فجر مقدس-2



اشاره :

در بخشهاي قبلي، حوادثي را که از ماه جمادي الثاني سال پيش از ظهور تا ماه ذيقعده همان سال پيش مي آيد بررسي کرديم. در اين قسمت به بررسي رويدادهايي مي پردازيم که در ماه ذيحجه رخ مي دهند.



حوادث ماه ذي الحجة

هرچه به زمان و مکان طلوع آن خورشيد تابان نزديک تر مي شويم احاديث و روايات تفصيل بيشتري مي يابند و مکانها و روزها و ساعتهاي بيشتري را پوشش مي دهند، از اين رو مي توانيم محدوده زماني پيش آمدن حوادث (مختلف) را بنا بر محتواي روايات مشخص کنيم.

بسياري از روايات از ماه ذيحجه به عنوان ماه خون و خون ريزي ياد کرده اند. ابوبصير ضمن حديثي طولاني نقل مي کند که از امام صادق(ع) پرسيدم: ذيحجه چگونه ماهي است؟ فرمودند:

آن ماه خون (خونريزي) است1. حضرت رسول(ص) هم فرمودند:

در ماه ذيحجه حجاج غارت شده و خون به پامي شود2.

در اين ماه حوادث مهمي آن گونه که روايات برشمرده اند رخ مي دهد که يکي از آنها در زمره علايم حتمي است. وقايع اين ماه به قرار زير است:



1 - کشتارگاه دوم عراق

در روز شادي و عيد اين ماه که همان روز عيد قربان (دهم ذيحجه) است. سپاهيان پس از کشتارهاي وحشيانه اي که در بغداد طي 18 شب انجام مي دهند، سفياني متوجه کوفه يا نجف شده و در آنجا هم کشتاري به راه مي اندازند که مثل و مانند ندارد.

سفياني سپاهي 130 هزار نفري را به سوي کوفه و نجف گسيل مي دارد که نيروهاي آن در روحا، فاروق و مقام حضرت عيسي(ع) و مريم(س) در قادسيه پياده مي شوند. به عبارت ديگر اين نيروها از جاده بابل به کوفه وارد مي شوند.

روحا منطقه اي است نزديک فرات که برخي گفته اند منظور نهر عيسي(ع) است و فاروق محل جدا شدن جاده ها از همديگر است (چهارراه) که يکي از اين جاده ها به سمت قادسيه (ديوانيه) مي رود و ديگري بابل و بغداد و جاده سوم هم به سوي ذي الکفل و کوفه و نجف مي رود و ديگر جاده ها هم از اين جاده منشعب مي شود.

30 هزار نفر از سپاه سفياني که قصد حمله به نجف دارند به سمت قبر حضرت هود(ع) در نخيله (فضاي روحاني و معنوي وادي السلام در نجف اشرف) حرکت کرده و روز عيد قربان از مسير بابل به کوفه مي رسند و سپس رو به نجف نموده و از اين دو شهر 70 هزار دختر جوان را اسير کرده و سوار بر وسايل نقليه به سمت شويه که قبر کميل بن زياد و ديگر ياران حضرت علي(ع) قرار دارد حرکت مي کنند. در اين مکان گنبد و بارگاهي عظيم براي کميل و محله ها و خانه هايي در اطراف آن بنا کرده اند. دختران و زنان اسير شده را به همراه غنايم به دست آمده، در آنجا مي گذارند.

پس از آن که سپاه سفياني در کوفه کشتار و اعدامهاي بسيار انجام داده و بسياري را اسير مي کند، ياوران خاندان رسول اللَّه(ص) و هر که را که گمان برند از اين دسته است، مي کشند. سخنگوي اين سپاه در شهر جار مي زند که هر کس سر يکي از شيعيان علي را بياورد هزار درهم جايزه مي گيرد. به دنبال آن همسايه به همسايه اش به دليل اختلاف مذهبي (در درون اسلام) حمله مي کند و مي گويد اين هم از آنهاست گردنش را مي زند و سرش را به فرماندهان سپاه سفياني مي دهد و از آنها ده هزار درهم را مي گيرد.

