نظرية اختياري بودن ظهور-3



اشاره:

در قسمت دوم اين مجموعه مقالات، نويسنده به بيان دلايل نظرية اختياري بودن ظهور پرداخت. نخستين دسته از اين دلايل، که مورد بررسي قرار گرفت دلايل کلامي و نقلي بود. در همين ضمن نويسنده با اين استدلال که اسباب ظهور رابطه عکس با علل غيبت دارند، به بررسي فلسفة غيبت امام مهدي(ع) و نظريههاي موجود در اين زمينه پرداخت. نظريههايي که در قسمت قبل بررسي شد، عبارت بودند از:

الف) غيبت، پناهگاهي براي حفظ جان مبارک آن حضرت است؛

ب) علت غيبت، امتحان شيعيان است.

در اين قسمت ديگر نظريههاي مطرح شده در اين زمينه بررسي ميشود.

ج) علت غيبت، بيعت نکردن با حکومتهاي طاغوت : امام رضا(ع) در اين زمينه ميفرمايد:

گويا شيعيانم را ميبينم که هنگام مرگ سومين فرزندم در جستوجوي امام خود همهجا را ميگردند اما او را نمييابند. عرض کردم: چرا يابن رسولالله(ص)؟ فرمود: براي اينکه امامشان غايب ميشود. عرض کردم: چرا غايب ميشود؟ فرمود: براي اينکه وقتي با شمشير قيام نمايد بيعت احدي بر گردنش نباشد. 1

امام زمان(ع) در نامهاي به محمد بن عثمان علّت غيبت را چنين توضيح ميدهند:

أمّا ما وقع من الغيبة فإنّ الله عزّوجلّ يقول: «يا أيّها الذين آمنوا لا تسألوا عن أشياء إن تبد لکم تسؤکم»

و امّا [درباره] علّت غيبت، خداوند متعال ميفرمايد: ((نپرسيد از چيزهايي که اگر براي شما آشکار شود شما را ناراحت ميکند.

و در ادامه ميفرمايد:

بر گردن همه پدران من بيعت سرکشان زمانه بود اما وقتي که من خروج کنم بيعت هيچ ظالم سرکشي بر گردن من نيست)). 2

بعد از جريان سقيفه که خليفة اول بر منبر رسول اکرم(ص) نشست، چه اتفاقي افتاد؟ ماجرا را از زبان حضرت سلمان(ره) بشنويم:

وقتي شب شد علي(ع) حضرت زهرا(س) را سوار بر حماري نمود و دست دو پسرش امام حسن(ع) و امام حسين(ع) را گرفت و هيچيک از اهل بدر از مهاجران و انصار را باقي نگذاشت مگر آن که به خانههايشان آمد و حق خود را برايشان يادآور شد و آنان را براي ياري خويش فراخواند. ولي جز چهل و چهار نفر، کسي از آنان دعوت او را قبول نکرد. حضرت به آنان دستور داد هنگام صبح با سرهاي تراشيده و در حاليکه اسلحه هايشان را به همراه دارند بيايند و با او بيعت کنند که تا سر حد مرگ استوار بمانند. وقتي صبح شد جز چهار نفر کسي از آنان نزد او نيامد... امير مؤمنان(ع) در شب بعد هم نزد آنان رفت و آنان را قسم داد و آنها گفتند: صبح نزد تو ميآييم، ولي هيچيک از آنان غير از ما نزد او نيامد. در شب سوم هم نزد آنان رفت ولي غير از ما کسي نيامد. 4

بنابراين اولين اقدام اميرالمؤمنين(ع) جمع آوري ياران و دعوت از آنها براي جهاد بود. اما وقتي که ياراني نيافت جز کنارهگيري از حکومت چارهاي نبود. وقتي که حکومت وقت از امير مؤمنان(ع) بيعت خواست، ايشان آنقدر تعلل کردند تا آنکه همه فهميدند که ايشان از حکومت وقت راضي نيستند و آن حکومت را طاغوت ميدانند. بالاخره ريسمان در گردن، او را به دارالخلافه بردند و بر آن حضرت(ع) شمشير کشيدند تا آن حضرت بالاجبار تن به بيعت دهد. 4 لذا ايشان فرمودند:

