غيبت صغري و وضعيت علمي، فرهنگي شيعه-2



اشاره : در دو قسمت پيشين اين سلسله مقالات نويسنده به بررسي وضعيت حوزهها و مکاتب علمي شيعه در دوران غيبت صغري پرداخت و ويژگي هر يک از آنها را بيان کرد. تا کنون دو حوزه مهم علمي شيعه در اين دوران؛ يعني حوزه قم و کوفه مورد بررسي قرار گرفته است و در اين قسمت نيز حوزههاي بغداد، ري و خراسان مورد بررسي قرار ميگيرند.



مکتب بغداد

شهر بغداد مرکز حکومت عباسيان در سال 148 ق. در زمان منصور دوانيقي بنا شد. سپس گروههايي از شيعيان در اين شهر سکني گزيدند. محله «کرخ» محله معروف شيعهنشين بغداد بود. مکتب علمي بغداد مکتب نوپايي بود که تحت تأثير مکاتب کوفه و قم و مهاجرت عدهاي از فقيهان و محدثان به اين شهر شکل گرفت. احتمالاً اين مهاجرتها از دهههاي اول قرن سوم شروع شد. به طور قطع انتقال ائمه معصومين(ع) در همين ايام به بغداد و سپس سامرا، در اين امر بيتأثير نبود.

دوران غيبت در واقع دوران تکوين اين مکتب علمي بود، به طوري که پس از آن با گذشت چند دهه به شکوفايي رسيد و در نيمه اول قرن چهارم با حضور عالماني چون شيخ مفيد، سيد مرتضي و شيخ طوسي به نقطه اوج خود دست يافت.

در عصر غيبت محدثان و فقيهان از نواحي مختلف به اين شهر مهاجرت کردند. شايد نخستين اين افراد عثمانبن سعيد عمروي اولين نائب امام(ع) بود که پس از رحلت امام عسکري(ع) به بغداد آمد. پس از وي ساير نواب خاصه نيز در بغداد سکني گزيدند. همين امر نوعي مرکزيت علمي براي اين شهر پديد آورد. پيشگامان مکتب بغداد را بايد عثمان بن سعيد و پسر وي محمدبن عثمان دانست. در نزد عثمان بن سعيد مسائل بسياري از امام هادي و امام عسکري(ع) بود که از ايشان شنيده بود. محمد بن عثمان اين مسائل را از پدرش گرفته و همراه با مسائل فقهي که خود از امام عسکري(ع)، شنيده بود در کتابهايي گردآورد. اين کتابها بنا به خبري که از نواده وي رسيده و براساس وصيتش به حسين بن روح نوبختي و پس از او به ابوالحسن سمري آخرين نائب امام رسيد 1 . با اين حال هيچ کتاب يا رساله مکتوبي از نائبان خاص امام(ع) ذکر نشده است. شايد عدم اقدام ايشان به تأليف ناشي از تقيه شديد آنها بوده باشد چنان که پيش از اين درباره حسين بن روح اشاره کرديم. اين در حالي است که ايشان به نحوي بر نگارش کتابها نظارت و اشراف داشتند و در سنجش صحّت و سقم آنها اقدام ميکردند.

در طيف مهاجران به بغداد نام محدثان بسياري از کوفه را مشاهده ميکنيم؛ مانند ابن عقبه شيباني و علي بن محمد بن زبير قرشي 2 . همچنين کساني از بصره، قم، ري و حتي سمرقند در ميان آنها مشاهده ميشوند. در اين ميان مهاجرت افرادي چون علي بن محمد قزويني که راوي کتب عياشي بود و اولين کسي بود که کتابهاي وي را به بغداد آورد 3 و آمدن کليني مؤلف کتاب الکافي در اواخر عمرش به بغداد بسيار حائز اهميت و در تکوين کتب علمي بغداد مؤثر بود.