نه تنها مقابله هاي کوچک و جنبشهاي ضعيف مردمي که در کوفه شکل مي گيرد، نمي توانند آنها را از شر سلطه سفيان خلاص کنند بلکه به خاطر ضعف و ناتواني زياد آنها، سفياني اين امکان را مي يابد که رهبر جنبش را در بين حيره و کوفه بکشد.

ظاهراً پس از ناتوانيهاي پديد آمده در جنبش وي، نيروهايش درهم شکسته و سفياني قدرت مي يابد که او را بکشد. مضاف براينکه سفياني 70 نفر از صالحان را (منظور عالمان بزرگوار ديني است) مي کشد. سر دسته آنها مردي با منزلت است که او را هم کشته و خاکسترش را در ميان جلولاء و خانقين برباد مي دهد و اين اعمال را زماني مرتکب مي شود که قبل از آن 400 هزار نفر را در کوفه کشته است.

آنگونه که روايات بيان مي کنند جماعت يا حزبي غير ديني متشکل از 100 هزار مشرک و منافق تحت فرمان سفياني سر به شورش برداشته و در اين مسير گام مي نهند تا اين که به دمشق مي رسند.

پس از کشتارهاي سپاه سفياني در نجف و شهادت علما و صالحان و مؤمنان و خراب کردن مقبره شريف حضرت علي(ع) و اسير کردن زنان نجف و تاراج اموالشان، جنگ را تا منطقه اصطخر در ايران مي کشاند.

سيد خراساني هم قيام کرده و مؤمنان ايران را خبر کرده و از آنها براي نجات اهل عراق ياري مي طلبد. در پي آن سپاهي پر توان و مستعد جمع مي شوند که پيشاپيش آنها شعيب بن صالح حرکت مي کند. در دروازه اصطخر سپاه خراساني (صاحبان پرچم سياه) با سپاه سفياني مقابله مي کند و جنگي عظيم رخ مي دهد. پرچمهاي سياه پيروز گشته و سپاه سفياني درهم مي شکند که اين اولين شکست سفياني پس از آن همه پيروزي هاي پي درپي و سريعش درگذشته است. سيد يمني هم از يمن قيام مي کند (نامش حسن يا حسين است) که خبر اين حوادث به گوش او هم مي رسد و چنين اتفاقات ناراحت کننده اي او را بيمار مي کند، از اين رو خود را به سرعت به کوفه مي رساند، به سپاهيان سيد خراساني برخورد مي کند و بر عليه سپاه سفياني متحد شده و سلاح خويش را بر آنها نشانه مي روند و با حمله آنها را از نجف بيرون رانده و اسرا و هر آنچه را که سفياني و لشکريانش به غنيمت برده بودند به صاحبانشان باز مي گردانند. پس از آن مردم به حضرت مهدي(ع) دل بسته و چشم انتظار ديدارش گشته و به جست وجويش مي پردازند.

روايات شريف ما حوادث کوفه و نجف را به روشني و صراحت به تصوير مي کشند که به عنوان مثال به برخي از آنها اشاره اي خواهيم داشت:

اصبغ بن نباته از حضرت علي(ع) نقل مي کنند که فرمودند:

130/000 نفر را به سوي کوفه گسيل مي دارد که در روحا و فاروق پياده مي شوند. 60/000 نفر از آنها به راه مي افتند تا اينکه به محدوده نخيله که قبر حضرت هود(ع) در آنجاست در کوفه مي رسند. در روز عيد به آنها يورش مي برند. فرمانرواي مردم، ستمگر دشمني پيشه اي است که به کاهن و جادوگر مشهور است.