بيعت کردن من با آنها نه باطلي از آنها را حق ميکند و نه موجب حقي بر آنان ميشود. 5

يعني بيعتي که اجباري و از روي اضطرار باشد حقي براي آن حکومت ايجاد نميکند. امير مؤمنان(ع) در پرتو اين بيعت اضطراري که امتيازي براي آنها نبود علاوه بر اينکه جان خويش را نجات داد توانست به ديگر شؤون امامت بپردازد. ديگر ائمه اطهار(ع) نيز در حالي که با رفتارشان طاغوت بودن حکومتهاي عصر خود را اعلام ميکردند در سايه بيعت اجباري با آنها به تبليغ و تثبيت مذهب شيعه ميپرداختند. به طوري که در زمان امام باقر(ع) و امام صادق(ع) اصول شيعه مدون گرديد و تا زمان امام عسکري(ع) مذهب شيعه کاملاً تثبيت شد.

اما، زمان امام مهدي(ع) با زمان ديگر ائمه اطهار(ع) کاملاً متفاوت بود؛ چرا که: اولاً حکومت وقت به چيزي جز قتل امام(ع) نميانديشيد و به بيعت ايشان اصلاً راضي نبود چون از وعدهاي که به شيعيان داده شده بود، کاملاً مطلع بودند و ميدانستند که حضرت(ع) مانند رسول اکرم (ص) دست به شمشير خواهد برد. و ثانياً، تا زمان امام زمان(ع) اصول مذهب شيعه کاملاً توسط ائمه اطهار(ع) مدون گرديده و فقط استنباط فروعات مانده بود که ايشان اين مهم را به عهدة نواب عام؛ يعني علمايي که عامل به علم خود هستند، نهادند. اما به خاطر اينکه تولد امام(ع) و وجود آن حضرت(ع) بر شيعيان اثبات شود از همان ابتداي تولّد، غيبت کلي نکردند بلکه در ابتدا با تعيين نواب خاص غيبت صغرا داشتند و بعد غيبت کبرا شروع شد. بنابراين بعد از تدوين اصول شيعه، امام(ع) نيازي به بيعت با حکومتهاي طاغوتي نداشتند و بعد از رساندن دين به مردم، جز اقامه دين و مبارزه با ظلم و ستم چيزي بر عهده امام(ع) باقي نمانده بود. و اين فقط با جهاد عليه حکومتهاي طاغوت ميسر بود. لذا اگر امام(ع) بيعت ميکردند ديگر نميتوانستند با آن حکومتها مبارزه کنند. بنابراين امام(ع) بنا به وظيفهاي که دارند؛ يعني اقامه دين در پرتو حکومت عدل الهي، با هيچ يک از حکومتهاي طاغوت بيعت نکردند تا به محض فراهم شدن زمينهها و ياري رساندن شيعيان عليه حکومتهاي طاغوت قيام کنند. خلاصه اينکه حکومت با بيعت اضطراري از امام(ع) راضي نبود و فقط به قتل آن حضرت(ع) ميانديشيد و از طرفي ديگر بعد از تدوين اصول مذهب شيعه، امام(ع) نيازي به اين بيعت اضطراري نداشت؛ چرا که رسالت امام(ع) بعد از تثبيت و تدوين اصول شيعه چيزي جز اقامة پرچم حکومت الهي نبود و اين رسالت نميتوانست با بيعت اختياري با حکومت طاغوت انجام گيرد؛ چون در اين صورت نميتوانست عليه آن حکومتها قيام کند.

بنابراين بيعت نکردن با حکومتهاي طاغوت، علّت اوليه براي غيبت نيست بلکه علت ثانويه است؛ يعني امام(ع) بنا به رسالتي که داشتند نميتوانستند با حکومتهاي طاغوت بيعت کنند و اين بعيت نکردن حتماً منجر به قتل امام(ع) ميشد. پس علت اوليه غيبت همان حفظ جان مبارکشان ميباشد.

