مهدويت از ديدگاه دين پژوهان و اسلام شناسان غربي(3)



اشاره:

تحقيق در زمينه مهدويت و همچنين تبليغ فرهنگ آن، ابعاد گوناگوني را در بر مي گيرد که از آن جمله است بررسي مهدويت از منظر دين پژوهان ، اسلام شناسان و شيعه شناسان غربي تا هم نسبت به رويکردها و روشهاي علمي تحليلي اين دانشمندان نسبت به مسأله مهدويت شناخت تفصيلي پيدا کرده باشيم و هم از سوي ديگر اين شناخت خود زمينه اي باشد براي تبليغ کارآمد و شناساندن به روز شخصيت حقيقي آن وجود بزرگوار و تمدن غرب.

با اين نيت بود که کليه دائره المعارف هاي تخصصي موجود در زمينه هاي اسلام ، دين يهوديت و مسيحيت را با دقت و وسواس تمام مورد بررسي قرار داديم و مدخل هاي مربوط به موضوع مهدويت را از آنها استخراج نموديم تا بدين ترتيب در کمترين حجم ممکن، فشرده ترين ، جديدترين و معتبرترين تئوري ها و تحليل هاي علماي غربي را در باب مهدويت ارائه کرده باشيم. در اين مقاله ، سومين و آخرين قسمت مدخل مهدويت را که از دائره المعارف دين ويراسته مير چاالياده ، برگزيده شده است به خوانندگان گرامي تقديم مي داريم.

لازم به يادآوري است آنچه در اينجا آورده مي شود انديشه کوتاه و يا غلط دين پژوهان غربي در باب مهدويت از منظر اسلامي و يا شيعي است و پرواضح است که تکيه آنها بر منابع اهل سنت و اطلاعات ناقص و محدود آنها از شيعه اماميه است. اين مقاله و امثال آنها به وضوح نشان دهنده دو نکته مهم است. يکي اينکه فرهيختگان و دانشمندان غربي منابعي از شيعه در دسترس ندارند و اگر چيزي هست برخي منابع اهل سنت است . ديگر اينکه علما وحوزه هاي شيعي براي معرفي شيعه و مباني اعتقادي آن به فرهيختگان و دانشمندان جهان ، چه مسئوليت سنگيني پيش رو دارند.

مقدمه

مدخل مهدويت در دائره المعارف دين وارسته ميرچاالياده مشتمل بر سه مقاله است که عبارتند از:

1- نگاه اجمالي.

2- مسيحا باوري در دين يهود.

3- مهدويت در اسلام.

مقاله اول (انتشار يافته در مشاره 6 فصلنامه) مروري بين فرهنگي بر مفهوم و عقيدة مسيحا باوري در اديان مختلف به ويژه د رمسيحيت بود. مقاله دوم (انتشار يافته در شماره 7 فصلنامه) به يقين مسيحا باوري در سنت يهود پرداخت ومقاله سوم که هم اکنون پيش روي شماست به ترسيم سيماي مهدويت در اسلام از منظراسلام شناسان غربي مي پردازد.

ديدگاه دانشمندان و دين شناسان غربي نسبت به ويژگي هاي حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه) تاحدود زيادي متأثر از متون غيبت، تاريخ زندگي ايشان و به طور کلي ديدگاه شيعه ي دوازده امامي نسبت به آن حضرت، آشنايي کاملي نداشته اند، همچنان که در قسمت کتابشناسي اين مقاله ملاحظه مي شود ، در اکثر برداشت ها کتب غير اصلي و دست دوم، ملاک قضاوت بوده اند و نويسنده ي بخش سوم مقاله (مهدويت در اسلام) در ابتداي کتاب شناسي خود تذکر مي دهد که هيچ مطالعه ي جامعي را در خصوص کل موضوعات مربوط به حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه) ونهضت هاي تاريخي نيافته، تنها دو کتاب را مي تواند به عنوان منابعي مهم در خصوص ظهور اوليه ، سابقه و توسعة ديدگاه حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه) در نهضت هاي شيعه ، معرفي نمايد.

اول، کتاب «آغاز مهدويت» اثر ژان اولاف بليج فلدت؛ و دوم، کتاب «مهدويت در اسلام: ايده مهدي در شيعة دوازده امامي» اثر عبدالعزيز ساشادينا.

واضح است که منظور اصلي از ترجمه اين مقاله و ساير مقالاتي که در دائره المعارف هاي معتبر غربي در مورد حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه) به قلم بزرگترين دين شناسان و اسلام شناسان غربي نگارش يافته، صرفاً آشنايي با ديدگاه و نگرش آنان نسبت به وجود عزيز است نه تأييد کامل عقايد و کج فکري هاي آن دانشمندان. لذا ترجمه اين نوع مقالات مي تواند زمينه اي براي شناخت هر چه دقيق تر عقايد بزرگان شيعه شناسي غرب در مورد حضرت فراهم آورد تا اين شناخت، خودمبنايي براي تبليغ صحيح و شناساندن شخصيت حقيقي آن امام عزيز به مردم و انديشمندان ديار غرب باشد. ان شاء الله.