بدين ترتيب مکتب علمي بغداد تحت تأثير انديشههاي متفاوت عالمان شيعه شکل گرفت. با اين حال گرايشهاي کلامي و مباحث عقلي در حوزه بغداد غلبه داشت. اين امر نيز طبعاً ناشي از محيط خاص بغداد و رويارويي دائم آن با انديشههاي کلامي و برخورد با فرقههاي مختلف بود. متکلمان شيعي بزرگي در عصر غيبت در اين شهر ظهور کردند که از آن جمله حسن بن موسي نوبختي است. خاندان نوبختي از خاندانهاي معروف بغداد و ايراني نژاد بودند. آنها با پذيرش اسلام به دربار عباسيان راه يافتند و از راه نشر علوم و حکمت خدمات شاياني

کردند. بسياري از افراد اين خاندان در دستگاه خلافت مناصب اداري و ديواني داشتند و چند تن به وزارت رسيدند. حسين بن روح خود از اين خاندان بود.

حسن بن موسي نوبختي (متوفا 310 ق.) متکلم و فيلسوف برجسته شيعه بود که در مباحث کلامي و فلسفي بر هم قطارانش برتري داشت. همواره عدهاي از مترجمان کتب فلسفي در نزد او گرد ميآمدند. او داراي تصنيفات عديدهاي در کلام و فلسفه بود از آن جمله کتاب الا´راء والديانات بود که به گفتة شيخ طوسي اين کتاب ناقص ماند و او نتوانست آن را کامل کند 4 . با توجه به تاريخ تأليف کتابهايي که در اين زمينه نوشته شده، اين کتاب ظاهراً اولين کتاب نوشته شده در اين زمينه است. از کتابهاي ديگر وي کتاب فرق الشيعه است که در آن به تفصيل درباره اختلاف فرقهها در اسلام بحث کرده است. در ابتدا به فرقههاي غير شيعي چون مُرجئه، جهنيه، معتزله و اهل حديث اشاره ميکند و سپس به بحث درباره فرقههاي شيعي و علل پيدايش آنها ميپردازد. آخرين فرقهاي که نام ميبرد قائلان به امامت جعفر کذاب است 5 .

او همچنين کتابهاي ديگري داشته به نامهاي توحيد کبير و توحيد صغير، الجامع فيالامامه و کتابهايي در رد بر اصحاب تناسخ و غلات 6 .

شخص ديگري از اين خاندان ابوسهل اسماعيل بن علي نوبختي (متوفا 311 ق.) است که او نيز از متکلمان مبرز بغداد بود. شيخ طوسي از وي با القاب و عناوين والايي ياد ميکند. او در زمان خود رياست و سرپرستي شيعيان بغداد را داشت و در دربار عباسيان از نفوذ فوقالعادهاي برخوردار بود. شيخ طوسي در الفهرست بيش از سيکتاب از وي نام ميبرد که اکثراً در مباحث کلامي است و موضوع آنها امامت و ردّ بر ساير فرقههاي شيعي و معتزليان است 7 .

کسان ديگري از خاندان نوبختي در اين عصر ميزيستند که هر يک در علم و ادب سرآمد بودند از جمله ابواسحاق ابراهيم بن نوبخت که کتاب الياقوت را نوشت. اين کتاب قديميترين کتاب کلامي شيعي است که موجود است و از بهترين کتب کلامي است که شروح بسياري توسط علما بر آن نوشته شده است. از جمله شرح علامه حلّي (متوفا 726ق.) است به نام انوارالملکوت في شرح الياقوت 8 .

در اين عصر فقيهان بزرگ شيعي در بغداد ميزيستند. از آن جمله محمد بن احمد بن جنيد اسکافي که درنيمه اول قرن چهارم درگذشت. وي تصنيفات زيادي داشته، ولي بنا به گفتة شيخ طوسي گويا به واسطه اين که قايل به حجيّت قياس بوده کتابهاي وي مطرود و متروک گشت. از جمله کتابهاي وي دو موسوعه فقهي بوده به نامهاي تهذيب الشيعه لاحکام الشريعه که حدود 20 جلد و مشتمل بر کليه ابواب فقهي بوده و ديگري المختصر الاحمدي فيالفقه المحمدي بود. نجاشي در رجال خود بالغ بر يکصد کتاب از وي ذکر کرده از جمله سي کتاب در مباحث کلامي 9 .

