حکومت عدل جهاني، براي گروهي از مخلصين پاک سرشت اين امت فراهم آيد.

از اين رو بايد امت اسلامي مسير طولاني تربيت را در شرايط ويژهاي همچون امتحان و پالايش روح و روان بپيمايند، که اين خود در دو ساحت تربيت فکري و تربيت معنوي سامان ميپذيرد:

تربيت فکري (عقلي):امت اسلامي و نيز بهطور غير مستقيم همه بشريت، از رهگذر آموزههاي علما و متفکران اسلامي و نازکانديشيهاي آنان دربارة معارف والاي دين اسلام، تحت تربيت قرار ميگيرند تا آنکه به سطحي از تفکر و تعقل برسند که توان درک انديشهها و قوانين جديدي راکه در روز موعود اعلان خواهد شد، پيدا نمايند.

تربيت معنوي (ايماني): اين جنبه از تربيت، آنگاه حاصل ميشود که امت اسلامي، شرايطي دشوار از ظلم و بيداد و انحرافات را از سر بگذراند و برگزيدگان صالح اين امت، آنچنان اخلاص و ايمان و ارادهاي داشته باشند که عکسالعملشان در برابر اين کژيها و زشتيها، تنها و تنها در راستاي اجراي آن «قانون کامل» و يا به عبارتي ديگر، پيروي تام و تمام از اسلام باشد.

بر همين اساس، نسل در نسل، اين تربيت استمرار مييابد و در طي اين فرآيند، شمار اين مخلصان فزوني مييابد ـ همچنانکه برشمار هواخواهان جور و ستم نيز افزوده ميگردد ـ تا آنکه روزي فرا رسد که تعداد اين مؤمنان مخلص براي قيام جهاني در روز موعود به شماري کافي برسد؛ در آن هنگام است که تحقق وعدة الهي حتمي خواهد شد (زيرا سه شرط پيش گفته، محقق شده است).

در اينجا ميتوانيم ميزان ارتباط «روز موعود» را با «برنامة کلي الهي براي بشريت» به روشني دريابيم؛ زيرا حقيقتاً در آن روز است که عبوديت و پرستش واقعي پروردگار ـ به عنوان هدف اصلي آفرينش آدميان ـ محقق ميگردد.

پس در اين صورت، روز ظهور نه روزي غيرمنتظره و اتفاقي است و نه پديدهاي موقت و زوالپذير بلکه نتيجه طبيعي و موردنظر خداوند از آفرينش ميباشد.

در اين مسير بوده است که پيامبران و اوليا(ع) و شهيدان، تلاشها و مجاهدتها نمودهاند. اگرچه تکاپوي خالصانه آنها در عصر و دوره خويش به نتيجه مورد نظر نرسيد ولي تلاش آنها ذخيرهاي گرديد براي روز موعود.

تحمل رنج و سختيها و فداکاري و جانفشاني انسانها در طول تاريخ، در راه رسيدن به چنان روزي بوده است، زيرا پيشواي آن روز بزرگ، فريادرس فرياد خواهان، آرزوي آرزومندان، برطرف کننده درد و رنج مظلومين و پديد آورندة عدالت بزرگ است.



فصل دوم

در اين فصل دربارة نتايج غيبت کبرا در دوران پس از ظهور، نسبت به خود امام مهدي(ع) و نيز نسبت به اصحاب و خواص ايشان و همچنين امت اسلامي به شکل عام و بلکه تمامي بشريت، سخن خواهيم گفت.

غيبت کبرا در معناي عظيم و پردامنهاش، ميتواند سه مفهوم داشته باشد:

اول: به تأخير افتادن روز موعود تا زماني دور و موعدي نامعلوم.

دوم: طول عمر آن امامي که براي مأموريت جهاني در روز موعود ذخيره شده است و نيز معاصر بودن وي با نسلهاي بسياري از امت اسلامي (براساس برداشت و فهم معتقدان به امامت آن حضرت).

سوم: غيبت آن رهبر در اين ميان و بياطلاعي مردم از شخص او و نيز محل سکونت و روش زندگياش. 8

هر کدام از اين سه مفهوم، تأثيري حقيقي و مهم در روز موعود برجاي خواهد گذاشت.

اما مفهوم اول: اين مفهوم را شيعه و غيرشيعه قبول دارند؛ زيرا مسأله به تأخير افتادن روز موعود، از امور روشن و مسلم در نزد همه مسلمانان از صدر اسلام تا آينده است. در چارچوب اين مفهوم، تفاوتي نميکند که در خلال اين مدت زمانِ طولاني، آن حضرت به دنيا آمده باشد يا خير و يا اين که غائب باشد يا حاضر.

