منجي موعود« و ما


 
اشاره :

در آخرين روزهاي بهمن ماه سال 82 (82/11/24) کنفرانس »موعود اديان« به همت مرکز اسلامي انگلستان و مشارکت نزديک »مرکز گفت وگوي اديان انگلستان« و »نمايندگي فرهنگي جمهوري اسلامي ايران« در شهر »لندن« برگزار شد.

در اين نشست صميمي که جمعي از صاحب نظران در اين موضوع از کشورهاي انگلستان، مصر، ايران و... به عنوان سخنران شرکت کرده بودند موضوعات مختلفي چون »منجي گرايي، مهدويت، موعود در آئين مسيحيت و...« مورد بحث و مطالعه واقع شد.

آقايان »سيدني شيپتون (مدير اجرايي مؤسسه مرکز گفت وگوي اديان انگلستان)، سر زيگموند استرانبرگ (رئيس بنياد گفت وگوي اديان)، مارکوس بري بروک (رئيس مرکز کليساي آکسفورد)، دکتر زکي بداوي از مصر و آيت اللَّه شيخ محسن اراکي (رئيس مرکز اسلامي انگلستان)، آيت اللَّه امامي کاشاني و اسماعيل شفيعي سروستاني (مدير مسؤول مؤسسه فرهنگي موعود) در زمره شرکت کنندگان اصلي و مدعو بودند.

کنفرانس در دو نوبت و به صورت مجزا با حضور جمعي از انديشمندان و فضلاي انگليسي، ايراني و پاکستاني برگزار شد.

مجموعه مقالات اين کنفرانس در قالب يک جلد کتاب از سوي مرکز اسلامي انگلستان منتشر خواهد شد.

برگزاري اين کنفرانس و طرح »موعود اديان« در يک کشور اروپايي حکايت از بروز حساسيت و تعلق خاطر عموم ملل به وقايع آخرالزمان دارد و ضرورت برنامه ريزي جدي مراکز فعال فرهنگي وابسته به جمهوري اسلامي را متذکر مي شود.

در حاشيه کنفرانس نيز گفت وگوها و نشستهاي جنبي سخنرانان و جلسات پرسش و پاسخ جلب نظر مي کرد.

موعود، ضمن قدرداني از برگزارکنندگان اين نشست فرهنگي، ضرورت انتشار مباحث ويژه مهدوي را به زبانهاي مختلف و با ادبيات مناسب متذکر مي شود.

آنچه درپي مي آيد خلاصه اي از متن سخنراني اسماعيل شفيعي سروستاني مدير مسؤول مجلات موعود و موعودجوان در کنفرانس مزبور است. اميد که مقبول طبع خوانندگان موعود واقع شود.ان شاءاللَّه

گفت وگو از »موعود اديان« و منجي آخرالزمان، گفت وگويي است ديرين، با عمري به درازاي خلقت انسان و سکناي او در عرصه خاک. اين تاريخ بلند از يک سو و اشتراک آن در ميان همه اقوام و ملل، از ديگرسو حکايت از ذاتي بودن اين معنا در نوع انسان دارد و شايد بتوان به مدد اين باور مشترک و انتظاري که مصاديق آن را در ميان آراء، اقوال و حتي اساطير اقوام مختلف ساکن در گستره زمين مي توان برشمرد انسان را »موجودي منتظر« تعريف کرد.

اين »موجود منتظر« که اتفاقاً همين تعريف او را از ساير موجودات متمايز ساخته است در گذار از شرايط مختلف تاريخي و فراز و نشيبهاي حيات همواره در تلاش براي گذار از »وضع موجود« و فراهم آوردن »وضعي مطلوب« گونه هاي مختلف »فرهنگها« و »تمدنها« را به نمايش گذارده است.

