نظرية اختياري بودن ظهور



3. دلايل نظريه

1ـ3. دلايل کلامي ـ نقلي

ظهور يعني آشکار شدن بعد از غيبت کردن و مخفي شدن 1 . به عبارتي ديگر ما وقتي ميگوييم فلاني ظهور پيدا کرد يعني قبلا آن شخص حضور داشته ولي مانعي باعث شده که ايشان مخفي شوند.

همانطور که در فصل قبل اشاره کرديم، وجود امام و حضور ايشان در زمين ضروري است، نصب و آفريدن امام لطفي واجب بر خداوند و حضور امام(ع) تکليفي واجب بر ايشان است. لذا اصل بر حضور امام(ع) است؛ يعني تا وقتي که مانعي از حضور امام نباشد، بايد امام حضور داشته باشند. پس غيبت و عدم حضور امام(ع) حاکي از مانعي است که بر سر راه حضور امام قرار گرفته و آن مانع ايشان را از حضور داشتن، معذور کرده است. حال اگر آن مانع برداشته شود بلافاصله ظهور تحقق مييابد؛ چرا که حضور امام(ع) ضروري و واجب است.

علّت و سبب غيبت چيزي جز مانع حضور امام(ع) نيست و با رفع اين مانع، غيبت امام(ع) بدون دليل و بي حکمت خواهد شد. بلکه دليل، بر حضور امام(ع) دلالت خواهد کرد. پس اگر بخواهيم اسباب ظهور را پيدا کنيم بايد آنرا از موانع حضور امام(ع) و به تعبيري ديگر از علل غيبت، سراغ بگيريم؛ چون با رفع و از بين رفتن اين موانع، ظهور بلافاصله تحقق خواهد يافت. بنابراين، رفع علت غيبت، سبب ظهور است و به عبارتي دقيقتر ميتوان گفت با رفع علت غيبت، دليل حضور امام که همان لطف وجوبي از طرف خداوند است موجود است و مانع حضور نيز مفقود ميباشد و از اينرو ظهور فورا و وجوبا تحقق خواهد يافت.

خلاصه اينکه اسباب ظهور رابطه عکس با علل غيبت دارند. يعني نبودن علّت غيبت، سبب ظهور خواهد شد و هر چه علل غيبت کم رنگتر شوند، اسباب ظهور پررنگتر خواهد شد. حال براي بررسي کردن نقش اراده و اختيار شيعيان در تعجيل و تحقق ظهور بايد به علل غيبت بپردازيم. به بيان ديگر براي اثبات اختياري بودن ظهور بايد ثابت کنيم که غيبت امام ناشي از سوء انتخاب مردم بوده است و مردم با جبران رفتارشان ميتوانند به ظهور دست يابند.

علماء سه علّت عمده براي غيبت ذکر کردهاندکه به آن ميپردازيم.

الف) غيبت، پناهگاهي براي حفظ جان مبارکشان امام صادق(ع) فرمودند:

اي زراره! امام مهدي(ع) چارهاي جز غيبت نخواهد داشت. زراره سؤال کرد: دليل غيبتش چيست؟ امام(ع) در حالي که با انگشت به بدن مبارکشان اشاره ميکردند فرمودند: ترس از جانش» 2 .

از امام معصوم نقل شده است که:

در زندگي صاحب الامر(ع) سنتي از حضرت موسي(ع) است. سؤال شد چه سنتي؟ فرمودند: هميشگي خوف و غيبت او از حکومتها، تا اين که خداوند به ياري کردن او اذن دهد و به همين دليل رسول اکرم(ص) يکبار در شعب و بار ديگر در غار مخفي شدند و به همين دليل امير المؤمنين(ع) خانه نشين شد و از مطالبه حق خويش صرفنظر کرد. 3

امام موسي بن جعفر(ع) ميفرمايند:

غيبت در زندگي امام مهدي(ع) دقيقاً مانند سنت انبياء(ع) اتفاق ميافتد. 4

انبياء(ع) با تهديد جدي به قتل از امت خود جدا ميشدند و در مکاني دور از چشم ستمگران مخفي ميشدند؛ چرا که در تمام شرايع الهي، حفظ جان واجب است خداوند متعال در قرآن کريم ميفرمايد:

لا تلقوا بأيديکم إلي التهلکه. 5

خويشتن را به دست خويش به هلاکت ميندازيد.

لذا خودکشي حرام است. البته وقتي که افرادي با سلاح قصد کشتن فردي را داشتند و او بدون هيچ سلاح دفاعي فرار نکند تا اينکه او را بکشند، اين چيزي جز خودکشي نيست. تقيه يکي از واجبات شرعي است و بهخصوص در شيعه زياد به آن سفارش شده است. يعني وقتي کسي جانش به خاطر مذهبش به خطر افتاد بايد مذهب خويش را مخفي کند. البته تقيه نبايد طوري باشد که اساس معنويت در زمين نابود شود. در شرايع سه چيز بهطور رتبي حرمت دارد: اول دين؛ دوم جان؛ سوم مال. يعني در درجه اول دين حرمت دارد و در درجه دوم جان و بعد مال بايد حفظ شود. براي بيان دين و حفظ معنويت هيچ گاه زمين خالي از حجت و اولياي الهي نبوده است.

پيامبران زيادي براي تبليغ دين، آمدهاند و در اين راه خيلي از اذيت و آزارها را تحمل کردهاندو حتي شهيد شدهاند. چون اگر دين بهطوري در خطر باشد که اثري از آن در زمين نماند و جاي حق و باطل عوض شود و مردم نتوانند حتي بهصورت مخفيانه ديندار باشند، آنگاه جان مباح ميشود و براي حفظ اساس دين بايد جانفشاني کرد. در صورت خطر نابود شدن دين، نميتوان حفظ جان کرد. ولي اگر معنويت و دين را ميتوان ترسيم کرد و حق و باطل را بيان کرد ولي اقامه دين بهخاطر ستمگران مشکل باشد در اين صورت بدون هيچ سلاح دفاعي نميتوانيم جان خويش را به خطر بيندازيم. و به عبارتي ابلاغ دين و رساندن آن به مردم که لطفي واجب بر خداوند و تکليفي بر پيامبران و اوليا(ع) ميباشد، حتي در صورت نياز به جانفشاني بايد صورت بگيرد. و در اين مرتبه تقيه معنا ندارد ولي بعد از تبليغ دين و رسيدن آن به مردم و انفکاک حق از باطل است که تقيه معنا پيدا ميکند؛ يعني براي اقامه دين که در حوزه افعال و اختيار مردم است، بايد به سلاح دفاعي مجهز شد در صورت نبودن سلاح، بايد حفظ جان کرد و مخفيانه دينداري کرد. البته ما در عناوين بعدي به اين موضوع بيشتر خواهيم پرداخت.

