و غيبت آغاز شد



امام حسن عسکري7 در هشتم ربيع الاول سال 260 ق. يعني در زماني که حضرت مهدي7 پنج سال بيشتر نداشتند، به دست »معتمد«، خليفه عباسي به شهادت رسيد و امام عصر، بر پيکر پدر بزرگوار خويش نماز گزارد.

22 »ابوالاديان بصري«؛ که در مراسم تشييع و خاکسپاري امام يازدهم حضور داشته، شاهد نماز خواندن امام مهدي7 بر پيکر پدر بزرگوار خويش بوده است. روايتي که در اين زمينه از او نقل شده به قرار زير است:

من در خدمت حسن بن علي بن محمد [امام يازدهم]7 کار مي کردم و نوشته هاي او را به شهرها مي بردم در مرض موتش شرفياب حضور او شدم و نامه هايي نوشت و فرمود: اينها را به مدائن برسان. چهارده روز سفرت طول مي کشد و روز پانزدهم وارد »سرّ من رأي« (سامرا) مي شوي و واويلا از خانه من مي شنوي و مرا روي تخته غسل مي بيني. ابوالاديان گويد: عرض کردم: اي آقاي من! چون اين پيشامد واقع شود به جاي شما کيست؟ فرمود: هر کس جواب نامه هاي مرا از تو خواست او بعد من قائم [به امر امامت] است. عرض کردم: نشانه اي بيفزاييد. فرمود: هر کس بر من نماز خواند او است قائم بعد از من. عرض کردم: بيفزاييد. فرمود: هر کس به آنچه در هميان است خبر داد اوست قائم بعد از من، هيبت حضرت مانع شد که من بپرسم در هميان چيست. من نامه ها را به مدائن رسانيدم و جواب آنها را گرفتم و چنانکه فرموده بود روز پانزدهم به »سرّ من رأي« برگشتم و در خانه اش واويلا بود و خودش روي تخته غسل بود. بناگاه ديدم »جعفر کذّاب« پسر علي، برادرش بر در خانه است و شيعه گرد او جمعند و تسليت مي دهند و به امامت تهنيت مي گويند. با حود گفتم: اگر امام اين است که امامت باطل است؛ زيرا مي دانستم جعفر شراب مي نوشد و در »جوسق« قمار مي کند و تنبور هم مي زند. من نزديک او رفتم و تسليت گفتم و تهنيت دادم و چيزي از من نپرسيد. سپس »عقيد« [خادم حضرت عسکري] بيرون آمد و گفت: اي آقاي من! برادرت کفن شده است برخيز و بر او نماز بگذار. جعفر بن علي با شيعيان او که اطرافش بودند وارد حياط شد و پيشاپيش شيعيان »سمّان« (عثمان بن سعيد عمري) بود و »حسن بن علي« معروف به »سلمه«. وقتي وارد صحن خانه شديم جنازه حسن بن علي بر روي تابوت کفن کرده بود. جعفر جلو ايستاد که بر برادرش نماز بخواند. چون خواست »الله اکبر« بگويد؛ کودکي با صورتي گندمگون، موهايي مجعد و دندانهايي که در بين آنها فاصله بود، از اتاق بيرون آمد و رداي جعفر را عقب کشيد و گفت: اي عمو! من سزاوارم که به جنازه پدرم نماز گزارم عقب بايست. جعفر با روي درهم و رنگ زرد عقب ايستاد و آن کودک جلو ايستاد و بر او نماز خواند و [آنگاه حضرت عسکري] در کنار قبر پدرش به خاک سپرده شد. سپس [آن] کودک گفت: اي بصري! جواب نامه ها را که با توست بياور. آنها را به وي دادم و با خود گفتم: اين دو نشانه؛ باقي مي ماند هميان. سپس نزد جعفر بن علي رفتم که داشت ناله و فرياد مي کرد و از دست آن کودک مي ناليد. »حاجز وشا« به او گفت: اي آقاي من! آن کودک کيست تا ما بر او اقامه دليل کنيم. گفت: به خدا من تاکنون نه او را ديده ام و نه مي شناسم.

