نعماني و کتاب «الغيبة »



اشاره: با وجود نقش مهم و برجسته مرحوم نعماني در پاسداري از انديشه غيبت و مهدويت قدر او چنانکه بايدشناخته نشده و چنانکه شايسته مقام اوست درباره او سخن گفته نشده است.

حجة الاسلام سيد محمدجوادشبيري در مقاله عالمانه اي که باعنوان «الکتاب النعماني و کتابه الغيبة » نگاشته اند بتفصيل درباره زندگينامه، اساتيد (مشايخ) وشاگردان مرحوم نعماني و همچنين اهداف او از تاليف کتاب «الغيبة » ومصادر و منابعي که او در تاليف اين کتاب از آنها بهره جسته، سخن گفته اند.

آنچه در زير خواهد آمد ترجمه بخش کوتاهي از مقاله ياد شده است.علاقمه مندان به مطالعه کامل اين مقاله را به شماره سوم مجله «علوم الحديث » ارجاع مي دهيم.



مقدمه

قديمي ترين کتابي که درباره غيبت امام زمان به دست ما رسيده است، کتابي است با نام «الغيبة »، که شيخ بزرگوار و جليل القدر ابوعبدالله نعماني، آنرا تاليف نموده است.



به دليل اهميت اين کتاب تصميم به بيان زندگينامه مؤلف آن و بحث درباره مصادر کتاب (1) گرفتيم. اميداست که در راه روشن نمودن گوشه اي از زندگي اين محدث بزرگ،همچنين اين اثر مهم، توفيق يابيم.



زندگي نعماني

ابوعبدالله محمد بن جعفر نعماني از بزرگان اهل علم در قرن چهارم بوده و نجاشي وي را با اين سخن وصف کرده است:



او که معروف به ابن زينب (2) استشيخ عظيم القدر و بلند مرتبه اي است از اصحاب ماست، عقايدش صحيح بوده و تعداد زيادي حديث نقل کرده است. او ابتدا در بغداد بود و سپس به شام عزيمت کرد و در همانجا جان سپرد. (3)



درباره زندگي اين عالم جليل القدراطلاعات کافي به دست ما نرسيده است، فقط مي دانيم که ابوالقاسم موسي بن محمد القمي در سال 313ق. در شيراز، حديث لوح جابرانصاري را از قول سعد بن عبدالله اشعري براي او نقل کرده است. (4)



همچنين نعماني، در سال 327 ق.در بغداد بوده و در ماه رمضان همان سال تحت تعليم ابوعلي محمد بن همام قرار داشته است. (5) و در سال 333 ق. در بطريه (6) از توابع اردن، (7) حديث را از محمد بن عبدالله بن معمرطبراني فراگرفته است.



همچنين گفته مي شود که محمدبن عثمان بن علان دهني بغدادي (8) نيزاحاديثي براي وي نقل کرده است،ولي تاريخ آن مشخص نيست.



در ابتداي بعضي از نسخه هاي «الغيبة » اينچنين آمده است:



محمد بن علي ابوالحسن الشجاعي کاتب - که خداوند او را سلامت بدارد -براي من چنين روايت کرد: محمد بن ابراهيم ابوعبدالله نعماني - که خداوند او را رحمت کناد - در ذي حجة سال 342 ق. براي من اينچنين نقل کرده است...» (9)



چنانکه گذشت، نجاشي مي گويد:نعماني در شام وفات يافته است ولي او تاريخ و محل دفن نعماني رامشخص نکرده است.



نعماني مطالب بسياري را از احمدبن محمد بن سعيد کوفي با واسطه ابن عقده (م 332 ق.) (10) فرا گرفته است، امااو مشخص نکرده که اين مطالب را درکجا فرا گرفته است. ولي گمان مي رود که مکان آن در بغداد باشد.



ابن عقده در طول زندگاني خويش، سه بار به بغداد سفر کرده (11) که در سومين سفر خويش، در مسجدجامع «رصافه » و مسجد «براثا» درسال 330 ق. (12) احاديثي را براي ديگران املا کرده است. پس ممکن است نعماني، در اين تاريخ يا نزديک به آن، احاديث را از ابن عقده فراگرفته باشد.



تاريخ تاليف الغيبة

زمان تاليف اين کتاب، دقيقا براي ما مشخص نيست ولي در مقدمه به چاپ رسيده (13) بعضي از نسخه ها،اينچنين آمده است:



او اين کتاب را در ذي حجة سال 342 ق. تصنيف نموده است.



ولي اين تاريخ، زماني است که مصنف کتاب خود را براي راوي اش ابوالحسن الشجاعي نقل کرده است.پس قاعدتا تاليف کتاب بايد قبل از اين تاريخ بوده باشد.