مهدويت در اسلام

شخصيت اسلامي مهدي - به معني «هدايت شده» يا «هدايت شده از سوي خداوند» (اين واژه ريشه عربي دارد و وجه مجهول فعل هدي به معني «هدايت کردن» است) اشتراکات زيادي با تجربه ي مسيحايي يهودي - مسيحي سابق دارد .انتظار پيامبري از سوي خداوند در آخر زمان، در تاريخ اسلام به اندازة تاريخ اديان نقش مهمي داشته است. اما به عنوان يک پديدة کلي اسلامي ، عقايد مربوط به مهدي را نمي توان صرفاً به لحاظ فرجام شناختي به طور کامل درک کرد ومقايسه با مسيحا باوري يهود يا مفهوم مربوط به بازگشت مجدد عيسي مسيح در مسيحيت ، پيچيدگي آن را در بافت اسلامي حل نمي کند. ضمناً نبايد آن را غير متعارف و متعلق به يک فرقه و صرفاً بازتاب ديدگاه هاي افراطي دانست. اميدهاي مسيحايي بخشي از روند نخستين جامعه اسلامي در شکل دهي خود بود و در تقسيم مسلمانان به دو شاخه بزرگ رقيب، نقش داشت. از آن خود کردن مجموعه اسطوره هاي مسيحايي توسط اسلام نقش مهمي را در محيط هاي مختلف فرهنگي ، ايدئولوژيکي ايفا نموده ، به عنوان عاملي بنيادي در جنبشهاي اصلاح طلبانه و احياگر، حوزه هاي علميه ، و تعاليم فلسفي عمل کرده است.



نخستين نمود اسطوره مهدي

گرايش مسيحايي آشکار در اسلام نوظهور را مي توان با روحيه پر شور اميد به مهدي دريافت، روحيه اي که طي قرون پنجم و ششم ميلادي بر خاور نزديک سايه افکنده ، تحت هيجان شناختي مذکور در قرآن، به سوي آخرتي آرماني گرا تقويت شده بود. تأکيد فراوان قرآن بر موضوع روز قيامت، علائم زمان1 و پاداش صالحان و عذاب بدکاران، باعث برانگيختن وجه ادبي و رواني مکاشفه گرايي مي گردد. در دوره اي که بلافاصله به روز قيامت منتهي مي شود،نشانه هاي تهديدآميزي از بي نظمي در عالم رخ مي دهد که عبارت است از: دود درهم يا تاريک بي شکل ، بيرون آمدن چهارپايان (الدابه) از زمين، طلوع آفتاب از غرب و اختلالات مختلف مربوط به ستارگان . تمام اينها باعث مي شود که انسان ها در نقطة نهايي گرد هم آيند. دجال (مسيح دروغين) و اقوام يأجوج و مأجوج نيز در آنجا جمع مي شوند که بيانگر دورة استثنايي خاصي از وحشت و ترس است.

واژة مهدي در هيچ کجاي قرآن به کار نرفته است، اگر چه مفهوم هدايت الهي يکي از بنيادي ترين اصول بديهي اين کتاب را تشکيل مي دهد و به اين تعليم قرآن مربوط مي شود که هدايت الهي براي مؤمنين با رهنمون شدن غير مؤمنان به سوي گمراهي توسط خداوند مساوي است. از اين رو در سوره ي 18 آيه ي 17 آمده است: «کسي که خداوند او را هدايت کند، تنها هدايت شدة واقعي است ]المهتدي ، وجه وصفي صيغة هشتم هدي است[ ، اما کسي که ]خداوند[ او را به گمراهي رهنمون کند، هيچ پشتيباني براي هدايت به راه راست نخواهد داشت. «هر چند قرآن با بياني قوي به مسأله نجات بشر اشاره نمي کند، اما توجه عميقي به گرفتاري انسان واينکه چگونه مي توانيم از آن رهايي يابيم، يا در اصطلاح خاص اسلامي ، چگونه مي توانيم بر آن فائق شويم، در رديف افراد مفوق قرار گيريم و مشمول هدايت نجات بخش (هدي ، هدايه) واقع شده ، در نتيجه دچار خسران نگرديم، دارد.