ما هنوز نشسته بوديم که چند نفر از قم آمدند و از حسن بن علي7 پرسش کردند و دانستند که فوت شده است. گفتند: به چه کسي بايد تسليت بگوييم؟

عده اي به جعفر بن علي اشاره کردند. آنها بر او سلام کردند و او را تسليت دادند و به امامت تهنيت گفتند و اظهار داشتند که نامه ها و اموالي که با ماست بگو نامه ها از کيست و اموال چقدر است؟ جعفر از جا پريد و جامه هاي خود را تکان داد و گفت: از ما علم غيب مي خواهيد؟! خادمي از ميان خانه بيرون شد و به آنها گفت: نامه هايي که با شماست از فلان و فلان است و در هميان هزار اشرفي است که ده تاي آنها قلب است. آنها نامه ها و اموال را به دست او سپردند و گفتند: آن که تو را به خاطر اينها فرستاده است او امام است...

2 شايان ذکر است که در برخي از منابع تاريخي از »ابو عيسي متوکل« به عنوان کسي که بر پيکر امام حسن عسکري7 نماز گزارده ياد شده است؛ امّا اين نقل تاريخي روايت شده را به اين صورت مي توان جمع کرد که: ابتدا در خانه حضرت عسکري7 و با تعداد محدودي از خواص اصحاب بر پيکرشان نماز خوانده شده و بعد از آن، حضرت را براي تشييع جنازه به بيرون از خانه انتقال داده اند و در آنجا فرد ديگري به طور رسمي بر پيکر آن جناب نماز گزارده است.3



غيبت صغري

با شهادت امام حسن عسکري7 دوران امامت امام عصر7 آغاز شد و بنا به گفته بسياري از صاحبنظران دوران غيبت کوتاه مدت آن امام، که از آن تعبير به »غيبت صغري« مي شود نيز از همين زمان يعني سال 260 ق. آغاز گرديد. اما برخي از اهل تحقيق برآنند که آغاز غيبت صغري از همان زمان تولد حضرت، يعني سال 255 ق. بوده است.4

دوران غيبت صغري تا سال 329 ق. ادامه داشت که بدين ترتيب بنابر ديدگاه اول طول اين دوران 69 سال و بنابر ديدگاه دوم طول اين دوران 74 سال خواهد بود.



غيبت کبري

از سال 329 ق. به بعد دوران ديگري از حيات امام عصر7 آغاز مي شود که از آن تعبير به »غيبت کبري« مي کنيم، اين دوران همچنان ادامه دارد تاروزي که به خواست خدا ابرهاي غيبت به کناري رود و جهان از خورشيد فروزان ولايت بهره مند شود.

اما در مورد وجه تقسيم بندي اين دو دوران بايد گفت که در دوران غيبت صغري حضرت ولي عصر7 از طريق کساني که به آنها »نوّاب خاص« اطلاق مي شود با مردم در ارتباط بودند و از طريق نامه هايي که به »توقيع« مشهور است پرسش هاي شيعيان را پاسخ مي گفتند، اما در دوران غيبت کبري اين نوع ارتباط قطع شده و مردم براي دريافت پاسخ پرسش هاي ديني خود تنها مي توانند به »نواب عام« امام عصر که همان فقهاي وارسته هستند، مراجعه کنند.



نوّاب خاص امام عصر

در طول دوران 69 ساله و يا 74 ساله غيبت صغري چهارتن از بزرگان شيعه عهده دار مقام نيابت و يا سفارت خاص امام عصر7 بودند که اسامي آنها بدين قرار است:

1- ابوعمرو عثمان بن سعيد عَمري؛

2- ابو جعفر محمد بن عثمان بن سعيد عَمري؛

3- ابوالقاسم حسين بن روح نوبختي؛

4- ابوالحسن علي بن محمد سَمَري.

