تاريخ پس از ظهور4



اشاره:

در قسمت پيشين اين مقاله، شما شاهد ترجمة فصل اول و دوم از کتاب تاريخ مابعدالظهور بوديد. در فصل اول، موضوع «ظهور امام مهدي(ع) و رابطة آن با برنامة کلي الهي براي جهان» بررسي شد و در فصل دوم، نويسنده به بررسي نتايج غيبت کبرا در دوران پس از ظهور پرداخت و بيان کرد که: «خداوند متعال، بهترين طرح براي عدالت در دولت جهاني را، طرح و برنامة غيبت قرار داده است؛ از همينجاست که به درستي ديدگاه اماميه پي ميبريم». نويسنده در ادامه همين بحث پنج ويژگي امام مهدي(ع) ـ که او را شايسته پايهريزي جامعه عدالت محور ميسازد ـ مورد بررسي قرار داد. در مورد ويژگي اول آن حضرت؛ يعني عصمت و ثمرات آن، در شماره قبل به تفصيل سخن گفته شد و در اين شماره نويسنده به بررسي ديگر ويژگيهاي آن حضرت ميپردازد.

توضيحي درباره ويژگي دوم امام؛ که عبارت است از اينکه:

در نظر اماميه او 1 يگانه رهبر الهي جهان به معني عام و ملتهاي مسلمان به معني خاص است، حتي در زمان غيبت.

اين ويژگي براي باورمندان به رهبري ايشان. ثمراتي دارد؛ زيرا اين ويژگي تأثير بزرگي در عمق بخشيدن و وسعت دادن به امر پالايش جانهاي مؤمنان توسط خداوند بزرگ دارد.

در نتيجه آن کسي که به رهبري امام مهدي (ع) در زمان غيبت، ايمان دارد، ايمانش با توفيق الهي، صيقل مييابد و با تعميق اخلاص در وي، نفسش به کمال ميرسد. او هرگاه، معناي رهبري مهدوي را در ذهن خود حاضر ميکند، اين حالت بهروشني تمام در رفتارش منعکس ميگردد و سرانجام منجر به عمل و جان فشاني و فداکاري خواهد شد. در حالي که به طور طبيعي کسي که ذهنش از اين مفهوم (رهبري مهدوي) خالي است، کمتر به عمل و فداکاري مبادرت ميوزرد.

اين بدان دليل است که در ذهن آنچنان شخصي، مفهوم رهبري امام مهدي(ع) با شماري از حقايق گره خورده است:

حقيقت اول: او سرباز مأموري است که براي حرکت در راه خدا و اطاعت از دستورات فرماندهش (امام مهدي(ع)) که همان عمل به «احکام اسلامي» است، هدايت شده است. امام مهدي(ع) نماد و نماينده حقيقي اسلام است. بنابراين دستورات اسلام، دستورات اوست و خواست پيامبر(ص) براي امتش، خواست اوست.

حقيقت دوم: او در برابر امام(ع) هر چند بهطور غير مستقيم، مسؤول و مورد محاسبه است؛ زيرا دستورات امام(ع) او را به کار خير واميدارد و از بدي و زشتي باز ميدارد. اين فرد ميداند که پيشوايش زنده است و از کارهايي که از او سر ميزند آگاه است و اعمال زشت و زيباي او را ارزيابي مينمايد. پس سزاوار است با کارهايش دل او را شاد نمايد و با دوري از گناهان در برابرش شرمنده نگردد.

حقيقت سوم: درک مظلوميت اين رهبر در زمان غيبتش و نيز مظلوميت اسفناک بشريت که غيبت امامشان و عبور از دورانهاي ظلم و انحراف، موجب بسياري از ذلتها و سرکوب آنها شده است.

حقيقت چهارم: درک اين موضوع که بايد منتظر آن رهبر باشد و ظهور وي و برپايي دولت حق را در هر لحظه احتمال بدهد. بالطبع اين حالت؛ طلب ميکند که شخص در راه دين، به اخلاص و ايمان و فداکارياش عمق بخشد تا آنکه به گاه ظهور از نزديکان امام و پيشوايش باشد و شايستگي کمک به او را در اصلاح جهان پيدا نمايد.