تولد و حيات »تمدنها« انعکاس اين تمناي بزرگ است چنانکه رويگرداني بشر از بسياري از فرهنگها، ايدئولوژيها، نظريه ها و... نيز نشان از آن دارد که هيچيک به تمامي قادر به ارضاي انسان و پاسخگويي به تمناي دروني او نبوده اند. به عبارت ديگر، انسان از همه آنچه که حقيقتاً نمي تواند پاسخگوي تمناي دستيابي او به »عدالت«، »آزادگي«، »اخلاق« و بهره مندي عادلانه از نعمتهاي خدا باشد، دست شسته و بر شاهراه انتظار چشم به آينده اي برتر دوخته است. جالب توجه آنکه همه مدعيان نجات بشر، سعادتمندي، رفاه و امنيت نيز با اشاره به همين »ميل و تمناي« مشترک، امکان ماندن، بهره کشي و سوء استفاده از طبيعت زلال و صاف انسانها را پيدا کرده اند.

»موعود اديان« نه يک پندار و يا خرافه و نه حاصل و محصول روزگار سخت زندگي و عکس العملهاي رواني و احساسي بلکه، واقعيتي است که ريشه در جان انسان دارد. از يک سو خرد انساني و از ديگر سو بيان مشترک همه پيامبران الهي، تمامي حکيمان فرزانه، قديسان آزاده و ادبيات همه اقوام و ملل اين نکته را تأييد کرده و بدان صحه مي گذارد. چه، هيچ انساني در شرايط طبيعي ضرورت دستيابي به عدالت سلامتي، رفاه، عدالت، امنيت و برخورداري مشترک از نعمتهاي عالم را منکر نمي شود، هيچ صاحب عقل و خردي نيز ضرورت تجربه کامل ترين رتبه و سطح از اينهمه نعمتها را رد نمي کند. چه، بدون ظهور و بروز اين درجه از کمال همه مجاهدتهاي انبيا، کوشش مصلحان و رشادت سلحشوران ابتر و رها مي ماند و يأس و نوميدي بر تمامي ساحتهاي اخلاقي و روحي سايه مي افکند و انسان به تمام معني از کارکرد حقيقي دور مي افتد. به آن مي ماند که کسي ظهور و بروز »کمال« در ثمره هاي زمين و گياهان و جانوران را منکر شود و آن را امري وهمي و غير واقعي فرض کند. از همينجاست که عرض مي کنم »انتظار فرا رسيدن روز مقدس ظهور موعود اديان«، انتظار فرا رسيدن روز کمال انسان است. موجودي که برتر و شايسته تر از همه نباتات و جانوران و اشرف آنها خلق شده است. اين معنا حامل قوي ترين انگيزه و پشتوانه بزرگ ترين اراده براي زيستن، سالم ماندن، مجاهده و تلاش براي بيرون راندن همه نشانه هاي تباهي از ساحت زندگي و مناسبات فردي و اجتماعي است. شايد از همين جهت و به دليل همين پتانسيل قوي است که همواره دشمنان بشر، استعمارگران و سرمايه داران طالب قدرت و سيطره، سعي در نفي و انکار اين ايده و ملوث ساختن آن با مفروضاتي بي پايه کرده اند تا حقيقت و واقعيتي بزرگ و انسان ساز را خرافه اي ضعيف جلوه گر سازند و از اين طريق امکان ادامه حيات و سيطره خود را فراهم نمايند.

جان مايه و »روح« همه آثار ماندگار فرهنگي، همه ادب و ادبيات سترگ و جاودان ملل، همه تابلوهاي نقاشان آرمانگرا و همه داستانهاي مانده از سلحشوران نام آور، مديون اين بخش از حقيقت آدمي است چنانکه همه آثاري که به نوعي اسبابِ ماندن در بي اخلاقي، دنياپرستي، ابتذال و دوري از معنا و معنويت را فراهم آورده اند محصول غفلت، غيبت و دوري جستن آگاهانه و ناآگاهانه از اين امرند.

