رجعت2



يکي از آرزوهاي ديرينه بشر گسترش عدالت به معناي واقعي در سرتاسر گيتي است و اين اميد و آرزو به شکل نوعي اعتقاد در اديان الهي تجلي نموده است. در طول تاريخ کساني که مدعي تحقق اين ايده شدند، طرحها ريختند و چاره ها انديشيدند، ولي، نتوانستند بشر خسته دل را اميدي بخشند. آري انديشه ظهور مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) تنها چراغ فروزاني است که مي تواند تاريکيها و غبار خستگي را از انسان دور کند. روزي که او مي آيد و حکومت واحد جهاني تشکيل مي دهد، انحراف و بي عدالتيها را محو مي سازد و ابرهاي خود خواهي و نفاق را کنار مي زند تا بشر لذت و زيبايي زندگي واقعي را در سايه حکومت اهل بيت(ع) و پياده شدن همه احکام الهي با تمام وجود احساس کند.

در آستانه اين ظهور نوراني، حوادث شگفت انگيزي اتفاق مي افتد که يکي از آنها بازگشت گروهي از مؤمنان واقعي براي درک و تماشاي عظمت و شوکت جهاني اسلام خواهد بود. البته عده اي از کافران بدطينت نيز در اين ميان پيش از آخرت به دنيا بر مي گردند تا به سزاي پاره اي از اعمال ننگين خويش برسند. بازگشت گروهي از مؤمنان خالص و کافران ستمگر به اين جهان پيش از قيامت رجعت ناميده مي شود.

اعتقاد به رجعت يکي از اعتقادات مسلم «شيعه » است و ساير مذاهب اسلامي به چنين امري اعتقاد ندارند. از اين روي پيوسته رجعت يکي از موضوعات کلامي مورد اختلاف شيعه و سني بوده است.

انديشمندان اسلامي کتب و مقالاتي گرانمايه در اين موضوع نگاشته اند، که هر يک از سبکي ويژه برخوردار است. برخي به سبک روايي محض ، برخي ديگر در پاسخ به شبهات و دلائل مخالفان و ...

معناي لغوي

الفاظ مختلفي براي بيان اين اصل اعتقادي در قرآن مجيد و روايات اسلامي به کار رفته است، مانند: رجعت، اياب، کره، رد، حشر ، که همه در معناي بازگشت مشترکند ولي در ميان همه اين الفاظ ، لفظ رجعت مشهورتر است. رجعت مصدر «مره است » (1) و بيانگر «يکبار بازگشت » است، چنانچه در «لسان العرب » (2) آمده است:

«رجعت مصدر مره از ماده رجوع است.»

در «اقرب الموارد» (3) در توضيح واژه رجعت ذکر شده: «رجع الرجل رجوعا و مرجعا ، و معه انصرف ... هو يومن بالرجعة اي بالرجوع الي الدنيا بعدالموت » . يعني رجوع به معناي بازگشت است و فلاني به رجعت ايمان دارد يعني او به رجوع به دنيا پس از مرگ اعتقاد دارد، پس واژه رجعت در لغت به معناي «يکبار بازگشت » است.

معاني اصطلاحي

رجعت همانند بسياري از واژه ها علاوه بر معناي لغوي، در علوم مختلف در معاني گوناگوني به کار رفته، و با توجه به اين معاني است که مي توانيم تصوير و شناخت صحيحي از معناي مورد بحث داشته باشيم. لغتنامه دهخدا معاني اصطلاحي مختلفي براي رجعت بر شمرده است، که به اختصار آنها را نقل مي کنيم:

1- اصطلاح فقهي: بازگرديدن مرد به سوي زن مطلقه خود در مدت قانوني و شرعي .

2- اصطلاح نجومي: رجعت نزد منجمان و اهل هيات عبارتست از حرکتي غير از حرکت کوکب متحيره به سوي خلاف توالي بروج و آن را رجوع و عکس نيز مي نامند.