از جمله تصوراتي، که با اين مفاهيم در ارتباط است، آن است که جامعة مقدس ذاتاً با خدا و پيامبر او ارتباط دارد. با توجه به اينکه برخي مسيحيان و يهوديان در عربستان پيش بيني کرده بودند که به زودي پيامبري ظهور خواهد کرد که خبر از معاد و آخرت خواهد داد (سورة 2 آيه 89) و جامعة خاص آنها را تأييد خواهد نمود و با توجه به اينکه گونه شناسي مسيحا باوري در خاور نزديک به عنوان پشتيباني براي مشروعيت امپراطوري يا پادشاهي (به ويژه امپراطور بيزانس، نجاشي حبشه، و پادشاه يهودي ذونُواس در يمن) به کار رفته بود، اين ادعاي مسلمانان که محمد(صل الله عليه و اله) آخرين حلقه در زنجيرة نبوت و «خاتم» پيامبران است، ممکن است در اصل به معناي مسيحايي درک شده باشد. افزون بر اين نکته، موضع و نقشي است که محمد(صل الله عليه و اله) به عنوان راهنماي الهي جامعة تازه تشکيل يافتة خود به عهده گرفته، آن را با نوعي رسالت تاريخي جهان شمول و با اصرار پر تکاپو بر اهميت جهاني آن القا نموده است. پس از رحلت او ، مملکت در حال گسترش اسلامي بايد معضل ماهيت هدايت آمرانه را تحت تأثير وقايع تعيين کننده متوالي حل مي کرد. طي دو قرن نخست (قرن هفتم وهشتم ميلادي) دو گرايش بنيادي به وجود آمد: شيعه که معتقد به ضرورت ادامة جاذبة رهبري نبوي در مسير سلالة محمد از طريق منصب امامت بود و اکثريت سني که طرفدار منصب خلافت به عنوان جانشين مشروع رهبري پيامبر بودند و در عين حال عموماً جاذبة رهبري معنوي و ديني را از خليفه سلب کردند و ترجيح دادند که خود قرآن را مرجع و راهنماي خود به عنوان مبناي احکام قضايي و ديني قرار دهند.

شخصيت مهدي در پي تحولات ديني - سياسي ظهور کرد، تحولاتي که در فاصلة بين قتل عثمان، خليفة سوم، در سال 35 پس از هجرت ؛ 655 ميلادي ، و شهادت حسين(عليه السلام) ، نوة محمد(صل الله عليه و اله) و پسر علي بن ابيطالب(عليه السلام) ، پسر عمو و داماد محمد(صل الله عليه و اله)، پس از يک ربع قرن اتفاق افتاد. اعتقاد به مهدي به عنوان منجي منتظَر بايد از ميان گروههاي جاه طلب و ناآرام عرب که حامي ادعاهاي علويان در خصوص رهبري مشروع جامعه بودند برخاسته باشد، همچنين از مجموعة خاصي از شرايط اجتماعي - سياسي همراه با تفسيري متفاوت از وحي اسلامي ناشي شده باشد. اين نوع معنويت فوق العاده که با قديمي ترين اعتقادات در بارة ظهور مهدي مربوط است، نمي تواند به طور ناگهاني وارد تفکر اسلامي شده باشد، بلکه خود اين واژه، در مفهوم «هدايت شده از سوي خداوند» ، نخستين بار در 686 ميلادي با شورش شيعي مختار در کوفه ظاهر شد. او تبليغاتي را براي محمد بن حنفيه ، سومين پسر بازمانده از علي(عليه السلام) به راه انداخت. جنبشي که مختار پايه گذار آن بود وکيسانيه نام داشت، باعث رواج تعدادي از ابعاد ديني نظرية شيعه در باره امام از قبيل تعيين صريح امام(نص) و غيبت و بازگشت امام منتظَر يا مهدي بود. ]به مدخل امامت و غيبت مراجعه کنيد.[



ظهور اسطوره مهدي در ميان شيعه

ويژگي تفکر خاص مکاشفه اي کيسانيه و گروه بنديهاي مرتبط با آن، گرايش انقلابي و تمايل آن به سوي نوعي آرمان گرايي افراطي بود که در اصل مهدي پنهان شده و متضمن انتقام جويي و خواسته هاي مشخص سياسي بود. مهدي، شخصيتي فرجام شناختي و پيشگويانه تلقي مي شد که از معرض ديد بشري ناپديد شده و تا زمان ظهور مجدد و مورد انتظار خود به گونه اي معجزه آسا در وضعيتي شبيه به بهشت زندگي مي کند؛ طبق روايتي پيشگويانه، در آن زمان او ارتش صالحان را رهبري خواهد کرد و ماجراي مخوف آخرالزمان را به راه خواهد انداخت، «زمين پر از عدل و برابري مي شود همانگونه که در حال حاضر پر از بي عدالتي و ظلم است». او، هم به عنوان منتقم ظلمهاي وارده بر شيعه عمل مي کند و هم پيام آور حکومت ديني نهايي بر روي زمين خواهد بود . در آن زمان افراد شرور و ظالم به مجازات خواهند رسيد و به دنبال آن دوران حکومت سعادتمند توأم با تکامل اجتماعي وديني قبل از روز قيامت آغاز مي شود . مهدي را با حوادثي مرتبط مي دانستند که به اعتقاد آنها خداوند قبل از روز قيامت مقرر و پيشگويي کرده بود و در قرآن از آنها به عنوان نشانه هاي آخرالزان تعبير شده بود.

