نظريه اختياري بودن ظهور



اشاره :

در قسمتهاي پيشين اين مقاله، نويسنده ضمن تقسيم دلايل نظريه اختياري بودن ظهور به دو بخش «دلايل کلامي و نقلي» و «دلايل فلسفي و کلامي» به

بررسي دسته اول دلايل پرداخت و به تفصيل در اين زمينه سخن گفت.

اين قسمت اختصاص به بررسي دسته دوم دلايل دارد.

ادامه مقاله را با هم پي مي گيريم.

3. دليل فلسفي - کلامي

3-1. نصب امام لطف واجب الهي

«امام مواضع رسالت الهي و محل نزول ملائکه و محل هبوط وحي و معدن رحمت خداوند و گنجينه علم و صاحب حلم بي پايان و پايه صفات کريمه و سرپرست

نعمتهاي خداوند متعال و ارکان بزرگواري و نيکوکاري و سياستگذاري بندگان و ارکان محکم شهرهاي علم و در ايمان و امين اسرار الهي است.

امام پيشواي هدايت، چراغ تاريکيها و علمدار اهل تقوي و عالمان و خردمندان و پناهگاه علم و وارث انبيا و محل شناخت خدا و مسکن برکت حق و معدن

حکمت خدا و حافظ سر الله و حامل قرآن کريم، و وصي پيامبر اکرم(ص) و از فرزندان رسول الله است. امام دعوت کننده به سوي خدا، راهنماي طريق رضا و اخلاص

در توحيد حضرت حق و آشکار کننده امر و نهي ايزد متعال و بنده گرامي و مقرّب الهي است».1

با تعريفي که از امام ارائه شد، معلوم مي شود امامت، ادامه رسالت انبياست. البته دلايلي که موجب ارسال و برانگيختن انبياست، همان دلايل بر وجوب نصب

امام نيز هستند؛ چرا که اين دلايل به صورت فلسفي يا کلامي يا نقلي با مخلوطي از اينها ارائه شده است. علامه مظفّر دليل فلسفي بر وجوب نصب امام را طرح

کرده با استفاده از برهان خُلف مي گويد:

نبوت و امامت هر دو مقتضاي کمال مطلق و رحيميت مطلق خداوند است و در غير اين صورت خداوند کمال مطلق نخواهد بود.2

برهان کلامي بر وجوب نصب امام، مبتني بر قاعده لطف است که بعضي از محققان معاصر به تفصيل به آن پرداخته و مي گويند:

مهمترين برهان وجوب لطف بر خداوند مبتني بر حکمت الهي است؛ يعني ترک لطف مستلزم نقض غرض است که با حکمت الهي منافات دارد. توضيح اينکه به

مقتضاي حکيمانه بودن افعال الهي، تکليف بايد غرض معقولي داشته باشد؛ غرضي که با هدف آفرينش انسان هماهنگ باشد. هدف آفرينش انسان، تعالي و

تکامل معنوي است که از طريق انجام تکاليف الهي به دست مي آيد. اکنون اگر انجام دادن کاري از خداوند بدون آن که به مرز الجا و اجبار برسد در تحقق هدف

مزبور تأثير داشته باشد، انجام دادن آن، واجب و لازم خواهد بود؛ زيرا فاعل حکيم همه تدابير معقول و ميسوري را که در تحقق هدف او دخالت دارد، به کار خواهد

گرفت، و چون لطف از جمله تدابير حکيمانه معقول و ميسوري است که در تحقق يافتن هدف تکليف مؤثر است، انجام دادن آن به مقتضاي حکمت، واجب و ضروري

مي باشد.3

پس، لطف بر خداوند واجب است و مسلماً نصب امام لطفي است بر انسان که در طريق تکاملش به آن احتياج دارد؛ بنابراين به صورت برهان شکل اول مي توان

گفت: نصب امام از طرف خداوند، لطفي خالي از مفاسد است و هر لطفي که مفسده نداشته باشد بر خداوند واجب است؛ پس نصب امام بر خداوند واجب

است.