3- اصطلاح عرفاني: نزد اهل دعوت عبارتست از رجوع و کال و نکال و ملال صاحب اعمال به سبب صدور فعل زشت از افعال ، يا متکلم گفتاري سخيف از اقوال . (4)

4- اصطلاح جامعه شناسي:برخي جامعه شناسان به هنگام بحث از قانونمندي جامعه و تاريخ ،معتقدند که قوانين تطورات تاريخي در همه جوامع مشترک است و تاريخ سه مرحله رباني و قهرماني و انساني را طي مي کند و هميشه اين ادوار تکرار مي شوند و آنان اين حرکت تاريخ را «ادوار و اکوار» و «رجعت » گويند. (5)

روشن است که هيچکدام از معاني چهارگانه مذکور مورد بحث ما نيست و آنچه در اين تحقيق مورد توجه است اصطلاح کلامي است.

5 - اصطلاح کلامي: شيخ حر عاملي در بيان تعريف اصطلاحي رجعت مي فرمايد:

«بدان که رجعت در اينجا [کلام] همان حيات و زندگي بعد از مرگ و قبل از قيامت است، و اين معنا از لفظ رجعت به ذهن سبقت مي جويد، و همين معناست که مورد تصريح علما بوده که از موارد به کارگيري آن و نيز از احاديث استفاده مي شود». (6)

اين تعريف بيانگر معناي کامل اصطلاحي رجعت نيست ، زيرا مجرد زنده شدن بعد از مرگ ، قبل از قيامت ، نمايانگر معناي اصطلاحي رجعت نيست ، زيرا (همانطور که خواهد آمد) قرآن ماجراي عده اي را بيان مي کند که پس از مرگ زنده شدند. مثل جريان زنده شدن عده اي از ياران حضرت موسي که مي خواستند خدا را ببينندو ... روشن است که رجعت در اصطلاح کلام شيعه چنين رجوعي نخواهد بود (زنده شدن عده اي از مؤمنان خالص و کافران فاجر در زمان ظهور امام عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) افزون بر اينکه معناي لغوي رجعت در اين تعريف لحاظ نشده است، چرا که رجعت به معناي بازگشت به دنيا پس از مرگ است نه زنده شدن ، به هر حال اين تعريف گوياي معناي اصطلاحي رجعت نيست.

تعريف ديگر تعريف شيخ مفيد است. که گوياي معناي واقعي رجعت بوده و داراي نواقص تعريف نخست نيست. ايشان در تبيين معناي اصطلاحي (کلامي) رجعت چنين مي نويسد:

«ان الله يرد قوما من الاموات الي الدنيا في صورهم التي کانواعليها فيعز فريقا و يذل فريقا و المحقين من المبطلين و المظلومين منهم من الظالمين و ذلک عند قيام مهدي آل محمد عليهم السلام » (7)

«خداوند گروهي از اموات را به همان صورتي که در گذشته بودند، به دنيا بر مي گرداند، و گروهي را عزيز و گروهي ديگر را ذليل مي کند و اهل حق را بر اهل باطل غلبه و نصرت داده ، و مظلومين را بر ظالمين و ستمگران غلبه مي دهد، اين واقعه هنگام ظهور ولي عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) رخ خواهد داد».

شرح تعريف

تعبير «يرد» بسيار ظريف است و دقيقا انعکاس دهنده معناي لغوي رجعت و بازگشت است، بر خلاف «الحيوة بعد الممات » که در تعريف نخست آمده است. و نيز قيد «قوما من الاموات » بيانگر اين مطلب است که رجعت مختص به گروه خاصي بوده و عمومي نخواهد بود، کما اينکه در احاديث بدان اشاره خواهد شد، و آن گروه ، مؤمنان کامل و کافران بدطينت هستند.

تعبير «في صورهم التي کانواعليها» بيان مي کند که افرادي که رجوع مي کنند، به همان صورت دنيوي و داراي جسم و خواص ماده خواهند بود. پس منظور از رجعت رجوع دولت حقه اهل بيت(ع) و امر و نهي آنها نيست ، بلکه رجوع اشخاص است ، کما اينکه در آينده مورد بحث قرار خواهد گرفت. جمله «فيغز فريقا ... الظالمين » اشاره به فلسفه رجعت دارد و آن عزت مؤمنان و ذلت ظالمان است ، و بالاخره «عند قيام مهدي (عجل الله تعالي )» هم زمان رجعت را بطور اجمالي مشخص مي کند که قبل از قيامت و در هنگام ظهور حضرت مهدي آل محمد(ص) خواهد بود. ان شاءالله تعالي .