نکته آخر که ذکر آن لازم است دقت در روايت دوم اين بخش است امام(ع) قبل از اينکه به فلسفة غيبت بپردازند اشاره به آيهاي از قرآن کريم کردند که ميفرمايد: «نپرسيد از چيزهايي که اگر براي شما آشکار شود شما را ناراحت ميکند» 6 حال آن علت چه چيز بوده است که موجب ناراحتي شيعيان ميشود؟ اگر فرض کنيم آن علت از جانب خداوند متعال يا امام معصوم(ع) بوده است که در اين صورت ناراحتي شيعيان معقول نيست پس بايد علت چيزي باشد که به قصور و تقصير شيعيان برگردد و آن علت جز ترس از جان مبارکشان به خاطر قلّت ياران و کم همّتي آنها چيز ديگري نيست.

ج) غيبت ادامه تقيه است: «تقيه» 7 به معناي خاص عبارت از کتمان و پوشاندن عقيدة مذهبي است و به مفهوم عام آن، کتمان هرگونه فکر، عقيده، طرح و برنامه است که اين معنا مورد نظر ماست. تقيه شاخهاي از قانون «اهم و مهم» است. اين قانون ميگويد بر سر دوراهي و تعارض دو هدف آن را که از اهميت کمتري برخوردار است رها کن تا به هدف أهمّ دست پيدا کني يعني چشم پوشي از مهم براي رسيدن به أهم. تقيه يک تاکتيک است براي حملهاي گستردهتر و رسيدن به هدفي والاتر نه اينکه تقيه ترس و ضعف و زبوني باشد. البته منافقان همواره تقيه را براي توجيه اعمال خود، دستاويز قرار دادهاند. امامصادق(ع) فرمودند:

به خدا سوگند اگر شما را براي ياري ما بخوانند، ميگوييد اين کار را انجام نميدهيم؛ چرا که در حال تقيه هستيم، و تقيه از پدران و مادرانتان در نظر شما محبوبتر است، هر گاه قائم ما قيام کند، به خدا سوگند بدون نياز به سؤال، مجازات منافقان را دربارة شما اجرا خواهد کرد. 8

ولي به هر حال در بعضي از شرايط به خاطر اصلاح دين و جامعه تقيه واجب ميشود. امام حسن(ع) ميفرمايند:

تقيهاي که حال امتي با آن اصلاح پذيرد انجام دهنده آن پاداشي به قدر همه آن امت دارد. اما اگر در چنين موردي ترک تقيه گويد و امتي به هلاکت افتد شريک جرم هلاکت کننده خواهد بود. 9

با نگاهي اجمالي به زندگي پيامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار(ع) به موارد تقيه بهتر پي ميبريم. از بدو رسالت تاکنون گويي فقط يک معصوم انجام رسالت کرده است، ولي در شرايط مختلف، تصميمهاي متفاوتي گرفته است. هر اقدامي از طرف معصوم در راستاي تبليغ، حفظ و اقامه دين است ولي انجام اين مهم با اقداماتي متفاوت بلکه به ظاهر متعارض صورت گرفته است. غيبت امام عصر(ع) نيز تقيّهاي تاکتيکي براي حملهاي گستردهتر که همان تشکيل حکومت جهاني و اقامه دين در تمام جوانب آن است، ميباشد. براي روشن شدن اين مطلب به اختصار به بعضي از موارد تقيه و اقدامات سياسي معصومين(ع) ميپردازيم. 10

پيامبر اکرم (ص) بعد از بعثت تا مدت سه سال مخفيانه انجام رسالت کردند تا کفار قريش، اسلام را در نطفه خفه نکنند. مدتي بعد از دعوت علني، هجرت و فرار از مکه بهسوي مدينه را در دستور کار خود و مؤمنين قرار دادند و اين نيز تاکتيکي بود براي تشکيل حکومت اسلامي که به فتح مکه منجر گرديد.