ائمه اطهار(ع) براي فهميدن غيبت امام عصر(ع) ما را به سنت انبيا ارجاع داهاند. شيخ صدوق کتاب مفصّلي در غيبت امام زمان(ع) تأليف کرده است. ايشان دربارة انگيزة تأليف اين کتاب ميفرمايد که در عالم خواب به حضور امام عصر(ع) رسيده است و چنين توضيح ميدهد:

به او سلام کردم و او جواب سلام گفت و بعد فرمودند که چرا درباره غيبت کتابي تأليف نميکني تا اندوه دلت را ببرد، عرض کردم يابن رسولالله(ص) درباره غيبت تأليفاتي دارم، فرمودند: آنها به گونه اي که من دستور ميدهم تأليف نشدهاند، اکنون مستقلاً کتابي درباره غيبت تأليف کن و غيبت پيغمبران را در آن درج کن. 6

بنابراين کليد معماي غيبت را بايد از سنت پيامبران سراغ گرفت. براي روشن شدن اين مطلب بهناچار به سنت پيامبران نگاهي گذرا مياندازيم: 7

ادريس پيامبر(ع) در زمان پادشاه ستمگري با تقيه زندگي ميکرد تا اينکه يکي از شيعيان ايشان به دست پادشاه کشته شد و زمين او غصب شد. حضرت ادريس(ع) از طرف خداوند به پادشاه وعدة عذاب داد. پادشاه که از اين وعيد عصباني شده بود چهل نفر را در تعقيب آن حضرت فرستاد تا او را بکشند. آن حضرت بعد از اطلاع به بيرون از شهر گريخت و در کوهي بلند در درون غار مخفي گرديد. يعني وقتي حضرت ادريس يقين کرد که در صورت حضور در بين امت لحظاتي بعد کشته خواهد شد، از بين امت خويش غيبت کرد؛ چرا که فرار نکردن ايشان مساوي با خودکشي بود.

حضرت ابراهيم(ع) در زمان نمروديان بهدنيا آمد. وعدة تولد ابراهيم توسط پيامبران به مؤمنان داده شده بود و اين خبر را نمروديان ميدانستند. لذا حضرت ابراهيم مخفيانه به دنيا آمد. و مادرش مخفيانه ايشان را بزرگ کرد تا اينکه حضرت ابراهيم بزرگ شد و براي انجام رسالت تبليغ دين دعوتش را علني کرد، اما بعد از ماجراي زنده ماندن در درون آتش دوباره غيبت کرد، چون آن حضرت را از شهر بيرون کردند.

قبل از تولد حضرت موسي، همه در انتظار تولد چنين مولودي بودند؛ زيرا همه اين وعدة الهي را ميدانستند که بهدست ايشان کاخ فرعونيان نابود ميشود و مؤمنان به فرج خواهند رسيد. حضرت موسي(ع) مخفيانه بهدنيا آمد و مادرش از ترس اينکه فرزندش بهدست فرعونيان کشته شود با الهام الهي وي را درون تابوتي گذاشت و در رود نيل رها کرد. آسيه زن فرعون در کنار رود به تفريح مشغول بود. تابوت را پيدا کرد و موسي را به دامان گرفت و محبت آن حضرت(ع) در دل آسيه افتاد و او فرعون را متقاعد ساخت که حضرت را به فرزندي قبول کند. موسي(ع) بهدست فرعونيان بزرگ شد و مخفيانه به انجام رسالت و تبليغ دين مشغول بود تا اينکه روزي به دفاع از يکي از شيعيانش يک مرد فرعوني را کشت و فرعون دستور قتل ايشان را صادر کرد و سربازانش را در تعقيب وي فرستاد. موسي(ع) که از اين ماجرا با خبر شد از آن سرزمين فرار کرد و از امت خويش غايب شد؛ چرا که اگر لحظهاي بيشتر در آنجا ميماند به دست سربازان فرعون کشته ميشد و اين چيزي جز خودکشي نبود.

امام صادق(ع) فرمودند: در قائم(ع) سنتي از موسي بن عمران هست. عرض کردم: چه سنتي؟ فرمودند: پنهاني ولادت او و غيبت او ... . 8

بعد از حضرت موسي(ع) يوشع بن نون به نبوت رسيد. مردم از دعوت وي استقبال کردند تا آنکه توانست به کمک شيعيانش حکومت را به دست گيرد. ولي بعد از ايشان دوباره محيط رعب و وحشت براي مؤمنان ايجاد شد و پيامبران بعد از اين پيامبر تا زمان حضرت داوود(ع) مخفيانه ابلاغ رسالت ميکردند. لذا از اسم و زندگاني آنها خبري نداريم ولي ميدانيم که در هيچ زماني، زمين از پيامبران و اولياي الهي براي رساندن دين به مردم خالي نمانده است.

امير المؤمنين(ع) ميفرمايند:

خدايا چنين است که هرگز روي زمين از قيام کنندهاي با حجت و دليل، خالي نميماند، خواه ظاهر و آشکار باشد و خواه بيمناک و پنهان، تا دلائل و اسناد روشن الهي از بين نرود و به فراموشي نگرايد. 9

حضرت داوود(ع) با کشتن جالوت، طاغوت زمان خويش، حکومت را به دست گرفت و حضرت سليمان(ع) را براي نبوت و خلافت بعد از خودش به مردم معرفي کرد، ولي آنها به بهانة جوان بودن حضرت سليمان(ع) اطاعت نکردند. حضرت سليمان(ع) مخفيانه به تبليغ دين پرداخت و پس از مدتي با امداد غيبي به چنان قدرت عظيميرسيد که همة موجودات در خدمت ايشان قرار گرفتند. ايشان با اين قدرت الهي حکومت را در دست گرفت و اين سندي شد تا مردم بدانند که خداوند ميتواند اوليا و پيامبران خود را با قدرت خودش به حکومت برساند، ولي آن را به اختيار و انتخاب مردم وا گذارده است تا آنها را در دنيا آزمايش کند.