در بخش ديگري از اين حديث آمده است:

70/000 دختر جواني را که روسري و لباسشان (تا آن موقع) برداشته نشده اسير کرده و آنها با وسايل نقليه به طويله (غري) مي برند. سپس 100/000 منافق و مشرک از کوفه خارج مي شوند و بدون آن که نيروي قدرتمندي مانع حرکت آنها بشود، وارد دمشق مي شوند. پرچمهاي نامشخصي از زمين بلند مي شود که از جنس پنبه، کتان و ابريشم نيست و بر نوک نيزه (پرچم) عنوان »سيد اکبر« حک شده است. (اين سپاه) را مردي از آل محمد(ع) که از مشرق نمايان مي شود، رهبري مي کند. عطر آن همانند بوي مشک خوشبو در مغرب شنيده مي شود و از يک ماه پيش از آن ترس (در ميان غربيان) حاکم مي شود تا اينکه به خونخواهي پدران خويش وارد کوفه مي شوند در اين زمان که آنها به اين امر مشغولند، سپاهيان يماني و خراساني (به آنها) رو مي کنند که همانند اسبان مسابقه اي آشفته موي که گرد سفر بر تن نشسته، شمشير از نيام بر کشيده و راست قامت و پولادين عزم و چونان تير کمان هستند وقتي يکي از آنها به باطن مردي نگاه مي کند مي گويد از اين پس، هيچ خيري در مجلس ما نيست. بارالها حقيقتاً توبه کرده ايم. آنها همان »ابدالي« هستند که خداوند متعال در کتاب عزيزش آنها را (چنين) توصيف کرده است:

إنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوابيّنَ و يُحِبُّ المُتَطَّهرّينَ3

(حقيقتاً خداوند توبه کنندگان و طهارت جويان را دوست دارد)

همانندان آنها هم از آل محمد(ع) هستند4.

جابر جعفي هم در حديثي طولاني از امام باقر(ع) نقل مي کند:

سفياني سپاهي را به کوفه اعزام مي کند که 70/000 نفر هستند. آنها اهل کوفه را به مصايب کشتار، اعدام و اسارت مبتلا مي کنند. در اين زمان است که پرچمهايي از ناحيه خراسان نمايان مي شوند که منازل را به سرعت سپري مي کنند و در ميان آنها يکي از اصحاب حضرت مهدي(ع) وجود دارد. پس از آن مردي از موالي ساکن کوفه به همراه جمعي از ضعيفان شورش مي کند که سپاه سفياني او را در بين حيره و کوفه مي کشند5.

امام صادق(ع) هم طي روايتي طولاني مي فرمايند:

آن واقعه اتفاق نخواهد افتاد، تا اين که يکي از شورشيان از نسل ابوسفيان سر به طغيان بردارد و به مدت بارداري يک زن؛ يعني 9 ماه حکومت کند و چنين نخواهد شد تا اين که يکي از فرزندان »شيخ« قيام کند و او را درون نجف پس از سيرش مي کشند. واللَّه گويي که نيزه ها و شمشيرها و کالاهاي همراه آنها (الآن در مقابلم هستند و) دارم به آنها نگاه مي کنم که در کنار ديواري از ديوارهاي نجف در روز دوشنبه اي آنها را نهاده اند و روز چهارشنبه شهيد مي شود6.

اصبغ بن نباته در حديث بلند ديگري از اميرالمؤمنين(ع) روايت مي کند که فرمودند:

... و حصار کشيدن در اطراف کوفه به وسيله نگهباني و کندن خندق و از بين بردن سه گوش خانه در بن بستهاي کوفه و تعطيلي مساجد به مدت 40 شب و پيدا شدن هيکل و تکان خوردن سر پرچم در اطراف مسجد اکبر که قاتل و مقتول هر دو به آتش افکنده مي شوند و کشتار سريع و مرگ ناگهاني و کشته شدن نفس زکيه در پشت کوفه در ميان 70 (نفر)7.

از آن حضرت باز نقل شده که:

70 نفر از صالحان (عالمان ديني) که سر دسته شان مرد با منزلتي است کشته خواهند شد که او را (سفياني) مي کشد و خاکسترش را در ميان جلولا و خانقين برباد مي سپرد و اين پس از آن است که در کوفه 4000 نفر را کشته است8.