البته وجوب در اين دو برهان به معناي وجوب شرعي و تکليفي نيست که کسي بر خداوند متعال فعلي را واجب کرده باشد، بلکه اين وجوب يا از صفات مطلق

الهي سرچشمه گرفته است. همانطور که خداوند متعال مي فرمايد:

کتب علي نفسه الرحمه.4

خداوند رحمت را بر خودش حتمي کرده است.

يا مي فرمايد:

إنّ علينا للهدي.5

به يقين هدايت کردن برماست.

يا اينکه به معناي لغوي و فلسفي آن؛ يعني به معناي ملازمه يا عدم انفکاک است.

بر وجوب نصب امام، از طريق دلايل نقلي، هم استدلال کرده اند6 . بدين صورت که با تدبر در آيات قرآن کريم و روايات به دست مي آيد که امامت دو فلسفه

اساسي دارد:

الف) امامت فلسفه خلقت جهان است؛

ب) امامت واسطه رسيدن انسان و ديگر موجودات به کمال مطلوبشان است.

با توجه به اين دو فلسفه اساسي، ضرورت وجود معصوم(ع) روشن مي شود.

امّا روايات زيادي داريم که دلالت بر وجوب وجود امام(ع) در زمين مي کند. امام صادق(ع) مي فرمايند:

لو لم يبق في الأرض إلاّ اثنان لکان أحدهما الحجّه.7

اگر بر روي زمين به جزدو نفر باقي نماند يکي از آندو حتما امام است.

و نيز ايشان مي فرمايند:

لا يترک الأرض بغير إمام يحلّ حلال الله و يحرّم حرامه.

زمين، بدون امامي که حلال خدا را حلال و حرامش را حرام کند، باقي نمي ماند.

و نيز رواياتي داريم که مي فرمايند: اگر پيامبر(ص) و اهل بيت(ع) خلق نمي شدند، مخلوقي به وجود نمي آمد. و نيز يک دسته روايت داريم که مي فرمايند اگر

ائمه اطهار(ع) خلق نمي شدند، خداوند شناخته نمي شد و مورد عنايت قرار نمي گرفت.

3-2. تمام مراتب امامت لطفي واجب است

شئون امامت همچون شئون نبوت است. به جز ابلاغ وحي که مخصوص پيامبران است. عناوين مراتب امامت را مي توان چنين بيان کرد:

1. ارشاد مردم به صلاح و سعادت؛

2. تدبير امور دنيوي مردم؛

3. اقامه عدل و مبارزه با ظلم؛

4. حفظ شريعت از تحريف و کمي و کاستي؛

5. دفع شبهات ديني؛

6. تفسير آيات قرآن و روشن کردن آيات متشابه؛

7. بيان احکام شريعت و ...؛

8. تصرف در نفوس مردم براي هدايتشان، و تزکيه و پاک کردن آنها.

لذا کار امام فقط نشان دادن راه نيست بلکه امام با ولايت تکويني، که بر نفوس انسانها دارند آنها را به کمال مطلوبشان مي رسانند و واسطه فيض بين خداوند

متعال و انسانها هستند.

همانطور که قبلاً اشاره شد، امامت داراي مراتبي است که هر چه اين مراتب بيشتر در جامعه اجرا شود، امر امامت در آن جامعه شديدتر و روشن تر است. نه

تنها نصب امام لطفي واجب بر خداوند متعال است بلکه تمام مراتب امامت لطف واجب است؛ بنابراين اقامه تمام مراتب امامت، از حقوق و تکاليف واجب امام مي

باشد. اين بدين معناست که اگر امام در اقامه بعضي از امور امامت محذوري داشتند اقامه بعضي ديگر آن مراتب از عهده امام ساقط نمي شود.