آيا تقدس زاديي از عالم و آدم، غلبه ماترياليسم، اصالت يافتن سودپرستي و واماندگي انسان معاصر در بهره منديهاي صرفاً ماديِ جسمي و جنسي که جملگي طي چند قرن اخير موجبات بروز شکافهاي طبقاتي، بحرانهاي زيست محيطي، جنگهاي خانمانسوز، فاصله عميق ميان کشورهاي برخوردار و عقب مانده، توسعه فساد اخلاقي و امثال اينها را فراهم ساخته علتي جز غفلت از اين وجه از حقيقت و وجود انسان دارد؟

سکولاريزه کردن همه فرهنگها و تمدنهاي کهن و ارائه تفاسير صرفاً مادي از معتقدات اقوام و ملل و سلب حيثيت معنوي از انسان و طبيعت، همه اسباب لازم را براي خلع سلاح شدن انسان از معنا و معنويت و بي پناه ماندن او در وقت غلبه بحرانها و هوسها مهيا کرده است. از همين روست که انسانِ بي پناه معاصر، پناه آوردن به افيون و مواد تخديرکننده روان و يا تن دادن به ابتذال را پا به پاي جدالي خانمان برانداز براي دستيابي به ثروت و قدرت پيشه خود ساخته است تا شايد از اين طريق دمي بي خبري و يا آسودگي موقتي و البته آسيب پذير و ميرا را نصيب خود سازد.

اين امر همه شرايط لازم را براي بروز انفعال و تأثيرپذيري انسان معاصر فراهم کرده است؛ شرايطي که سود اصلي را نصيب شيطان، دجال صفتان و حاميان و مبلغان آنان ساخته و روحيه مقاومت، مجاهده و تلاش براي عدالتخواهي را تضعيف نموده است. روحيه اي که به تمامي در باور بزرگ به »موعود و منجي آخرالزمان« نهفته است. نويدي براي عدالت، آزادگي و امنيت فراگير.

اگر بخواهيم عصاره تمام آراء موجود درباره »منجي و موعود اديان« و آنچه را که جملگي منتظران موعود بر آن متفق اند، در چند کلمه خلاصه کنيم جز اين سه امر به دست نمي آيد:

رويکرد معنوي به عالم؛ عدالت فراگير و کوتاه شدن دست ابليس از همه ساحتهاي فکري، فرهنگي و مادي حيات انسان.

اين سه امر مهم امروزه در وجود انسانها مبدل به آرزو و ميل سرکوفته گشته است و اين در حالي است که فرهنگ و تمدن غربي با تکيه بر امانيسم، آمپريسم و ماترياليسم طي چهارصد سال اخير نه تنها موجب بروز رويکرد صرفاً مادي به عالم و تغيير همه تعاريف پذيرفته شده اديان درباره انسان، جهان و طبيعت شده؛ بلکه زمينه ظهور امپرياليسمي را فراهم آورده که فراموشي همه سنتهاي مقدس و باورهاي قلبي مشترک پيروان اديان را با خود دارد. گوئيا بي آنکه بخواهيم دست شيطان را بر همه تار و پود انسان، جهان و طبيعت آزاد گذاشته ايم و محصول اين آزادي دست شيطان چيزي جز بالا گرفتن آمار بيماريهاي بنيان کن، بحرانهاي زيست محيطي، فقر، فساد، ظلم و تنهايي انسان در عرصه زمين نيست.

اجازه مي خواهم از ذکر ارقام و آمار اين همه بحران دوري بجويم چه، نگاهي ساده به صحنه حيات مادي و فرهنگي انسان امروز و مراجعه به انبوه بانکهاي اطلاعاتي موجود، ما را رويارو با انواع آمارها و نمودارهايي مي سازد که گاه حجم آن موجب بروز يأس و ترس از آينده بشر مي شود.

شايد دريافت مشترک انسانها در وقت مشاهده اينهمه بحران، يأس از انواع ايدئولوژيهاي سياسي، اجتماعي و شکست بسياري از نظامهاي اجتماعي طي همه سالهاي قرن بيستم که با خود تنها وعده عدالت و بهروزي را داشتند حکايت از رويکردي نو و اتفاقي مقدس دارد. حادثه اي که وقوع آن جز با گذر انسان از دروازه خودپرستي و روي آوردن به آسمان ممکن نبوده و نيست.

اين رويکرد، همراه با اميد شيرين ديدار فصل رهايي انسان معاصر در اولين دهه از هزاره جديد به عالم معنا، آسمان و فرهنگ معنوي است. اين رويکرد را در ميان همه ملل و وجه مشخصي از آن را در چشم داشتن به »امر ظهور مقدس موعود آخرالزمان« که مورد توافق همه اديان ابراهيمي و غير آن است مي توان مشاهده کرد.