بعد از حضرت سليمان تا حضرت عيسي(ع) همه پيامبران در خفا به رسالت تبليغ دين مشغول بودند. حضرت عيسي(ع) نيز مخفيانه متولد شد ولي تولد ايشان به تولد امام عصر(ع) تشبيه نشده است بلکه تولد آن حضرت به تولد حضرت موسي(ع) تشبيه شده است. چون علّت مخفيانه بودن تولد حضرت عيسي(ع) شرم و حياي حضرت مريم(س) و ترس از اتهام به آن بانو بود ولي علّت مخفيانه بودن تولد امام عصر(ع) همچون تولد حضرت موسي(ع) ترس از به قتل رسيدن توسط حکومتهاي طاغوت بود. حضرت عيسي(ع) نيز در رسانيدن دين و معنويت به مردم مصائب زيادي را تحمل کرد تا اينکه حکومت وقت تصميم به قتل ايشان گرفت و هنگامي که گروهي در تعقيب وي برآمدند تا ايشان را به صليب بکشند، ايشان با امداد الهي به آسمان رفت و از بين امت خويش غايب شد.

بعد از حضرت عيسي(ع) انبياء الهي در خفا و تقيه زندگي ميکردند.

رسول اکرم (ص) نيز در سه سال اول به تبليغ مخفيانه پرداختند و بعد از آنکه دعوت خود را علني کردند از طرف کفار مورد ستم و اذيت قرار گرفتند لذا تصميم به هجرت گرفتند و هنگامي که به سوي مدينه حرکت کردند، کفار در تعقيب ايشان برآمدند تا آن حضرت را به قتل برسانند. ايشان به غار نور پناه بردند و در آنجا مخفي شدند.

بنابراين روشن شد که انبيا نيز غيبت داشتهاند و غيبت ايشان در زمانهايي بوده است که گروهي قصد جان ايشان را ميکردند و ايشان براي حفظ جانشان که يک واجب عقلي و شرعي است مخفي ميشدند و از بين امت خويش غيبت ميکردند. غيبت امام زمان(ع) نيز به همين دليل بوده است؛ يعني به خاطر حفظ جان مبارکشان؛ چرا که در زمان ائمه(ع) اختناق شديدي حاکم بود و هر چه که به زمان امام مهدي(ع) نزديک ميشد اوضاع بدتر ميشد؛ چون همه ميدانستند که حضرت مهدي(ع) متولد خواهد شد و ايشان حکومتهاي طاغوت را شکست خواهد داد و فرج شيعيان ميرسد. لذا از زماني که رعب و وحشت زيادتر شد ائمه(ع) نيز بيشتر تقيه ميکرند بهطوري که امام هادي(ع) خود را از بسياري از ياران و شيعيان پوشيده ميداشتند و جز تعداد اندکي از ياران خاص آن حضرت ايشان را نميديدند. و هنگامي که نوبت به امامت امام حسن عسکري(ع) رسيد ايشان چه با ياران خاص خود و چه با مردم عادي از پشت پرده سخن ميگفتند و کسي ايشان را نميديد مگر هنگامي که آن حضرت براي رفتن به دارالخلافه از منزل خارج ميشد. 10 که در آن زمان طاغوتيان مترصد تولد حضرت صاحب الزمان (عج) بودند که به محض تولّد، ايشان را بکشند لذا آن حضرت(ع) مخفيانه به دنيا آمد و از همان ابتدا در غيبت بهسر بردند. ولي گاهي اوقات امام حسن عسکري(ع) ايشان را به شيعيان نشان ميدادند تا در تولد يافتن ايشان شک نکنند و بعد از امام حسن عسکري، امام زمان(ع) امامت را پذيرا شدند و با تعيين نواب خاص، امر تبليغ دين را کامل کردند و هر نوع شبهه اي در وجود و تولد خود را برطرف نمودند و بعد دوران غيبت کبرا فرا رسيد و ايشان فقط نواب عام را نصب کردند و از ميان امت خويش غايب شدند.

1ـ1ـ3. مؤيدات اين علّت غيبت : در عنوان قبلي رواياتي را آورديم که علّت غيبت امام عصر (عج) را حفظ جان و خون مبارکشان ميدانستند. علاوه بر اين روايات، احاديث ديگري اين علّت را تأييد ميکنند. گرچه اين احاديث صراحتاً از علّت غيبت سخن نگفتهاند ولي از مضمون آنها، اين علت فهميده ميشود و به اصطلاح علمي با دلالت التزامي بر اين علّت دلالت ميکنند.

مويّد اول: با بررسي رواياتي که دربارة تحريم بردن نام امام زمان(ع) وارد شده است به اين رهيافت ميرسيم که علّت تحريم افشاي نام ايشان، شناسايي امام زمان(ع) توسط حکومت وقت و در نتيجه به خطر افتادن جان شريف ايشان بوده است. لذا حرمت نام بردن اسم امام(ع) فقط مخصوص همان زمان بوده است.

شيخ حر عاملي در کتاب گران سنگ خود، وسائلالشيعه بابي بهنام «تحريم تسمية المهدي(ع) و سائرالائمة(ع) و ذکرهم وقت التقيه و جواز ذلک مع عدم الخوف» 11 دارد. که در اين باب احاديثي را که بر حرمت نام بردن اسم امام(ع) دلالت دارند آورده است و از آنها علّت حرمت را خوف و ترس از ظالمان استنباط کرده است. و در بقيه زمانها که نام بردن اسم حضرت تهديدي را در پي ندارد، حکم به جواز کرده است.

از جمله آن روايات، حديثي است که از محمد بن عثمان العمري، يکي از نواب خاص حضرت(ع) سؤال شده که:

آيا امام زمان(ع) را ديدهاي؟ فرمود: بهخدا سوگند آري. بعد از آن از او پرسيدند: و اسم حضرت چيست؟ محمد بن عثمان گفت: بر شما حرام است که از نام حضرت سراغ بگيريد و اين حکم را نه از جانب خود ميگويم بلکه حکمي است از طرف امام عصر(ع) چون سلطان (حاکم وقت) چنين پنداشته که امام حسن عسکري(ع) از دنيا رفته و جانشيني تعيين نکرده است. پس هنگامي که اسم ايشان شايع شود سراغ امام(ع) را ميگيرد. پس از خدا بترسيد و در اين باره سؤال نکنيد. 12

بنابراين تأکيد از نام نبردن امام(ع) براي ناشناس ماندن ايشان و اختفاي محل ايشان از حکومت طاغوت وقت بوده است. و اين تأييدي است بر اينکه علّت غيبت نيز ترس از حکومت ظالمان و حفظ جانشان بوده است. در آن زمان اختناق سياسي به قدري بوده است که حتي سؤال از نام آن حضرت نيز حرام شده است. لذا غيبت کاملاً يک حرکت عقلاني و سياسي بوده است.