البته اگر امام فقط از اقامه قسمتي از يک امر امامت محذور داشتند نمي توانند آن امر را به کلّي رها کنند؛ مثلا اگر در امور سياسي از اجراي هشتاد درصد

احکام اجتماعي منع شدند باز در اقامه بيست درصد ديگر احکام اجتماعي کوشا هستند. همانطور که ائمه اطهار(ع)با وجود اينکه از قسمت اعظم امور سياسي

منع شده بودند ولي باز در امور قضايي مردم دخالت مي کردند؛ قاضي نصب مي نمودند و مردم را به آن ها ارجاع مي دادند و به عبارتي ائمه اطهار حکومتي حداقلي

داشتند؛ چرا که حکومت فقط دارالحکومه نيست که اگر امام را به آنجا راه ندادند ديگر امام دست روي دست بگذارد و در امور حکومتي دخالت نکند. بلکه ائمه

اطهار(ع) تا جايي که مي توانستند امور اجتماعي مردم را تدبير مي کردند و حتي در بعضي از امور حکومتي به خلفاي غاصب، مشورت مي دادند و آنها را به خاطر

صلاح مردم و اسلام راهنمايي مي کردند.

خلاصه اينکه امامت همچون پرتوهاي خورشيدي تام و کامل بر مردم مي تابد و اين مردم هستند که به مقدار ظرفيت و قابليت خود از آن نور استفاده مي کنند و

الا امام(ع) همواره به تکاليف شرعي خود عمل مي کند؛ چرا که امامان، مطيع ترين بندگان نسبت به انجام دستورات الهي هستند. و به عبارتي ائمه اطهار(ع)

جانشين رسول اکرم(ص) هستند، پس همچون او، قبل از اينکه به رسالتشان گواهي داده شود بايد به بندگي و عبوديت آنها گواهي داد.

3-3. نتيجه

گفتيم که نصب امام لطف است و بر خداوند واجب، و با توجه به داراي مراتب بودن اقامه امامت بيان کرديم که تمام مراتب امامت لطف است که خداوند متعال،

اجراي مراتب و شئون امامت را به عهده امام(ع) گذاشته اند. امّا علّت اجرا نشدن بعضي از شئونات امامت در دوران غيبت امام(ع) نمي تواند از جانب خداوند

متعال باشد؛ چرا که او کمال مطلق است. شيخ طوسي در اين باره مي فرمايند:

چگونه خداوند اراده مي کند اين (غيبت امام(ع)) را و حال آن که در دوران غيبت، ظالمان به مؤمنان ظلم مي کنند و در اين صورت اين گناه و معصيت خداوند

محسوب مي شود، پس خداوند چنين اراده اي نخواهد کرد.8

علّت تعطيلي بعضي از مراتب امامت از جانب امام(ع) نيز نمي تواند باشد؛ چرا که امام(ع) نه تنها معصوم بلکه فرمانبرترين بندگان الهي هستند. لذا در اقامه

تمام مراتب امامت که از تکاليف شرعي ايشان است، تقصيري متوجه ايشان نمي تواند باشد.

بنابر آنچه گفته شد علّت عدم اجراي بعضي از شئونات امامت را نمي توان در حوزه افعال خداوند متعال يا امام معصوم(ع) جست وجو کرد بلکه بايد علّت آن را در

حوزه افعال انسانها سراغ گرفت؛ يعني اين قابلين امر امامت هستند که به خاطر قصور و تقصيرشان، باعث کم رنگي و تعطيلي بعضي از امور امامت شده اند به

عبارتي ديگر لطف در باب امام و امامت در حقيقت سه لطف است:9

1. لطفي که فعل خداوند است و آن آفريدن امام و اعطاي مقام امامت به اوست؛

2. لطفي که فعل امام است و آن اقامه امامت در تمام مراتب آن است؛

3. لطفي که فعل مکلفان است که بايد در اقامه امامت به امام ياري برسانند.

پس از آن جا که يقين داريم، خداوند متعال و امام معصوم(ع) در انجام وظايف خود قصور و تقصيري ندارند، نتيجه مي گيريم که قصور و تقصير متوجه مکلفان و

مردم است. و در صورتي که مردم تقصير خود را جبران کنند و در اقامه امامت، امام خويش را کمک کنند، نه تنها امام(ع) ظهور پيدا مي کنند بلکه ظهور امام(ع)

براي اجراي تمامي شئونات امامت، بر امام(ع) واجب مي شود. همانطور که امام زمان(ع) در حال حاضر در اموري که عذري ندارند؛ مثل هدايت تکويني انسانها و

اعطاي فيوضات معنوي به مؤمنان و ... حضوري فعال دارند.