اين رويکرد اگر چه محصول همه عواملي است که پيش از آن ذکر شد، ليکن انعکاس اراده آسماني خالق هستي نيز هست چه، حسب سنت ماندگار هستي، »پايان شب سيه سپيد است« و بنا نيست که دوري از آنچه که بهجت آفرين، عدالت زا و امنيت بخش کامل است روزيِ مقدر و هميشگي انسان باشد.

بروز رويکردي نو به معنا و معنويت - به ويژه در غرب - طي دهه هاي اخير، خيزشهاي اجتماعي و سياسيِ متمايل به فرهنگهاي مذهبي و سنتي در ميان ملل شرقي و ظهور تمام قد بحران در مناسبات اقتصادي، سياسي و اجتماعي کشورهاي صنعتي، برخي نظريه پردازان را به ارائه فرضيه هايي واداشته که حکايت از غفلت بزرگ از ماهيت وقايع جاري در شرق و غرب عالم مي کند.

نظريه هايي همچون »پايان تاريخ« بر اين فرض استوار بود که بشر آخرين تجربه و کامل ترين آن را در تنظيم مناسبات فردي و اجتماعي فراروي خويش دارد، وضعي که مصداق کامل آن را در مدينه »ليبرال سرمايه داري« امريکا معرفي مي کنند. براساس اين نظريه ديگر نيازي به جنبش و کوشش براي تغيير و يا حتي اصلاح وضع موجود نيست و بشر ناگزير بايد همه عقربه ها را به سوي قطب اين مدينه تنظيم کند.

اين واقعه اگر چه برخي سياستمداران را مايل به تجربه »روشي متکي به قدرت« براي گسيل داشتن همه فرهنگها، تمدنها و ملل به سمت خاستگاه »ليبرال سرمايه داري« کرده اما، پوشيده نمانده است که جمله صاحبان خرد بر اين قول اتفاق نظر دارند که اين تجربه نه تنها کامل ترين و نهايي ترين تجربه نيست بلکه به دليل دورماندن آن از معنا و مفهوم حقيقي عدالت و غفلت آن از وجه باطني و سرشت مقدس انسان و طبيعت، با جهت گيري يکسويه محکوم به پذيرش شکست است که اگر جز اين باشد به »انتها رسيدن« خود سرآغاز انفعال، پوچي، تکرار شدن در خود و پايان فرصت زيستن در عرصه زمين است و البته با اين درک و معني مي توان از »پايان تاريخ« سخن گفت. پايان تاريخِ دوري از سرشت مقدس، پايان تاريخِ غفلت از عالم معني و معنويت، پايان تاريخِ متکي بر مادي گرايي صرف و پايان تاريخي که در ذات خود نطفه بحران، يأس، فقر و بي عدالتي را دارد.

اين پايان موجد شروعي نواست. صداي زنگ اين تاريخ نو را بسياري هوشمندانه شنيده اند. صداي اين زنگ در غرب طنين انداز است. تاريخي که نويد مهيا شدن صحن خانه هاي دل مردم سراسر جهان براي استقبال از »موعود و منجي آخرالزمان« را مي دهد.

اجازه مي خواهم در اين مجلس با شکوه که نام »موعود مقدس« بدان زيبايي خاصي بخشيده اعلام کنم اين فصل ديگر، فصل گفت وگو از »اراده معطوف به قدرت« و يا »اراده معطوف به ليبراليسم« نيست بلکه، فصل گفت وگو از »اراده معطوف به حق« است و اين اراده، تأييد آسماني را با خود دارد و قلب همه مردان و زنان صميمي جهان نيز فرا رسيدن اين فصل را گواهي مي دهد. آيا همين نشست صميمي، آن هم در يکي از بزرگ ترين پايتختهاي غربي؛ يعني لندن تأييدي براي اين سخن نيست؟!