البته نام بردن اسم امام(ع) علاوه بر اينکه براي امام خطر داشته است براي شيعيان نيز خطر داشته است. 13 لذا بعضي از علماي معاصر منع نام بردن اسم حضرت(ع) را دائر مدار خوف بر امام(ع) يا خودمان دانستهاند.

مؤيد دوم: احاديثي که درباره محل سکونت امام زمان(ع) وارد شده است به دو دسته تقسيم ميشوند: يک دسته از روايات محل سکونت امام(ع) را دور از شهر و جايي که کسي در آنجا زندگي نميکند؛ مثل کوهها و بيابانها دانستهاند. براي نمونه امام زمان در نامه اي به شيخ مفيد ـ که گويا نگران حال آن حضرت(ع) بوده است ـ چنين نوشتهاند:

... اکنون در قله کوهي در مکاني ناشناخته سکونت داريم که اخيراً به خاطر افرادي بي ايمان بهناچار از منطقهاي پر درخت به اينجا آمدهايم و به همين زودي از اين محل به دشتي هموار که چندان از آبادي دور نباشد خواهيم رفت. 14

در اين روايت علّت تغيير مکانشان را فرار از دست ظالمان اعلام کردهاند. به هر حال محل سکونت امام دور از شهر و اجتماع مردم بيان شده است.

دسته ديگري از روايات، محل سکونت امام زمان(ع) را در بين مردم، اما به گونهاي که شناخته نميشوند، دانستهاند. امام صادق(ع) امام زمان(ع) را به حضرت يوسف(ع) تشبيه نموده و ميفرمايند:

امام غايب ميان آنها گردش ميکند و در بازارهاي آنها راه ميرود و پا روي فرش آنها مينهد، در حالي که آنها او را نميشناسند تا آنکه خداي عزّوجلّ، به او اجازه دهد که خود را به آنها معرفي کند... . 15

البته در اين روايات بر ناشناخته ماندن امام(ع) تأکيد شده است. يعني اگرچه در بين مردم هستند ولي بهخاطر گمنام بودن، کاملاً از دست ظالمان در امنيت بهسر ميبرند.

جمع اين دو دسته روايات بر اين است که دسته اول روايات محل سکونت امام را در سالهاي اول غيبت تعيين کردهاند؛ يعني چون امکان شناختن حضرت(ع) توسط حکومت وقت بوده است لذا کاملاً دور از دسترس آنها و مردم زندگي ميکردهاند ولي بعد از گذشت سالهاي متمادي که شناختن امام منتفي شده است امام در بين مردم زندگي ميکنند و اين مضمون روايات دسته دوم است. به هر حال همه روايات بر اختفاي حضرت از ظالمان و ناشناخته ماندن ايشان تأکيد کردهاند؛ يعني مسأله اصلي حفظ جان مبارکشان از دست حکومتهاي طاغوت بوده است و ايشان با رعايت اين اصل محل زندگي خود را تعيين ميکنند. بنابراين، اين روايات نيز بهگونهاي علّت غيبت و اختفاي امام زمان(ع) را حفظ خون مبارکشان ميدانند.

مؤيد سوم: بعضي از شيعيان با توجه به محبتي که به امام زمان(ع) دارند، همواره در جستوجوي حضرت بودهاند و سعي کردهاند به زيارت ايشان نائل شوند. ولي بسياري از آنها توفيق حضور نيافتهاند.

با بررسي رواياتي که در اين زمينه وارد شده است به اين نتيجه ميرسيم که علّت نديدن امام زمان(ع) به خاطر پنهان ماندن مکان و امنيت امام زمان(ع) بوده است. لذا به يکي از شيعيان که در جستوجوي امام خسته شده بود از طرف امام(ع) توسط حسين بن روح، يکي از نائبان خاص حضرت(ع) نامه اي رسيد که در آن نوشته شده بود:

هر کس کنجکاو شود پس حتماً به جستوجو برخيزد و هر که به جستوجو برخيزد، دشمنان را راهنما شود و هر که دشمنان را راهنما شود، جان مرا به خطر انداخته است و هر که جان مرا بهخطر اندازد، حتما مشرک خواهد بود. 16

لذا علّت به حضور نرسيدن شيعيان به محضر امام(ع) همان مخفي ماندن و ناشناس ماندن آن حضرت(ع) است؛ چرا که اگر شناخته شوند جان شريفشان تهديد ميشود و حال آنکه خداوند اراده کرده است امام(ع) را براي فرج مستضعفان ذخيره کند. پس علت نديدن امام(ع) خوف از ظالمان و در امان ماندن ايشان است.

البته بسياري از علماء تصريح به اين علّت غيبت کردهاند. شيخ مفيد(ره) ميفرمايد:

امام زمان(ع) در تقيه و ترس زندگي ميکنند چون ظالمان ريختن خون مبارکش را مباح ميدانند... . 17

شيخ طوسي نيز فرموده است:

لاعلة تمنع من ظهوره إلاّ خوفه علي نفسه من القتل. 18

تنها علتي که مانع از حضور حضرت شده است ترس از قتل امام(ع) ميباشد .

در جايي ديگر فرموده است:

از جمله اسبابي که قطع داريم موجب غيبت امام(ع) شده است ترس بر قتل امام ميباشد. پس هنگامي که بين امام و مرادش (اقامه امامت) حائل شدند وجوب اقامه امامت ساقط ميشود و هنگامي که بر جانش خوف داشته غيبت بر امام(ع) واجب شد و مخفي شدن بر امام لازم گرديد، همانطور که رسول اکرم (ص) يکبار در شِعب و بار ديگر در غار مخفي شدند.