خلاصه اينکه خداوند کمال مطلق است و اقامه امامت در تمام مراتب آن لطف و لازمه مطلق بودن کمالات الهي است؛ پس ظهور که اقامه امامت در تمام

مراتب امامت است، لطفي واجب بر خداوند و فعلي واجب بر امام(ع) است. پس غيبت امام زمان(ع) که همان تعطيلي بعضي از شئونات امامت است، نمي تواند

از جانب خداوند متعال و امام معصوم(ع) باشد. بنابراين علّت غيبت از جانب مردم است که با جبران تقصيرشان، ظهور، فوراً و وجوباً از جانب خداوند و امام

معصوم(ع) انجام خواهد شد و اين همان اختياري بودن ظهور، است.

لذا اگر اکنون در غيبت امام زمان(ع) به سر مي بريم اين نه به خاطر نصب نکردن امام از طرف خداوند متعال و نه به خاطر آمادگي نداشتن امام براي ظهور است

بلکه بايد گفت ظهور احتياج به مقدماتي دارد که بايد به وسيله شيعيان تحقق يابد. اگر ظهور آمادگي افکار عمومي و نيروهاي بسيار با ايمان و سلاحهاي نظامي

پيشرفته مي خواهد بايد به وسيله تبليغ شيعيان و تزکيه نفوسشان و پيشرفت علمي ايشان که در حوزه افعال انسانهاست، تحقق يابد و اين مهم بستگي به

اختيار و همّت و اراده شيعيان دارد.

شيخ مفيد درباره وجوب ظهور بر امام(ع) با وجود مقدمات آن مي فرمايند:

يقيناً اگر آن جماعتي که به تعداد اهل بدرند جمع شوند، در اين صورت بر امام(ع) تقيه جايز نيست و ظهور بر او واجب است.10

و نيز شيخ طوسي درباره عدم جواز غيبت بر امام(ع) بدون عذر مي فرمايند:

تنها علتي که مانع از ظهور امام زمان (ع) است خوف بر جان خويش است؛ چرا که در غير اين صورت بر امام غيبت جايز نبود.11

البته اين برهان که بر «اختياري بودن ظهور» اقامه شد از چشمان تيزبين مؤلف کتاب منتخب الأنوار مخفي نمانده است. ايشان مي فرمايند:

از آنجا که ظهور حضرت مهدي(ع) سبب برپايي حدود و اجراي بسياري از حدود شريعت پيامبر اکرم(ص) مي شود، پي مي بريم که سبب اصلي در غيبت آن

حضرت از ناحيه خداوند متعال و امام زمان(ع) نيست؛ چرا که در اين صورت لازم مي آيد که خدا و امام، واجبي را - که همان اقامه حدود و اجراي دستورات اصيل

اسلامي است - ترک کرده باشند و چنين چيزي بر ايشان محال است؛ بنابراين بايد بگوييم سبب اساسي در مخفي بودن امام عصر(ع) از ديده ها، نبودن ياور و

صلاحيت نداشتن جامعه و نسل حاضر براي پذيرش آن امام همام است.



پي نوشتها:

1 . فرازهايي از زيارت جامعه کبيره.

2 . سيد محسن خرازي، بدايه المعارف الهيه في شرح عقايد الإماميه، ج2، ص25، چاپ اول.

3 . علي رباني گلپايگاني، «لطف و وجوب امامت»، مجله انتظار، شماره 5.

4 . سوره انعام(6)، آيه 12.

5 . سوره ليل(92)، آيه 12.

6 . ر.ک: علي رباني گلپايگاني، «قرآن کريم و فلسفه امامت»، مجله انتظار، شماره 7.

7 . محمد بن يعقوب کليني، الکافي، ج1، ص179، ح1.

8 . شيخ طوسي، کتاب الغيبه، ص 334.

9 . ر.ک: علي رباني گلپايگاني، «وجوب امامت»، مجله انتظار، شماره 5.

10. شيخ مفيد، الرساله الثالثه في الغيبه، تحقيق علاء آل جعفر، چاپ دوم، ص12.

11. شيخ طوسي، کتاب الغيبه، ص 329.