نسيمي وزيدن گرفته که براي درک لحظات فرحبخش آن مي بايست در معرض آن قرار گرفت و همگان را بدان دعوت کرد، به عبارت زيباي انجيل:

کمرهاي خود را بسته، چراغهاي خود را افروخته بداريد مستعد باشيد؛ زيرا در ساعتي که گمان نمي بريد پسر انسان مي آيد. (لوقا35-40:12)

وزش اين نسيم جانبخش را همگان احساس مي کنند حتي آنان که تداوم آن را قرين با به هم ريختگي بساط شعبده و دروغ و سلطه خويش مي شناسند.

درک »پايان تاريخ« - البته تاريخ غرب - مخصوص نظريه پردازاني چون »تافلر«، »فوکوياما« و »هانتينگتون« و ديگران نيست چه، دوام و بقاي فرهنگ و تمدن غربي در گرو دريافتهاي نظري و فلسفي ويژه درباره عالم و آدم است که امروزه ضعف، نقصان، يک جانبه نگري آن و از جمله ناتواني اش در پاسخ گويي به همه آنچه مي تواند سعادت بشر را در پي داشته باشد آشکار شده است. بن بست فلسفي، ابتذال فرهنگي و عنان گسيختگي محصول اين تمدن؛ يعني »تکنولوژي« در کنار بحرانهاي فراگير نه تنها پايان اين تاريخ را اعلام مي دارد بلکه بازگشت نگاه انسان هزاره سوم به آسمان، معنا و معنويت خبر نزديکي تاريخ جديد را اعلام مي کند و اين همه را سياستمداران و سرمايه داران و ديگر طالبان استمرار سلطه و سيطره بر فرزندان انسان در اقصي نقاط جهان به خوبي درک کرده اند. شايد از همين روست که با تمامي قوا سعي در بهره جويي از اين وضع و به دست گرفتن ابتکار عمل کرده اند، آن هم با طرح موضوع »نزديکي ظهور منجي موعود« و ضرورت آمادگي براي استقبال از اين منجي آسماني و مصداق مشخص و پذيرفته شده آن در آئين مسيحيت؛ يعني عيسي(ع) شايد اين بخش از سخن من عجيب به نظر برسد اما، ما با واقعيتي انکارناپذير روبروئيم. واقعيتي که درک آن بدون آگاهي از »اخبار آخرالزمان« - که جملگي شما عزيزان در سطوح مختلف از آن اطلاع داريد - ممکن نيست. در گوشه و کنار جهان، به ويژه طي يک دو دهه گذشته و اوج گيري آن در سالهاي اخير و همزمان با بروز خطمشي کلان سياست خارجي امريکا که امروزه همه قدرت نظامي و اقتصادي را نيز با خود همراه ساخته است.

آيا ساخت صدها فيلم سينمايي با سرمايه هاي کلان هاليوود که عموماً موضوعاتي چون آخرالزمان، ظهور منجي، آرماگدون و ديگر مضامين مربوط به »فرهنگ موعودي« را دستمايه اصلي کار خود قرار داده اند اتفاقي ساده و يا بهانه اي براي فروش فيلمها و جلب تماشاگر مي شناسيد؟!

امروزه صدها پايگاه اطلاع رساني موضوع پيشگوئيهاي آخرالزمان را اساس همه تحليلها و تفسيرهاي خود درباره رخدادهاي سياسي، اقتصادي، نظامي و حتي اجتماعي جهان قرار داده اند و با متمرکز ساختن همه اين مباحث در حوزه جغرافياي سياسي و فرهنگي خاورميانه و به ويژه فلسطين، سعي در القاي اين معنا دارند که ظهور حضرت عيسي(ع) نزديک است.

سياستمداران جوياي قدرت نيز همه قواي خود را مصروف به حرکت درآوردن ماشين نظامي و مسلح خود در جاده اي ساخته اند که رسانه هاي جمعي، سينماي هاليوود و تحليل گران سياسي - اجتماعي آن را هموار مي نمايند. آيا از کنار تصرف بين النهرين (عراق)، حمايت تام و تمام از دولتي که بيت المقدس را محصور ساخته و کين ورزي با مسلمين و محور شرارت دانستن آنان به سادگي مي توان گذشت و رويکرد پيروان »مسيحيت صهيونيستي« را به موضوع پيشگوئيها، جنگ آرماگدون، ظهور عيسي(ع)، بناي هيکل سليمان و... را مزاحي ساده فرض کرد؟!