جايگاه رجعت در اعتقادات شيعه

اعتقاد به رجعت و بازگشت نخبگان امت، پيش از قيامت، به دنيا ، از ويژگي خاصي برخوردار است و در منابع اسلامي اهميت آن با بيانات گوناگوني مطرح شده است. در برخي روايات روز رجعت را يکي از روزهاي الهي که عظمت و قدرت الهي در آن متجلي خواهد شد، برشمرده اند.

«عن ابي عبداله عليه السلام قال: ايام الله ثلاثة: يوم يقوم القائم و يوم الکره و يوم القيامة » (8)

امام صادق(ع) فرمودند: روزهاي الهي سه تاست: روزي که قائم آل محمد(ع) قيام خواهد کرد، و روز رجعت و روز قيامت .

منظور از «روزهاي خدا» چيست؟ مرحوم علامه طباطبائي در اين زمينه مي فرمايد:

«اينکه ايام خاصي به خدا نسبت داده مي شود با اينکه همه روزها متعلق به خداست ، نکته اش اين است که در آن روزهاي خاص، امر خدا چنان ظهوري مي يابد که براي هيچ کس ديگري اين ظهور پيدا نمي شود. مثل مرگ در آن موقعي که تمام اسباب دنيوي از تاثير گذاري مي افتد و قدرت و عظمت الهي ظهور و بروز مي کند. ايشان در ادامه احتمال ديگري را در تفسير «ايام الله » بيان مي کند که ممکن است مقصود اين باشد که نعمتهاي الهي در آن روز ظهور خاصي مي يابند ، که آن ظهور براي غير او نخواهد بود، مثل روز نجات حضرت ابراهيم(ع) از آتش.

پس منظور از «ايام الله » روزهايي است که امر الهي اعم ازنعمت يا نقمت ، عزت و ذلت ظهور تام مي يابد. (9)

آري رجعت و بازگشت انسانهايي که سالها پيش از دنيا رفته اند حکايت از قدرت و عظمت الهي دارد و در آن روز اين عظمت و شوکت الهي براي همگان آشکار مي شود (معناي اول) و يا در آن روز نعمتهاي خداوند شامل مؤمنان برجسته و نخبه شده و آنان را براي مشاهده ظهور امام عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) و غلبه مظلومان بر زور مداران به اين دنيا بر مي گرداند ، و از طرفي هم با بازگشت کافران از سيه دل ، آنان را بر سر خاک ذلت و خواري خواهد نشاند (معناي دوم).

امام صادق(ع) يکي از ويژگيهاي شيعه بودن را اعتقاد به رجعت شمرده و مي فرمايد: « ليس منا من لم يؤمن بکرتنا و لم يستحل متعتنا» (10)

يعني از ما نيست کسي که ايمان به رجعت ما نداشته باشد و نيز متعه ما را حلال نشمرد. چرا که در آن روزگار ، جعت يکي از معتقدات ويژه شيعه محسوب مي شد، بطوري که ساير مذاهب آن را يکي از نقاط امتياز شيعه از ساير مکاتب قلمداد مي کردند.

امام صادق(ع) در حديث ديگري ، يکي از شرايط ايمان را اعتقاد به رجعت برشمرده و مي فرمايند:

«من اقر بسبعة اشياء فهو مؤمن و ذکر منها الايمان بالرجعة » (11)

«هر کس به هفت چيز اعتقاد داشته باشد ، مؤمن است، و در ميان آن هفت چيز ايمان به رجعت را ذکر فرمودند». لازمه چنين سخني آن است که ايمان کامل زماني حاصل ميشود که علاوه بر اعتقاد به توحيد و ... ، اعتقاد به رجعت نيز وجود داشته باشد. بر اين اساس بر هر شيعه اي اين اعتقاد ضروري است، از سوي ديگر اين اميد را در دل خويش زنده نگه مي دارد که اگر پيش از ظهور منجي عالم بشريت از دنيا برود خداوند وي را براي نصرت دين خويش و درک لقاي آن حضرت ، به دنيا بر مي گرداند.