جالب است که کيسانيه قائل به شباهت آشکاري بين شخص امام خود با مهدي ونقشي عيسي به گونه اي که در قرآن ترسيم شده بودند. عليرغم اين واقعيت که نمي توان گفت قرآن عيسي را مسيح موعود مي داند، در سنت اسلامي بازگشت مجدد او به عنوان يکي از نشانه هاي زمان قيامت پذيرفته شده است (به سوره 4 آيه 159 و سوره 43 آيه 61 مراجعه کنيد.) و در تفاسير اوليه ي اسلامي صعود روحاني2 جسم او به آسمانها و نهايتاً رحلت او پس از بازگشت کاملاً پذيرفته شده است. بين شخصيت مهدي و ماجراي مربوط به آخرالزمان که او به راه مي اندازد و ماجراي احيا که از قبل در ارتباط با بازگشت مجدد عيسي مطرح شده بود، نوعي ادغام يا تلفيق آشکار وجود دارد. سوابق مختلف در يهود يا مسيحيت در بارة شخصيت مهدي که برخي علما مطرح کرده اند همگي فاقد قطعيت هستند (مانند بازگشت الياس نبي ، افرايم مسيح، اصطلاح مسيح شناسي نسطوري تحت عنوان مُهديا که شايد به محمد اطلاق شده باشد)، با وجود اين تأثير غير قابل انکار ايده هاي ديني در رابطه با شخصيت هاي فرجام شناختي و پيشگويانه اوليه بر جاي مانده است. اين ميراث با حوادث واقعي تلفيق گرديد و باعث شکل گيري خودآگاهي شيعة اوليه و ايجاد اين مفاهيم توسط آنها گرديد.

در جنبش هاي گسترده تر شيعي طي سه قرن اول اسلام، عنوان مهدي مکرراً به وسيلة مدعيان مختلف از علويان به کار مي رفت. از قبيل محمد نفس زکيه از خاندان حسن که رهبري شورشي ناکام عليه منصور ، خليفة عباسي ، در سال 758 را بر عهده داشت، يا مانند عبيدالله بنيانگذار سلسلة اسماعيليه فاطمي در افريقاي شمالي در سال 909؛ اين عنوان به وسيله خليفة عباسي المهدي (دوران حکومت 775 785) عنواني حکومتي پذيرفته شد.

اگر چه نخست گروه هاي انقلابي که مثل قارچ از کيسانيه بيرون مي آمدند اين اصطلاح را به کار مي بردند، جناح ديگري از شيعه که کمتر از آن گروهها رسميت نداشتند و علويان حسيني (خاندان دوازده امام) مظهر آنها بودند، انتظار منجي آينده را محور تعاليم خود قرار دادند. اما خاندان امامان حسيني در هيچ جنبش سياسي علناً طرفدار عصر طلايي يا معتقد به ظهور مسيحيت شرکت نداشتند و به نظر مي رسد از کاربرد واژة مهدي به عنوان لقبي براي خود، خودداري مي نمودند ودرعوض به واژة امام يا قائم («ايستاده»، کسي که قيام خواهد کرد) ، يا هادي المهتدين (راهنماي کساني که به درستي هدايت شده اند) اشاره مي کردند. با توجه به اين واقعيت که هر مدعي امامت که پيروان او اعتقاد به غيبت و بازگشت او داشتند، مي توانست مهدي بالقوه يا بالفعل تلقي گردد، احتمالاً در اين دورة اوليه، مفهوم امام و مهدي تا حدودي با هم ، هم پوشي داشتند. گروههاي افراطي شيعه در عراق تا اوايل قرن هشتم ميلادي شاهد موجي از فعاليت ديني نظري بودند. ارتباط آنها با سنت هاي قديمي تر عرفاني ، رهباني ، و تصوف، مبهم است اما پيامدهاي مهمي براي شناخت آنها از امام و در نتيجه براي شخصيت مهدي در پي داشت. عقايدي در رابطه با معصوم بودن امام مهدي، دانش فوق طبيعي او ، نحوة وجود معراجي او، قدرت شفاعت، بخشش گناه او ، و عظمت و حقانيت آيندة او به وجود آمد و سرانجام در بين بزرگترين جمعيت شيعه يعني شيعه دوازده امامي ، به عنوان جزء لازم شخصيت مهدي پذيرفته شد. اين سلسلة متوالي مامان در برابر تمايل گروههاي رقيب براي «توقف» بر سر امامي خاص و انتظار ظهور مجدد او به عنوان مهدي و در برابر شاخه هاي فرعي شيعه که شماري از مدعيان مسيحايي را در بر مي گرفت که ويژگي پيش گويي گرايي شيعه افراطي بود تا زمان رحلت امام يازدهم، حسن عسکري، در سال 874 ، مقاومت نمودند. سپس اعلام کردند که پسر اين امام ، زنده اما غايب است و تا زمان بازگشت قريب الوقوع او، ارتباط با او از طريق مجموعه اي از نمايندگان (چهار نائب در زمان غيبت صغري) امکان پذير بود. پس از سال 941، فقهاي دانشمند و برجستة شيعة دوازده امامي غيبت کامل امام دوازدهم يا امام غايب تحت عنوان مهدي را تا زمان بازگشت او در آخرالزمان پذيرفتند، به اين ترتيب دورة غيبت کبري آغاز شد که هنوز هم ادامه دارد. اين تصميم بيانگر انتخاب موضع شيعه افراطي در بارة مهدي بود که خاندان حسين قبلاً آن را رد کرده بودند، اما هم اکنون بر بسط تصويري معنوي تر از مهدي بر اساس اعتقاد به يک شخص رهايي بخش تأکيد داشتند. اين اعتقاد با آداب خاص عبادي و ديني که خاص شيعه ي دوازده امامي بود تقويت شد و با الهيات خاص آنها در مورد عدم توارث ، شهادت و رنج صالحين رواج يافت. (به مدخل آيين شيعه مراجعه کنيد.)