محمد بن همام بغدادي (متوفا 336 ق.) از ديگر عالمان مکتب بغداد بود. او راوي احاديث بسياري بود. نجاشي از او با تجليل بسيار ياد ميکند و کتابي به نام الانوار في تاريخ الائمه(ع)، از وي نام ميبرد 10 .



مکتب ري مکتب علمي ري مکتبي نوپا و شديداً تحت تأثير مکتب قم بود. عدم سابقه علمي و نزديک بودن به شهر قم که مرکز اصلي علوم اهل بيت در ايران بود اين امر را کاملاً توجيه ميکند. لذا ري نيز داراي مکتب حديثي همانند قم بود و محدثان و راويان احاديث اهل بيت و پيشگامان علم و دانش بودند. از نخستين اين محدثان ميتوان از سهل بن زياد آدمي نام برد که از اصحاب امام عسکري(ع) و داراي کتابهايي بود. همچنين محمدبن حسّان رازي مؤلف کتاب ثوابالقرآن که از سعدبن عبدالله و محمدبن يحيي عطار راويان قمي، روايت ميکرد. 11

گذشته از محدثان متقدم مکتب ري بايستي از ابن قُبَّه رازي از معدود متکلمان اين شهر نام ببريم. وي ابتدا معتزلي بود و سپس به مذهب تشيع گرويد. او داراي مشي کلامي قوي بود و کتابهاي کلامي استواري در دفاع از تشيع و در امامت نوشت: از جمله کتاب الانصاف و المستثبت فيالامامة. او همچنين کتابهايي در رد زيديه و مخالفان دارد. 12

شيخ صدوق در کمالالدين و تمامالنعمه بحثهاي مفصل وي با يکي از علماي زيديه را آورده است و همچنين جوابهايي را که او به «ابن بَشار» درباره مسئله غيبت داده در اين کتاب ذکر کرده است. 13

امّا شخصيت برجسته مکتب ري محمدبن يعقوب کليني (متوفا 329ق.) است. او شيخ شيعيان در ري بود و احاديث وي از همه قابل اعتمادتر و مطمئنتر بود. مشايخ او اکثراً محدثان قمي بودند او داراي تأليفات متعددي بود که مهمترين آنها کتاب الکافي است که آن را در طي بيست سال نوشت. اين کتاب که نخستين کتاب از کتب اربعه شيعه است مهمترين موسوعه روايي است که در عصر غيبت صغري نوشته شد. الکافي از حيث محتوايي داراي سه بخش است: اصول، فروع و روضه. بخش اصول شامل کتاب العقل، کتاب العلم، کتاب التوحيد، کتاب الحجة، کتابالايمان و الکفر، کتاب الدعاء و کتاب فضل القرآن است.

بخش فروع مشتمل بر ابواب فقهي است که طولانيترين مبحث کتاب است و بخش روضه مشتمل بر رواياتي در ابواب مختلف تاريخي، اخلاقي، سيره و... است. کتاب الکافي مجموعاً حاوي 16199 حديث است. از گفتار کليني در مقدمه کتابش چنين برميآيد که او اين کتاب را به درخواست يکي از دوستانش نوشته که از جهالت مردم نسبت به امور ديني و پرداختن به امور دنيوي و فاصله گرفتن از علم و اهل علم شکايت کرده و از وي خواسته بود تا کتابي بنويسد که در علوم ديني کامل و کافي باشد. کليني کتاب ديگري به نام الرسائل داشت. همچنين کتابي در رد قرامطه نوشت. او اواخر عمرش را در بغداد گذرانيد و در سال 329ق. در بغداد درگذشت. 14