ب) علت غيبت امتحان شيعيان است : امام کاظم(ع) فرمودند:

صاحب الامر(ع) چارهاي جز غيبت ندارد. به طوري که گروهي از مؤمنان از عقيده خويش بر ميگردند. همانا غيبت امام(ع) امتحاني است از طرف خداوند که بندگانش را بوسيله آن آزمايش ميکند. 19

چرا امام زمان(ع) چارهاي جز غيبت ندارند؟ غيبت را چه کسي بر امام(ع) تحميل کرده است؟ اين حتميت غيبت براي چيست؟ مسلماً نميتوان گفت که خداوند وسيلهاي جز غيبت براي امتحان شيعيان نداشته است؛ چرا که هر واقعهاي ميتواند وسيلهاي براي آزمايش بندگان باشد. اما اين ناگزيري از غيبت نيز نميتواند از جانب شخص امام(ع) باشد؛ چرا که در اين صورت بايد قصوري و تقصيري را در شخص امام زمان(ع) فرض کرد و چنين فرضي با معصوم بودن امام(ع) ناسازگار است. پس بايد بگوييم که انسانها و مردم غيبت را بر امام زمان(ع) تحميل کردهاند. يعني خداوند متعال اراده کرده است که انسان را با گذر از ميدان انتخاب و اختيار، به تکامل برساند و اين ميدان نبرد بهقدري خطير و وسيع ميباشد که شامل تحميل غيبت بر امام(ع) و حتي شامل تحقق و تعجيل ظهور نيز ميشود.

در حديث فوق، غيبت، وسيلهاي براي آزمايش مؤمنين شمرده شده است. اما تنها غيبت امام(ع) وسيلة آزمايش شيعيان نيست، بلکه ظهور حضرت(ع) نيز آزمايشي بزرگ براي شيعيان ميباشد. توضيح اينکه اغلب افراد گمان ميکنند که خداوند متعال فقط با ناملايمات و شرور و گرفتاريها انسان را آزمايش ميکند ولي با بررسي آيات و روايات ميفهميم که انسان با نعمتها و حسنات و لذات نيز آزمايش ميشود. لذا هنگامي که حضرت سليمان(ع) با يک چشم برهم زدن تاج و تخت ملکه سبا را نزد خويش حاضر ديد و به عظمت قدرتي که خداوند به او عطا کرده است آگاه شد، فرمود:

اين از فضل پروردگار من است تا مرا آزمايش کند که آيا شکر او را به جا ميآورم يا کفران ميکنم. 20

و نيز خداوند متعال در قرآن کريم ميفرمايد:

و نبلوکم بالشر و الخير فتنة 21

شما را به بديها و خوبيها آزمايش ميکنيم.

بنابراين همانطور که مصيبت فراق امام زمان(ع) براي ما آزمايشي بزرگ است حضور و ظهور حضرت(ع) نيز آزمايش عظيمي براي ماست. يعني در غيبت امام(ع) با صبر بر اين مصيبت و تثبيت ايمانمان و تبليغ تشيّع و زمينه سازي براي ظهور آزمايش ميشويم، همانطور که در حضور آن حضرت(ع) با جهاد در رکاب ايشان و حمايت از حکومت امام(ع) آزمايش خواهيم شد. نتيجه اينکه غيبت امام زمان، همانطور که در حديث به آن اشاره شده است، گرچه وسيلهاي براي آزمايش شيعيان است، ولي علّت براي غيبت نميتواند باشد. شيخ طوسي در نقد اين علت ميفرمايد:

علت صدور اخباري که دربارة امتحان شيعه هنگام غيبت حضرت(ع) وارد شده است اطلاع دادن از دشواريها و سختيهايي است که اتفاق ميافتد، نه اينکه خداوند متعال، امام(ع) را غايب نموده است که اين مشکلات پيش آيد (تا بندگان آزمايش شوند) چگونه خداوند اراده چنين کاري را ميکند در حالي که [ در غيبت امام(ع) ] مؤمنين از طرف ظالمان، مورد ستم قرار ميگيرند و اگر خداوند چنين ارادهاي کند، گناه و معصيت خدا محسوب ميشود، پس خداوند متعال چنين ارادهاي را نميکند بلکه سبب غيبت همان خوف و ترس است . 22

ج) علت غيبت بيعت نکردن با حکومتهاي طاغوت : امام رضا(ع) در اين زمينه ميفرمايد:

گويا شيعيانم را ميبينم که هنگام مرگ سومين فرزندم در جستوجوي امام خود همهجا را ميگردند اما او را نمييابند. عرض کردم: چرا يابن رسولالله(ص)؟ فرمود: براي اينکه امامشان غايب ميشود. عرض کردم: چرا غايب ميشود؟ فرمود: براي اينکه وقتي با شمشير قيام نمايد بيعت احدي بر گردنش نباشد. 23

امام زمان(ع) در نامهاي به محمد بن عثمان علّت غيبت را چنين توضيح ميدهند:

أمّا ما وقع من الغيبة فانّ الله عزّوجلّ يقول: «يا أيّها الذين آمنوا لا تسألوا عن أشياء إن تبد لکم تسؤکم»

و امّا [ دربارة ] علّت غيبت، خداوند متعال ميفرمايد: «نپرسيد از چيزهايي که اگر براي شما آشکار شود شما را ناراحت ميکند.

و در ادامه ميفرمايد:

بر گردن همه پدران من بيعت سرکشان زمانه بود اما وقتي که من خروج کنم بيعت هيچ ظالم سرکشي بر گردن من نيست. 24

بعد از جريان سقيفه که خليفة اول بر منبر رسول اکرم(ص) نشست، چه اتفاقي افتاد؟ ماجرا را از زبان حضرت سلمان(ره) بشنويم:

وقتي شب شد علي(ع) حضرت زهرا(س) را سوار بر حماري نمود و دست دو پسرش امام حسن(ع) و امام حسين(ع) را گرفت و هيچيک از اهل بدر از مهاجران و انصار را باقي نگذاشت مگر آن که به خانههايشان آمد و حق خود را برايشان يادآور شد و آنان را براي ياري خويش فراخواند. ولي جز چهل و چهار نفر، کسي از آنان دعوت او را قبول نکرد. حضرت به آنان دستور داد هنگام صبح با سرهاي تراشيده و در حاليکه اسلحه هايشان را به همراه دارند بيايند و با او بيعت کنند که تا سر حد مرگ استوار بمانند. وقتي صبح شد جز چهار نفر کسي از آنان نزد او نيامد... امير مؤمنان(ع) در شب بعد هم نزد آنان رفت و آنان را قسم داد و آنها گفتند: صبح نزد تو ميآييم، ولي هيچيک از آنان غير از ما نزد او نيامد. در شب سوم هم نزد آنان رفت ولي غير از ما کسي نيامد. 25

