ضرورت بازنگري معارف مهدوي-2



اشاره :

ظهور امام مهدي(ع) به عنوان عدالتگستر موعود از همان سالهاي آغازين ظهور اسلام؛ توسط پيامبر اکرم(ص) و بعدها توسط ائمه گرامي اسلام(ع) به مسلمين نويد داده شد و در عصر امامت امام محمد باقر و امام جعفر صادق(ص) به اوج خود رسيد. از اينرو رفته رفته، مجموعة قابل توجهي از روايات در زمينة موضوع تولد، غيبت و حوادث پيش و پس از ظهور امام مهدي(ع) شکل گرفت که راويان و محدثان شيعه و اهل سنت آنها را سينه به سينه نقل يا در کتابهاي خود ثبت نمودند. اما حوادث مختلف سياسي، اجتماعي که در طول تاريخ اسلام و در عصر خلافت امويان و عباسيان رخ داد موجب شد که اولاً برخي از روايتهاي نقل شده از معصومين با دقت و صراحت کافي به ما منتقل نشوند و ثانياً گروهها و اقشار مختلف از جمله: دستگاه خلافت و صاحبان قدرت و منصب، گروههاي معارض و داعيهداران خلافت و حکومت، مخالفان شيعه، افراد متأثر از آموزههاي يهودي و... با اغراض و انگيزههاي مختلف به جعل (وضع) 1 ، تحريف 2 و تدليس 3 در اين مجموعه روايات ـ به ويژه روايات نقلشده از طريق اهل سنت ـ دست بزنند تا بتوانند يا اين روايات را بر خود منطبق کنند؛ يا به وسيله آنها با جريان و خط اصيل امامت مقابله نمايند؛ يا اينکه با ارائه چهرهاي مخدوش، خونريز و خشونتطلب از امام مهدي(ع) مردم را از انتظار آن حضرت برحذر دارند.

با توجه به آنچه گفته شد در عصر حاضر ـ که مردم بيش از هر عصر ديگر به باور مهدوي و فرهنگ انتظار روي آوردهاند ـ ضرورت بازنگري مجموعه معارف مهدوي بيش از هر زمان ديگر احساس ميشود و بر علما و انديشمندان حوزه، به ويژه اصحاب رجال و حديث، لازم است که با همتي بلند و عزمي استوار به اين مهم همت گمارند و اين معارف را از مطالب ضعيف و باورهاي نادرست بزدايند.

براي تبيين هر چه بيشتر ضرورت موضوع يادشده خدمت دو تن از اساتيد حوزة علمية قم و صاحبنظران در حوزة علوم رجال و حديث رسيديم و در اين زمينه با ايشان به گفتوگو نشستيم.

آنچه در پي خواهد آمد حاصل اين گفتوگوست که اميدواريم مورد توجه شما واقع شود.

شرکت کنندگان در اين گفتوگو عبارتند از:

1. حجتالاسلام والمسلمين سيد کاظم طباطبايي: ايشان علاوه بر تدريس در حوزة علميه قم و دانشکده علوم حديث، در زمينة تدوين و نگارش علمي نيز فعاليت دارند که از جمله ميتوان به اين موارد اشاره کرد:

الف) مديريت علمي مؤسوعة الاءمام المهدي(ع) و مجموعه احاديث فقهي که در مؤسسة فرهنگي دارالحديث در دست تدوين است.

ب) مشارکت در تدوين موسوعة الاءمام علي بن أبي طالب(ع) فيالکتاب والسنة والتاريخ، 12ج و موسوعة ميزان الحکمة.

ج) نگارش کتاب وفاق اجتماعي از ديدگاه احاديث.

د) کتابهاي منطق فهم حديث و علوم حديثي شيعه که در آستانة انتشار است و دهها مقالة علمي در نشريات.

2. استاد سيدعليرضا حسيني: نامبرده مسئول گروه رجال «مرکز تحقيقات کامپيوتري علوم اسلامي» و داراي سابقة طولاني پژوهش، تحقيق و تدريس در زمينه علوم، رجال و حديث است. مهمترين فعاليتهاي ايشان در سالهاي اخير به شرح زير است:

الف) مديريت علمي و اجرايي نرمافزار رايانهاي دراية النور ويژه بررسي اسناد روايات کتب اربعة شيعه، که از سوي مرکز تحقيقات کامپيوتري علوم اسلامي عرضه شده است.

ب) تحقق و تصحيح اسناد روايات کتاب الکافي، که با هدف انتشار متني مصحح و منقح از اين کتاب در مؤسسه فرهنگي دارالحديث در حال اجراست.

ج) تدريس در زمينه حديثشناسي مهدويت در مرکز تخصصي مهدويت.

مجموعه معارف مهدوي در مقايسه با مجموعة معارف ديني ما چه جايگاهي دارد و در چه مرتبهاي از اين معارف قرار ميگيرد؟

آقاي طباطبايي: شايد بتوان گفت در مباحث مربوط به امامت، معارف مهدوي، بالاترين حجم روايات را به خود اختصاص ميدهد؛ حتي نسبت به رواياتي که در خصوص امام علي(ع) وارد شدهاند. نکتة مهم در اين زمينه اين است که بسياري از اين روايات که به اصل بحث مهدويت پرداختهاند بين شيعه و سني مشترک است؛ يعني جزء مشترکات ما با اهل سنت است.

اما اگر بخواهيم بگوييم که در زمينة چه مباحثي روايات بيشتري وارد شده است، بايستي به صورت جزئيتر بررسي کرد.