...و ديگر حقايقي که هر کدام از آنها ميتواند انگيزهاي قوي براي فرد مؤمن در راه تلاش و فداکاري بيشتر در خط اسلام صحيح باشد و اين خود بهطور طبيعي، موجب موفقيت بيشتر و سريعتر در امر «پالايش دروني مؤمنان توسط پروردگار» است. و هيچ يک از اين ثمرات، بدون ايمان به رهبري امام مهدي(ع) و غيبت ايشان حاصل نميشود.

توضيحي درباره ويژگي سوم: [هم عصري امام(ع) با نسلهاي متمادي از بشريت].

اين هم عصري ثمراتي دارد که به دو مورد آن اشاره ميکنيم:

ثمره اول (که به خود امام(ع) برميگردد): اين معاصرت باعث ميشود که امام بهطور مستقيم از اصول تحولات تاريخي و زنجيرة حوادث آن ـ که تأثير بسيار ژرفي در رهبري ايشان پس از ظهور خواهد داشت ـ آگاه شود. 2

ثمرة دوم (که به بشر برميگردد): علاوه بر آنکه به امام مهدي(ع) به عنوان يک رهبر نياز است؛ براساس اخبار اماميه نياز به ايشان بهسان يک نياز ضروري تکويني است، از جمله اين اخبار، روايتي است که در الکافي نقل شده است.

ابوحمزه گويد: «به حضرت صادق(ع) عرض کردم آيا زمين بدون امام باقي ميماند؟ پاسخ فرمود: خير، زيرا در آن صورت ، زمين اهلش را در کام خود فرو خواهد برد.»

نيز از ابو هراسه نقل شده که: «حضرت باقر(ع) فرمود: اگر امام(ع) ساعتي از زمين حذف و محو شود، زمين اهلش را ميبلعد چنانکه دريا اهلش رادر امواج خود فرو ميبرد.»

با چشمپوشي از امکان حمل اين روايات به امور رمزي و تأويلي، ميتوان گفت اين روايتها در ظاهر دلالت براين دارند که بقاي امام به جهت بقاي زمين و ساکنان آن، ضروري است و اين به دليل آن است که بايد زميني موجود باشد تا آنکه امکان عملي شدن وعدة خداوند و نتيجه دادن برنامه کلي الهي بر روي آن وجود داشته باشد و اين نيز هنگامي تحقق مييابد که وجود امام با همه سالها و نسلهاي بشري، همعصر باشد.

به ويژه پس از اعتقاد به اين که امامان(ع) دوازده نفرند و نه بيشتر (حتي به روايت عامه) و از آنرو که يازده نفرشان رحلت فرمودهاند؛ در اين صورت معلوم ميشود که خداوند امام دوازدهم را براي تحقق اين نتيجه باقي گذارده است. و شايد مراد امام مهدي(ع)، همين موضوع باشد، آنجا که فرمود: «بيترديد من مايه امان اهل زمينم چنانکه ستارهها مايه امان اهل آسماناند.»

توضيحي درباره ويژگي چهارم (حضور امام در افقي بالا و والا، آنچنانکه هر روزه و هر ساله از حوادث و رويدادهاي و اسباب و نتايج آن آگاه ميگردد):

اين ويژگي، داراي ثمرات متعددي است (علاوه بر آنکه ثمره اول از ويژگي سوم را نيز داراست)

مهمترين ثمره آن عبارت است از : محافظت از جامعة اسلامي و دفع خطرات وارده بر آن از سوي دشمنان.

در نتيجه با توجه به شناخت امام(ع) از حوادث و علل و عوامل آنها و مشکلات پيچيدهاي که با آن مواجه ميشود و نيز تکليف الهي او براي زدودن و دفع ضررها و خطرات از جامعه اسلامي که حضرتش هم به آن وعده داده است 3 . (البته در موارد خاصي که در جاي ديگري گفتهايم) 4 ، بيترديد به وظيفة الهياش به بهترين وجه عمل ميکند. ما در جاي ديگري درباره روش امام براي انجام کارهاي سودمند به حال مردم در زمان غيبت سخن گفتهايم. 5

علاوه بر همة اينها، امام(ع) مردم و اجتماعات را بر طبق ملاک و ميزان دقيق و ژرفي که به آن آگاه است، ارزيابي ميکند.