با ملاحظه آنچه که گذشت،مي توان تاريخ تاليف کتاب را بين سالهاي 333 ق. (سالي که نعماني تحت تعليم محمد بن عبدالله طبراني بود) تا 342 ق. محدود نمود. همچنين وي مدت حيرت و سرگرداني مردم درباره امام [دوازدهم] را «هشتاد وچند» (نيف و ثمانون) (14) سال بيان کرده که با استفاده از اين بيان مي توان تاريخ تاليف کتاب را به شکل دقيق تري به دست آورد. بدين گونه که اين سخن دلالت بر اين دارد که سن وي در هنگام تاليف کتاب، حداقل 81سال بوده، چرا که شاهد حيرت وسرگرداني مردم در طول هشتاد وچند سال بوده است. پس يا 256 ق. (17) متولد گرديده است،مي توان گفت که اين کتاب در فاصله سالهاي 336 ق. و بعد از آن تاليف شده است.



از آنچه گذشت اينچنين برمي آيدکه وي کتاب را در بين سالهاي 336 تا342 ق. تاليف کرده است.



هدف از تاليف کتاب:



در زمان غيبت امام دوازدهم،عجل الله تعالي فرجه، و بعد از وفات علي بن محمد سمري (آخرين نفر ازنواب اربعه) در سال 328 يا 329 ق. وفرارسيدن زمان غيبت کبري، طايفه اماميه دچار سرگرداني شد و بعضي از کساني هم که به علم صحيح دسترسي نداشتند، مانند گروهي که نعماني در بغداد و شام با آنهابرخورد کرد، از طريق حق دورمانده، دچار ارتداد شدند.



از همين رو شيخ فرقه اماميه،ابوعبدالله نعماني، بهتر ديد تا براي هدايت مردم به سوي حق و حقيقت اقدام نمايد و اين کار جز از طريق نشراحاديث پيامبر اکرم،صلي الله عليه وآله، و اهل بيت،عليهم السلام، درباره غيبت و مسائل مربوط به آن، ممکن نبود.



وي در مقدمه کتاب خويش(ص 20) اين مساله را ذکر کرده،مي گويد:



اما بعد، ما ديديم که فرقه هاي تشيع از هم گسيخته شده اند و به گروهها و مذهبهاي مختلفي تقسيم گرديده اند.



بعضيها به اوج صعود کرده اند وبعضي ديگر به حضيض ذلت هبوطنموده اند و غير از عده کمي، همه درباره امام زمان و ولي امرشان دچارشک و ترديد گشته اند. پس به قصدقربت تصميم گرفتم آنچه از ائمه صادقين و طاهرين (از اميرالمؤمنين،عليه السلام، گرفته تا آخرين امام)درباره غيبت روايت شده ذکرنمايم. (18) (صفحه 23 کتاب الغيبة)



اين کتاب و امثال آن، مانندکمال الدين شيخ صدوق، اثر مطلوبي در هدايت گروههاي سرگردان داشت. و موجب اجتماع شيعه بر راه مستقيم گرديد، تا جايي که در اواخرقرن چهارم هيچ اثري از فرقه هاي منشعب از شيعه که بعد از امام حسن عسکري، عليه السلام، به وجود آمده بودند، باقي نمانده بود. (19)



اينگونه به نظر مي رسد که چون در زمان نعماني فرقه اسماعيليه ازشديدترين مخالفان اماميه بودند، او تنها به اين فرقه پرداخته و به ردفرقه هاي ديگر نپرداخته است. او دريک باب کتابش مطالبي درباره اسماعيل بن عبدالله (20) آورده و اثبات کرده است که وي امام نيست و هماناامام، ابوالحسن موسي بن جعفر،عليهماالسلام، است.



همچنين ادعاي دروغين قائم فاطمي براي مهدويت نيز يکي ازاسباب تاليف اين کتاب بوده است.چرا که نعماني در «الغيبة » به بطلان اين ادعا اشاره مي کند و درباره جنگ فاطمي با ابويزيد اموي و کيفيت آن نيز مطالبي مي آورد و چه بسا اين مساله دليلي هم براي نوشتن کتاب ديگري از سوي نعماني در رداسماعيليه نيز بوده باشد. (21)



و اما ساير مذاهب جديد و بدعي،فاقد قدرت و شوکت بودند و به همين دليل ارزش بحث و بررسي و حتي ردکردن نيز نداشتند.





پي نوشتها:

1. بخش مربوط به مصادر کتاب الغيبة به علت مشتمل بودن بر مباحث تخصصي رجال و حديث

در اين ترجمه نيامده است.

2. در کتاب الرجال، نجاشي، اينگونه آمده ولي در کتاب الغيبة شيخ طوسي (ص 127،ش 90)

از او با عنوان «ابن ابي زينب نعماني »ياد شده است.