شخصيت مهدي(عجل الله تعالي فرجه) در تاريخ

ويژگيهاي اصلي اسطوره مهدي از زمان نخستين ظهور آن تغيير محسوسي نکرده است . مهدي در زمان هرج ومرج و آشوب قبل از آخرالزمان ظهور خواهدکرد، زماني که مشخصة آن اغتشاش و تفرقه (در عربي فتنه گفته مي شود، که تحت اللفظي به معني «امتحان» ، «اختلاف» است ) است که نشانة امتحان نهايي انسان ها به وسيلة خداوند است، و شورش ها يا فتنه انگيزي ها (ملاحم) باعث شقاق و اختلاف مي گردد . اين دورة طولاني تباهي اجتماعي و سياسي منجر به تسلط شرارت ، دروغ و بي عدالتي در حوزه هاي اجتماعي و طبيعي مي شود. اين آشفتگي به عنوان آزمايش خلوص مؤمنيني که باقي مي مانند محسوب مي شود. در مرحلة نهايي اين فرايند، مهدي بار ديگر ظهور خواهد کرد تا دورةجديدي از احيا را به وجود آورد و صحت وحي الهي را بار ديگر اثبات نمايد. اين امر با احياي عدالت سابق از طريق تأسيس مجدد دين وجامعة اسلامي انعطاف پذير (يعني شکلي از حکومت) در يک عصر طلايي کوتاه مدت مياني، تحقق خواهد يافت. برخي شرح ها بازگشت او را در روز عاشورا، دهم محرم، به مکه

مي دانند که از آنجا به کوفه مي رود تا به همراهي ارتشي از مؤمنين خشم و عقاب الهي را تحقق بخشد. پيش از رحلت با کمک سپاهي فرشته خو و به ياري عيسي که بازگشته است، به مدت هفت يا هفتاد سال حکومت خواهد کرد.

در رهبري جاذبه آيين شيعه، هويت مهدي (اگر چه غايب است) شناخته شده است، و فقط زمان بازگشت او معلوم نيست، زيرا اعتقاد به مهدي عبارت است از بازگشت امام غايب يا صاحب الزمان، اما برخي مسلمانان سني مي گويند هيچ کس نمي تواند هويت مهدي را بشناسد تا اينکه اوعملاً ظهور نمايد ومطالبات خود را اعلام نمايد، حال آنکه ديگران نقش مهدي را فقط تا حد عيسي محدود مي کنند. او مانند انساني عادي ظهور مي کند که کار او مانند يک اصلاح گر يا فاتح است. اگر چه برخي از سني ها قبول دارند که مهدي در خفاست، اما اين غيبت را فوق طبيعي نمي دانند. گاه متکلمين سني کل اعتقاد به مهدي را با چنان احتياط و ترديدي مورد توجه قرار مي دهند که عنوان يا نقش او را ناديده مي گيرند و اين روند، امروز جريان تجديد شده اي به خود گرفته است. دو مجموعه از چهار مجموعه اصلي روايي سني، يعني مجموعة بخاري ومسلم، هيچ اشاره اي به مهدي نکرده اند و غزالي (متوفي: 1111) متکلم برجسته ، در اثر ممتاز خود تحت عنوان احياء علوم الدين هيچ بحثي از او به ميان نياورده، فقط به علائم الساعه در قرآن اشاره کرده است. اما سني ها اعتقاد کلي مسلمانان به تجديد کننده يا اصلاح گر (مجدد) را که در هر قرن د رگوشه اي از جهان اسلام ظهور مي کند و نقش او به عنوان احياگر دين وتقويت جامعه تا حدودي مانند نقشي است که به مهدي واگذار شده است قبول دارند. اعتقاد به مهدي در قلوب توده هاي مسلمان زنده نگاه داشته شده است، به طوري که هنگام بروز مشکلي خاص به خاطر سلطة بيگانه يا بي ثباتي اجتماعي، اين اعتقاد بلافاصله فعال مي شود و مردم بازگشت قريب الوقوع او را براي اصلاح تاريخ انتظار مي کشند. گرايش ديرينه و ريشه دار به چشم انداز نبوت در تاريخ پيشگويي شده و چشم انداز تاريخ در نبوت تحقق يافته، و مجموعه اسطوره هاي انباشته شده پيرامون مهدي ، توأم با آرماني ساختن تاريخ آغازين جامعه اسلامي به عنوان الگوي نخستين براي ماجراي مقدس آخرالزمان که در وجدان مسلمانان جاي داده شده است، باعث شد مفهوم مهدي که در بين سني ها به طور ناقص تعريف شده بود، با موقعيت موجود هماهنگ گردد، يا طوري تنظيم گردد که يک داوطلب مناسب بتواند خود را مهدي منتظَر اعلام کند.