بنابراين اولين اقدام اميرالمؤمنين(ع) جمع آوري ياران و دعوت از آنها براي جهاد بود. اما وقتي که ياراني نيافت جز کنارهگيري از حکومت چارهاي نبود. وقتي که حکومت وقت از امير مؤمنان(ع) بيعت خواست، ايشان آنقدر تعلل کردند تا آنکه همه فهميدند که ايشان از حکومت وقت راضي نيستند و آن حکومت را طاغوت ميدانند. بالاخره ريسمان در گردن، او را به دارالخلافه بردند و بر آن حضرت(ع) شمشير کشيدند تا آن حضرت بالاجبار تن به بيعت دهد. 26 لذا ايشان فرمودند:

بيعت کردن من با آنها نه باطلي از آنها را حق ميکند و نه موجب حقي بر آنان ميشود. 27

يعني بيعتي که اجباري و از روي اضطرار باشد حقي براي آن حکومت ايجاد نميکند. امير مؤمنان(ع) در پرتو اين بيعت اضطراري که امتيازي براي آنها نبود علاوه بر اينکه جان خويش را نجات داد توانست به ديگر شؤون امامت بپردازد. ديگر ائمه اطهار(ع) نيز در حالي که با رفتارشان طاغوت بودن حکومتهاي عصر خود را اعلام ميکردند در سايه بيعت اجباري با آنها به تبليغ و تثبيت مذهب شيعه ميپرداختند. به طوري که در زمان امام باقر(ع) و امام صادق(ع) اصول شيعه مدون گرديد و تا زمان امام عسکري(ع) مذهب شيعه کاملاً تثبيت شد.

اما، زمان امام مهدي(ع) با زمان ديگر ائمه اطهار(ع) کاملاً متفاوت بود؛ چرا که: اولاً حکومت وقت به چيزي جز قتل امام(ع) نميانديشيد و به بيعت ايشان اصلاً راضي نبود چون از وعدهاي که به شيعيان داده شده بود، کاملاً مطلع بودند و ميدانستند که حضرت(ع) مانند رسول اکرم (ص) دست به شمشير خواهد برد. و ثانياً، تا زمان امام زمان(ع) اصول مذهب شيعه کاملاً توسط ائمه اطهار(ع) مدون گرديده و فقط استنباط فروعات مانده بود که ايشان اين مهم را به عهدة نواب عام؛ يعني علمايي که عامل به علم خود هستند، نهادند. اما به خاطر اينکه تولد امام(ع) و وجود آن حضرت(ع) بر شيعيان اثبات شود از همان ابتداي تولّد، غيبت کلي نکردند بلکه در ابتدا با تعيين نواب خاص غيبت صغرا داشتند و بعد غيبت کبرا شروع شد. بنابراين بعد از تدوين اصول شيعه، امام(ع) نيازي به بيعت با حکومتهاي طاغوتي نداشتند و بعد از رساندن دين به مردم، جز اقامه دين و مبارزه با ظلم و ستم چيزي بر عهده امام(ع) باقي نمانده بود. و اين فقط با جهاد عليه حکومتهاي طاغوت ميسر بود. لذا اگر امام(ع) بيعت ميکردند ديگر نميتوانستند با آن حکومتها مبارزه کنند. بنابراين امام(ع) بنا به وظيفهاي که دارند؛ يعني اقامه دين در پرتو حکومت عدل الهي، با هيچ يک از حکومتهاي طاغوت بيعت نکردند تا به محض فراهم شدن زمينهها و ياري رساندن شيعيان عليه حکومتهاي طاغوت قيام کنند. خلاصه اينکه حکومت با بيعت اضطراري از امام(ع) راضي نبود و فقط به قتل آن حضرت(ع) ميانديشيد و از طرفي ديگر بعد از تدوين اصول مذهب شيعه، امام(ع) نيازي به اين بيعت اضطراري نداشت؛ چرا که رسالت امام(ع) بعد از تثبيت و تدوين اصول شيعه چيزي جز اقامة پرچم حکومت الهي نبود و اين رسالت نميتوانست با بيعت اختياري با حکومت طاغوت انجام گيرد؛ چون در اين صورت نميتوانست عليه آن حکومتها قيام کند.

بنابراين بيعت نکردن با حکومتهاي طاغوت، علّت اوليه براي غيبت نيست بلکه علت ثانويه است؛ يعني امام(ع) بنا به رسالتي که داشتند نميتوانستند با حکومتهاي طاغوت بيعت کنند و اين بعيت نکردن حتماً منجر به قتل امام(ع) ميشد. پس علت اوليه غيبت همان حفظ جان مبارکشان ميباشد.

نکته آخر که ذکر آن لازم است دقت در روايت دوم اين بخش است امام(ع) قبل از اينکه به فلسفة غيبت بپردازند اشاره به آيهاي از قرآن کريم کردند که ميفرمايد: «نپرسيد از چيزهايي که اگر براي شما آشکار شود شما را ناراحت ميکند» 28 حال آن علت چه چيز بوده است که موجب ناراحتي شيعيان ميشود؟ اگر فرض کنيم آن علت از جانب خداوند متعال يا امام معصوم(ع) بوده است که در اين صورت ناراحتي شيعيان معقول نيست پس بايد علت چيزي باشد که قصور و تقصير شيعيان برگردد و آن علت جز ترس از جان مبارکشان به خاطر قلّت ياران و کم همّتي آنها چيز ديگري نيست.