عليبن محمد بن ابراهيم رازي کليني معروف به علاّن که دايي شيخ کليني بود کتابي دربارة امام مهدي(ع) نوشته بود، به نام اخبار القائم، گويا وي در عصر غيبت روابط نزديکي با ناحيه مقدسه داشت. 15



مکتب خراسان و شرق

چنان که گفته شد تشيع در خراسان در شهرهاي سبزوار و نيشابور و در ماوراءالنهر در نواحي سمرقند و کش کمابيش وجود داشت. نيشابور شهري عالمپرور بود. در اواخر دوران حضور و اوايل عصر غيبت، برخي علماي نامدار شيعه در اين شهر ميزيستند ولي به جهت برتري جو علمي اهل سنت در اين شهر حوزة علمي تشيع چندان بروز و ظهوري نداشت. مشهورترين اين عالمان فضل بن شاذان نيشابوري، از اصحاب امام رضا(ع) و ساير ائمه بود. شاگردان او پس از وي مکتب نيشابور را اداره ميکردند که برخي از آنها عبارتند از علي بن شاذان و محمد بن شاذان، برادران او، علي بن قُتيبه نيشابوري، محمد بن اسماعيل بُندقي که از مشايخ کليني بود. 16

از عالمان نيشابوري در اين عصر داوود بن ابيزبير نيشابوري از اصحاب امام عسکري(ع) بود که صاحب کتابهايي نيز بود. يکي از متکلمان بزرگ شيعي در نيشابور ابن عبدک جرجاني بود که از گرگان به نيشابور آمد و راوي احاديث ابن بابويه بود و در مذهب کلامي به شيوه متکلمان بغداد بود و تصنيفاتي از جمله تفسيرالقرآن داشت. 17

شهر سمرقند نيز در اين عصر از پايگاههاي علمي شيعه بود. مکتب علمي اين شهر را بايد مرهون فعاليتهاي علمي محمد بن مسعود عياشي دانست. او از بزرگترين عالمان شيعه در اين ناحيه بود که از مذهب تسنن به تشيع گرويده بود. استادان وي گروهي از محدثان بغداد و قم و کوفه بودند مانند ابن فضال، طيالسي، حسين بن عبيدالله قمي و کسان ديگر. وي شاگردان بسياري داشت و خانه او در سمرقند مجلس درس او بود و همواره اهل علم براي استنساخ و قرائت و يا تصحيح و مقابله بر کتابها آنجا حاضر ميشدند. از جمله شاگردان او ابوعمرو کشّي صاحب کتاب رجال و حيدربن محمدبن نعيم بودند. 18

از ميان تأليفات متعددي که براي او ذکر شده فقط تفسير قرآن وي به دست رسيده است که البته کامل نيست و تنها بخشي که شامل تفسير آيات تا آخر سوره کهف است باقي مانده است. 19

از ديگر چهرههاي شاخص مکتب سمرقند حسين بن اشکيب سمرقندي بود. وي از اصحاب امام عسکري(ع) و ظاهراً در مکتب قم تحصيل کرده بود. او فقيهي متکلم بود و کتابهايي در ردّ زيديه و مخالفان داشت. وي در اواخر قرن سوم درگذشت. 20

عياشي و حسين اشکيب کساني بودند که مکتب سمرقند را بارور ساختند. شاگردان آنها در طي دوران غيبت طليعهداران مکتب علمي شيعه در اين شهر بودند از ميان اين افراد بايد به حيدر بن محمدبن نعيم سمرقندي، نزديکترين شاگرد عياشي، اشاره کنيم. شيخ طوسي در رجال خود ميگويد که وي کليه مصنفات و اصول شيعه را از ابن وليد قمي و ابن ادريس قمي و ابن قولويه روايت مينمود و همچنين تمام مصنفات عياشي را از طريق کشّي روايت ميکرد. 21 شيخ طوسي همچنين در الفهرست ميگويد:

او هزار کتاب از کتابهاي شيعه را به قرائت و اجازه روايت ميکرد و با محمدبن مسعود (عياشي) در روايات بسياري شريک است.