اصل ظهور امام مهدي(ع) يا قيام ايشان، از جمله مسائلي است که جزء متواترات و مسلمات است؛ يعني هم روايات شيعه و هم روايات سني در مورد آن بسيار ذکر شده است. اگر از نظر شيعه بخواهيم به اين قضيه نگاه کنيم، رواياتي که ميگويند پس از پيامبر(ص) دوازده امام خواهند آمد يا رواياتي که در آنها آمده است زمين هيچگاه خالي از حجت نيست ـ که از آنها استفاده ميشود در هر زماني، امامي بايد حاکم باشد و يا حضور داشته باشد ـ فراوانتر از ديگر روايات نقل شدهاند و در بعضي موارد هم با اهل سنت اشتراک داريم.

در بعضي از مباحث، روايات کمتري وجود دارد. اين نکته را هم بايد در نظر داشت که روايات مربوط به «اشراط الساعة» يا نشانههاي نزديکي قيامت با روايات مربوط به نشانههاي ظهور امام مهدي(ع) در منابع خلط شده که بايستي در مراحل بعدي تمييز داده شود. اجمالاً ميتوان گفت در مباحث مربوط به امامت، روايات امام مهدي(ع) حجم انبوهي را تشکيل ميدهد.

در اين زمينه، برخي از آمارها نقل ميشود که مثلاً نزديک به شش هزار روايت در زمينة مباحث مهدوي نقل شده است که اين رقم حجم بسيار بالايي از معارف ديني را دربر ميگيرد. نظر شما در اين مورد چيست و تا چه ميزان آن را درست ميدانيد؟

آقاي طباطبايي: پاسخ اين سؤال مقدار زيادي بستگي به تبيين تعريف حديث دارد؛ چون در تعريف حديث اختلاف نظر وجود دارد. برخي معتقدند اگر متن واحدي از طرق گوناگون يا در کتابهاي متفاوتي نقل شده باشد چند روايت تلقي ميشود و برخي معتقدند که نه يک روايت بيشتر محسوب نميشود. مثلاً؛ روايات مشهور مربوط به ظهور امام زمان(ع) که در آن آمده است «إنّه يملا الارض قسطاً و عدلاً بعد ماملئت ظلماً و جوراً» در مجموع کتب شيعي و سني از تعداد زيادي از معصومين(ع) حتي خود امام زمان(ع) نقل شده است. سه کتاب از صحاح ستّة و سي تا چهل مصدر از کتب ديگر اهل سنت نيز اين روايت را نقل کردهاند. حال اين سؤال مطرح ميشود که آيا اين روايت مجموعاً يک يا دو روايت محسوب ميشود يا صد روايت؟ اين اختلاف نظر باعث ميشود برآورد ما از تعداد روايات تغيير کند. اما مجموعاً ميتوان گفت: اگر رواياتي را که سند کاملاً مشابه دارند يکي قرار دهيم و رواياتي را که سند يا متن متفاوتي دارند، چند روايت به حساب آوريم و همچنين روايات مربوط به ملاحم و فتن را جزء روايات امام مهدي(ع) قرار دهيم، تعداد چهار الي پنج هزار روايت دور از ذهن نخواهد بود. اما به هر حال اين تعداد با توجه به تعريف ما از حديث متفاوت خواهد بود.

اگر بخواهيم از مجموعة معارف مهدوي گزارشي ارائه دهيم و بيان کنيم که چه مباحث و معارف فرعي در اين مجموعه معارف داخل ميشود، به چه مباحثي ميتوانيم اشاره کنيم؟

آقاي حسيني: تصور بنده اين است که مجموعه مباحثي که در روايات ما در زمينه مهدويت ـ به شکل مستقيم و يا غير مستقيم ـ مطرح شده در هفت بخش قابل دستهبندي است:

1. رواياتي که بيانگر استمرار امر امامت تا آخر زمان هستند. اين مفهوم در روايات بسيار متقن و معتبر که از نظر تعداد نيز به حد تواتر ميرسند وارد شده است. گروهي از روايات اين بخش با اين بيان که «زمينه هيچگاه از حجت خالي نخواهد بود» و گروهي ديگر با اين بيان که «زمين هيچگاه خالي از عالم نيست» عهدهدار بيان چنين مفهومي هستند.

ارتباط بين دو مفهوم «عالم» و «حجت» به گونهاي ظريف در اين روايات تبيين شده است و توجه بيشتر به آن در تبيين هر چه بهتر مقام امامت و امام و از جمله وجود مقدس حضرت وليعصر ـ ارواحنافداه ـ بسيار سودمند است.

2. رواياتي که به بيان تعداد امامان و اينکه آنها دوازده نفر هستند، پرداختهاند. در اين بخش به وضوح بر نسب اين امامان تصريح شده و همگي آنها از نسل وجود مقدس فاطمه زهرا(س) دانسته شدهاند. اشاره به وقايع خاص در مقاطع تاريخي حساس اين بزرگواران از ويژگي اين بخش از روايات است. اين بخش از قديميترين و محکمترين روايات مباحث مهدويت به شمار ميروند.

3. رواياتي که دلالت بر تولد وجود مقدس امام مهدي(ع) دارند. اين روايات نيز بهخوبي و از ديدگاه حقير از مطمئنترين راهها به بيان اين امر پرداختهاند.

4. رواياتي که به موضوع غيبت آخرين حجت خدا پرداخته و تصريح کردهاند که آن حضرت در غيبتي طولاني بهسر خواهد برد. در گروهي از اين بخش به عوامل و موجبات اين امر؛ يعني غيبت طولاني نيز اشاره شده است. اين گروه نيازمند مطالعه جدي به منظور عبرتآموزي جامعه اسلامي است.

5. رواياتي که در آنها به ضرورت و فضيلت انتظار و وظايف منتظران در دوران غيبت اشاره شده است.

6. رواياتي که بيانگر نشانههايي هستند که قبل از ظهور و يا همزمان با آن پديدار خواهند شد.

7. رواياتي که به ترسيم وقايع پس از ظهور پرداخته و نويد تحقق جامعه آرماني اسلام را ميدهند. جامعهاي که عدالت در آن فراگير ميشود؛ استعدادهاي نهفته افراد آن بهطور کامل به فعليت ميرسد و حرکت به سوي کمال و خدا محوري در آن متجلي ميگردد.