اين امر، ثمراتي را بهدنبال دارد که از جمله آنها ميتوان موارد زير را بر شمرد:

1. آگاهي امام(ع) از درجة ايمان مؤمنان و اخلاص مخلصان و سمت و سوي عملي و اعتقادي آنها در زندگيشان.

2. شناخت آن حضرت از راه و روش منحرفان و کفّار و نقشههاي احتمالي آنها براي اسلام و مسلمين، براي آنکه از رهگذر اين آگاهي، به تلاش براي مقابله با توطئههاي آنان برخيزد.

3. اطلاع امام از آماده شدن شرايط روز موعود، که عبارت است از وجود تعدادي کافي از ياران و حاميانش براي فتح جهان و بهدست گرفتن حکومت براساس عدالت.

توضيحي دربارة ويژگي پنجم (ارتباط امام(ع) با مردم و گفتوگو با آنان):

اين کار حداقل دو فايده دارد؛ يکي مخصوص امام(ع) و ديگري براي تمامي جامعه اسلامي است:

الف) اختلاط با مردم و رفع تنهايي از حضرتش؛ تنهايياي که در بعضي روايات به آن اشاره شده و به دليل دوري از مردم و زندگي در صحراها و بيابانها، براي ايشان وجود دارد.

گذشته از رفع تنهايي از امام، اين امر باعث ميشود که نيازهاي شخصي ايشان همانند هر انسان ديگري ـ البته به طريقي سادهتر ـ بدين وسيله برطرف گردد.

ب) امام(ع) هنگام ارتباط با مردم، به وظايف اسلامياش دربارة آنها عمل ميکند؛ وظايفي همچون: امر به معروف و نهي از منکر، نزديک کردن آنها به اطاعت خداوند و دور کردنشان از گناه، تشويق ايشان به کارهاي عامالمنفعه و پاشيدن بذر اصلاح در ميان آنان. البته در اين باره، پيش از اين در کتاب تاريخ الغيبه الکبري سخن گفتهايم.

با پيمودن اين مسير، شرط سوم از شرايط سهگانة ظهور تحقق مييابد به دليل آن که هرگاه ايمان مردم و اخلاص آنها افزون گردد، احتمال به حد نصاب رسيدن ياوران امام(ع) براي قيام عدالتگستر جهاني، بيشتر خواهد شد.

مفهوم سوم از مفاهيم سه گانه غيبت کبري که عبارت است از:

پنهان بودن شخص امام(ع) و محل زندگي ايشان از نگاه مردم.

بزرگترين ثمرة اين مفهوم (در نسبتاش با روز موعود) عبارت است از حفظ امام(ع) از شرّ دشمنان، براي انجام مأموريت سترگ الهياش در آن روز ارجمند.

در برخي روايات به اين مطلب اشاره شده است:

شيخ طوسي در کتاب الغيبه از زراره نقل کرده است که امام(ع) فرمود: قطعاً براي قائم ما قبل از ظهورش، غيبتي است عرض کردم: به چه علّت؟ فرمودند: چون از کشته شدن هراس دارد.»

در حديث ديگر، زراره ميگويد: «شنيدم که حضرت صادق(ع) فرمود: براي آن نوجوان [امام مهدي(ع)]، پيش از قيامش، غيبتي است گفتم: چرا؟ فرمود: ميترسد. آنگاه امام به شکم خود اشاره کردند (کنايه از خطر کشته شدن امام عصر(ع).»

شيخ صدوق در کمال الدين از سعيد بن جبير نقل کرده که: «شنيدم امام سجاد(ع) فرمود: براي قائم ما اهل بيت، سنتهايي از سنن انبيا است... تا آنجا که فرمود: ... و امّا از موسي، ترس و غيبت...».