اين «به تأخير افتادن» از جهات مختلفي، ثمرات مهم و آثار ژرفي در ارتباط با روز موعود و دولت جهاني، از خود به جاي ميگذارد:

جهت اول: عبور امت اسلامي از گردنههاي آزمايش و ابتلائات و ظهور جوهره ايمان در انسانهاي صالح و رهسپردن آنان در راه تعميق اخلاص و بيداري.

جهت دوم: اين شرايط سخت و طولاني، باعث برآمدن شماري کافي از انسانهاي مخلص و کاملي خواهد شد که افتخار فرماندهي نبرد عدالتخواهانه جهاني در روز موعود، نصيبشان ميشود.

جهت سوم: اين مدت زمان طولاني، چونان يک مربي، عهدهدار کامل کردن تربيت نسلهاي امت اسلامي در دو ساحت فکري (درک برنامه عدالت محور و کامل الهي) و معنوي (تمرين و ممارست براي اطاعت از آن قانون و برنامه و جانفشاني در راه آن) ميباشد.

بايد يادآور شد که اين تربيت، تنها مخصوص مؤمنان کامل و مخلص نيست بلکه امري است فراگير که ديگران را نيز با وجود اختلاف مرتبه فکري و عملي، دربرميگيرد. چنين تربيتي موجب ميگردد امت اسلامي در سطحي قرار گيرد که آمادگي لازم براي درک قوانين و نيز انديشههايي، که در دولت جهاني اعلان خواهد شد، داشته باشد. همچنانکه گفتيم اين جهتهاي سهگانه، ربطي به وجود امام غايب(ع) ندارد بلکه ميتوان به نتيجهدهي آنها باور داشت و در عين حال به وجود آن حضرت ـ مثلاً ـ ايمان نداشت؛ همچنانکه غير اماميه چنيناند.

تا آنگاه که خداوند باعلم بيکران خويش دريابد که اين امور طبق آن برنامة کامل، به کمال خويش رسيده و نتيجه داده است. در آن هنگام است که خداوند امام مهدي(ع) را در زمان خويش پديد خواهد آورد تا ايشان امت اسلامي و بشريت را با رهبري خود به ساحل صلح و عدالت برساند.

البته اگرچه بهطور اجمال، معتقديم که بين آن جهتهاي سهگانه و وجود امام غايب ربطي نيست اما نبايد در اين باره تن به مبالغه دهيم. براي روشن شدن اين سخن، توجه خوانندگان رابه دو مطلب زير جلب مينماييم:

نکتة اول: همه مذاهب اسلامي با وجود اختلافاتي که دارند، در اين باور مشترکند که «حقانيت»، منحصر به يکي از آنهاست و مذاهب ديگر، همگي کم و بيش از اسلام واقعي دورند. در اينجا هر مذهبي مدعي برحق بودن خويش است.

نکته دوم: تزکيه و پالايش دلهاي مؤمنان ـ که براي روز موعود، امري ضروري است ـ جز برمبناي «حق» نيست و آزمايشها و امتحانات جز از رهگذر اطاعت پروردگار و اخلاص ورزيدن نسبت به او معني ندارد. براين اساس ميتوان گفت که آموزش و تربيت انسانها براساس مذهب يا مذاهبي که از اسلام حقيقي دورند، جز آموزش براساس باطل نيست هر چند که اسم اسلام روي آن باشد.

در اين صورت، امر تزکيه و پالايش جانهاي مؤمنان، منحصر به مذهبي است که حقمدار، مطابق با اسلام و مورد رضايت خداوند و به طور اجمال، مذهبي که پرورش دهندة انسانهاي کاملي باشد که در روز موعود تحت ولايت امام مهدي(ع) بهپا خيزند.

بنابراين ثمرات و نتايجي که از مفهوم اول به دست ميآيد، جز بر همان مذهب حق مترتب نميشود.

اما مفهوم دوم که عبارت است از: طول عمر امام مهدي(ع) و همعصري آن حضرت با تاريخ طولاني امت اسلامي بهطور خاص و تمامي بشريت به شکل عام.

هر نتيجهاي که از اين مفهوم بهدست ميآيد، تنها مربوط به ديدگاه اماميه در خصوص امام مهدي(ع) است. در نتيجه هرگاه بدانيم اين مفهوم چه نقش مهمي در تکميل و تثبيت عدالت در عصر ظهور خواهد داشت. آنگاه به برتري ديدگاه اماميه بر ديگران، در اين موضوع، پي خواهيم برد.