امير مؤمنان(ع) بعد از جريان سقيفه در حالي که شمشير بالاي سرشان بود: به بيعت اضطراري با خليفه وقت تن داد و اين نيز يک تقيه تاکتيکي بود که خون خود و اسلام را حفظ کردند و بعد از تشکيل حکومت اسلامي در مدت پنج سال بسياري از منافقان را کشتند و چيزي نمانده بود که درخت نفاق از ريشه خشک شود که شربت شهادت نوشيدند.

امام حسن(ع) بعد از اميرالمؤمنين(ع) مردم را به جهاد عليه نفاق دعوت کردند ولي مردم از هر طرف فرياد زدند: «البقيه، البقيه» 11 يعني ما زندگي ميخواهيم ما ميخواهيم زنده بمانيم!.. امام(ع) در ضمن پاسخ سؤالي که چرا دست از جنگ کشيديد فرمودند:

سوگند به خدا اگر با معاويه جنگ ميکردم مردم مرا به او تسليم ميکردند. 12

امام حسن(ع) گرچه بنا به قانون تقيه، با ام الفساد قرن صلح کردند ولي با اين صلح توانستند چهره کريه و سياه بني اميه را به مردم بنمايانند؛ چرا که با اين صلح گرد و غبار هياهوي نفاق نشست و چهره ظلم و نفاق هويدا شد.

امام حسين(ع) در عمر معاويه دست به قيامي نزد ولي صراحتاً با پيشنهاد وليعهدي يزيد که مخالف صلحنامه بود به مبارزه برخاستند. معاويه براي بيعت گرفتن براي يزيد از مردم مدينه طي سخناني به تمجيد و توصيف يزيد پرداخت. امام حسين(ع) در همان جمع پرده تقيه را دريده، فرمودند:

تو يزيد را چنان توصيف کردي که گويا شخصي را ميخواهي معرفي کني که زندگي او بر مردم پوشيده است و يا از غايبي خبر ميدهي که مردم او را نديدهاند! و يا در اين مورد فقط تو علم و اطلاع به دست آوردهاي! نه، يزيد آنچنانکه بايد خود را نشان داده و باطن خود را آشکار ساخته است. يزيد را آنچنانکه هست معرفي کن! يزيد جوان سگباز و کبوترباز و بوالهوسي است که عمرش با ساز و آواز و خوشگذراني سپري ميشود. 13

يزيد نه تنها ظاهرالفسق بود بلکه علناً رسالت و نبوت را انکار ميکرد، فسق و فجور ظاهري يزيد و نابخردي او بهترين فرصت بود تا انحرافي که در حکومت اسلامي از زمان سقيفه ايجاد شده بود، براي مردم روشن شود. از زمان پيامبر اکرم (ص) به بعد حکومت اسلامي در هالهاي از نفاق و ريا و ظاهرسازي ادامه پيدا کرد و به قدري بهنام اسلام و خليفه مسلمين بدعتها زياد شده بود که احتمال نابودي اسلام ميرفت. يعني مرز بين حق و باطل کمرنگ و رو به محو شدن بود. لذا امام حسين(ع) براي حفظ اسلام جهاد کرد. البته اقدام ايشان از رنگ خون و از سنخ مظلوميت تمام بود. مظلوميتي که دل هر خفتهاي را بهدرد ميآورد. مظلوميت امام(ع) و اهل بيت ايشان در جريان کربلا، خطوط بين حق و باطل و معيارهاي اسلام را چنان برجسته کرد که اسلام بيمه شد. لذا در آن زمان تقيه و بيعت با يزيد حرام بود؛ چرا که باعث نابودي اسلام ميشد و با نابودي اسلام و عقيده جان چون تکه گوشتي بيارزش بود. واقعه عاشورا ولايت ائمه اطهار(ع) را زنده کرد. امام حسين(ع) قبل از حرکت عاشورا در جمع تابعين و صحابه اين نکته را تذکر داده فرمودند:

سخنان مرا بشنويد و گفتار مرا بنويسيد. وقتي که به شهرها و ميان قبائل خود برگشتيد، با افراد مورد اعتماد و اطمينان در ميان بگذاريد و آنان را به رهبري ما دعوت کنيد؛ زيرا ميترسم اين موضوع به دست فراموشي سپرده شود و حق نابود و مغلوب گردد. 14

هدف ديگري که به تير عاشورا نشست، نابودي سلسله حکومت بني اميه بوده لذا بعد از عاشورا قيامهاي متعددي عليه بني اميه صورت گرفت و سرانجام اين سلسله شوم بهدست عباسيان که خود را منتسب به ائمه اطهار(ع) ميکردند، برچيده شد.

امام زين العابدين(ع) به تبليغ عاشورا پرداختند. محيط امام(ع) آکنده از رعب و وحشت بود. لذا ايشان از طريق دعا معارف و بعضي از نکات سياسي را به مردم ميفهماندند. امام زين العابدين(ع) در غالب دعا فرمودند:

چه بسا دشمني که شمشير عداوتش را بر ضد من آخته، دم تيغش را براي ضربه زدن بر من تيز کرده و سر نيزهاش را به قصد جان من تيز ساخته است. زهرهاي جانکاهش را براي کام من در جام فرو ريخته و مرا آماج تيرهاي خويش قرار داده و چشم مراقبتش براي کنترل من نخفته است، و مصمم است که به من گزند برساند و تلخانه مرارت خود را به من بنوشاند! خدا... . 15

در زمان حضرت زين العابدين(ع) فاجعه «حرّه» رخ داد. اين فاجعه از آنجا شروع شد که بعضي از بزرگان مدينه به ديدار يزيد رفتند و او را در حال شرابخواري و سگبازي ديدند. بعد از بازگشت دست به شورش زدند و حاکم مدينه را از شهر بيرون کردند، لشکريان يزيد شورشيان را شکست دادند و مردم مدينه را قتل عام و شهر را غارت کردند. آنها در اين واقعه جناياتي مرتکب شدند که قلم از بيان آن شرم دارد. اما در اين ميان بيت امام زينالعابدين(ع) در امان بود لذا 400 نفر زن با خانواده خود به بيت امام(ع) پناهنده شدند و آن حضرت خون خود و شيعيان را براي اسلام حفظ کردند. علت کنارهگيري امام(ع) از اين قيام اين بود: که اولاً، آنها ولايت امام(ع) را قبول نداشتند و ثانياً، قيام در آن سطح با وجود آن شرايط اختناق نتيجهاي در بر نداشت. لذا اين مورد از موارد وجوب تقيه بود.

امام باقر(ع) با توجه به جو اختناقي که حکومت وقت ايجاد کرده بود به فعاليتهاي علمي و فرهنگي بسنده کردند و اين فعاليتها در زمان امام صادق(ع) به اوج خود رسيد؛ چرا که حکومت بني اميه با عباسيان درگير بود و اين فرصت مناسبي بود تا اصول مذهب شيعه تدوين شود. در اين زمان عباسيان که ميديدند باد افکار عمومي به سمت تنفر از امويان و محبوبيت ائمه اطهار(ع) ميوزد قيام خود را منتسب به ائمه اطهار(ع) ميکردند. لذا مهمترين فعاليت سياسي ائمه در دوران عباسيان اين بود که صراحتاً عباسيان را از خود طرد ميکردند و حکومت آنها را بدون هيچ تقيهاي طاغوت ميدانستند؛ چرا که اگر تقيه ميکردند دوباره حکومت طاغوت بهنام اسلام بدعتهايي ميگذاشت که به محو اسلام ميانجاميد و دوباره به عاشورايي ديگر احتياج بود. ائمه اطهار(ع) ضمن خنثي کردن توطئه عباسيان به شيعيان سفارش ميکردند که در خانه بنشينند و در قيام عباسيان شرکت نکنند. لذا اکثر احاديث نهي از قيام قبل از ظهور در اين زمان وارد شده است. امام صادق(ع) از قيام افرادي همچون زيد حمايت ميکرد و فرمود:

واي به حال کسي که نداي او را بشنود و به ياري او نشتابد. 16

ولي نامة دعوت به قيام از طرف عباسيان را سوزانده، در جواب پيک عباسيان فرمودند:

جوابش همين بود که ديدي. 17

طولي نکشيد که چهره نفاق از روي عباسيان کنار رفت و آنها ظلم و ستم خود را نشان دادند به طوري که تنها يکي از فرماندهان آنها براي استقرار حکومتشان ششصد هزار تن را بازجويي، شکنجه و به قتل رساند. 19

امام کاظم(ع) به حفظ و ادامه فعاليتهاي علمي پرداختند. ايشان گرچه به خاطر نبودن ياران کافي، بنا به قانون تقيه قيام نميکردند، ولي در معرفي حکومت عباسيان به عنوان حکومت طاغوت و نفي انتساب حکومت عباسيان به اسلام هيچ تقيهاي نميکردند. بني عباس از نسل عموي پيامبر اسلام(ص)، عباس بن عبدالمطلب بودند، هارون نيز آشکارا روي انتساب خود به مقام رسالت تکيه نموده و در هر فرصتي آن را مطرح ميکرد. او روزي در مدينه در ميان انبوه جمعيت خطاب به پيامبر اکرم (ص) گفت:

درود بر تو اي پيامبر خدا! درود بر تو اي پسر عمو.

با اين گفته به مردم فهماند که خليفه پسر عموي پيامبر است! در اين مقام امام صادق(ع) که در جمع حاضر بودند نزديک قبر پيامبر رفته، با صداي بلند فرمود:

درود بر تو اي پيامبر خدا! درود بر تو اي پدر. 20

هارون از اين سخن سخت ناراحت شد بهطوري که رنگ صورتش تغيير يافت.

مأمون، امام رضا(ع) را به طوس فرا خواند و به ايشان پيشنهاد وليعهدي داد تا با اين نقشه، هم خود را مريد ائمه اطهار (ع) نشان دهد و از مرکب افکار عمومي سواري بگيرد و هم امام(ع) را از نزديک زير نظر داشته باشد. امام(ع) چند ماه مقاومت کردند تا اينکه مأمون آن حضرت(ع) را در قبول وليعهدي تهديد کرد و گفت:

به خدا قسم اگر از قبول پيشنهاد ولايتعهدي، خودداري کني تو را به جبر وادار به اين کار ميکنم و چنانچه باز هم تمکين نکردي به قتل ميرسانم. 20

امام رضا(ع) که مجبور به تقيه و قبول اين پيشنهاد بودند و از طرفي ميخواستند که اقدامات حکومت منتسب به ايشان نباشد فرمودند:

من به اين شرط ولايتعهدي تو را ميپذيرم که هرگز در امور ملک و مملکت مصدر امري نباشم و در هيچ يک از امور دستگاه خلافت، همچون عزل و نصب حکام و قضا و فتوا، دخالتي نداشته باشم. 21

امام با اين شرط ولايتعهدي را در عمل نپذيرفتند. و توطئه عباسيان در انتساب حکومتشان به ائمه اطهار (ع) را خنثي کردند. و از طرفي هم تقيه کردند و فقط اسم ولايتعهدي را پذيرفتند و خون خود را حفظ کردند.