مگر جز اين است که امروزه برگزيده ترين اعضاي هيأت حاکمه امريکا و از جمله شخص »رئيس جمهور« در زمره هواداران جدي جريان مسيحيت صهيونيستي هستند و حتي خود را مطابق سنت اين جريان در زمره »مسيحيان دوباره تولد يافته« مي شناسند.

نگاهي ساده به برنامه هاي دائمي »کليساهاي اوانجيلي« که با حضور دائمي مرداني چون »پت رابرتسون« و »جري فالويل« و حمايت آنان اداره مي شوند بسياري از قضايا را روشن مي سازد.

مي خواهم عرض کنم که امروزه يکي از مهم ترين موضوعات و البته مشترک ميان همه ما که از »موعود اديان« سخن به ميان مي آوريم دستمايه حرکتهاي سازمان يافته سياستمداران، سرمايه داران مدينه ليبرال سرمايه داري امريکا قرار گرفته است، چنانکه بزرگ ترين استراتژيهاي فرهنگي، اقتصادي، سياسي و حتي نظامي به اتکاء آن تنظيم شده و به اجرا درآمده است.

زمينه سازي براي ظهور منجي موعود، چنانکه همه اديان و اقوام با صميميت از آن گفت وگو مي کنند و از رحمت، شفقت، لطف، نوازش، انسان دوستي، نورانيت، نجات بخشي و ظلم ستيزي او ياد مي کنند در وظيفه کساني وارد شده که از خشونت، بي مهري، کين ورزي، بحران سازي و بي عدالتي در عرصه فرهنگ و تمدن مردم به دورند. آنانکه مانند همه خستگان و مستضعفان براي فرا رسيدن منجي از آسمان دست بلند کرده و از دل و جان براي آمدنش لحظه شماري مي کنند.

برما و همه کساني که به نوعي مشتاق گفت وگو از »موعود اديان« و منجي آخرالزمانيم ضروري است که به حقيقت دريابيم در کجاي تاريخ و در چه نقطه عطف مهمي از آن به سر مي بريم؟

ما ناگزيريم عشق به »منجي موعود« را که تاريخ آينده همه ملتهاي صميمي، مظلوم و دردمند را مي سازد در گوش فرزندانمان بخوانيم تا اين عشق آنان را براي تاريخي که متعلق به آنهاست مهيا کند و از گرفتار آمدن در دامهاي گسترده ابليس در امان نگه دارد.

ما ناگزيريم بدانيم »دجال«، آنتي کريست و آنکه همه امکانات، فرصتها و ادوات را وسيله نشر تباهي اخلاقي، بي عدالتي، سلطه جويي، در عصرما و در وقت ظهور منجي موعود قرار مي دهد چگونه خود را مي نماياند، و چگونه عمل مي کند؟ مبادا که مصاديقش را از ياد ببريم. ما ناگزيريم بدانيم که آن منجي موعود با لبخندي بر لب، دستهايي گشاده و سخاوتمند، و با چشماني مهربان براي همراهي با همه مظلومان و مستضعفان مي آيد و نيازمند حمايت هيچ شمشير و سلاحي که خون مظلومان و بندگان خداوند را بر تيغه خود دارد نيست. چه، همگان مي دانند که از سياهي نور و از ظلم عدالت زاده نمي شود. ما ناگزيريم خود را براي آمدنش مهيا کنيم مبادا که بيايد و ما را خفته ببيند. چنانکه راضي و اميدوار به اين کلام پيامبر اسلام(ص) هستيم که فرمود:

مردي از اهل بيت من خروج مي کند و خدا برکت خود را به سبب او از آسمان نازل مي فرمايد و برکات زمين را به سبب او ظاهر مي نمايد و زمين را پر از عدل مي نمايد بعد از آنکه پرشده باشد از ظلم و جور. والسلام