خداوند متعال، بهترين طرح براي تحقق عدالت در دولت جهاني را طرح و برنامة غيبت قرار داده است؛ از همينجاست که به درستي ديدگاه اماميه پي ميبريم. 9

اينک با تحليل بيشتري از اين موضوع آشنا خواهيم شد:

در ديدگاه اماميه، حضرت امام مهدي(ع) ويژگيهاي زير را داراست:

ويژگي اول: عصمت آن حضرت(ع)؛ زيرا ايشان دوازدهمين نفر از ائمه معصومين(ع) هستند؛

ويژگي دوم: آن حضرت چه غائب باشند و چه حاضر، يگانه رهبر حقيقي جهان ـ به طور عام ـ و رهبر امت اسلامي ـ به طور خاص ـ ميباشند؛

ويژگي سوم: همعصري ايشان با نسلهاي بسياري از امت اسلامي ـ به طور خاص ـ و بشريت ـ بهطور عامـ؛

ويژگي چهارم: قرار داشتن او در افق بالايي از علم و آگاهي بهنحوي که از حوادث و رويدادها و علل و نتايج و ويژگيهاي آنها، هر روزه و هر ساله آگاه ميگردد؛

ويژگي پنجم: ارتباط آن حضرت با مردم در دوران غيبت، به نحوي که او آنها را ميبيند و آنها نيز او را؛ او با مردم در ارتباط است و آنها نيز با او، جز آنکه آنها او را به طور حقيقي نميشناسند و نميدانند که او امام مهدي(ع) است مگر در مواردي بسيار نادر. 10

بديهي است که اين ويژگيها در تصور و فهم غير اماميه درباره امام مهدي(ع) نميگنجد. در باور آنان، امام مهدي(ع) شخصي است که در آينده بهدنيا خواهد آمد و خداوند شرايط انقلاب جهاني را برايش، سهل و آسان خواهد نمود.

با اين وصف، آيا اين کار سترگ از سوي شخصي غير معصوم شدني است؟ هر چند که او نمايندة فرهنگ عصر خويش و نماد بيداري اسلامي باشد؟ حقاً بايد اعتراف کرد چنين انسان غيرمعصومي هرگز شايستگي رهبري جهان را نخواهد داشت.

ويژگيهاي امام مهدي(ع) در نگاه اماميّه، ويژگيهايي موقت و غير اصيل نيست بلکه ويژگيهايي است ثابت و حقيقي که به او امکان ميدهد جامعهاي عدالت محور را که خداوند و عده فرموده، پايهريزي نمايد.

توضيحي دربارة ويژگي اول: ويژگي عصمت امام، ثمراتي به دنبال دارد، از جمله:

1. او وارث علم امامت است؛ علمي که متضّمن پايههاي اصلي تفکر در رهبري جهاني است. ايشان اين علم را از پدران معصومش(ع) و آنان نيز از پيامبر اکرم(ص) و آن حضرت هم از خداوند متعال دريافت نموده است.

چگونه ميتوان در دوران متأخر به اين عصمت دست يافت مگر با وحي جديدي از سوي خداوند متعال؛ و البته اين چيزي است که ساير مسلمانان ـ بهطور اجماعي ـ آن را براي امام مهدي(ع) منتفي ميدانند.

پوشيده نماند که آگاهي و احاطه بر پايههاي اصلي اين تفکر (تفکر متناسب براي رهبري جهان که از عصمت برميخيزد)، موجب افزايش قدرت و توانايي در رهبري جهاني است؛ اگر نگوييم که بدون اين آگاهي و احاطه، رهبري برجهان ناممکن است.

هرگاه امري براي رهبري جهاني لازم باشد و يا آنکه وجودش بهتر باشد، قطعاً خداوند آن را پديد خواهد آورد؛ زيرا اين کار در مسير هدف خلقت آدمي است و حرکت برخلاف آن، ظلم به بشريت و به معني تخّلف از آن هدف عالي است؛ و اين هر دو بر خداوند محال است.

2. احساس پدري و عطوفت نسبت به همة انسانها؛ زيرا امام(ع) هنگامي که با کفّار و منحرفان ميجنگد و شورشيان را ميکشد، هرگز در دلش نسبت به آنها ذرهاي کينه ندارد و فقط براي مصلحت آنها و گسترش عدل و نيکي در سرزمينهايشان و رساندن سخن حق به آنها ميجنگد.

پيوند زدن بين اين دو جهت به ظاهر متضاد، يعني احساس پدري داشتن در کنار قصد کشتن، با توجه به تاريخ جنگهاي مسلمانان، جز از شخص معصوم ساخته و پرداخته نيست. و از اينروست که ميبينيم در فتوحاتي که در غياب معصومين صورت گرفت نه تنها از آن حس پدري و عاطفي نسبت به قوم مغلوب خبري نبود بلکه آن جنگها صرفاً شکلي غنيمتطلبانه و اقتصادي به خود گرفت.