با توجه به اهميتي که شناخت نواب اربعه در درک وضعيت دوران غيبت صغري دارد در اينجا با استفاده از کتاب سيره معصومان نوشته عالم گرانقدر شيعه مرحوم سيد محسن امين به شرح حال اين نواب مي پردازيم:

نخست؛ ابو عمرو عثمان بن سعيد بن عمرو عَمري، وي از قبيله بني اسد بود و نسبش به جدش، پدرِ مادرش، جعفر عَمري مي رسد. گويند: ابو محمد حسن عسکري7 به وي دستور داد که کنيه اش را به کسر بگويد (عِمري). همچنين به وي عسکري نيز گفته مي شده است زيرا در منطقه نظامي سرّمن راي [سامرا] سکني داشته است. او را سمّان (روغن فروش) نيز مي خوانده اند. چون وي براي سرپوش نهادن بر کار اصلي خود به خريد و فروش روغن مبادرت مي کرد و هنگامي که شيعيان، آنچه از مال و ثروت خويش بر ايشان واجب بود، براي امام حسن عسکري7 مي آوردند، ابوعمرو آنها را از روي تقيه و ترس در خيک هاي روغن مي گذاشت و نزد آن امام مي برد. امام علي هادي7 نيز وي را به عنوان وکيل خود منصوب کرده بود و پس از آن امام، حضرت عسکري7 نيز وي را به همين مقام گماشته بود و سپس به عنوان سفير حضرت مهدي7 انتخاب شد.

شيخ طوسي در کتاب الغيبة، درباره وي گفته است:

او استاد و مورد وثوق بود... و امام هادي7 در حق او فرموده بود: اين ابوعمرو، مورد اعتماد و امين است. آنچه به شما مي گويد از جانب من مي گويد و آنچه به شما مي دهد از جانب من مي دهد. همچنين يکي از اصحاب امام دهم7 از ايشان پرسيد: با چه کسي بايد معامله کنيم و از چه کسي بايد بگيريم؟ و سخن کدامين کس را بايد بپذيريم؟ امام7 فرمود: عمري مورد اعتماد من است. آنچه به تو دهد از جانب من است و آنچه به تو گويد از سوي من است پس سخن او را بشنو و از وي پيروي نما که او مورد وثوق و امين است.

5 امام حسن عسکري7 نيز پس از وفات پدرش، در حق او گويد:

اين ابوعمرو مورد وثوق و امين است. او محل اعتماد امام قبلي و مورد اعتماد من در زندگي و مرگ است. پس آنچه به شما گويد از سوي من مي گويد و آنچه به شما دهد از جانب من مي دهد.

6 عثمان بن سعيد همان کسي بود که به هنگام غسل دادن پيکر پاک امام يازدهم7 بر جنازه آن حضرت، حضور داشت و مأموريت داشت که کار کفن و حنوط کردن و به خاکسپاري آن امام را انجام دهد.

شيخ طوسي در همان کتاب مي گويد:

توقيعات صاحب الامر7 به دست عثمان بن سعيد و پسرش محمد، به شيعيان و ياران خاص پدر آن حضرت مي رسيد. اين توقيعات حاوي امر و نهي و پاسخ به مسائل و به همان خطي بود که در زمان امام حسن عسکري7 نوشته مي شد. از اين رو شيعه همواره بر عدالت اين پدر و پسر تأکيد داشته است تا آن که عثمان بن سعيد دنيا را وداع گفت و7 پسرش وي را غسل داد و در سمت غربي بغداد در خيابان ميدان، در قبله الذرب او را به خاک سپرد.8

دوم: ابو جعفر محمدبن عثمان سعيد عَمري، شيخ طوسي در کتاب الغيبة از »هبةاللّه بن محمد« از استادانش روايت کرده است که گفتند:

شيعه همواره عدالت عثمان بن سعيد را قبول داشته و کار خود را پس از مرگ عثمان به پسرش ابوجعفر واگذارده اند. شيعه برعدالت و اعتماد و امانت ابوجعفر به خاطر نصي که دال بر امانت و عدالت و فرمان به مراجعه به او در زمان حيات امام عسکري7 است، اجماع دارد. همچنين پس از آنکه امام حسن عسکري7 در زمان حيات عثمان بن سعيد دنيا را بدرود گفت، بازهم در عدالت ابوجعفر اختلاف پديد نيامد و کسي در امانتداري وي به ترديد نيفتاد. همچنين توقيعاتي که در خصوص مسايل مهم شيعه بود به دست وي نوشته مي شد و به همان خطي بود که در زمان حيات پدرش، عثمان بن سعيد، نگاشته مي شد.9

شيخ طوسي همچنين گويد:

چون ابوعمرو عثمان بن سعيد درگذشت، فرزندش ابوجعفر محمدبن عثمان، به نص ابومحمد حسن عسکري7 به جاي پدر قرار گرفت. و پدرش عثمان طي فرماني وي را به سفارت امام قائم7 تعيين کرد.10

امام حسن عسکري7 فرمود:

گواه باشيد بر من که عثمان بن سعيد عمري وکيل من و فرزندش محمد وکيل فرزند من، مهدي شماست.11

و نيز آن حضرت7 به يکي از اصحابش فرمود:

عمري و فرزندش مورد اعتمادند. پس هر چه به تو دادند از جانب من داده اند و آنچه به تو گفته اند از جانب من گفته اند. پس سخنان آن دو را بشنو و از آنان اطاعت کن که آن دو مورد اعتماد و امانتند.12

از محمدبن عثمان روايت شده است که گفت:

به خدا سوگند صاحب الامر هر سال در مواسم حج حاضر مي شود و مردم را مي بيند و مي شناسد. مردم نيز او را مي بينند اما نمي شناسند. و نيز در روايت آمده است که از وي پرسيدند: آيا صاحب الامر7 را مي شناسي؟ گفت: آري. آخرين باري که او را ديدم در کنار خانه خدا بود و مي فرمود: »خداوندا وعده ات را برايم محقق کن.«13

در گذشت وي در آخر جمادي الاولي سال 305 يا 304 ق. رخ داد و جمعاً وي در حدود پنجاه سال سفارت امام زمان7 را عهده دار بود.14 وي را در کنار مادرش در خيابان باب الکوفه در بغداد به خاک سپردند. گويا مزار وي اينک در وسط صحراست.

سوم: ابوالقاسم حسين بن روح بن ابي بحر نوبختي، ابوجعفرمحمدبن عثمان دو يا سه سال پيش از وفاتش وي را به جانشيني خود انتخاب و معرفي کرد. وي سران و بزرگان شيعه را جمع کرد و به آنان گفت: اگر مرگ من فرا رسد کار به دست ابوالقاسم حسين بن روح نوبختي خواهد بود. به من فرمان داده شده است که او را پس از خود به جاي خويش قرار دهم پس به او مراجعه و در کارهاي خود بر او تکيه کنيد.

در روايت ديگري آمده است که از محمدبن عثمان پرسيدند:

اگر براي تو مسأله اي پيش آمد، چه کسي جانشين تو خواهد بود؟ پاسخ داد: اين ابوالقاسم حسين بن روح بن ابي بحر نوبختي جانشين من و سفير ميان شما و صاحب الامر7 است و وکيل او و مورد وثوق و امين است. پس در کارهاي خود به او رجوع کنيد و در مسايل مهم خويش به او تکيه کنيد. من به معرفي او مأمور شده ام و اينک او را معرفي کردم.15

ابوالقاسم حسين بن روح در شعبان سال 326 ق. درگذشت و در »نوبختيه« در دروازه پل شوک به خاک سپرده شد.16

چهارم: ابوالحسن علي بن محمد سمري، حسين بن روح به وي وصيت کرد و او به کاري که بدان مأمور شده بود پرداخت.

شيخ طوسي در کتاب الغيبة به سند خود از »احمد بن ابراهيم بن مخلد« نقل کرده است که گفت:

در بغداد، خدمت بزرگان شيعه رسيدم، پس شيخ ابوالحسن علي بن محمد سمري، قدس اللّه روحه، آغاز به سخن کرد و گفت: خداوند علي بن حسين بن بابويه قمي (پدر شيخ صدوق) را رحمت کند. بزرگان تاريخ اين روز را نگاشتند. پس خبر رسيد که علي بن حسين در اين روز وفات يافته است.17

در روايتي ديگر آمده است که:

علي بن محمد سمري از بزرگان شيعه درباره علي بن حسين بن بابويه پرسيد؛ آنان پاسخ دادند.