آقاي طباطبايي! شما اشاره فرموديد که ما در مجموعة معارف مهدوي با طيف گستردهاي از روايات روبرو هستيم که روايات مربوط به امامان دوازدهگانه، روايات مربوط به اصل ظهور امام مهدي(ع) و نشانههاي ظهور را شامل ميشود، حال ميخواهيم بدانيم در اين مجموعة گسترده از روايات و معارف مهدوي، کدام مباحث به عنوان مشترکات و محکمات اين مجموعه بهشمار ميآيد.

آقاي طباطبايي: مباحثي که بين شيعه و سني مشترک هستند و مباحثي که شيعيان در مورد آنها متفقند بايد از هم جدا شوند. بعضي از مباحث مشترک بين دو فرقه که ظاهراً هيچ اختلافي در مورد آنها وجود ندارد، به اين شرح است:

1. اصل وجود حکومت جهاني امام مهدي(ع) و اينکه حکومتي در آخرالزمان خواهد آمد و جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد؛

2. اينکه امام مهدي(ع) از خاندان پيامبر(ص) است؛

3. اين نکته که آن حضرت از نسل فاطمة زهرا(س) هستند. اگر چه بنيعباس رواياتي را جعل کردند که آن حضرت را به خود نسبت بدهند. که اينگونه روايات در متون روايي سنيها، البته در کتب ضعافشان، وجود دارد؛

4. اين نکته که امام مهدي(ع) از نسل امام حسين(ع) هستند؛

5. بحث نزول حضرت عيسي(ع) بعد از ظهور امام مهدي(ع)؛

6. اينکه دوران آن حضرت از جهت رفاه اجتماعي و نيز عدالت اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي، قضايي، يک دولت نمونهاي است.

در واقع ما با توجه به اين تکيهگاه محکم نقلي که داريم کاملاً در اين زمينهها مطمئن هستيم بنابراين، هيچ اختلافي بين شيعيان در اين موارد وجود ندارد. اما در بعضي از موارد از جمله علائم ظهور، نوع علائم، تعداد آنها و يا اينکه همه علائم محتوم هستند يا خير، در اين مورد روايات ما يک مقداري اختلاف دارند. سنيها روايات علائم ظهور به اين معنا ندارند؛ زيرا آنها غيبتي را تصور نميکنند که روايات علائم ظهور داشته باشند. در روايات آنها علائمي براي آغاز قيام و انقلاب امام مهدي(ع) نقل شده است، که اگر آن علائم را بر علائم ظهور خودمان منطبق کنيم، در اصل بحث علائم هم ما با آنها اتفاق نظر خواهيم داشت، اما در مباحث ريزتر يک مقدار اختلاف است و هر چقدر اين مباحث جزئيتر شود نسبت اختلاف بيشتر خواهد شد و شايد هم در ميان روايات خود ما نيز اختلافي وجود داشته باشد که احتياج به يک بحث علمي در تبيين و تدوين داشته باشد.

موارد اختلاف چه چيزهايي هستند؟

آقاي طباطبايي: اختلاف اصلي ما با اهل سنت در بحث غيبت است. ما معتقديم امام مهدي(ع) متولد شدهاند و در حال حاضر دوران غيبت را ميگذرانند و در زمان خاصي ظهور ميکنند، اما سنيها معتقدند امام مهدي در همان عصري که ظهور ميکنند به دنيا ميآيند و لذا يک عمر طولاني را براي حضرت در نظر نميگيرند. در روايات ما به اين نکته که امام دوازدهم از نسل پيامبر(ص) از نوادگان امام حسين(ع) و فرزند امام حسن عسکري(ع) هستند و دوران غيبت طولاني دارند در موارد متعددي اشاره شده است. حتي روايات در اين مورد از حد استفاضه گذشته و به حد تواتر رسيده است.

جناب حسيني! به نظر شما آيا مجموعه معارف مهدوي يا رواياتي که در زمينة باور مهدي به ما رسيده است نيازمند پالايش و پيرايش هستند يا خير؟ و اگر پاسخ شما در اين زمينه مثبت است، اين امر در چه زمينههايي بايد صورت گيرد؟

آقاي حسيني: نخستين مسئلهاي که به عنوان ورودي مباحث و معارف مهدويت بايد به آن بپردازيم تبيين مبناي حديثشناسي در اين بحث است. گرايشي که بر تاريخ حديث شيعه حاکم بوده به طبع شرايط مختلف، يک گرايش فقهي است که در پرتو اين گرايش بسياري از شاخههاي مختلف معارف ما متأسفانه مورد بيمهري قرار گرفته است که از جملة آنها مباحث مهدويت است. لذا پس از تبيين مبناي حديثشناسي در کل مباحث حديثي، لازم است به تبيين مبناي حديثشناسي در بحث مهدويت بپردازيم؛ زيرا ممکن است ما بتوانيم تفاوتي بين مباحث مهدوي و ديگر مباحث قائل شويم؛ يعني ممکن است حتي اگر ما در مباحث فقهي هم قائل به مبناي حجيت «خبر واحد» شويم در مباحث مهدوي در آن تشکيک کنيم و قول ديگري را بپذيريم که آن مبناي حجيت «خبر موثوقٌبه» يا اطمينانآور است. اگر ما اين بحث را بپذيريم، مباحثي مثل اصل تولد، اصل مهدويت، نسب حضرت، ظهور ايشان، جزء مطالبي هستند که به هيچ عنوان قابل خدشه و ترديد نيستند و جايي که مورد بحث است بيشتر مباحث علائم ظهور است که اين ظهور حتمي در چه مرحلهاي محقق خواهد شد و چه پيشزمينههايي در روايات ما براي اين واقعه تبيين شده است. به نظر بنده، مهمترين محوري که در مباحث مهدويت جاي تأمل، نقد و بررسي علمي دارد، بحث نشانههاي ظهور است والاّ همانطور که عرض کردم مباحثي مانند، اصل تولد، ظهور، غيبت طولاني و نسب آن حضرت جزء مسائلي است که به هيچ عنوان نميتوان در مورد آنها خدشهاي وارد کرد.