و در حديث ديگري از محمدبن مسلم نقل شده که گفت: «بر امام صادق(ع) وارد شدم، و قصد داشتم که دربارة قائم آل محمد(ص) سؤال کنم، اما ايشان پيش از هر پرسشي فرمود: اي محمدبن مسلم، همانا قائم ما، شباهتهايي به پنج پيامبر دارد... و امّا شباهت او به موسي، دوام ترسش و طولاني بودن غيبت و مخفي بودن ولادتش ميباشد...

و شايد اين فايده، تنها مصلحتي باشد که روايات براي غيبت کبري بر شمردهاند؛ زيرا در زمان صدور اين روايات، تنها اين مصلحت، با سطح فکري و فرهنگي مردم سازگار بوده است.

اثبات اين فايده پس از قبول دو مطلب زير، ممکن ميگردد:

1. فهم و برداشت اماميه مبني بر اينکه امام مهدي(ع) نفر دوازدهم از امامان معصوم(ع) است؛ همان فهمي که بر پاية آن بيشتر مفاهيم غيبت کبري را اثبات ميکنيم.

2. اگر امام مهدي(ع) در پس پرده غيبت نبود و در نزد همه شناخته شده بود، قطعاً پيش از فرارسيدن روز موعود، ستمکاران او را ميکشتند؛ زيرا همگي پذيرفتهايم که هدف اساسي امام(ع) پاک کردن زمين از ستم و بيداد است و طبيعتاً هر کسي که منافعش در تقابل با اين مأموريت باشد، در برابر امام(ع) خواهد ايستاد.

در آن صورت، دست يافتن به امام(ع) به سادگي امکان پذير خواهد بود؛ زيرا حضرتاش يار و ياوري ندارد و اگر هم داشته باشد بسيار کم خواهند بود، چون به حدّ نصاب رسيدن ياران امام براي قيام جهاني، اندکي پيش از ظهور اتفاق خواهد افتاد ولي در زمانهاي پيش از آن، چون برنامه کلي الهي به سرانجام و نتيجه نرسيده، بالطبع آن تعداد کافي نيز مهيا نيست.

در نتيجه اين اوضاع و احوال، ناچار بايد غايب و ناشناس باشد تا همچون ذخيرهاي براي مأموريت جهاني باقي ماند.

از سوي ديگر روشن است که با کشته شدن امام(ع)، رهبر آن قيام جهاني از دست ميرود در حالي که طبق عقيده اماميه، براي آن پيشوا، جايگزيني وجود ندارد و در اين صورت حکومت جهاني و هدف اصلي از آفرينش بشر، خلل ميپذيرد.

اشکال: امکان شناخته شدن امام(ع) وجود دارد ولي خداوند او را با معجزه حفظ ميکند.

جواب: با توجه به قانون معجزه، هرگاه رسيدن به هدف، بدون معجزه امکان پذير باشد، نيازي به آن نيست و هر چيزي طريق طبيعي خودش را طي ميکند. پس دربارة امام مهدي(ع) بايد گفت از آنرو که ايشان دوازدهمين امام است و پس از او امامي نيست، حفظ وجود شريفش براي روز موعود و طولاني شدن عمر مبارکش به مدد معجزه قطعي است و جايگزيني براي آن نيست و لذا براي همين است که معجزه رخ داد و عمر ايشان طولاني شده است.

اما حفظ امام براي روز موعود و دفع خطر کشته شدن از ايشان، فقط از طريق معجزه نيست بلکه ممکن است که از طريق غيبت نيز باشد 6 و اين راهي طبيعي و غير اعجازي است که اساسي جز غفلت مردم از حقيقت امام و عدم آگاهي آنها به اين که ايشان مهدي است، ندارد.

و لذا کسي وجود ندارد که با علم و اطلاع از اين که او مهدي است، قصد کشتناش را نمايد. پس هنگامي که راه طبيعي وجود داشته باشد، نوبت به معجزه نميرسد.