پس از ايشان پرسيد. آنان نيز همين جواب را به او گفتند: آنگاه سمري گفت: خدا شما را در مورد او اجر دهد ! او در همين ساعت وفات يافت. حاضران تاريخ را يادداشت کردند. پس از هفده يا هجده روز خبر آمد که علي بن حسين در همان ساعت دنيا را وداع گفته است.18

همچنين شيخ طوسي در همان کتاب به سند خود از سمري نقل کرده است که وي چند روز پيش از وفات خود توقيعي از سوي امام زمان7 براي مردم آورد که در آن چنين آمده بود:

بسم اللّه الرحمن الرحيم. اي علي بن محمدسمري؛ خداوند پاداش برادرانت را در مرگ تو بزرگ گرداند. تو تا شش روز ديگر مي ميري. پس کارت را سامان ده و به کسي به عنوان جانشين پس از خود، وصيت مکن که ديگر غيبت تامه واقع شده است. ديگر ظهوري نيست مگر به اذن خداوند و آن پس از مدتي دراز و بعد از آن که دل ها سخت شد و زمين از ستم پر شد، به وقوع خواهد پيوست. به زودي از شيعيانم کساني خواهند آمد که ادعاي ديدار مرإ؛ مي کنند. آگاه باشيد هر کس پيش از خروج سفياني و صيحه آسماني ادعاي ديدار مرا کرد، دروغگو و مفتري است. و لاحول و لاقوة إلّا باللّه العلي العظيم.

راوي گويد: چون روز ششم فرا رسيد نزد علي بن محمد رفتيم ديديم نزديک است جان بدهد از او پرستش شد: چه کسي جانشين تو خواهد بود؟ گفت: خدا را امري است که خود رساننده آن است.19

وفات علي بن محمد سمري در نيمه شعبان سال 328 يا 329 ق. رخ داد و پيکر وي در خياباني معروف به شارع خلبخي در جنب باب المحول نزديک نهر آب ابو عتاب، به خاک سپرده شد.

20 با وفات چهارمين نايب خاص امام عصر، دوران غيبت صغري به سر آمد و شيعيان بيش از پيش از فيض وجود امام خود محروم گشتند. باشد تا پرده هاي غيبت به کنار رود و جمال دل آراي حجت حق آشکار شود.21



پي نوشت ها:

1. ر.ک: امين، سيدمحسن، سيره معصومان، ص259.

2. الصدوق، محمدبن علي بن الحسين، کمال الدين و

تمام النعمة، ج 2، ص 476-475، ترجمه با استفاده از ترجمه فارسي کتاب به قلم آية

الله کمره اي.

3. ر.ک: الصدر سيد محمد، تاريخ الغيبة الصغري، ص298.

4. ر.ک: امين، سيدمحسن، همان، ص272.

5. الطوسي، ابوجعفر محمدبن الحسن، کتاب الغيبة، ص214 -

215.

6. همان، ص215.

7. مؤلف کتاب سيره معصومان اظهار مي دارد که: دستيابي به

تاريخ وفات »عثمان بن سعيد« براي ما ميسّر نشد.

8. الطوسي، محمدبن الحسن، همان، ص221.

9. همان، ص216.

10. همان، ص218.

11. همان، ص216.

12. همان، ص219.

13. همان، ص221-222.

14. اين روايتي است که شيخ طوسي در کتاب الغيبة از

ابونصر هبةاللّه بن محمدبن احمد کاتب نقل کرده است. پوشيده نيست که اين مدت از زمان ولادت امام زمان7 يعني سال 255 ق. تا هنگام وفات محمدبن عثمان در سال 305 ق. بوده

است. علاوه بر اين بايد يادآور شد که محمدبن عثمان از هنگام ولادت امام زمانعهده دار سفارت آن حضرت نبوده است بلکه وي پس از مرگ پدرش عثمان، اين مسؤوليت را بر عهده گرفته است. و بايد از اين 50 سال که شيخ طوسي ذکرکرده پنج سال نخست زندگي امام قائم تا وفات امام عسکري و نيز مدت سفارت پدرش، عثمان، را تا هنگام مرگش کم کرد و مدت باقي مانده همان مدتي است که محمدبن عثمان سفارت آن حضرت را به عهده داشته است.

15. همان، ص227.

16. ر.ک. همان، ص238.

17. همان، ص242.

18. همان، ص243.

19. همان، ص243 - 242.

20. همان، ص243.

21. براي مطالعه بيشتر در مورد زندگي نواب خواص ر. ک:

امين، سيد محسن، همان، ص272 - 227.