هنگامي که اين احساس متعالي براي افراد غيرمعصوم در فتوحات با دامنة محدود، وجود نداشته باشد پس چگونه ميتوان در آن نبرد جهاني، که کشتهها خواهد گرفت و غنايم فراواني را بهدنبال خواهد داشت و دامنة تسلط رابه تمام جهان خواهد کشاند، از غير معصوم انتظار داشت نسبت به قوم مغلوب، احساس پدري داشته باشد؟ بدون حضور شخص معصوم، اين نبرد، نبردي کاملاً سودجويانه و نامقدّس و در جهت گردآوري غنايم مادّي خواهد بود. 11

3. رهبري قيام جهاني از مفهوم صحيح اسلامياش منحرف نخواهد شد؛ زيرا اسلام حقيقي، هرگونه سوءاستفاده از آن مقام را براي تحکيم پايههاي قدرتطلبي ردّ ميکند و چسبيدن به حکومت را براي ارضاي طمعهاي شخصي، محکوم مينمايد.

در جايي که اين اخلاق زشت و خويهاي ناپسند ـ تقريباً ـ بر همة حاکمان، چيره ميباشد، پس چگونه است هنگامي که حکومت، جهاني شود و سلطه و نفوذ از نظر گستره و فراگيري به اوج خود برسد؟

تا زماني که يک رهبر، از ارتکاب گناهان و زشتيها، عملاً مصون و معصوم نباشد، هرچند که پيش از رهبرياش صالح و پاک هم باشد، اين رهبري براي او محکي خواهد بود که ميزان کژرفتاري و آزمنديهايش سنجيده شود؛ زيرا پس از کسب قدرت، فشار انگيزههاي شخصي و دلبستگيهاي فردي بر شخص حاکم بيشتر خواهد شد.

4ـ دقت کامل در اجراي «برنامة جهاني عدالت محور» و از آن رهگذر، سوق دادن اجتماع و هدايت آنان به سوي پرستش حقيقي خداوند بزرگ که هدف اساسي خلقت انسانهاست.

به اعتقاد اماميه اين دقّتورزي براي شخص معصوم به سادگي امکانپذير است. انسان معصوم، علاوه بر دوري از گناه، از اشتباه و فراموشي نيز مبّرا است و بر طبق روايات هرگاه بخواهد چيزي را بداند، خداوند آن رابه او ميفهماند. 12

در اينصورت، مشکلات جهاني هر قدر هم فراوان و پيچيده شود، امامي که اين صفات را داراست ميتواند براي رفع آنها، نزديکترين راهحلها را آماده سازد. و چه بسا سرّ اساسي در اعطاي موهبت «عصمت» به ائمه(ع) همين امر باشد وگرنه تنها امري شخصي بود که براي معصوم فقط ثمرات فردي به دنبال داشت.

اشکال: يکي از اشکالهاي کهني که به مسأله عصمت گرفته ميشود، اين است که: ادلة اثباتکنندة عصمت، حداکثر، وجوب مصونيت از گناهان و به ويژه دروغ را در امر تبليغ و ارشاد مردم، ثابت ميکند، تا آنکه سخن معصوم در ديگران مؤثر و قانعکننده باشد. برخلاف حالتي که او را به احتمال دروغگويي درگذشته زندگياش بشناسند که در اين صورت هرگز آن تأثيرگذاري لازم را نخواهد داشت. اما عصمت او را از اشتباه و فراموشي نميتوان با اين ادّله ثابت کرد؛ زيرا اين امکان وجود دارد که شخص معصوم پس از آن که پي به اشتباه خود برد، آن را جبران نمايد؛ يا در صورت فراموشي چيزي، پس از يادآوري آن را انجام دهد.

پاسخ: در پرتو نتايج گذشته بايد گفت، عصمت از اشتباه و فراموشي از جمله شروط اصلي در اجراي برنامه عدالت جهاني است؛ به ويژه در نخستين مأموريت امام که تغيير جهان پر از تباهي به جهاني لبريز از صلح و عدالت است و شخص معصوم بايد آنچنان قابليتهاي داشته باشد که هيچ چيز مانع از اجراي آن برنامه جهاني، توسط او نگردد؛ زيرا اساساً بر خداوند محال است که به فردي که از اجراي آن برنامه، ناتوان است، کاري را بسپارد بلکه بايد همواره ادّعاي داشتن رسالت الهي در ساحت نظر با امکان پياده نمودن آن در ساحت عمل هماهنگ باشد.