3. ر.ک: النجاشي، کتاب الرجال، ص 383،ش 1043.

4. ر.ک: النعماني، الغيبة، ص 62، س 5.

5. همان، ص 249، س 6.

6. همان، ص 39، س 1.

7. ر.ک: الحموي، ياقوت، معجم البلدان،ص 17 اطلس تاريخ اسلام (در جاهاي مختلف)

الوزير البکري، معجم ما استعجم،ج 1، ص 93 (بيروت، عالم الکتب، 1403 ق.).

8. ر.ک: النعماني، همان، ص 102، س 37.

9. همان، ص 18 (پاورقي 2).

10. الخطيب البغدادي، تاريخ بغداد، ص 5،س 22 الطوسي، کتاب الرجال ص 490،ش 5949 30

الطوسي، محمد بن الحسن،الفهرست، ص 29، ش 276 النجاشي،کتاب الرجال، ص 95، ش 233.

11. الخطيب البغدادي، همان، ص 5، س 18، به نقل از شاگرد وي ابن الجعابي.

12. همان، ص 5، س 15، ص 22، س 16)الطوسي، الامالي، ص 269، ش 509 (مجلس 10، س 39).

13. ر.ک: النعماني، همان، ص 2.

14. کلمه «نيف » در عبارت «نيف و ثمانون »(هشتاد و چند) به از يک تا سه اطلاق مي شود.

15. در اين مورد اقوال ديگري نيز وجود داردولي ضعيف هستند. ر.ک: الفصول المختاره،ص 318

الصراط المستقيم، ج 2، ص 233دلائل الامامة، ص 501 - 502 الطوسي، الغيبة،ص 242 و

208 کشف الغمة، ج 3، ص 234 و...

16. الکليني، محمدبن يعقوب، الکافي، ج 1،ص 514، اول فصل الصدوق، محمد بن علي بن

الحسين کمال الدين، ص 430، س 4،ص 432، س 9 و 12، المفيد، محمد بن محمدبن نعمان،

الارشاد، ج 2، ص 339، الطوسي،محمد بن الحسن الغيبة، ص 234، س 204،ص 238، س 206.

17. الکليني، محمدبن يعقوب، همان، ج 1،ص 329، ح 5، ص 514، ح 1، فرق الشيعه،الطوسي،

الغيبة، ص 231، ش 198، ص 245،ش 212، ص 259، ش 226، ص 272، ش 237،ص 393، ش 362.

18. به کتاب الغيبة صفحات 27، 165، 170،172، 186، 191، 196، 211 مراجعه شود.

19. شيخ مفيد در کتاب الفصول المختارة(ص 321) پس از بيان فرقه هاي چهارگانه اماميه که پس از وفات امام حسن عسکري،عليه السلام، به وجود آمدند، مي گويد: «درزمان ما (يعني سال 373) از هيچيک ازفرقه هايي که ياد شد اثري وجود ندارد، مگراماميه دوازده امامي که فرزند [امام] حسن راکه همنام رسول خداست، امام مي داند و يقين به زنده بودن ايشان دارد...

جمعيت اين فرقه، تعداد دانشمندان و متکلمان آن از ساير فرقه ها بيشتر است... آنها چهره[بارز] اماميه، و رؤساي جماعت آنها و مورداعتماد آنها در ديانت هستند. به غير از اين فرقه ساير فرقه ها منقرض شده و از چهارده فرقه ديگر که ذکر شد، هيچ سخن

آشکاري در دست نيست، و تنها چيزي که از آنهاوجود دارد حکايتي از گذشتگان و سخناني بيهوده درباره وجود اقوامي است که هيچيک از آنها به اثبات نرسيده است » اين عبارت، چنانکه ملاحظه شد، بر انقراض فرقه هاي بدعت گذاري که پس از وفات امام حسن عسکري، عليه السلام، به وجود آمدند، دلالت آشکار دارد. اما شيخ مفيد درباره ديگرفرقه هاي شيعه نظير واقفه و فطحيه که پيش از اين مقطع به وجود آمده بودند، سخني نگفته و حکم به انقراض آنها نکرده است، وشايد در عبارت او اشاره اي هم به وجود آنهاوجود داشته باشد.

بنابراين منافاتي بين اين سخن شيخ مفيد و سخني که در مقدمه کتاب خصائص الائمه (ص 37) آمده و دلالت مي کندکه واقفه تا سال 383 ق. وجود داشتند نيست.لذا جايي براي اعتراض به شيخ مفيد وجودندارد.

20. النعماني، همان، ص 324، باب 24.

21. النجاشي، همان، ص 383، ش 1043.