موارد بسياري در تاريخ اسلام در خصوص مدعيان مهدي وجود دارد که بر آن بوده اند تا نظم سياسي موجود را به چالش کشيده ، به زور سلاح آن را سرنگون کنند. جنبش هاي مهدي به ندرت توانسته اند به موفقيت سياسي واقعي دست يابند ، جز آنکه توانسته اند پايه اي را بر اساس وفاداري هاي قبيله اي موجود ، بر اساس مفهوم روستايي يا اندکي شهري از خلع يد يا واگذاري ، يا بر اساس الگوهايي از مخالفت اجتماعي - سياسي بنيان نهند. چند عامل در ظهور شخصيت هاي الهام گرفته از مسيحا دخالت داشته است. سنت اعتقاد به عصر طلايي به عنوان ابزاري مناسب براي مخالفت اجتماعي و مخالفت ديني از همان ابتدا در تاريخ اسلام وجود داشته است. عامل ديگر که هنوز نيز بسيار مؤثر است، وضعيت پويا و به لحاظ معنوي ستيزه جوي آگاهي و ايدئولوژي اسلامي توأم با تعريف خود به عنوان نظام نجات بخش جهان شمول و نهايي است. به طور کلي ، جنبشهاي موفق، سه مرحلة متوالي را پشت سر مي گذارند:

1) ابتدا، تبليغ وسيع نوعي احياگري اسلامي با هدف کسب حمايت در ميان افراد ناراضي و محروم.

2) ايجاد سازماني نظامي براي انجام تبليغات مربوط به مطالبات آن و ريسک هاي نظامي به وسيلة افزايش طرفداران.

3) ظهور يک دولت سرزميني که آرمانهاي ديني آن به تدريج کهنه مي شود.

اين تومارت3 (متوفي 1130) که کار خود را به عنوان يک اصلاح گر اخلاقي آغاز کرد، امپراطوري المهاد4 را بنيان نهاد که در اوج خود درسراسر آفريقاي شمالي گسترش يافت، يعني از منطقه اي که هم اکنون مراکش وفز5 در مغرب تا تونس و تري پوليتانيا را در بر مي گيرد. ادعاي مهدي بودن او علاوه بر ادعاي برخورداري از اصل و نسب علوي ودارا بودن نشانه هاي مشروعيت علويان از قبيل شمشير پيامبر، با اعتقادات کلامي سرسختانه سني و رياضت شديد همراه بود. برداشت او از مهدي وخليفه حاکي از تأکيد بر معصوم بودن حاکم بود، خصوصيتي که معمولاً در ديدگاه هاي سني پيرامون خلافت وجود ندارد اما در امامت شيعي ضرورت دارد.

با آغاز قرن قبل از هزارة اول در اسلام، پيشگويي ها دربارة مهدي اهميت خاصي يافت. از جمله شخصيت هاي مختلفي که در اين زمينه اهميت يافته اند مي توان به معلم صوفي ، سيد محمد نوربخش، اشاره کرد که رهبري جبنش مهدي گرا در بدخشان (ايران) و سپس عراق را به عهده داشت، همچنين چند مبلغ اصلاح گر برجسته د رهند مسلمان، از جمله مير سيد محمد جانپوري (متوفي: 1505 در بلوچستان) و (جنبش) مهدويت هندوستان که در اصل گروهي رعيت سني بسيار مقدس مآب متشکل از زاهدان سيتزه جو بودند که با رهبران ديني رسمي در بارها مخالف بودند. رهبر آنها شيخ علائي به خاطر خودداري از رها کردن ادعاي مهدي گرايي تا حد مرگ مورد شکنجه قرار گرفت. در حوزة ترکيه ، ايران ، اين منطقه شاهد آشوب هاي عمده اي بود که منجر به اختصاص موفقيت آميز ايدئولوژي مهدي به رهبران قبيله به ويژه ظهور سلسلة صفوي در ايران در آغاز قرن شانزدهم، تحت حکومت شاه اسماعيل گرديد که خود رامهدي اعلام نموده بود.

سر زندگي و قدرت ميراث مهدي در اسلام با مهدي سوداني، محمد احمد بن عبدالله ،نمود بسيار چشمگيري يافت. جنبش او به نام مهديه، در دو دهه ي آخر قرن نوزدهم به سرعت سودان وابسته به ساکنان درة نيل را فرا گرفت و به ميزان زيادي باعث شد که سودان به عنوان يک دولت ، ملت در قرن بيستم ظاهر شود. در ماه ژوئن 1881 اين مرد مقدس و برجسته ي سوداني مهدي بودن خود را علناً در جزيره ي آبا6 اعلام کرد و طي مدت نسبتاً کوتاهي جنبش او سودان را به حکومتي اسلامي و سپس پادشاهي اسلامي تبديل کرد که از زمان فوت مهدي در سال 1885 تا زمان فروپاشي آن در سال 1898 - 1899 ، تحت حکومت قائم مقام ارشد و جانشين موقت او، خليفه عبدالله ، بوده است. مهديه آخرين طغيان در ميان مجموعه جنبش هاي بزرگ معنوي با ماهيت احياگرايانه سني بود که به حکومت هاي پادشاهي ديني تبديل شد: وهابيه در عربستان، جنبش فالبه7 توسط شهو عثمان دان فوديو8 در سوکوتو9 و سنوسيه10 در سيرنايکا11. انجمن صوفي سنوسي از پيوندهاي ميراث مهدي بهره برداري کرد وعنوان مهدي به رهبر آن اطلاق گرديد؛ با اين حال، مهدي سوداني که به طور کامل داراي شخصيت مهدي گرا بود، آگاهانه کوشيد شرايط فرضي جامعة اصيل «محمدي» و همچنين رسالت پيامبر اسلام را بازآفريني کند. ويژگي تاحدودي زاهدانه و تا حدودي کونيستي جنبش او با اشاراتي به مجموعه اسطوره هاي عصر طلايي تقويت گرديد، از قبيل ادعاي او مبني بر داشتن شمشير پيامبر ، موضوعي که شيعه اوليه آن را نماد مسيحايي مشروعيت و اقتدار دانسته است. (به مدخل وهابيه؛ جهاد؛ و زندگينامه هاي دان فوديو و محمد احمد مراجعه کنيد.)