اين، حال معصوم است، اما رهبري جهان، براساس عدالت هرگز از غيرمعصوم ساخته نيست بهويژه در ابتداي کار که بايد جهانِ پر از ستم و بيداد را تبديل به جهاني لبريز از عدالت کند؛ کاري که آکنده از مشکلات و موانع سخت است.

شايد بهترين توضيح براي اين مطلب، روايتي باشد که از «ذوالقرنين» نقل شده است:

آن هنگام که خداوند رهبري جهان رابه او سپرد (در حالي که تا پيش از آن تنها بربخش محدودي از جهان حکم ميراند) به او وحي کرد: اي ذوالقرنين! تو حجّت من بر همة مردماني هستي که در شرق و غرب عالم زندگي ميکنند و اين تأويل رؤياي توست. ذوالقرنين عرض کرد: بارالها! مرا به کاري بس سترگ فراخواندي که بزرگياش را تنها تو ميداني. مرا خبر ده از اين امت که با کدام نيرو با آنها به مبارزه برخيزم، با کدام ياران بر آنها پيروز شوم، با کدام حيله با آنها برخورد کنم، با کدامين صبر، تحملشان کنم، با کدامين زبان با آنان سخن گويم، چگونه ميتوانم زبانهايشان را بفهمم، با کدامين گوش سخنانشان را بشنوم، با کدامين چشم به آنان در نگرم و خوب را از بد تشخيص دهم، با کدامين دليل با آنان به مجادله برخيزم، با کدامين حکمت، امورات ايشان را تدبير کنم، با کدامين دانش، کارشان را استوار سازم، با کدامين حلم با آنها شکيبايي ورزم، با کدامين عدالت در بين آنها دادگري کنم، با کدامين شناخت يکي را بر ديگري ترجيح دهم و با کدامين لشگر با آنها بجنگم؟

بارالها! هيچ يک از اينها را که باز گفتم، در نزد خود ندارم. پس تو مرا بر آنها نيرو و قوتبخش؛ زيرا تو پروردگار مهرباني هستي که بيش از ظرفيت هيچ کسي بر او تکليف نميکني و بيش از طاقتش بر او بار نمينهي.

اين روايت بهخوبي، از بارِ گران حکومت جهاني بر دوش کسي که عهدهدار آن خواهد شد، خبر ميدهد.

اگرچه امروز مدنيّت مدرن، برخي از اين مشکلات را تا حدودي حلّ نموده امّا خود، پيچيدگيها و مشکلات جديدي را پديد آورده است و اگر وعده الهي براي راهنمايي ذوالقرنين نبود ـ در صورت صحت روايت ـ رهبري او نيز بر تمام جهان بلکه بر بعضي از آن هم براي او ـ که شخصي غير معصوم بود ـ نه تنها مشکل بلکه محال بود.

آري، ممکن است اين محال بودن در صورتي که رهبري گروهي و جمعي (و نه فردي) را بپذيريم برطرف شود اما بهزودي توضيح خواهيم داد که ممکن نيست امام مهدي(ع) رهبري گروهي را بپذيرد مگر پس از آنکه دوراني طولاني از تربيت و پرورش بر بشريت بگذرد آنهم بر طبق رسم و شيوهاي که خود امام (ع) وضع کرده باشد (پس در واقع اگر هم رهبري گروهي مطرح شود باز بايد بر اساس روشهاي امام باشد). به هر حال مقصود از طرح اين مباحث، بيان اهميت نخستين ويژگي امام مهدي ـ يعني صفت عصمت ـ بود و اين که براي هيچ غير معصومي بر دوش گرفتن بار مأموريت رهبري جهان ميسّر نيست.

ادامهدارد



پي نوشتها :

1 .ر.ک: تاريخ الغيبة الکبري، ص233 به بعد.

2 .سورة الذاريات(51)، آيه 56.

3 .براي آشنايي با مفهوم پرستش حقيقي خداوند؛ ر.ک: تاريخ الغيبة الکبري،

ص234.

4 .ر.ک: همان، ص467 به بعد.

5 .همان، ص261.

6 .همان، ص501 به بعد.

7 .همان، ص255 به بعد و ص258 به بعد.

8 .ر.ک: تاريخ الغيبة الکبري، ص34.

9 .ر.ک: التخطيط الخاص بايجاد القائد، ص497 به بعد.

10.ر.ک: تاريخ الغيبة الکبري، ص34 به بعد.

11.همان، ص96 به بعد.

12.ر.ک: الاصول الکافي، باب: إنّ الائمة إذا شاءوا أن يعلموا علموا.