و سپس کتابهاي وي را نام ميبرد. 22

شاگرد ديگر عياشي که از عالمان مبرّز مکتب سمرقند است ابو عمرو کشّي، نويسنده کتاب رجال معروف، است که يکي از قديميترين و معتبرترين کتب رجالي است که به دست ما رسيده است. 23



تأليفات و تصنيفات

در عصر غيبت صغري تأليفات و تصنيفات علماي شيعه به نحو چشمگيري افزايش يافت و به گونهاي انسجام و تمرکز رسيد. پيش از غيبت نيز تأليفات بسياري توسط محدثان و فقيهان شيعه صورت گرفته بود که نمونه بارز آن فراهم شدن اصول چهارصدگانه بود. با اين حال شرايط دوران غيبت اقتضا ميکرد که اين امر با توسعه و گسترش بيشتري صورت پذيرد. مسئله غيبت و عدم حضور امام به عنوان کسي که پاسخگوي همه مسائل مردم بود و مردم در نهايت امر براي حل مشکلات و رفع اختلافات در مسائل علمي به وي مراجعه ميکردند، مهمترين عامل در اين امر محسوب ميشد. کساني که در پي فراگيري علوم بودند و يا آناني که در عمل به مسائل و احکام دين دچار مشکل ميشدند نيازمند مرجع ذيصلاحي بودند که نياز آنها را برآورد. عدم امکان دسترسي مستقيم به امام، اين مشکل را دو چندان ميکرد.

محدوديت زماني و مکاني نائبان خاص و همچنين مشکلات سياسي و فشارهايي که از جانب دستگاه حکومتي بر آنها اعمال ميشد بر اين مشکلات ميافزود. از اين رو فقيهان و محدثان شيعه به ضرورت اين امر پي بردند که بايستي علوم اهل بيت(ع) به صورت مدوّن

درآيد و در اختيار مردم قرار گيرد تا پاسخگوي مسائل و رفع کننده مشکلات آنها باشد. در همين حال تقاضا براي ارائه چنين کتابهايي از طرف مردم و طالبان علم زياد بود به طوري که برخي از معتبرترين کتابهاي نوشته شده در اين عصر به واسطه درخواست کساني بود که درگير چنين مشکلاتي بودند و براي رفع آنها به فقيهان و محدثان رجوع ميکردند. نمونه بارز اين کتابها الکافي کليني است که شايد مهمترين کتابي باشد که در اين عصر به رشته تحرير در آمد. کليني در مقدمه کتابش که در واقع پاسخ کسي است که از وي درخواست نگارش چنين کتابي را داشت، به اين امر تصريح ميکند. او خطاب به اين شخص ميگويد:

و يادآور شدي که مطالبي برايت مشکل شده که به واسطه اختلاف روايات وارده در آنها حقيقت آنها را نميفهمي و دانستهاي که اختلاف روايات مربوط به اختلاف علل و اسباب آن است و... گفتي اگر چنين کتابي باشد اميدوارم خداي تعالي به وسيله آن و به ياري و توفيق خود، برادران و هم مذهبان ما را اصلاح کند و هدايتشان کند... خدا را شکر که تأليف کتابي را که خواسته بودي ميسّر کرد. اميدوارم چنانکه خواستي باشد...

از گفتار کليني برميآيد عدم وجود عالمان فرهيخته و قابل اعتماد، تشتّت و اختلاف در آراي فقهي و روايات مربوط به آن که مردم را دچار پريشاني ساخته و درک و فهم مسائل را براي آنها مشکل ميساخت، معضل اساسي در اين زمان بود. در حقيقت اين مشکل عمومي بود که در اکثر نواحي شيعيان با آن روبرو بودند. در مراکز علمي چون قم و کوفه يا بغداد که محدثان و فقيهان حضور داشتند اين مشکلات رفع ميشد ولي در شهرهاي ديگر چنانکه از گفته اين شخص برميآيد چنين عالماني نبودند مانند همين مشکل را شيخ صدوق پس از غيبت صغري بيان ميکند. وي در آغاز کتاب من لايحضره الفقيه اظهار ميدارد که در ماوراءالنهر با يکي از سادات شيعي برخورد داشت و او از وي خواست تا کتابي بنويسد که مرجع و معتمد او باشد. 24

درک اين امور عالمان شيعه را برآن ميداشت تا به تأليف کتابهايي بپردازند که اين مشکلات را رفع کند.