با شناخت مفاهيم غيبت کبري و نتايج آن نسبت به امت اسلامي و نيز کل بشريت و همچنين نسبت به امام بهطور خاص و عملي شدن روز موعود بهطور عام، براي ما به روشني، اهميت غيبت کبري و محوريت آن در برنامه کلي الهي ـ که هرگز نميتوان از آن بينياز بود ـ معلوم ميشود.

امّا با قبول فهم غير اماميه دربارة امام مهدي(ع) و اين که او فردي است که در زمان خودش متولد خواهد شد و در زمان او انقلاب جهاني و عدالتمدار، پيروز ميشود، بايد گفت چنين رهبري هرگز قادر به رهبري عادلانه در جهان نخواهد بود. فرضاً اگر براي مدتي هم بتواند اين کار را سامان دهد، ولي همواره نخواهد توانست ضامن اجراي قانون اسلام باشد.

اين که ميگوييم چنين انساني توانايي انجام اين مأموريت را ندارد، بهدليل عدم شايستگي و لياقت و نيز ناتواني او بر اين امر است. بهويژه آنکه چنين شخصي از همه نتايجي که براي غيبت کبري شمردهايم به ويژه صفت عصمت، بيبهره است.



فصل سوم

زمان ظهور از نقطه نظر شرايط و نشانههاي آن

مهمترين تفاوت بين شرايط ظهور و نشانههاي آن 7 اين است که «شرايط»، شماري از ويژگيها هستند که تأثيري واقعي در پيدايي روز موعود و تحقق وعده حکومت جهاني دارند که در صورت منتفي شدن آنها، حکومت جهاني، تحقق پيدا نخواهد کرد.

در حالي که «نشانههاي» ظهور، هيچ ربطي به تشکيل دولت جهاني امام مهدي(ع) ندارد. و سرانجام روز موعود از ره خواهد رسيد چه آن نشانهها پيدا شود و چه نشود. اين نشانهها، اموري است از سوي خداوند بزرگ که خبر آن توسط پيشوايان دين به مردم رسيده است و دلالت ميکنند بر:

الف) نزديکي ظهور (اگر از نشانههاي نزديک باشد).

ب) اصل حادثه ظهور (اگر از نشانههاي دور دور باشند).

نشانههاي قريبه براي آن است که منتظران واقعي روز موعود که به دليل توفيقشان در پالايش دروني خويش، از سوي خداي متعال برگزيده شدهاند، با ديدن آنها آمادگي کامل روحي براي استقبال از آن روز را پيدا نمايند.

در اينجا از تأثيرات آن «شرايط» و «نشانهها» نسبت به زمان پس از ظهور سخن خواهيم گفت.

در فصل اول دانستيم که دو شرط از شرائط مهم ظهور که تا بهحال به وقوع نپيوسته است عبارتند از:

1. تربيت امت اسلام در ساحت فکر و انديشه تا آنکه شايستگي فراگيري، فهم و اجراي قوانين جديدي را که پس از ظهور اعلان ميشود، پيدا کنند.

2. تربيت تعداد کافي از افراد مخلص و کامل و تزکيه شده که براي پياده نمودن برنامه عدالت محور و کامل الهي، آمادة فداکاري باشند.

اين دو امر، به تدريج و در نتيجة تربيت درازمدّت امّت، تحت شرايطي که قبلاً گفته شد، اندکي پيش از ظهور به وقوع ميپيوندد. به عبارت ديگر: با تحقق اين دو امر، روز موعود هم با تمام شرايطش پديدار خواهد شد و تقديم و تأخير در آن راه نخواهد يافت. امّا اطلاع از وقوع يا عدم وقوع آن دو، براي مردم امکانپذير نيست مگر به هنگام ظهور، در نتيجه فقط امام مهدي(ع) است که از تحقق اين دو شرط آگاه ميگردد.

اين دو شرط، تقريباً، در سير تدريجيشان و رسيدن به هدف مطلوب، با يکديگر دوشادوش هستند.