از زمان امام جواد(ع) به بعد اختناق حکومت بسيار شديد شد و ائمه اطهار(ع) در سنين پايين به شهادت ميرسيدند. مأمون امام جواد(ع) را به مرکز حکومتش در بغداد فرا خواند ودخترش ام الفضل، را به همسري حضرت در آورد تا جاسوسي در بيت امام(ع) داشته باشد. امام جواد(ع) که زير ذره بين حکومت بودند امکان هيچ فعاليتي را نداشتند لذا چاره را در اين ديدند که نمايندگان و نائباني در سراسر منطقه شيعهنشين نصب کنند تا امور شيعيان بهوسيله آنها انجام گيرد، اين حرکت تاکتيکي امام جواد(ع) که از روي تقيه انجام گرفت حرکتي بود که تا به امروز ادامه دارد. يعني ائمه اطهار(ع) بعد از امام جواد(ع) که به خاطر اختناق شديد حکومتها و خوف از آنها امکان فعاليت ظاهري را نداشتند نائبان و نمايندگاني نصب ميکردند و بعضي از وظائف امامت را به عهده اين نائبان ميگذاشتند.

امام هادي(ع) 32 سال امامت کردند. جو اختناق از اين زمان به بعد به حدي بود که شيعيان از نام بردن امام خودداري ميکردند و با عبارت «شخص برگزيدهاي از آل محمد(ع)» منظور خود را ميرساندند. لذا امام هادي(ع) به شيعيان سفارش ميکردند که کاملاً با تقيه رفتار کنند. امام(ع) خطاب به يکي از شيعيان که ميخواست از امام سؤالي بپرسد فرمودند:

ما در حال گذر از شاهراهيم و اين محل، براي طرح سؤال مناسب نيست. 22

امام هادي(ع) به شيعياني که از قم اموالي را براي امام آورده بودند دستور دادند که اموال را بر شتراني که فرستاده بودند بار کنند و آنها را بدون ساربان به سوي آن حضرت روانه کنند. بعد از مدتي که آنها بار ديگر به حضور امام رسيدند اموال خود را نزد امام يافتند. 23

امام هادي(ع) نيز با توجه به اين جو سياسي حرکت نصب نمايندگان را در مناطق مختلف شيعه ادامه دادند.

امام حسن عسکري(ع) فقط شش سال امامت کردند و در 28 سالگي از دنيا رفته، در خانه خود در سامرا به خاک سپرده شدند. فضاي سياسي در اين زمان شديدا عليه ائمه اطهار(ع) بود؛ چرا که حکومت هم از محبوبيت ائمه بيم داشت و هم از مژده تشکيل حکومت جهاني توسط امام مهدي(ع) خبر داشت و لذا امام حسن عسکري(ع) کاملاً زير نظر حکومت بود و ايشان را هر دوشنبه و پنج شنبه به دارالخلافه احضار ميکردند.

عبدالعزيز بلخي ميگويد:

روزي در خيابان منتهي به بازار گوسفند فروشها نشسته بودم. ناگهان امام حسن عسکري(ع) را ديدم که به سوي دروازه شهر حرکت ميکرد. در دلم گفتم: «خوب است فرياد کنم که: مردم! اين حجت خدا است، او را بشناسيد. ولي با خود گفتم در اين صورت مرا ميکشند! امام وقتي به کنار من رسيد به او نگريستم، انگشت سبابه را بر دهان گذاشت و اشاره کرد که سکوت! من بهسرعت پيش رفتم و بوسه بر پاهاي او زدم. فرمود: «مواظب باش، اگر فاش کني، هلاک ميشوي!» شب آن روز به حضور امام(ع) رسيدم. فرمود: «بايد رازداري کنيد وگرنه کشته ميشويد، خود را به خطر نيندازيد». 24

امام حسن عسکري(ع) نيز در مناطق مختلف نمايندگاني نصب کردند و به طور سري با نامه با آنها در ارتباط بودند.

امام مهدي(ع) مخفيانه متولد شدند. با شروع امامت ايشان دوران غيبت صغرا شروع شد. امام(ع) در اين دوران چهار نماينده خاص يکي پس از ديگري نصب کردند که نمايندگان مناطق مختلف با نواب خاص هماهنگي ميکردند و امام(ع) پيامهاي خود را توسط نواب خاص به ديگر نمايندگان ميرساندند. در طي 69 سال دوران غيبت صغرا، نواب خاص به سازماندهي وکلا، اخذ و توزيع اموال متعلق به امام و پاسخگويي به سؤالات فقهي و مشکلات عقيدتي و مبارزه با مدعيان دروغي نيابت پرداختند. اما از همه مهمتر در مخفي کردن نام و مکان امام زمان(ع) نهايت سعي خود را بذل کردند.