مسئله غيبت، خود مشکل عقيدتي اساسي بود که شيعيان را دچار حيرت و سرگشتگي کرده بود. در واقع يک علت اين امر اين بود که مدتها عالمان شيعه با پيروان ساير فرق شيعي که معتقد به امام غائب بودند ـ نظير اسماعيليه، فطحيه و واقفيه ـ مخالفت ميکردند و اينک خود بدان اقرار مينمودند. اين مسئله به قدري حساس و خطير بود که طيف وسيعي از تأليفات در زمان غيبت را به خود اختصاص داد، به طوري که کتابهاي متعددي در زمينه تبيين مسئله غيبت و رفع شبهات پيرامون آن و ردّ اقوال ساير فرقهها، نوشته شد، اين کتابها عمدتاً تحت عنوان کلي کتاب الغيبه و الغيبة و الحيرة و يا عناويني مشابه تأليف ميشد که خود اشاره به وضعيت حيرتزدگي و سردرگمي مردم دارد. ابنبابويه قمي در ابتداي کتاب خود الامامة و التبصرة من الحيرة ـ که يکي از بهترين مصاديق اين کتابهاست ـ صراحتاً اين امر را بيان ميکند و ميگويد:

ديدم امر غيبت بسياري از کساني را که پيمان ديني آنها درست است و بر دين الهي ثابت قدماند بودند و خشيت آنها به درگاه خدا آشکار است، به حيرت واداشته و اين دوران بر آنها طولاني شده، به طوري که وحشتي بر آنها داخل شده و اخبار وارده و آثار مختلف آنها را به تفکّر واداشته است... لذا من اخباري را گرد آوردم که پرده از اين حيرت بردارد و اندوه را برطرف سازد و دربارة عدد خبر دهد و وحشت طول دوران غيبت را به اُنس بدل کند... 25

مشابه همين گفتار را شيخ صدوق در آغاز غيبت کبري بيان ميکند و علت تأليف کتاب کمالالدين و تمام النعمة را همين امور برميشمرد. 26

به هر حال کتابهاي متعددي در اين زمينه در عصر غيبت صغري نوشته شد که مهمترين آنها کتاب الغيبة والحيرة حميري قمي، کتاب الغيبة و کشف الحيرة سلامة بن محمد اَزوني، کتاب الغيبة شلمغاني و الامامة و التبصرة من الحيرة ابن بابويه هستند.

با توجه به علل مذکور و پارهاي عوامل ديگر که همواره در تأليف کتابها نقش داشته، کتابهاي بسياري در اين عصر به رشته تحرير درآمد. برخي از گزارشها حاکي از اين است که در مواردي، نوعي نظارت و اشراف بر نگارش کتابها اعمال ميشد. اين امر گاه از سوي نائبان خاص امام(ع) بود و بدين وسيله تأييد ضمني بر صحت مطالب کتاب پديد ميآمد. شيخ طوسي از قول يک راوي نقل ميکند که گفت:

وقتي که درباره کتاب التکليف ـ نوشته شلمغاني ـ صحبت ميکرديم و گمان ميکرديم که اسناد آن عالي است... شنيدم که محمدبن احمد زکوزي ميگفت: ابن ابي عزاقر در تأليف کتاب التکليف کاري نکرده است او فقط ابواب آن را مرتب ميساخت سپس نزد شيخ ابوالقاسم حسين بن روح ميبرد و به وي نشان ميداد و او موارد آن را حک و اصلاح ميکرد و پس از آن، براي ما نقل ميکرد و به امر حسين بن روح دستور ميداد تا از روي آن بنويسيم. 27