آقاي حسيني آيا ميتوان گفت که مباني حجيت در معارف مهدويت به طور خاص و در مباحث اعتقادي به طور عام، با مباني حجيت در مباحث فقهي، متفاوت است. يا به بيان ديگر برخورد ما با روايات در فقه و مباحث اعتقادي تفاوت دارد؟

آقاي طباطبايي: اين مسئله يک بحث تخصصي است و جاي آن، اينجا نيست. به نظر ميرسد که حتي در فقه هم مبناي صحيح حجيت «خبر موثوقٌبه» است نه «خبر ثقه» و دليل حجيت خبر ثقه هم وثوق به خبر اوست. 4 يعني خبرثقه به جهت ثقه بودن مُخبِر آن تبديل به خبر «موثوقبه» ميشود و حجيت پيدا ميکند. سيرة عقلا هم اينگونه است که به خبر موثوقبه اعتنا ميکند نه خبر ثقه. به همين جهت ميبينيم تمام کساني که قائل به حجيت خبر ثقه هستند، خبر ثقهاي را که مخالف با قرآن کريم باشد ـ حتي اگر همة شرايط حجيت را دارا باشد ـ به راحتي کنار ميگذارند و اصلاً آن را معارض با قرآن هم نميپندارند و ميگويند اين خبر صادر نشده است؛ يا اينکه آن را به گونهاي از معناي ظاهري خودش خارج ميکنند. بنابراين، در همه جا آن چيزي که معتبر است خبر موثوقبه است. در بحث خبر موثوقبه مسئلهاي که بسيار مهم و محوري است و آن را در بحث خبر ثقه هم ميتوان طرح کرد اين است که اين خبر چه دلالتي براي ما دارد و در چه موردي وارد شده است؟ گاهي اوقات مبحث بسيار مهم و محوري است و ما در اينجا سختگيريهاي سندي و نقد محتوايي بسيار شديد انجام ميدهيم؛ مانند بحث امامت يا خلافت بعد از پيامبر. گاهي اوقات نيز ممکن است مبحث چندان مهم نباشد. فرضاً، اين مسئله که امام زمان(ع) فرزند امام حسن عسکري هستند و متولد شدهاند و در حال حاضر در غيبت هستند يک مسلة ثابت و مسلم است و در مورد آن هم سختگيري ميکنيم، اما در مورد اينکه نرگس خاتون، مادر آن حضرت دختر پادشاه روم بود يا خير، نياز نداريم که سختگيري سندي اعمال کنيم؛ زيرا هيچکدام از اين دو قول تأثير چنداني بر اصل جريان مهدويت نخواهد گذاشت. بنابراين، در مورد خبر موثوقبه ما بايد با توجه به اهميت مدلول خبر، سختگيريهاي سندي و محتوايي خودمان را يک مقداري کاهش و يا افزايش دهيم. بحثي که به عنوان «تسامح در ادلة سنن» مطرح ميشود در واقع بازگشت به همين معنا ميکند. مثلاً اگر گفتند اين نماز يا اين دعا را در روز اول ماه رجب بخوانيد اين مسئلهاي نيست که انجام دادن يا ندادن آن ضرري به اعتقادات شخص وارد بکند. بنابراين؛ در اينجا اگر کسي با توجه به اينکه خبري در اين مورد وجود دارد اين عمل را انجام دهد، نشان دهندة حسن فاعلي او است. پس ثوابي که به شخص داده ميشود بر مبناي حسن فاعلي او است نه حسن فعلي. اين مسئله به مدلول خبر و اهميت آن برميگردد. نکتهاي که در مورد روايات کلاً بايد مدنظر باشد اين است که ما بر خلاف اهل سنت ـ که کتابهايي با عنوان «صحاح» در اختيار دارند ـ که همة احاديث آنها را صحيح و غير قابل خدشه ميدانند ـ معتقديم تنها کتابي که در متن آن هيچ شک و شبههاي نيست، «قرآن کريم» است و روايات ما، چه روايات فقهي و چه روايات غير فقهي، بايستي بررسي گردد و صحت و درستي آنها براي ما اثبات شود و اگر درستي آنها اثبات نگردد براي ما حجيت نخواهند داشت و معتبر نيستند. اما اين بدين معنا نيست که هر روايتي که صحت آن براي ما اثبات نشود، جعلي است. روايت ممکن است آن قدر صحيح و قويم باشد که قابل اتکاء و استناد باشد و ممکن است به اين درجه از حجيت نرسيده باشد. بنابراين ممکن است ما اصل صدور روايت را اجمالاً بپذيريم اما با اين وجود نتوانيم آن را نقطة اتکاء و اعتماد خودمان قرار دهيم. در واقع به نحو درجهبندي شده با روايات برخورد ميکنيم نه اينکه آنها را رد کنيم، بلکه از جهت قوت سند و قوت محتوا آنها را درجهبندي ميکنيم. بدين صورت که يک گروه از روايات را به عنوان محکمات و محور بقية معارف قرار ميدهيم و دسته ديگر را در درجات پايينتر. در مورد دستة اول سختگيري بيشتر است و در مورد بقية روايات کمتر.