در ايران ، جنبش مهم باب، «زمينه سازي مهدي» ، به رهبري سيد علي محمد شيرازي (که در سال 1850 اعدام شد) با نشان دادن اينکه ميراث مهدي، علي رغم سکوت سياسي حاکم بر مقامات بلند پايه ديني شيعه ، هنوز براي برخي شيعيان راه حل معتبري است، آسودگي خاطر شيعة دوازده امامي را به هم ريخت. جنبش بابي تا اوايل قرن بيستم منجر به ايجاد دين بهايي به عنوان يک دين جداگانه گرديد. (به مدخل باب ها و بهايي ها مراجعه کنيد.) اگر بيشتر به طرف شرق برويم ، در پنجاب ، ميرزا غلام احمد قادياني (متوفي 1908) را مي بينيم که جنبش احمديه را بنيان نهاد و مدعي شد که نقش مهدي را بر عهده دارد و پيروان او در پاکستان و غرب اروپا ، حتي در اواخر قرن بيستم به تبليغ او ادامه مي دادند. آموزه هاي احمد در اصل با اصول اسلام سني مطابقت دارد اما ابراز خشونت يا هر گونه ادعاي سياسي را نفي مي کند. خود مهدي تجسم عيسي و محمد(صل الله عليه و اله) تلقي مي شود، و در عين حال تجسم کريشنا، دومين مسيح يا مسيح موعود است. (به مدخل احمديه نيز مراجعه کنيد.)



ميراث مهدي (عجل الله تعالي فرجه)

بيشتر آنچه که در بارة مهدي گفته مي شود در مقولاتي به جز ايده هاي انتزاعي واقع مي شود. افسانه هاي مربوط به نقش، شخصيت، اعمال و قدرت او گفتماني عيني و اغلب روايي است که بايد آن را در بافت حيات ديني و معنوي مسلمانان درک کرد. در عين حال،حوزه هاي اجتماعي و سياسي جامعه را نمي توان از مجموعه اسطوره هاي مربوط به مهدي تفکيک نمود. جريان هاي احياگر و آرمانگراي افراطي در مسيحاگرايي اسلامي يکديگر را تقويت مي کنند و کشمکشي که اسطوره مهدي بين اين دو جهت ايجاد مي کند، تبيين مي کند که چگونه مي تواند با انقلابي بزرگ و پيامبرگونه در تاريخ ايجاد کند يا باعث «خنثي سازي» نظري و حتي عرفاني آرمان هاي مربوط به عصر طلايي گردد.

شخصيت مهدي در احياي رهبري متعصب يا نا به هنگام، در بسيج توده هايي که به خاطر مصادره اموالشان يا بي توجهي اجتماعي سرکوب شده يا تحت فشار سلطة بيگانه بوده اند و در ارائه پشتوانة ايدئولوژيکي و ديني براي کمک به مؤمنين در مقابلة خلاق با واقعيت هاي تاريخي خود، نقشي اسطوره اي داشته است. شکل هاي ديگر اين اسطوره که بيشتر پيامبر گونه و ستيزه جو بوده است به سمت تحول انقلابي تاريخي گرايش داشته، به لحاظ تاريخي اهميت بيشتري دارد . سازگاري بدعت و مهدويت در اسلام تصادفي نيست و ايده هاي ظاهراً «بدعت گذارانه» به عنوان عاملي ذاتي ، در واقع نقشي معقول و موجه در تاريخ اسلام داشته اند. نيروهاي حياتي که در شخصيت مهدي نهفته است. حتي زماني که حافظ کشمکش سازندة موجود در تفاسير متناقض از وحي هستند، به طور بالقوه آشفته و ويرانگرند . امروزه استفاده از اين ميراث همچنان ادامه دارد و هنوز به بيم ها و اميدهاي مسلمانان دامن مي زند، چه در احياي عظيم شيعه که هم اکنون در ايران وبنيان جريان دارد چه در بين رهبران بينادگراي عرب که بر اصلاح و اسلامي کردن حکومت و جامعه پافشاري مي کنند.

(به فرجام شناسي ، مقاله اي پيرامون فرجام شناسي اسلامي؛ نبوت؛ و مدرنيسم، مقاله اي پيرامون مدرنيسم اسلامي مراجعه کنيد.)