بعد از دوران غيبت صغرا، غيبت کبرا شروع شد. امام در اين زمان فقط به نصب نائبان عام بسنده کردند؛ يعني شيعيان را به علمايي که خويشتندار باشند، ارجاع دادند. رابطه امام زمان (عج) با نواب عام به طوري است که حجت بر آنها تمام ميشود و علما نيز حجت و راه را براي شيعيان تبيين ميکنند.

بنابراين نه تنها دليل غيبت تقيه و ترس از حکومتهاي طاغوت است، بلکه چيزي جز ادامه تقيه ائمه اطهار(ع) نيست. پايان غيبت نيز وقتي است که محيط اختناق و زمينه تقيه و غيبت از بين برود. و اين مهم ميسر نميشود مگر اينکه شيعيان به اقتدار و قدرت برسند. غيبت امام زمان(ع) تقيه تاکتيکي براي حملهاي گستردهتر؛ يعني تشکيل حکومت جهاني است. در دوران غيبت زمينهسازي براي ظهور و تشکيل حکومت اسلامي به رهبري فقها دنبال ميشود و بدون ترديد، بهترين محيط براي زمينه سازي ظهور، تشکيل حکومتهاي اسلامي و شيعي در سطح جهان است که در آن فضا زمينههاي نظامي، سياسي، فرهنگي، حکومت جهاني فراهم شود.



پي نوشتها :

1.محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 51، ص 152.

2.همان، ج 52، ص 92، حديث 7.

3.سليم بن قيس هلالي، اسرار آل محمد(ع)، ترجمه اسماعيل انصاري زنجاني

خويي، انتشارات دليل ما، چاپ دوم، ص 160.

4.ر.ک. همان، ص 182.

5.همان، ص294.

6.سوره مائده(5)، آيه 101.

7.ر.ک: ناصر مکارم شيرازي، «مقاله تقيه»، مجله مکتب اسلام، سال هجدهم،

شماره 6 و 7.

8.شيخ حر عاملي، تفصيل وسائل الشيعة، قم، مؤسسة الالبيت لاحياء التراث،

ابواب الامر والنهي، باب 31، ص234، ح2.

9.همان، ج 16، ص 222.

10.براي توضيح بيشتر ر.ک. مهدي پيشوائي، سيرة پيشوايان.

11.ابن اثير، الکامل في التاريخ، بيروت، دار صادر، ج3، ص 406.

12.بحارالانوار، ج 46، ص 20.

13.ابن قتيبه دينوري، الامامة و السياسة، مکتبه مصطفي البابي المجلسي،

ج1، ص 186.

14.طبرسي، الاحتجاج، نجف، المطبعة المرتضويه، ص 161.

15.صحيفه سجاديه، ترجمه صدر بلاغي، تهران، حسينيه ارشاد، معاصي 49، ص 610.

16.شيخ صدوق، عيون أخبار الرضا، بيروت، موسسه الاعلمي للمطبوعات، ج1، ص

225.

17.مسعودي، مروج الذهب، بيروت، دارالاندس، ج3، ص253.

18.ابن کثير، البدايه و النهايه، بيروت، مکتبه المعارف، ج10، ص 72.

19.شيخ مفيد، الارشاد، قم، مکتبه بصيرتي، ص 298.

20.شيخ صدوق، علل الشرايع، قم، منشورات مکتبه الطباطبائي، ج1، ص226.

21.شيخ مفيد، الارشاد، قم، منشورات مکتبه بصيرتي، ص 310.

22.اربلي، کشف الغمة، تبريز، مکتبه بني هاشمي، ج 3، ص 175.

23.بحارالانوار، ج50، ص 185.

24.مسعودي، إثبات الوصية، الطبعة الرابعة، نجف، المکتبه الحيدريه، ص243.