نکتهاي که آقاي حسيني در بحث روايات فقهي و غير فقهي مطرح کردند، درست است. يعني واقعاً اعتناي اصحاب ائمه(ع) به روايات فقهي بيش از روايات غيرفقهي بوده است ـ که آن هم دلايل متعددي دارد و در جاي خودش بايد مورد بحث قرار گيرد ـ اما روايات غيرفقهي نيز بايستي به گونههاي مختلفي تقسيم شود. بعضي از موضوعات هستند که زمينه و انگيزة جعل يا نقل روايات ضعيف در آنها بسيار زياد بوده است؛ مانند پيشگوييها و نشانههاي آخرالزمان. در واقع در مورد اين قبيل موضوعات امکان بازخواست علمي وجود ندارد. اگر بگويند زماني اين اتفاق رخ خواهد داد شما نميتوانيد بگوييد بايد اين مسئله را تجربه کنيم ببينيم آيا اتفاق ميافتد يا خير؟ بايستي زمان وقوعش برسد و تا موقعي که زمانش نرسد قابل تحقيق و بررسي نيست. در اينگونه موارد که امکان بازخواست نبوده زمينه و انگيزة جعل زياد بوده است و به همين جهت کتابهاي «فتن» بين اهل سنت بسيار زياد است و در اين زمينه احاديث با شاخ و برگ و پرداخت داستاني نقل شده است. مثل روايات مربوط به «دجال»، که گونههاي متفاوتي دارد و متون آن هم بسيار متعدد و در بيشتر موارد ضعيف است.

برخي موضوعات مربوط به امام مهدي(ع) از گروهي است که زمينه و انگيزة نقل روايات ضعاف يا پرداخت داستانگونة در آنها زياد بوده است. مثل علائم ظهور يا وقايعي که در دوران قيام و انقلاب اتفاق ميافتد. حتي در مورد برخي از اين موضوعات تمايلات جناحي و محلي نيز دخالت دارد؛ مثل اين موضوع که اصحاب امام زمان(ع) يا دشمنان آن حضرت از چه نقاطي هستند. در اينگونه موارد بايستي دقت و سختگيري ما بيشتر شود؛ يعني مواردي که زمينه يا انگيزة جعل يا نقل روايات ضعاف در آنها زياد است احتياج به تأمل بيشتري دارد.

ما در حال حاضر با مجموعههاي روايي مثل مجلدات پنجاه و يک، پنجاه و دو و پنجاه و سه، بحارالانوار روبرو هستيم که دربردارندة مجموعة روايات مهدويت هستند؛ زماني که يک پژوهشگر با اين مجموعه برخورد ميکند تا چه حد اين احتمال را ميتواند بدهد که چه بسا برخي از رواياتي که در اين مجموعه يا مجموعههاي يگر روايي ما وارد شدهاند زياد قابل اعتنا و توجه نباشند و اسناد معتبري نداشته باشند؟ به بيان ديگر يک محقق و پژوهشگر که امروز با معارف مهدوي و مجموعة کتابهايي که در اين زمينه نوشته شدهاند، برخورد ميکند تا چه مقدار بايد اين احتمال را در پژوهشها، بررسيها و مقالات و کتابهايي که به نگارش درميآورد، مورد توجه قرار دهد؟

آقاي حسيني: يکي از مهمترين نکاتي که در پژوهش و تحقيق پيرامون هر موضوعي، بايد مورد توجه قرار گيرد، شناخت گسترة موضوع مورد پژوهش و زير مجموعههاي مربوط به آن است. موضوع مهدويت و معارف مهدوي نيز از اين قاعده مستثني نيست. بنابراين توجه به تقسيمبندي اوليهاي که در ابتداي بحث عرض شد، ميتواند در نخستين گامها به پژوهشگر کمک کند. به بيان ديگر پژوهشگر با دقت در مباحث ذکرشده ميتواند محورهايي را که احتمال جعل و تحريف در آنها بيشتر است شناسايي کند و نسبت به آن محورها حساسيت و دقت بيشتري از خود نشان دهد.

از ميان محورهاي هفتگانه قبلي، شايد بتوان گفت که در سه محور ضرورت و فضيلت انتظار و وظايف منتظران؛ نشانههاي ظهور و ترسيم وقايع پس از ظهور بيش از ساير محورها زمينه جعل و وضع روايات وجود داشته است. به عنوان مثال اگر به رواياتي که در آنها به خروج پرچمهاي سياه (رايات سود) از برخي نواحي قبل از ظهور اشاره شده است بنگريم، به احتمال قوي در بسياري از آنها ـ به لحاظ شرايط اجتماعي خاص و همزمان بودن با انقراض امويان و روي کارآمدن عباسيان به منظور زمينهچيني براي ايجاد مقبوليت فراگير عباسيان ـ وضع و جعل صورت گرفته است. يا اگر رواياتي را که به تشريح وقايع بعد از ظهور ميپردازند مورد بررسي قرار دهيم، ميبينيم که برخي از آنها با روح کلي هدف خلقت؛ يعني به کمال رسيدن انسانها و آموزههاي کلي دين سازگاري ندارند، که به همين دليل شايد بتوان احتمال وضع و جعل را در مورد آنها مطرح کرد.

نکتهاي که در همين زمينه قابل توجه است اين است که گاهي ميبينيم براساس همين روايات ضعيف يا جعلي، ذهنيتها و ديدگاههاي خاصي در مورد قيام و انقلاب امام مهدي(ع) در ميان مردم شکل ميگيرد؛ مانند اينکه قيام امام مهدي(ع) توأم با کشتارها و خونريزيهاي فراوان است و آن حضرت اعمالي را انجام ميدهند که بسيار بيرحمانه است. در صورتي که اگر ما خوب دقت کنيم درمييابيم که مبناي اين اعتقاد و نظر، برخي از رواياتي هستند که زياد اعتبار ندارند. سؤالي که در اينجا مطرح ميشود اين است که آيا ما اصول و محکماتي داريم که با توجه به آنها بتوانيم روايات ضعيف را نقد و بررسي کنيم و آنچه به عنوان ويژگيهاي قيام و انقلاب و خصائص آن حضرت مطرح شده با آنها بسنجيم؟