البته چنين نيست که اين دو شرط، حدّ معيني داشته باشند و قابل ارتقا نباشند؛ زيرا امت ميتواند از جهت عقلي و ايماني، همواره در حال پيشرفت و ترقي باشد. همچنين براي اين دو شرط، حداقلي هم هست که با تحقق آن، بيترديد روز موعود، چهره خواهد نمود و رشد و بالندگي افزونتر امت در دو ساحت تعقل و ايمان در زمان پس از ظهور نيز ادامه پيدا خواهد کرد. اما اگر فرض شود که در دورهاي از زمان، رشد يکي از آن دو شرط، سريعتر از ديگري باشد و زودتر به حداقل مطلوب برسد؛ مانند رشد فکري و عقلي که معمولاً سريعتر از رشد ايمان و اخلاص و نيروي اراده است، 8 در اين صورت خدشهاي به مطلوب ما وارد نخواهد شد؛ زيرا رشد فکري هيچگاه فرو کاسته نميشود و فقط بايد منتظر ماند تا حداقل افراد براي تشکيل سپاه فاتح جهان فراهم آيند و در آن هنگام، قابليتهاي عقلي امت نيز از مرز حداقل فراتر رفته و به آستانة ثبات و تحکيم ميرسد.

همچنين اگر فرض شود که رشد اخلاص و ايمان، سريعتر از رشد عقلي باشد باز اشکالي پديد نميآيد، اگر نگوييم که اين حالت براي روز ظهور پرسودتر است. هرگاه اين دو شرط حاصل شود، تمام شرايط لازم در يک زمان گرد آمده است و در نتيجه آن طرح و ايدة کامل در قالب مکتب اسلام، در ميان بشريت پديدار خواهد شد 9 و امت نيز بنابر فهم آن، با دقت و استواري تربيت شده و قابليت آن را پيدا خواهد کرد که قوانين جديدي را که در آستانه صدور در روز موعود است، درک نمايد.

در اين زمان رهبري جهان در امام مهدي(ع) تجسم مييابد بهنحوي که با فهم اماميه و غيراماميه سازگار است. همچنين تعداد کافي از سربازان صالح براي فتح جهان و نشر صلح و عدالت در اقصي نقاط آن، آماده و مهيا ميشود عامل مهمي که مددکار آنان براي موفقيت در نهضت جهاني خواهد بود عبارت است از: برملا شدن نقاط ضعف تجربههاي بشري و قوانين خودبنياد انساني و نااميدي آدميان از راهحلهاي متفکران غير الهي. 10

هنگامي که اين شرايط گرد آمد، تحقق وعدة الهي حتمي خواهد شد؛ زيرا تخلف از وعده و نقض غرض در حکمت الهي، محال است.

پس زمان ظهور، موکول به گرد آمدن اين شرايط است.

ممکن است چنين به نظر برسد که اين مطالب بابرخي روايات شيعي که تعيين وقت ظهور را نفي ميکند و تعيين کنندگان وقت را دروغگو ميخواند، منافات دارد. مانند روايت فضيل که گفت: «به امام باقر(ع) عرض کردم: آيا اين امر (ظهور) زمان معيني دارد؟ فرمود: تعيين کنندگان وقت (ظهور) را تکذيب کن، (تا سه بار)» و نيز از امام صادق(ع) نقل است که فرمود: «تعيين کنندگان وقت، دروغ ميگويند و شتاب کنندگان در امر ظهور هلاک ميگردند و تسليمشدگان در برابر امر خداوند نجات مييابند.» همچنين آن حضرت فرمود: «هر کس براي تو زماني را بيان کرد، از تکذيبش ترسي به دل راه مده. ما هرگز براي کسي وقتي را تعيين نميکنيم.» 11

و نعماني از ابيبکر حضرمي نقل ميکند که گفت: «از امام صادق(ع) شنيدم که فرمود: ما وقتي را براي اين امر (ظهور) تعيين نميکنيم.» 12

اين روايات به تعدادي است که قابليت اثبات تاريخي را دارد و به روشني دلالت برناروايي تعيين وقت براي ظهور ميکند.