حال سؤال اين است که:اعتقاد به رجعت از اصول دين است يا اصول مذهب؟

قبل از پاسخ دادن به اين سؤال مي بايست نخست مفهوم و تصوير روشني از آن دو واژه به دست آوريم تا بتوانيم به پاسخ سؤال فوق برسيم.

همانطور که مي دانيم دين در يک تقسيم بندي به اصول دين و فروع دين تقسيم مي شود و منظور از اصول دين ، در اين تقسيم ، هر گونه اعتقاد معتبر ديني است که مربوط به بينش و شناخت خدا و جهان و انسان مي شود، و فروع دين منظور احکام عملي است که وظايف فردي و اجتماعي پيروان آن دين را بيان مي کند. به عبارت ديگر منظور از اصول دين، اساسي ترين و زيربنايي ترين امور اعتقادي است، در مقابل ساير امور اعتقادي که نسبت به آنها جنبه تبعي و فرعي دارند، آن اصول عبارت اند از: توحيد ، نبوت و معاد - که اديان الهي در سه اصل فوق مشترکند - که اين اصول در حقيقت پاسخي به روشن ترين سؤالات فکري انسانند. و طبيعي است که انکار هر يک از اين سه اصل موجب خروج از دين و اثبات کفر است.

اما اصول مذهب عبارت از اين است که گاهي پيروان يک مکتب که در اصول بنيادي دين با يکديگر مشترکند برداشتها و تلقيات مختلفي از دستورات و پيامهاي ديني دارند، که موجب پيدايش روشهاي مختلفي در دين مي شود. اين برداشتها و طرز تفکر خاص از مکتب - با حفظ اصول و وجوه اشتراک - را اصول مذهب مي گويند. عدم اعتقاد به اين اصول موجب خروج از دين نمي شود ، بلکه موجب خروج از آن طرز تفکر و برداشت خاص مي شود، مثل اعتقاد به عدل و امامت ، که عدل از امور اعتقادي تابع توحيد و امامت تابع نبوت است . از اين روست که مي بينيم مذاهب مختلفي پديد آمده همچون شيعه و سني که هر کدام طرز تفکر خاصي نسبت به امامت دارند.

اعتقاد به رجعت از اصول دين نيست و معتقد نبودن به آن هم موجب کفر و خروج از دين نيست ، بلکه از اصول مذهب اماميه است. بطوري که اعتقاد به اصل رجعت گروهي از مؤمنان و کافران ، به دنيا پيش از قيامت ، ضروري است . هر چند که باور داشتن جزئيات مسائلي که در رجعت اتفاق مي افتد لازم و ضروري نيست.

به هر حال اعتقاد به رجعت همسنگ اعتقاد به صراط و ميزان است. مرحوم «شبر» در اين باره مي گويد:

اصل رجعت حق است ، و شبهه اي در آن نيست و عدم اعتقاد به آن موجب خروج از جرگه مؤمنان و شيعيان مي شود. چرا که رجعت از امور ضروري مذهب شيعه بوده و رواياتي که در مورد صراط و ميزان و غير آن دو به دست ما رسيده است، از جهت تعداد و نيز صحت مدارک و وضوح دلالت ، افزونتر از روايات رجعت نيست .

با آنکه اعتقاد به صراط و ميزان و جز آنها ضروري است، اما، بايد توجه داشت که اختلاف و بينشهاي متفاوت در جزئيات مساله رجعت ، ضرري به اصل آن نمي زند، همانطور که برداشتهاي متفاوت در ويژگيهاي صراط و ميزان در اصل آن خدشه وارد نمي سازد» (13)

آنگاه ايشان ادامه مي دهند که ايمان به رجعت بطور کلي واجب و لازم است.