آقاي طباطبايي: قرآن، سنت و عقل، منابع اصلي ما در استنباط همة آموزههاي ديني هستند و طبيعي است که قيام و انقلاب آن حضرت نيز بايد در چارچوب همين منابع تحليل شود. قيام و انقلاب ايشان دقيقاً مبتني بر قرآن کريم و آموزههاي ديني پيامبر(ص)، امام علي(ع) و ساير ائمه(ع) است. شما نميتوانيد عملکرد و سياستي از آن حضرت مطرح کنيد که مخالف عملکرد و سياست پيامبر(ص) يا مخالف آموزههاي قرآني باشد. «عدالت» به عنوان شاخص اصلي حکومت امام مهدي(ع) بيان شده است. هدف از ارسال رُسُل نيز در سورة «حديد» اينگونه مطرح شده است: «ما پيامبران را فرستاديم تا مردم اقامة قسط کنند و کارهايشان مطابق با عدل و داد باشد.» اگر هدف از ارسال پيامبران اين باشد که فرهنگ عدالت حاکم در جامعه حاکم شود، امام مهدي(ع) ـ که اهداف انبياء را محقق ميکنند ـ به هيچوجه ممکن نميتوانند کاري انجام دهند که مخالف با عدالت باشد؛ زيرا نماد، شاخص و ملاک حکومت امام مهدي(ع) حق و عدل است. اين عدالت نسبت به هرکس، حتي نسبت به دشمنانشان نيز جاري و ساري است. اتفاقاً در روايات ما اين نکته آمده است که عدالت آن حضرت(ع) تمامي افراد را دربرميگيرد حتي جائران را؛ يعني حتي کساني که مرتکب ظلم و جور ميشوند مشمول عدالت آن حضرت ميگردند و به عدالت با آنها رفتار ميشود. بنابراين، اگر روايتي با اين مباني کلي مخالف باشد مورد پذيرش نيست. اما در مورد اصل اين مسئله که آيا ظهور امام مهدي(ع) همراه با کشتار و جنگ و خونريزي فراوان است يا نه؟ بايد اين مطلب را متذکر شد که حکومت، قيام و انقلابي که بخواهد فراگير باشد و در جهان عدالت را برقرار کند طبيعي است که مخالفاني خواهد داشت و بديهي است که براي برقراري عدالت جنگ و درگيري بهوجود ميآيد. يعني عدالت و برابري به صورت يک غذاي آماده در اختيار جهانيان قرار نميگيرد و مطمئناً همراه با مخالفتها و مقاومتهايي خواهد بود و امام مهدي(ع) نيز قطعاً با اين مخالفان مبارزه خواهند کرد. اما آن حضرت حتي با مخالفان خود نيز کاملاً به عدالت برخورد خواهند کرد.

اگر سيرة سياسي امام علي(ع) را نيز بررسي کنيم دقيقاً اين نکته ملاحظه ميشود که آن حضرت ملاک عدل بودند، يعني عدل و علي(ع) به گونهاي درهم آميختهاند. زماني که فرد ميخواهد از عدالت سخن بگويد مصداق بارز آن امام علي(ع) است و هر زمان که شخص امام علي(ع) را در ذهن خود تصور ميکند عدالت هم در ذهن او مجسم ميشود. امام مهدي(ع) نيز اينگونه خواهند بود. پس عدالت به عنوان يک معيار است و اين معيار بايد در تمامي رواياتي که مباني سياسي و حکومتي امام مهدي(ع) را تبيين ميکنند کاملاً مدنظر باشد. بقية آموزههاي ديني نيز اينگونه هستند.

ما اين مطلب را در روايات داريم که امام مهدي(ع) پس از فراگير شدن قيام و انقلابشان با پيروان هر دين و مذهب، مطابق با دين و مذهب خودشان رفتار ميکند؛ يعني آن حضرت کسي را مجبور نميکند که دين اسلام را بدون تحقيق بپذيرد. البته ما مطمئن هستيم زماني که قيام آن حضرت گسترش يابد و تفکر مهدوي خودش را نشان دهد افراد بسياري به دين اسلام ميپيوندند، اما اگر کسي حقانيت اسلام برايش ثابت نشد و اين دين را نپذيرفت مجبور به پذيرش نميشود؛ زيرا در دين اکراه و اجباري نيست.

همة آن مباني يا معيارهايي که در نقد احاديث وجود دارد در روايات امام مهدي(ع) نيز جاري و ساري است. قرآن، سنت (يعني افعال و اقوالي که از معصومين(ع) صادر شده است نه حديث؛ زيرا حديث يک مقدار با سنت متفاوت است)، عقل (که منظور همان عقل فطري است نه عقل فلسفي)، ضروريات و مسلمات دين و مذهب و روح کلي دين (که شهيد صدر نيز روي آن نکته تأکيد ميکنند) همه از جمله اموري هستند که در نقد احاديث ميتوانند معيار قرار بگيرند. البته يک نکته را بايد حتماً متذکر شويم و آن اين است که نقد حديث يک امر بسيار مخاطرهآميزي است. در تشبيه «پل صراط» گفته شده که از مو باريکتر و از شمشير برندهتر است، نقد حديث نيز اينگونه است. معمولاً کمتر کسي است که وارد اين وادي شده باشد و انحرافي برايش رخ نداده باشد. فرد بايد سالهاي سال با مباني شريعت بهطور دقيق آشنا شده باشد و قرآن و اسلام با روح، خون و پوست او درآميخته باشد تا بتواند به نقد حديث بپردازد. نقد حديث نبايد به گونهاي مطرح شود که هر کسي با هر مقدار معلوماتي که دارد خودش را محق بداند که بخواهد در اين وادي وارد شود.