حال آيا سخن ما مبني بر اينکه به هنگام تحقق شرايط ظهور، روز موعود چهره مينمايد، بهمعني تعيين وقت است؟

بايد گفت خير؛ زيرا آن «تعيين وقت»ي که در روايات نفي شده عبارت است از تعيين وقت با تاريخ مشخص، مانند آنکه گفته شود: ظهور در سال 2000 ميلادي يا هجري است. قرينة اين سخن، رواياتي است که «توقيت معيّن» را نفي ميکند؛ همچون روايتي که نعماني از عمّار صيرفي نقل کرده که گفت: «شنيدم از امام صادق(ع) که فرمود: زمان اين امر (ظهور) در سال 140 بود امّا شما آن را نقل کرديد و در ميان مردم پراکنده شد و در نتيجه خداوند هم آن را به تأخير انداخت.» ابوحمزه ثمالي ميگويد: «از امام باقر(ع) شنيدم که فرمود: اي ثابت! خداوند اين امر را در سال 70 قرار داده بود اما وقتي حسينبنعلي(ع) به شهادت رسيد، غضب الهي شدت گرفت و آن را به سال 140 موکول ساخت ولي هنگامي که ما با شما دربارهاش سخن گفتيم آن را پراکنده کرديد و پرده را کنار زديد در نتيجه پس از آن، خداوند براي اين امر در نزد ما وقتي را تعيين نکرده است «خداوند هر آنچه را بخواهد محو ميکند و هرآنچه را بخواهد ثبت ميکند (نگه ميدارد) و نزد اوست ام الکتاب».

توقيت معين داراي اشکالاتي است از جمله:

1. سخني است گزاف که هيچ دليلي بر آن اقامه نميشود؛ زيرا در بين مسلمانان، اجماعي است که زمان ظهور، موکول به علم خداوند است. حتي بنابر روايت اخير، اين امر بر خود معصومين(ع) هم پوشيده است و از اينروست که ميگوييم بيان هر تاريخ معيني، گزاف محض و دروغي آشکار است.

2. اگر زمان ظهور، معيّن و معلوم بود، اصليترين عامل براي شکست انقلاب جهاني و نابودي دولت عادله ميبود؛ زيرا کافي بود که دشمنان، ظهور او را در آن زمان، احتمال دهند که در آن صورت بر کشتن او گرد ميآمدند و در همان آغاز کار و توسعه قدرت و استقرار دولتش، نهضت او را متوقف ميساختند.

از اين روست که «برنامه کلي الهي» اقتضا دارد که براي موفقيت روز موعود، امر ظهور، ناگهاني و غافلگيرانه باشد؛ مانند روز قيامت که «لايجلّيها لوقتها إلاّ هو» (جز خداوند هيچکس آن را به موقع خود آشکار نميگرداند ـ اعراف/ 187) روايات نيز در اين باره سخن گفتهاند و پس از اين خواهيم ديد که عنصر غافلگيري چه نقش مهمي در پيروزي و به نتيجه رسيدن روز موعود دارد.

3. تا زماني که «برنامه کلّي الهي» درباره امت اسلامي نتيجه نداده و اين امت به آن سطح مطلوب از مسؤوليتپذيري نرسيده است، بايد گفت اين امت، نسبت به همة حدود و مقدمات روز موعود، ناآگاه است چرا که اين حدود و مقدمات، بالاتر از سطح فکري، فرهنگي و ديني اين امت ميباشد. به همين جهت مردم در زمان گذشته از افشاي زمان ظهور خودداري نکردند و اگر هم زمان جديدي به آنها اعلام شود، بيشک آن را فاش خواهند ساخت. از همين رو در زمان غيبت صغري نيز، بردن اسم آن حضرت ممنوع بوده است. 13

اين ضعف عمومي در امت همانست که در برخي روايات به آن اشاره شده است؛ مانند سخن امام موسيبن جعفر(ع) که فرمود: «اي پسرم عقلهاي شما براي فهم اين امر، ضعيف است و خردهايتان (احلامکم) از حمل آن سست است و اما اگر در آن زمان زندگي کنيد آن را درک خواهيد کرد.» 14

مراد از «عقول» در روايات بالا، همان چيزي است که ما آن را سطح فکري و فرهنگي ميناميم و منظور از «احلام» آنچيزي است که ما آن را اخلاص و نيروي اراده و مسؤوليتپذيري نام مينهيم.