از امام صادق(ع) هم چنين نقل شده است:

گوييا (هم عصر) با سفياني هستم که بارَش را در ميدانهاي شما پهن کرده و سخنگوي او ندا در مي دهد که هرکس سر شيعه اي از شيعيان علي را بياورد، 5000 درهم (جايزه) مي گيرد. پس همسايه به همسايه اش حمله مي کند و مي گويد اين از آنهاست. گردنش را مي زند و 1000 درهم (جايزه) را مي گيرد. فرمانروايي شما هم در آن زمان از آن حرامزادگان است. گوييا آن مرد آبله رو را مي بينم. پرسيدند او کيست؟ فرمودند: مردي که به عنوان يکي از شما و هم عقيده با شما (عرب و مسلمان) وارد صحنه مي شود. او شما را خوب مي شناسد ولي شما او را نمي شناسيد پس شما را محاصره کرده و يک يک دستگير مي کند و نابود مي سازد و او زنازاده اي بيش نيست9.

حضرت علي(ع) هم فرمودند:

وقتي سپاه سفياني به سوي کوفه حرکت کند، به طلب اهل خراسان گسيل مي شوند که اهل خراسان هم به جست وجوي حضرت مهدي(ع) قيام کرده اند پس (سفياني) و هاشمي (سيد خراساني) که پرچمهاي سياه را حمل مي کنند با هم رو در رو مي شوند. پيشاپيش آنها شعيب بن صالح در حرکت است که در دروازه اصطخر به سفياني برمي خورد در ميان آنها جنگي شديد درمي گيرد و (صاحبان) پرچمهاي سياه پيروز مي شوند و سپاه سفياني متواري مي شود. پس از آن است که مردم مشتاق و آرزومند حضرت مهدي(ع) مي شوند و به جستجويش مي پردازند10.



2 - آشوبهاي مِنا

احاديث شريف ما از آشوبي که در ميان حاجيان طي مراسم حج رخ خواهد داد خبر مي دهند که در واقع دنباله اختلافات اهالي حجاز بر سر پادشاهي آن ديار است.

امام صادق(ع) فرمودند:

مردم با هم حج مي کنند و وقوف در عرفاتشان را هم با همديگر و بدون امام انجام مي دهند. هنگامي که در منا هستند فتنه سختي برمي خيزد و همه قبايل برهم مي شورند. »جمره عقبه« از خون رنگين مي شود. مردم وحشت زده گشته و به کعبه پناهنده مي شوند11.

از اين حديث مي توان فهميد که مردم در آن زمان چندان روابط صميمانه اي با هم ندارند که بلافاصله پس از انجام مناسک حج و يا حتي پيش از اتمام آنها طي انجام »رمي جمرات در منا« که بخشي از مناسک حج است، دسته دسته شده و شورشها شکل مي گيرد. حاجيان غارت مي شوند و اموالشان به تاراج مي رود و خودشان هم کشته مي شوند و پرده هاي نواميس مردم دريده مي شود.

سهل بن حوشب از رسول مکرم اسلام(ص) نقل کرده است که:

در ماه رمضان صدايي خواهد بود و در ماه شوال درگيري و در ذي قعده قبايل با هم به جنگ مي پردازند و نشانه آن تاراج (در) حج است. جنگي در منا به پا مي شود و کشتار زيادي طي آن رخ مي دهد و چنان خون به جريان مي افتد که به جزيره (جمره) مي رسد12.

عبدالله بن سنان هم از امام صادق(ع) روايت کرده است:

مردم چنان دچار مرگ و کشتار مي شوند که به حرم پناه مي برند پس (از آن) منادي راستگويي ندا در مي دهد که براي چه جنگ و کشتار به پا کرده ايد؟ سرور شما فلاني است13.