نکتة بعدي اينکه عدم پذيرش برخي از روايات به اين معنا نيست که آنها مجعول و مردود هستند، بلکه بدين معناست که بايد علم آنها به امام معصوم(ع) برگردانده شود يا از کساني که آگاهند پرسش شود، يا در بوتة اجمال قرار گيرد تا زماني که مشکلاتشان برطرف شود.

براي اينکه بحث ما مصداقيتر و عينيتر شود، لطفاً به برخي از رواياتي که احياناً مفاد و مضمون آنها با آن اصول و معيارهايي که حضرت عالي مطرح فرموديد، منافات دارد اشاره و براساس همين اصول آنها را نقد کنيد.

آقاي طباطبايي: براي نمونه به روايتي که بنده هفتة پيش با آن مواجه شدم اشاره ميکنم. در کتاب بحارالانوار (جلد 62، صفحة 389) آمده است که: امام مهدي(ع) بعد از ظهور با گروهي از بنياميه مواجه ميشوند (بنياميه به عنوان نمادي از کساني هستند که با حضرت ميجنگند) آن حضرت ايشان را تنبيه ميکنند و آنها به غرب يا به تعبير روايت به دولت روم پناهنده ميشوند. روميها از آنها ميخواهند دين مسيحيت را بپذيرند. آنها نيز قبول ميکنند. امام مهدي(ع) به تعقيب آنها ميپردازند و آنها از دولت روم تحويل ميگيرند و مردان آنها را ميکشند و شکم زنان باردار آنها را پاره ميکنند. «فيقتل الرجال و يبقر بطون الحبالي» . شما اگر بدترين و جنايتکارترين فرد روي زمين را هم تصور کنيد اگر چنين فردي حامله باشد براساس احکام اسلام، او تا پايان مدت حمل و تا پايان مدتي که فرزند او احتياج به مادر دارد مجازات نميشود. بنابراين ميبينيد که اين روايت با يکي از آموزههاي اسلامي که جزء محکمات شريعت است مخالف است و قطعاً نميتوان اين عمل را به امام مهدي(ع) و سپاهيان او نسبت داد.

جناب آقاي حسيني! در ادامه بحثي که آقاي طباطبايي در زمينة شاخصهها و ملاکهاي نقد محتوايي احاديث مهدويت داشتند براي اينکه ما بتوانيم به ديدگاه متعادلي در نقد و بررسي برسيم، يعني نه اينکه افراط کنيم و هر آنچه که به عنوان متن روايت و حديث تلقي ميشود بدون هيچ بررسي بپذيريم و نه اينکه تفريط کنيم و به هر دليل ضعيفي روايات را کنار بگذاريم و رد کنيم، مناسب است که حضرتعالي نيز اشارهاي به روش نقد محتوايي احاديث مهدويت و مقدماتي که براي ورود به اين حوزه لازم است، داشته باشيد.

آقاي حسيني: براي ورود به مباحث حديثشناسي در حوزههاي مختلف معارف ديني آگاهي و تسلط کافي نسبت به اموري چند ضروري است و بدون اين آگاهيها پژوهشگر پژوهشي قرين موفقيت نخواهد داشت. اين امور عبارتند از:

1. دانستن تاريخ تدوين حديث شيعه. به اين معنا که پژوهشگر بداند در دورههاي مختلفي که اصحاب ائمه(ع) احاديث را از آنان فراگرفته و در مرحله بعد به نسلهاي ديگر انتقال دادهاند چه شرايطي حاکم بوده است. اعم از شرايط سياسي، اجتماعي، زير ساختهاي علمي مورد قبول اصحاب و گرايشهاي علمي و حديثشناختي آنان. همچنين بداند شرايط فرهنگي سياسي مؤلفان جوامع روايي ما چه ميزان در نحوة تنظيم و حتي حجم روايات و موضوعات آثار آنان تأثير داشته است.

2. آشنايي با تاريخ سياسي شيعه. بدون ترديد فضاي حاکم بر زندگي امامان ما و حتي امام باقر و امام صادق(ع) به گونهاي نبوده که امکان بيان همه معارف به شکل واضح براي آن بزرگواران فراهم بوده باشد. به همين لحاظ است که ما ميبينيم در پارهاي از مباحث امامت و از آن جمله مهدويت ما با نوعي اجمالگويي، رمزگويي و در پارهاي از اوقات با نهي صريح ائمه از بسط و گسترش بعضي از حقايق در مقطعي خاص مواجه هستيم.

توجه به اين امر در شناسايي واژهها و عبارتهايي که در کلام معصومين به کار گرفته شده و همچنين مفاهيمي که آن عبارات و واژهها به مخاطب القاء ميکردهاند، بسيار تأثيرگذار است.

به عنوان مثال به اين عبارت که از امام صادق(ع) نقل شده توجه کنيد: «يمصّون الثماد و يدعون النهر الاعظم» 5 . اين عبارت بياني است تمثيلي که معناي تحتاللفظي آن اين است: «مردم در سيراب کردن خود از نهر وسيع روي گردانند و به آبهايي که در گوشه و کنار جمع شده و از هيچ منبع جوششي برخوردار نيست بسنده ميکنند». اين عبارت در وراي معناي تحتاللفظي خود به يک بحران يا يک انحراف عام و فراگير در جامعه اسلامي آن روز اشاره دارد. اين مثال در خصوص تأثير فضا و شرايط بر واژهگزيني معصومين(ع) بود.

اين موضوع در مورد تدوينکنندگان مجموعههاي روايي نيز صادق است. مثلاً اگر به کتابالغيبة نعماني مينگريم و در احاديث آن به پژوهش مينشينيم هميشه بايد اين نکته را مدنظر داشته باشيم که فاصله بسيار نزديک مؤلف کتاب با شروع غيبت کبري و حاکميت عباسيان ممکن است در انتخاب گروهي از روايات توسط وي تأثير داشته باشد مخصوصاً رواياتي که به بيان نشانههاي ظهور ميپردازند.