4. زمان ظهور اگرچه در علم ازلي پروردگار، معين است امّا با توجه به علل و شرايطش بهتر است که براي آن وقت معينّي قرار داده نشود؛ زيرا تعيين تا زمان مشخص، ممکن است در دو سطح مطرح گردد:

الف) سطح اول: علم ازلي و پيشين الهي به موجودات؛ که به ممکنات يا مخلوقات بههمراه اسباب و مسببات آنها تعلق ميگيرد.

ب) سطح دوم: وجود معلول به واسطه وجود علتّش؛ زيرا معلول با موجود شدن علت بدون هيچگونه دخالتي از سوي زمان در آن به وجود ميآيد.

مثال: هنگامي که ما زمان تکميل بناي ساختماني را نسبت به نيروي مادي و بشري که در آن کارکرده، بسنجيم، زمان آن منوط به تحقق اين مقدمات است تا زماني که آخرين خشت ساختمان گذاشته شود، با چشمپوشي از طولاني بودن يا کوتاه بودن زمان ساخت، اين خانه تکميل ميشود. اين مدت زمان، بر اساس شرايط و اضطرارها و تواناييها و امکانات، تغيير ميکند.

و هنگامي که از نظر فلسفي ثابت شد که علم ازلي خداوند، علّت اشياء نيست بلکه فقط به آنها تعلق ميگيرد و از واقعيت آنها پرده برميدارد، در اين صورت ميتوان به واقعيت چيزي نظر کرد واز تعلق علم خداوند به آن چشمپوشي کرد.

به اين ترتيب ميتوان گفت، توقيت در معنايي که در سطح دوم در نظر است، صحيح ميباشد و وجود هر چيزي منوط به وجود علتش و گرد آمدن شرايط و مقدمات آن است بدون آنکه مطلقاً تاريخي براي تعيين زمان حدوث آن لحاظ گردد، بلکه حتي گاهي اوقات، اين زمان زياد و کم ميشود ـ چنانکه قبلاً گفتيم ـ «روز ظهور» نيز از اين مقوله است. در نتيجه اگر از علم ازلي خداوند چشم بپوشيم ديگر هيچ زمان معيني براي ظهور نخواهيم داشت؛ زيرا امر ظهور، تنها موکول به تحقق شرايط و علل مخصوص به خود ميباشد. به طور مثال ميگوييم: هرگاه شماري کافي از مخلصان تزکيه شده براي قيام عدالت محور جهاني گرد هم آيند، ظهور، قطعي است؛ حال زماني که براي اين آمادگي لازم است کوتاه باشد يا طولاني.

اين هم دليل ديگري براي آن است که «توقيت» به معني «تعيين تاريخ معين» براي ظهور سخني گزاف است. و ما توقيت اجمالي (بدون تعيين زمان معين) را قبول داريم که هرگز خطري براي امام ندارد و موجب شکست مأموريت ايشان نخواهد شد.

اين همة سخن ما بود درباره زمان ظهور به اعتبار شرايط.



پي نوشتها :

1.ر.ک: سيدمحمدصدر تاريخ الغيبة الکبري؛ ص477 به بعد.

2.ر.ک: همان، ص514 به بعد.

3.همان، ص165 و 167.

4.ر.ک: همان؛ ص53.

5.ر.ک: همان؛ ص176.

6.ر.ک: همان، ص38.

7.همان، ص470 به بعد.

8.ر.ک: همان، ص265.

9.همان؛ ص261.

10.همان، ص249.

11.شيخ طوسي، الغيبة، ص262.

12.همان؛ ص155.

13.ر.ک: سيدمحمدصدر، تاريخ الغيبة الصغري؛ ص277 به بعد.

14.تاريخ الغيبة الکبري؛ ص11.