ج) غيبت ادامه تقيه است: «تقيه» 29 به معناي خاص عبارت از کتمان و پوشاندن عقيدة مذهبي است و به مفهوم عام آن، کتمان هرگونه فکر، عقيده، طرح و برنامه است که اين معنا مورد نظر ماست. تقيه شاخهاي از قانون «اهم و مهم» است. اين قانون ميگويد بر سر دوراهي و تعارض دو هدف آن را که از اهميت کمتري برخوردار است رها کن تا به هدف أهمّ دست پيدا کني يعني چشم پوشي از مهم براي رسيدن به أهم. تقيه يک تاکتيک است براي حملهاي گستردهتر و رسيدن به هدفي والاتر نه اينکه تقيه ترس و ضعف و زبوني باشد. البته منافقان همواره تقيه را براي توجيه اعمال خود، دستاويز قرار دادهاند. امامصادق(ع) فرمودند:

به خدا سوگند اگر شما را براي ياري ما بخوانند، ميگوييد اين کار را انجام نميدهيم؛ چرا که در حال تقيه هستيم، و تقيه از پدران و مادرانتان در نظر شما محبوبتر است، هر گاه قائم ما قيام کند، به خدا سوگند بدون نياز به سؤال، مجازات منافقان را دربارة شما اجرا خواهد کرد. 30

ولي به هر حال در بعضي از شرايط به خاطر اصلاح دين و جامعه تقيه واجب ميشود. امام حسن(ع) ميفرمايند:

تقيهاي که حال امتي با آن اصلاح پذيرد انجام دهنده آن پاداشي به قدر همه آن امت دارد. اما اگر در چنين موردي ترک تقيه گويد و امتي به هلاکت افتد شريک جرم هلاکت کننده خواهد بود. 31

با نگاهي اجمالي به زندگي پيامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار(ع) به موارد تقيه بهتر پي ميبريم. از بدو رسالت تاکنون گويي فقط يک معصوم انجام رسالت کرده است، ولي در شرايط مختلف، تصميمهاي متفاوتي گرفته است. هر اقدامي از طرف معصوم در راستاي تبليغ، حفظ و اقامه دين است ولي انجام اين مهم با اقداماتي متفاوت بلکه به ظاهر متعارض صورت گرفته است. غيبت امام عصر(ع) نيز تقيّهاي تاکتيکي براي حملهاي گستردهتر که همان تشکيل حکومت جهاني و اقامه دين در تمام جوانب آن است، ميباشد. براي روشن شدن اين مطلب به اختصار به بعضي از موارد تقيه و اقدامات سياسي معصومين(ع) ميپردازيم. 32

پيامبر اکرم (ص) بعد از بعثت تا مدت سه سال مخفيانه انجام رسالت کردند تا کفار قريش، اسلام را در نطفه خفه نکنند. مدتي بعد از دعوت علني، هجرت و فرار از مکه بهسوي مدينه را در دستور کار خود و مؤمنين قرار دادند و اين نيز تاکتيکي بود براي تشکيل حکومت اسلامي که به فتح مکه منجر گرديد.

امير مؤمنان(ع) بعد از جريان سقيفه در حالي که شمشير بالاي سرشان بود: به بيعت اضطراري با خليفه وقت تن داد و اين نيز يک تقيه تاکتيکي بود که خون خود و اسلام را حفظ کردند و بعد از تشکيل حکومت اسلامي در مدت پنج سال بسياري از منافقان را کشتند و چيزي نمانده بود که درخت نفاق از ريشه خشک شود که شربت شهادت نوشيدند.

امام حسن(ع) بعد از اميرالمؤمنين(ع) مردم را به جهاد عليه نفاق دعوت کردند ولي مردم از هر طرف فرياد زدند: «البقيه، البقيه» 33 يعني ما زندگي ميخواهيم ما ميخواهيم زنده بمانيم!.. امام(ع) در ضمن پاسخ سؤالي که چرا دست از جنگ کشيديد فرمودند:

سوگند به خدا اگر با معاويه جنگ ميکردم مردم مرا به او تسليم ميکردند. 34

امام حسن(ع) گرچه بنا به قانون تقيه، با ام الفساد قرن صلح کردند ولي با اين صلح توانستند چهره کريه و سياه بني اميه را به مردم بنمايانند؛ چرا که با اين صلح گرد و غبار هياهوي نفاق نشست و چهره ظلم و نفاق هويدا شد.

امام حسين(ع) در عمر معاويه دست به قيامي نزد ولي صراحتاً با پيشنهاد وليعهدي يزيد که مخالف صلحنامه بود به مبارزه برخاستند. معاويه براي بيعت گرفتن براي يزيد از مردم مدينه طي سخناني به تمجيد و توصيف يزيد پرداخت. امام حسين(ع) در همان جمع پرده تقيه را دريده، فرمودند:

تو يزيد را چنان توصيف کردي که گويا شخصي را ميخواهي معرفي کني که زندگي او بر مردم پوشيده است و يا از غايبي خبر ميدهي که مردم او را نديدهاند! و يا در اين مورد فقط تو علم و اطلاع به دست آوردهاي! نه، يزيد آنچنانکه بايد خود را نشان داده و باطن خود را آشکار ساخته است. يزيد را آنچنانکه هست معرفي کن! يزيد جوان سگباز و کبوترباز و بوالهوسي است که عمرش با ساز و آواز و خوشگذراني سپري ميشود. 35

يزيد نه تنها ظاهرالفسق بود بلکه علناً رسالت و نبوت را انکار ميکرد، فسق و فجور ظاهري يزيد و نابخردي او بهترين فرصت بود تا انحرافي که در حکومت اسلامي از زمان سقيفه ايجاد شده بود، براي مردم روشن شود. از زمان پيامبر اکرم (ص) به بعد حکومت اسلامي در هالهاي از نفاق و ريا و ظاهرسازي ادامه پيدا کرد و به قدري بهنام اسلام و خليفه مسلمين بدعتها زياد شده بود که احتمال نابودي اسلام ميرفت. يعني مرز بين حق و باطل کمرنگ و رو به محو شدن بود. لذا امام حسين(ع) براي حفظ اسلام جهاد کرد. البته اقدام ايشان از رنگ خون و از سنخ مظلوميت تمام بود. مظلوميتي که دل هر خفتهاي را بهدرد ميآورد. مظلوميت امام(ع) و اهل بيت ايشان در جريان کربلا، خطوط بين حق و باطل و معيارهاي اسلام را چنان برجسته کرد که اسلام بيمه شد. لذا در آن زمان تقيه و بيعت با يزيد حرام بود؛ چرا که باعث نابودي اسلام ميشد و با نابودي اسلام و عقيده جان چون تکه گوشتي بيارزش بود. واقعه عاشورا ولايت ائمه اطهار(ع) را زنده کرد. امام حسين(ع) قبل از حرکت عاشورا در جمع تابعين و صحابه اين نکته را تذکر داده فرمودند:

سخنان مرا بشنويد و گفتار مرا بنويسيد. وقتي که به شهرها و ميان قبائل خود برگشتيد، با افراد مورد اعتماد و اطمينان در ميان بگذاريد و آنان را به رهبري ما دعوت کنيد؛ زيرا ميترسم اين موضوع به دست فراموشي سپرده شود و حق نابود و مغلوب گردد. 36

هدف ديگري که به تير عاشورا نشست، نابودي سلسله حکومت بني اميه بوده لذا بعد از عاشورا قيامهاي متعددي عليه بني اميه صورت گرفت و سرانجام اين سلسله شوم بهدست عباسيان که خود را منتسب به ائمه اطهار(ع) ميکردند، برچيده شد.