در پارهاي ديگر اجماع فقيهان و عالمان ملاک تعيين صحت کتاب بود، از آن جمله قضيه کتاب التأديب است که حسين بن روح آن را به نزد علماي قم فرستاد و از آنها خواست تا کتاب را بررسي کنند و ببينند آيا چيزي بر خلاف نظر آنها دارد؟ فقيهان قم پس از مطالعه کتاب نوشتند تمام مسائل آن صحيح است به جز يک مسئله که آن را ذکر کردند. 28

تحوّل جديدي که در عصر غيبت در روند تأليفات شيعه پديد آمد فزوني تأليفات مجموعهاي بود. بيشتر کتابهايي که تا اين زمان نوشته ميشد. به صورت تکنگاري بود؛ يعني کتاب دربارة يک موضوع خاص فقهي، عقيدتي، تاريخي و يا... نوشته ميشد از اين قبيل کتابها ميتوان به انبوه تأليفات فقهي که تحت عناوين کتاب الصلاة، کتاب الصوم، کتاب الحج و... نوشته ميشد و يا کتابهاي تاريخي؛ مانند مقتلها و تاريخ جنگها اشاره کرد. در کليه موضوعات کتابهايي اين چنيني تأليف ميشد. نگارش به اين شيوه در عصر غيبت نيز رايج بود و بخش عمده کتابهايي که نوشته شد به اين شيوه بودند. امّا تأليفات مجموعهاي به نحو چشمگيري فزوني يافت در اين شيوه بر خلاف شيوه تکنگاري مطالب کتاب صرفاً پيرامون يک موضوع خاص فقهي يا يک رويداد تاريخي و به طور خلاصه يک بحث خاص جزيي نبود، بلکه در قالب يک عنوان و موضوع کلي به طرح مباحث گوناگوني پرداخته ميشد. اولين کتابهايي که به اين شيوه در اين عصر نوشته شد موسوعههاي فقهي بود که شايد اولين آنها کتاب الرحمة سعدبن عبدالله قمي بود. اين کتاب شامل چند باب فقهي در طهارت و صلاة و زکاة، روزه و حج بود. 29 و به گفته شيخ صدوق از کتابهاي فقهي مرجع بوده که فقها بدان اعتماد ميکردند. 30

کتاب الجامع نوشته محمدبن علي بن محبوب اشعري قمي نيز همانند کتاب الرحمة همين ابواب فقهي را شامل ميشد او کتاب ديگري به نام الضياء والنور نوشته که شامل احکام مربوط به نکاح و طلاق و رضاع، حدود و ديات و... ميشد. 31

بزرگترين و جامعترين موسوعههاي فقهي که در اين عصر نگارش يافت کتابهاي ابن جُنيد بغدادي بود. وي دو موسوعه بزرگ فقهي داشت. نخستين آنها کتاب تهذيب الشيعة لاحکام الشريعة بود که حدود بيست جلد و شامل کليه ابواب فقهي بود و براساس ترتيب فقها مرتب شده بود. کتاب ديگر او المختصر الاحمدي للفقه المحمدي بود که آن نيز در ابواب فقهي بود. 32

همزمان با موسوعههاي فقهي، کتابهاي موسوعهاي ديگر نيز نوشته شد که موضوع آنها فقط احکام و فقه نبود بلکه مباحثي در اعتقادات، تاريخ، آداب و سنن و... و گاه مباحث کلامي را در بر ميگرفت. از نخستين کتابهايي که به اين شيوه نگاشته شد کتاب نوادر الحکمة محمد بن احمد بن يحيي قمي بود. اين کتاب شاملبيستوسهباببودکهعلاوه بر ابواب فقهي، ابوابي در توحيد، تاريخ انبيا و مناقب نيز داشت. 33 از همين قبيلميتوانبهکتاب المحاسن برقي اشاره کرد که ابواب مختلف اخلاقي و آداب و سنن را نيز دربر دارد. 34