کتاب شناسي

هيچ مطالعه جامعي در خصوص کل موضوعات مربوط به مهدي و نهضت هاي تاريخي وجود ندارد. يک آشنايي کلي در «مهدي» اثر کريستين اسنوک هارگورنژه در Versprede Geschriften (بن ، 1923)12 ، جلد 1، صص 81 147 ارائه شده است؛ نظر يک مسلمان آگاه در سده هاي مياني نيز در مقدمة ابن خلدون به نام درآمدي بر تاريخ ، ترجمة فرانز روزنتال13 (لندن ، 1985) ، جلد 2 ، صص 232 156 آمده است.

مطالعات مهم پيرامون ظهور اوليه، سابقه، و توسعة ايدة مهدي در نهضت هاي شيعه عبارتند از: اثر ژان اولاف بليچ فلدت14 تحت عنوان آغاز مهدويت (ليدن 93، 1985)15.

و اثر اِي . اِي ساشادينا16 تحت عنوان مهدويت در اسلام، ايدة مهدي در شيعة دوازده امامي (آلباني ، 1981).

جهت اطلاع از آغاز انقلاب عباسي مي توان به اثر موسي شارون تحت عنوان عناوين سياه شرق: دورة تکوين يک شورش (بيت المقدس: 1983) مراجعه کرد.

تحقيق ادگارد بلوکه17 تحت عنوان Musulmane Le Messiarusme Dans L,Heterodoxie (پاريس ، 1903) نيز در رابطه با نهضت هاي افراطي شيعه مفيد است، اگر چه بايد با دقت آن را مطالعه کرد.

روزندکلي سنت دوازده امامي در خصوص مهدي و آثار عرفاني آن را مي توان در اثر شيخ مفيد تحت عنوان: کتاب الارشاد، کتاب راهنماي زندگي دوازده امام، ترجمه ي آي . کي . اِي ، هاوارد (لندن، 1981) ، صص 554 و 524،در اثر هانري کوربن18 تحت عنوان : پيرامون اسلام ايراني : ابعاد معنويات در فلسفه ، جلد 1 ، Cimain Le Shi, Isme duode (پاريس ، 1971) ، فصل 2 ، 6 و 7 در مقالات کوربن در شماره 28 (1959) و شماره 32 (1968) يافت.

تجربة مهدويت در شيعة اسماعيليه به وسيلة پي . جي . واتيکيوتيس19 : نظريه فاطميون در باب دولت (لاهور ، 1975).

ديويد براپر20 در ريشه هاي دين در روز ، در اسلام 52 (1975) : 85 47 ، 262 239 و 53 (1976) : 27 5 ؛

مارشال جي . اس هاجسون21 در نظام حشاشين (فدائيان حسن صباح) نزاع اسماعيليان نزاري در برابر جهان اسلام (1955 ؛ چاپ مجدد، نيويورک، 1980) بررسي شده است.

در خصوص مدعيان مهدويت درهند در قرون شانزدهم و هفدهم ارزيابي مختصري به وسيلة اس . اي . اِرزوي22 در: نهضت هاي احياگر مسلمان در شمال هند ارائه شده است. (آگرا، 1965)

در خصوص احمديه: به اثر اسپنسر لاوان23 تحت عنوان: نهضت احمديه تاريخ ودورنما (دهلي نو، 1974) مراجعه کنيد.

تحقيق خوبي در خصوص ابعاد مختلف مهدويت و ائتلاف هاي صوفي شيعي پس از دورة مغول به وسيلة ميشل ام . مازويي24 ، تحت عنوان ريشه هاي صفويه: شيعه ، صوفي گري و غُلات25 (ويزبادان، 1972)26 انجام شده است.

در خصوص باب وايران در قرن نوزدهم ، به اثر ادوارد جي . براون27 تحت عنوان مطالبي در خصوص مطالعة دين بابيه (کمبريج، 1918).

و اثر اي . اِل . اِم . نيکولاس28 تحت عنوان سيد علي محمد، ملقب به باب (پاريس 1905) مراجعه کنيد.29



پي نوشت ها:

1- اشرط الساعه.

2- Docetic.

3- Lbn Tumart.

4- Almohad.

5- Fez.

6- Aba.

7- Fulbe.

8- Shehuusuman Dan Fodio.

9- کشوري در شمال غربي نيجريه (مترجم) = Sokoto

10- Sanusiyah.

11- کشوري در شمال شرقي کشور ليبي (مترجم) = Cyenaica

12- Bonn.

13- Franz Rosenthal.

14- Christiaan Snouck Hurgronje.

15- Leiden.

16- A.A. Sachedina.

17- Edgard Bloche.

18- Henry Corbin.

19- P.J. Vatikiotis.

20- David Bryer.

21- Marshall G.S . Hodgson.

22- S. A . A. Rizvi.

23- Spencer Lavan.

24- Michel M. Mazzoui.

25- Gulat.

26- Wiesbaden.

27- Edward G. Browne.

28- A.l.M Nicolas.

29- نويسنده : داگلاس اس . کروا Douglas S. Crow

يگر پيرامون معنوي