امام زين العابدين(ع) به تبليغ عاشورا پرداختند. محيط امام(ع) آکنده از رعب و وحشت بود. لذا ايشان از طريق دعا معارف و بعضي از نکات سياسي را به مردم ميفهماندند. امام زين العابدين(ع) در غالب دعا فرمودند:

چه بسا دشمني که شمشير عداوتش را بر ضد من آخته، دم تيغش را براي ضربه زدن بر من تيز کرده و سر نيزهاش را به قصد جان من تيز ساخته است. زهرهاي جانکاهش را براي کام من در جام فرو ريخته و مرا آماج تيرهاي خويش قرار داده و چشم مراقبتش براي کنترل من نخفته است، و مصمم است که به من گزند برساند و تلخانه مرارت خود را به من بنوشاند! خدا... . 37

در زمان حضرت زين العابدين(ع) فاجعه «حرّه» رخ داد. اين فاجعه از آنجا شروع شد که بعضي از بزرگان مدينه به ديدار يزيد رفتند و او را در حال شرابخواري و سگبازي ديدند. بعد از بازگشت دست به شورش زدند و حاکم مدينه را از شهر بيرون کردند، لشکريان يزيد شورشيان را شکست دادند و مردم مدينه را قتل عام و شهر را غارت کردند. آنها در اين واقعه جناياتي مرتکب شدند که قلم از بيان آن شرم دارد. اما در اين ميان بيت امام زينالعابدين(ع) در امان بود لذا 400 نفر زن با خانواده خود به بيت امام(ع) پناهنده شدند و آن حضرت خون خود و شيعيان را براي اسلام حفظ کردند. علت کنارهگيري امام(ع) از اين قيام اين بود: که اولاً، آنها ولايت امام(ع) را قبول نداشتند و ثانياً، قيام در آن سطح با وجود آن شرايط اختناق ?/p>



پي نوشتها :

1.المعجم الوسيط، چاپ نشر فرهنگ اسلامي، ص 578.

2.شيخ صدوق، کمال الدين، ج2، ص 481.

3.شيخ طوسي، الغيبه، ص 332.

4.شيخ صدوق، کمال الدين، ج2، ص 345.

5.سوره بقره(2)، آيه 195.

6.شيخ صدوق، کمالالدين، ج10، ص3.

7.براي توضيح بيشتر ر.ک: همان.

8.شيخ صدوق، کمالالدين، ج1، ص12.

9.ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، قاهره، داراحياء الکتب العربيه، ج 18،

حکمت 143، ص 347.

10.ر.ک: علي بن حسين المسعودي، اثبات الوصيه (چاپ سنگي)، ص263؛ شيخ

عباس قمي، منتهيالامال، ج 2، ص 565.

11.ر.ک: شيخ حر عاملي، تفصيل وسائل الشيعة إلي تحصيل مسائل الشريعة،

ج16، ص247-237.

12.همان، ج 16، ص 240، حديث 2.

13.ر.ک: القواعد الفقهيه، ج1، ص 50.

14.السيد حسن الشيرازي، کلمة الاءمام المهدي، ص150، چاپ سوم، موسسه

الوفاء، بيروت.

15.شيخ صدوق، کمالالدين، ج1، ص 145.

16.شيخ طوسي، الغيبه، ص 323.

17.شيخ مفيد، الرساله الاولي في الغيبة، ص 14، تحقيق علاء آل جعفر، چاپ

دوم.

18.شيخ طوسي، الغيبه، ص 329.

19.محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 52، ص 113.

20.سوره نمل(27)، آيه 40.

21.سوره انبيا(21)، آيه 35.

22.شيخ طوسي، الغيبه، ص334.

23.بحارالانوار، ج 51، ص 152.

24.همان، ج 52، ص 92، حديث 7.

25.سليم بن قيس هلالي، اسرار آل محمد(ع)، ترجمه اسماعيل انصاري زنجاني

خونيي، انتشارات دليل ما، چاپ دوم، ص 160.

26.ر.ک. همان، ص 182.

27.همان، ص294.

28.سوره مائده(5)، آيه 101.

29.ر.ک: ناصر مکارم شيرازي، «مقاله تقيه»، مجله مکتب اسلام، سال هجدهم،

شماره 6 و 7.

30.شيخ حر عاملي، تفصيل وسائل الشيعة، قم، مؤسسة الالبيت لاءحياء التراث،

ابواب الامر والنهي، باب 31، ص234، ح2.

31.همان، ج 16، ص 222.

32.براي توضيح بيشتر ر.ک. مهدي پيشوائي، سيرة پيشوايان.

33.ابن اثير، الکامل في التاريخ، بيروت، دار صادر، ج3، ص 406.

34.بحارالانوار، ج 46، ص 20.

35.ابن قتيبه دنيوري، الاءمامة و السياسة، مکتبه مصطفي البابي المجلسي،

ج1، ص 186.

36.طبرسي، الاءحتجاج، نجف، المطبعة المرتضويه، ص 161.

37.صحيفه سجاديه، ترجمه صدر بلاغي، تهران، حسينيه ارشاد، معاصي 49، ص 610.

38.شيخ صدوق، عيون أخبار الرضا، بيروت، موسسه الاعلمي للمطبوعات، ج1، ص

225.

39.مسعودي، مروج الذهب، بيروت، دارالاندس، ج3، ص253.

40.ابن کثير، البدايه و النهايه، بيروت، مکتبه المعارف، ج10، ص 72.

41.شيخ مفيد، الاءرشاد، قم، مکتبه بصيرتي، ص 298.

42.شيخ صدوق، علل الشرايع، قم، منشورات مکتبه الطباطبائي، ج1، ص226.

43.شيخ مفيد، الارشاد، قم، منشورات مکتبه بصيرتي، ص 310.

44.اربلي، کشف الغمة، تبريز، مکتبه بني هاشمي، ج 3، ص 175.

45.بحارالانوار، ج50، ص 185.

46.مسعودي، إثبات الوصية، الطبعة الرابعه، نجف، المکتبه الحيدريه، ص243.