نگارش مجموعهاي از کتابهاي موسوعهاي در اين عصر رواج داشت. اين کتابها به نام النوادر خوانده ميشد و کتابهاي جُنگ مانندي بود که نام تعدادي از آنها ذکر شده است. 35

کاملترين و شايد آخرين کتابي که از اين دست تأليفات، نگارش يافت، کتاب الکافي کليني است. اين کتاب که موسوعهاي روايي است در يک تقسيمبندي کلي به سه بخش کاملاً تفکيک شده از حيث موضوع تقسيم ميگردد. بخش اصول، فروع و روضه که هر يک از اين بخشها مشتمل بر ابواب متعدد و مختلفي است. بخش اصول پيرامون اعتقادات و اصول عقايد است و در توحيد و نبوت و امامت و ساير امور اعتقادي بحث ميکند. بخش فروع شامل ابواب فقهي است و بخش سوم يا کتاب الروضه خود بصورت جُنگي از روايات ارزنده در مسائل اخلاقي و آداب و سنن و پارهاي مسائل ديگر ميباشد. 36

بررسيموضوعيکتابهاينوشتهشدهدراينعصر خود بحثي گسترده است که خارج از گفتار ماست.



پينوشتها:

1. النجاشي، کتاب الرجال، ص 267.

2. الطوسي، الفهرست، ص 121.

3. النوبختي، حسن بن موسي، فرقالشيعه، مطبعة الحيدريه، نجف، 1355ق.

4. الطوسي، همان، ص 121.

5. ر.ک. النجاشي، همان، ص 96؛ الطوسي، همان، ص31.

6. ر.ک: دواني، علي، مفاخر اسلام، اميرکبير، 1370 ش، ج2، ص288.

7. ر.ک. النجاشي، همان، ص 388؛ الطوسي، همان ص 392؛ الخويي، معجم رجال

الحديث، ص 15 و 336.

8. الطوسي، همان، ص 402 ؛ النجاشي، همان، ص379.

9. النجاشي، همان، ص 185.

10. الطوسي، همان، ص 414.

11. ر.ک: النجاشي، همان، ص 265.

12. ر.ک: الکليني، محمدبن يعقوب، الکافي، ترجمه مصطفوي، دفتر نشر فرهنگ

اهل بيت؛ الطوسي، همان، ص 394.

13. التفرشي، نقدالرجال، ج3، ص291.

14. دواني، مفاخر اسلام، ج 1، ص 161.

15. الطوسي، همان، ص 183.

16. همان، ص 548.

17. النجاشي، همان، ص 354.

18. العياشي، محمدبن مسعود، تفسيرالقرآن، مؤسسه الاعلمي، بيروت، 1411ق.

19. التفرشي، همان، ج2، ص79.

20. الطوسي، الرجال، ص 463.

21. همو، الفهرست، ص 166

22. ر.ک: الطوسي، محمدبن حسن، اختيار معرفةالرجال المعروف برجال الکشي،

دانشگاه مشهد، 1348 ش.

23. ر.ک: الکليني، همان، ج1، مقدمه مؤلف.

24. ر.ک: ابن بابويه (شيخ صدوق)، من لايحضره الفقيه، مقدمه مؤلف.

25. ر.ک: همو، الامامة والتبصرة من الحيرة، ص 142.

26. همو، کمالالدين و تمام النعمة، ص 2.

27. الطوسي، الغيبة، ص 239.

28. همان، ص 240.

29. همو، الفهرست، ص 215.

30. ر.ک: ابنبابويه (شيخ صدوق)، من لا يحضرهالفقيه، مقدمه مؤلف.

31. الطوسي، الفهرست، ص 411.

32. همان، ص 392.

33. همان، ص 409.

34. ر.ک: البرقي، احمدبن محمدبن خالد، المحاسن، المجمع العلمي لاهل

البيت(ع)، قم، 1416 ق.

35. ر.ک: الطوسي الفهرست، ص 62 و 64 و 70.

36. ر.ک: الکليني، همان.