3 - کشته شدن صاحب نفس زکيه (از علايم حتمي ظهور)

پس از وقوع مجموعه همه حوادثي که تا به حال از آنها ياد کرديم شعاعهاي نوراني آن خورشيد تابان بيش از پيش نمايان گشته و حضرت مهدي(ع) فرستاده اي از جانب خويش به مکه اعزام مي کنند که علاوه بر روشن شدن اوضاع و کسب خبر از آنها مقدمات آن انقلاب مبارک را فراهم کند. جوانمردي هاشمي (محمد بن الحسن که همان نفس زکيه است)، در بيست و پنجم ماه ذي الحجة پس از قيام خويش وارد مسجدالحرام شده و بين رکن و مقام ايستاده و نامه اي شفاهي از ناحيه حضرت را براي مردم مکه قرائت مي کند که در اين نامه خبري از توهين و بي احترامي و تهديد نيست و ضمن آن حضرت از مردم مکه طلب ياري و نصرت مي کنند. بقاياي نظام منحوس حاکم در حجاز جرمي شنيع مرتکب شده و وي را در حالي که بين رکن و مقام ايستاده، شهيد مي کنند که اين جرم عاقبت آنها را مشخص مي کند و معلوم مي سازد که حضرت 15 روز بعد که بناست ظهور شريفشان رخ بدهد، بايد با آنها چگونه رفتار بکنند.

چنين فاجعه دردناکي در مدينه بر سر پسر عموي نفس زکيه - که نام خودش محمد و نام خواهر (دوقلويش) فاطمه است - مي آيد و هر دو را بر سر در مسجدالنبي(ص) اعدام مي کنند.

امام صادق(ع) فرمودند:

کشته شدن نفس زکيه از علايم حتمي (ظهور) است14.

ابو بصير هم از امام باقر(ع) ضمن حديثي بلند روايت کرده است:

حضرت مهدي(ع) به ياران خويش مي فرمايند: اي قوم (همراهان) اهالي مکه مرا نمي خواهند ولي براي آن که حجت بر آنها تمام شود و خود هم به وظيفه ام عمل کرده باشم (يکي از شما را) به سوي آنها مي فرستم. سپس يکي از يارانشان را خوانده و به او مي فرمايند: به سوي اهل مکه برو و بگو: اي اهالي مکه من فرستاده فلاني (حضرت مهدي(ع)) هستم و او براي شما چنين پيغام فرستاده که ما خاندان رحمت و معدن رسالت و خلافتيم. ما نوادگان حضرت محمد(ص) و سلاله پيامبران هستيم به ما ظلم شده وآزار رسانده اند و ما را سرکوب کرده اند. حقمان را تا به امروز به زور از زمان رحلت پيامبر(ص) گرفته اند. از شما طلب ياري مي کنيم پس ياريمان کنيد. وقتي اين جوانمرد اين پيام را رساند به سوي او مي آيند و مابين رکن و مقام او را که نفس زکيه است مي کشند (سر مي برند)15.

اميرالمؤمنين علي(ع) هم فرمودند:

آيا شما را از انتهاي سلطنت »بني فلان« باخبر کنم؟ کشتن نفس حرام! در روزي حرام در شهر حرام قسم به آنکه دانه را شکافت و آدمي را آفريد، پس از آن بيش از پانزده روز حکمراني نخواهند کرد16.

از امام صادق(ع) هم نقل شده که فرمودند:

فاصله قيام حضرت مهدي(ع) و کشته شدن نفس زکيه تنها 15 شب است17.

زرارة بن اعين هم از آن حضرت روايت کرده است که:

حتماً جواني در مدينه کشته خواهد شد.

پرسيدم: آيا سپاهيان سفياني او را مي کشند؟ فرمودند:

خير، ولي او را سپاهيان »بني فلان« مي کشند. قيام کرده و خارج مي شود تا اين که به مدينه مي رسد؛ مردم بدون آن که بدانند چه مي گويد و چه مي خواهد، او رإ؛ مي کشند، و از آنجا که ناجوانمردانه و از روي ستم او را مي کشند خداوند متعال هم به آنها مهلت نخواهد داد. در اين زمان چشم انتظار فرج باشيد18.