3. توجه به پيوستگي و ارتباط احاديث با يکديگر در تفسير و تبيين مفاهيم وارد در آنها. چنانکه پيش از اين اشاره کردم، دو مفهوم «حجت» و «عالم» در تعداد زيادي از روايات ما به چشم ميخورد، ما با کنار هم قرار دادن اين مجموعه روايات و توجه به ويژگيهاي بيانشده در آنها ميتوانيم به تصويري از امام و امامت دست يابيم که به عقيده بنده در صورت بيان صحيح هر عاقلي را به خود جلب خواهد کرد. اين تأثيرگذاري در ديگر حوزهها نيز صادق است و نبايد از پژوهش همهجانبه غفلت کرد.

4. شناخت و توجه کامل به آموزههاي ديني، که آقاي طباطبايي به مصاديق جزيي و ريز آن اشاره فرمودند.



ادامه دارد

پي نوشتها:

1 . «جعل» در لغت به معناي ساختن، قرار دادن، نهادن، مبدل ساختن، ديگرگون

کردن و از حالتي به حالت ديگر درآوردن آمده است (ر.ک: علياکبر دهخدا،

لغتنامه، ج5، ص6835) و در اصطلاح علم حديث به معناي ساخت حديث دروغين

است، شايان ذکر است که در کتابهاي «علمالحديث» يا «علم الدراية» به جاي

اين واژه بيشتر از کلمه «وضع» استفاده ميشود. به حديث دروغين و حديثي

که راوي، خود آن را ساخته باشد، حديث مجعول يا موضوع ميگويند. (ر.ک: کاظم

مدير شانهچي، علمالحديث و درايةالحديث، ج2، ص89؛ سيدرضا مؤدب، ص113.

2 . معناي لغوي «تحريف» گردانيدن سخن و چيزي از جاي خود است و معناي

اصطلاحي آن کم و زياد کردن در سند يا متن حديث يا نهادن حرفي به جاي حرف

ديگر است. گاه به جاي اين اصطلاح از کلمه «تصحيف» استفاده ميشود. شايان

ذکر است که تحريف يا تصحيف گاه به صورت غير عمدي و به دليل اشتباه راوي

يا کساني که از کتابهاي حديثي نسخهبرداري کردهاند رخ ميدهد و گاه به

صورت عمدي با هدف تغيير در معناي حديث. به حديثي که در آن تحريف و تصحيف

رخ داده، محرَّف و مصَّحف ميگويند. (ر.ک: کاظم مدير شانهچي، همان، ص65 و

66؛ سيدرضا مؤدب، علمالحديث: پژوهشي در مصطلحالحديث يا علم الدراية، ص64 و

65).

3 . «تدليس» در لغت، پنهان کردن و پوشيدن عيب کالا بر خريدار معنا ميدهد.

(ر.ک: علياکبر دهخدا، همان، ج4، ص5737) و در اصطلاح علماي حديث به معناي

پوشاندن و مخفي کردن عيب حديث است. به اينگونه که راوي در سند حديث

عملي انجام دهد که موجب اعتبار آن شود؛ مانند اينکه راويان ضعيف را از سند

حديث حذف کند، يا از کسي روايت کند که او را نديده يا از او خبري نشنيده

است. به حديثي که در آن تدليس صورت گرفته، حديث «مدلَّس» ميگويند (ر.ک:

کاظم مدير شانهچي، همان، ص85؛ سيدرضا مؤدب، همان، ص105).

4 . «خبر» در يک دستهبندي کلي به خبر «متواتر» و «واحد» تقسيم ميشود. در

بيان وجه اين دستهبندي گفتهاند: «در هر طبقه ] از سلسله راويان [ خبر يا

به وسيلة افراد زيادي نقل شده ـ که معمولاً هماهنگي و اتفاق آنان بر دروغ

ممکن نيست ـ يا فقط يک يا چند نفر ـ که به خودي خود از گفته آنها علم به

مضمون خبر حاصل نميشود ـ آن را نقل کردهاند. قسم اول را خبر متواتر و دوم

را خبر واحد يا آحاد مينامند. (کاظم مدير شانهچي، همان، ج2، ص33). از آنجا

که خبر متواتر به خودي خود مفيد علم است هيچ ترديدي در حجيت و قابليت

استناد و استدلال به آننيست. اما در مورد حجيت خبر واحد بايد گفت که «خبر

واحد اگر همراه و محفوف به قرائتي باشد که صدور آن از معصوم را تثبيت کند

نزد تمام علما حجت است و به آن ميتوان استناد... ولي اگر فاقد قرائن مزبور

باشد جمعي آن را حجت ندانستهاند ولي اکثر علماي فريقين خبر واحد را ـ خبر

پارهاي از روايات که جعل و ساختگي ] بودن [ آن مظنون هستند ـ حجت

ميدانند» (همان، ج1، ص36-35). شايان ذکر است که کساني که خبر واحد را حجت

ميدانند خود به دو دسته تقسيم ميشوند: گروهي خبر واحدي را که راوي آن فرد

ثقه (راستگو و مورد اطمينان) باشد حجت ميدانند و گروهي خبر واحدي را ـ که

صرفنظر از رواي آن ـ اطمينانآور باشد و بتوان به نوعي اطمينان به صدور آن

پيدا کرد. خبر نوع اول را «خبرثقه» و خبر نوع دوم را خبر «موثوقبه» يا

«موثوقالصدور» ميگويند.

5 . محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج40، ص152.



سوتيترها :

اختلاف اصلي ما با اهل سنت در بحث غيبت است. ما معتديم امام مهدي(ع)

متولد شدهاند و در حال حاضر دوران غيبت را ميگذرانند و در زمان خاصي ظهور

ميکنند، اما سنيها معتقدند امام مهدي در همان عصري که ظهور ميکنند به دنيا

ميآيند