نتيجه آنکه مساله رجعت از ضروريات مذهب و مکتب تشيع است، که اعتقاد به آن (بدون در نظر گرفتن جزئيات) ضروري است، هر چند اعتقاد به جزييات مانند اينکه چه کساني رجعت مي کنند و يازمان آن چه موقعي است و ... لازم نيست. ولي بايد توجه داشت که اعتقاد به آن، در درجه اعتقاد به توحيد و نبوت و معاد، نيست. در کتاب الشيعه والرجعة ، نويسنده خواسته است با استناد به يک حديث، کفر کساني را که اعتقاد به رجعت ندارند ثابت کند، ايشان نخست اين آيه را مطرح مي کند:

«فالذين لايومنون بالاخرة قلوبهم منکرة و هم مستکبرة » . (13)

آنگاه در تفسير و تبيين اين آيه، حديثي را از امام باقر(ع) نقل مي کند که فرمودند: «في قوله: الذين لايومنون بالاخرة، يعني انهم لايومنون بالرجعة انها حق (قلوبهم منکرة) يعني انها کافرة (و هم مستکبرون). (14)

اين کلام خداوندکه مي فرمايد: «کساني که به آخرت ايمان ندارند»معنايش اين است که آنهابه حقانيت رجعت ايمان ندارندومرادازاين جمله که مي فرمايد: «قلبهاي آنهاانکارکننده ست »اين است که «آنهاکافرهستند»

وي در فهرست کتاب ، مطلب را چنين عنوان مي کند:«معتقد نبودن به رجعت کفر است » آنگاه در جايگاه بحث يادشده ، به آن حديث استناد مي کند، چنانچه منظور ايشان آن است که همچنانکه معتقد نبودن به رجعت ، مستلزم کفر است و همتراز با توحيد و نبوت و معاد، مي بايستي به رجعت نيز معتقد بود طبق اين برداشت ، با توجه به بيانات گذشته اشتباه آن مشخص مي گردد، ولي چنانچه منظور آن باشد، کسانيکه قلوب آنها کافر است ، از پذيرفتن رجعت سرباز مي زنند، يعني قبل از عدم اعتقاد به رجعت ، صفت «کفر» را داشته اند و اين کفر مانع پذيرش رجعت شده است، نه اينکه با عدم اعتقاد به رجعت کافر شده اند، اين حرف قابل قبول است. و در حقيقت حديث به ريشه رواني عدم پذيرش رجعت اشاره دارد.

احتمال ديگري در معناي حديث است که دقيق تر به نظر مي رسد، و آن اينکه منظور از اينکه قلوب آنها کافر است ، اين نيست که آنها مثل کفار هستند و آثار و احکام کفار بر آنها مترتب مي شود، بلکه بدين معناست که قلوب آنها در اثر عدم پذيرش رجعت به کفر متمايل شده نه اينکه واقعا کافر شده اند.

پي نوشتها:

1- در علم صرف بيان شده که مصدر داراي انواعي است. يک نوع آن «مره » است که براي وقوع فعل يکبار به کار مي رود.

2- لسان العرب، ج 8 ، ص 114، ابن منظور چاپ نشر ادب الحوزه 1363 شمسي 1405 قمري)

3- اقرب الموارد ج 1 ، ص 2 - 391 (سعيد الخوري الشرتوني . چاپ مؤسسه النصر)

4- لغتنامه دهخدا حرف راء ص 294 و 295 (علي اکبر دهخدا - چاپ دانشگاه تهران - 1342 تهران)

5 - براي مطالعه بيشتر به «جامعه و تاريخ » استاد مصباح يزدي ، چاپ سازمان تبليغات اسلامي ، ص 14 رجوع شود.

6- الايقاظ من المجعة بالبرهان علي الرجعة ، چاپ دارالکتب العلميه ، اسماعيليان - قم ص 140 و 141

7- اوائل المقالات ص 89، شيخ مفيد، ناشر مکتبه الداوري قم

8 - بحارالانوار ، ج 53 ، ص 63 ، چاپ مؤسسه الوفاء ، بيروت - لبنان و معاني الاخبار ص 366 ، چاپ جامعه مدرسين قم .

9- تفسير الميزان ج 12 ، ص 18-19 . مؤسسه الاعلمي للمطبوعات، - بيروت - علامه سيدمحمد حسين طباطبايي

10- بحارالانوار، ج 53 ، ص 92 و 121

11- همان منبع

12- حق اليقين ، ج 2، ص 35 ، چاپ منشورات اعلمي ، عبدالله شبر

13- الشيعه والرجعة ج 2 ، ص 107 . محمدرضا طبسي نجفي - چاپ اول ، مطبعه الحيدريه - النجف الاشرف 1375 ه ق