امام باقر(ع) هم فرمودند:

در آن زمان نفس زکيه در مکه کشته مي شود و برادرش را در مدينه هلاک مي کنند19.

آنکه در مدينه منوره به همراه خواهرش کشته و اعدام مي شود از عموزادگان نفس زکيه است. امام صادق(ع) فرمودند:

مظلوم در يثرب (مدينه) و پسر عمويش در مکه کشته مي شوند20.

باز هم تأکيد مي کنيم که نفس زکيه اي که کشته شدنش از علايم حتمي ظهور است همان »محمدبن الحسن« است که 15 روز پيش از ظهور حضرت مابين رکن و مقام شربت شهادت را مي نوشد و در روايات با اسامي و القاب مختلفي نظير: نفس زکيه21 (شخص بي گناه)، مستنصر (طلب کننده نصرت و ياري)22 مرد هاشمي و جواني از آل محمد(ص)، حسني23 ياد کرده اند.



پي نوشتها :

1 . بحارالانوار، ج52، ص272؛ بشارةالاسلام، ص142.

2 . منتخب الاثر، ص451؛ يوم الخلاص، ص280.

3 . البقره، ص222.

4 . بحارالانوار، ج52، ص274؛ الزام الناصب، ج2، ص120؛ بشارةالاسلام، صص58 و 69.

5 . الغيبة نعماني، ص187؛ بشارةالاسلام، ص102؛ يوم الخلاص، ص637.

6 . بشارةالاسلام، ص155.

7 . بحارالانوار، ج52، ص273؛ بشارةالاسلام، ص67؛ يوم الخلاص، ص635.

8 . بحارالانوار، ج52، ص220؛ يوم الخلاص، ص635.

9 . الغيبة شيخ طوسي، ص273؛ بشارةالاسلام، ص124؛ يوم الخلاص، ص703؛ بيان الائمه(ع)،

ج2، ص612.

10. بشارةالاسلام، ص184؛ يوم الخلاص، ص651.

11. الممهدون للمهدي(ع)، ص60؛ يوم الخلاص، ص570.

12. منتخب الاثر، ص451؛ بشارةالاسلام، ص34؛ يوم الخلاص، ص532؛ بيان الائمه(ع)، ج1،

ص433 و ج2، ص355.

13. الغيبة نعماني، ص178.

14. الغيبة نعماني، ص169؛ بشارةالاسلام، ص119؛ يوم الخلاص، ص667.

15. بحارالانوار، ج52، ص307؛ بشارةالاسلام، ص224؛ المهدي(ع) من المهد الي الظهور،

ص368؛ يوم الخلاص، ص662؛ بيان الائمه(ع)، ج3، ص20.

16. الغيبة نعماني، ص173؛ بحارالانوار، ج52، ص234؛ الممهدون للمهدي(ع)، ص61.

17. الارشاد شيخ مفيد، ج2، 4ص37؛ الغيبة شيخ طوسي، ص271؛ کمال الدين و تمام النعة،

ص649؛ اعلام الوري، ص427؛ بشارةالاسلام، ص128؛ المهدي(ع) من المهد الي الظهور،

ص368.

18. بحارالانوار، ج52، ص147؛ بشارةالاسلام، ص117؛ يوم الخلاص، ص666.

19. بشارةالاسلام، ص177؛ يوم الخلاص، ص665.

20. بشارةالاسلام، ص187؛ يوم الخلاص، ص666.

21. طي داستان حضرت موسي در قرآن کريم (آيه 74 سوره کهف) هم آمده است: آيا نفس

زکيه اي (يعني مبرّا از گناه) را کشتي؟

22. فراموش نکنيم که او کلامش را با طلب ياري براي حضرت (آل محمد(ص)) و پيروانش

آغاز مي کند.

23. جهت اثبات سيادت وي و اينکه از ناحيه امام مجتبي(ع) هستند.