انجمن حجتيه و ساواک



يکي از مسايل مهمي که در مورد انجمن حجتيه مطرح است، بحث روابط اين انجمن با سازمان اطلاعات و امنيت کشور است. برخي از فعالان سياسي بر اين اعتقادند که صبغه غيرسياسي فعاليت انجمن، بيشتر ناشي از روابط خوب آنان با ساواک بوده و اين مسأله باعث ايجاد بدبينيهايي نسبت به عناصر انجمن در ذهن انقلابيون شده است.

قدر مسلم، سران انجمن و در رأس آن، شيخ محمود حلبي نحوه فعاليت و مشروح عملکرد خود را در جلسات، مراسم و سخنرانيهايي که در سراسر کشور داشتند، به اطلاع مأموران ساواک ميرسانند. اسناد و مدارک زيادي نيز در اين خصوص وجود دارد. به اعتقاد هواداران انجمن، اين روابط بيشتر ناشي از ماهيت فعاليت اعضا در مبارزه با فرقه بهاييت بوده است. بيم داشتن از تعطيلي انجمن و خنثي شدن تبليغات آنان در مقابل فرقه بهاييت، کمکم اين ذهنيت را در بين حجتيهايها سر و شکل داد که براي استمرار حيات فرهنگي انجمن، ميبايست امتيازهايي را به نهاد حکومت و نظام شاهنشاهي داد. از اين رو، به محض تشکيل جلسه و برپايي مراسم و مجالس، مراتب امر به اطلاع مأمور مربوطه ساواک ميرسيد. نمونههاي زيادي از اين گزارشها در اسناد ساواک موجود است.

بر اساس يکي از مدارک، در پي احضار پنج نفر از اعضاي انجمن حجتيه به سازمان اطلاعات و امنيت تهران و آگاهي رييس واحد اطلاعات کميته مشترک ضدخرابکاري ازاين موضوع، وي با ارسال نامه به سازمان اطلاعات و امنيت تهران درخواست کرده است، که آن واحد از هرگونه اظهارنظر و اقدامي که در خصوص اعضاي انجمن صورت ميگيرد اطلاع داشته باشد. در قسمتهايي از اين نامه آمده است: «برابر با اطلاع حاجشيخ محمود ذاکرزاده (تولايي) معروف به حلبي با بخش 21 سازمان اطلاعات و امنيت تهران همکاريهايي دارد. اصلح است که هرگونه اطلاعي در مورد جلسه مذکور را پيش از استسفار بقيه از مشاراليه استفسار نماييد. (آرشيو مرکز اسناد انقلاب اسلامي کد 6635)

در نامهاي ديگر که تاريخ انتشار آن 20/2/43 و از سوي ساواک تهران به مديريت کل اداره سوم ارسال شده، آمده است: «در حال حاضر سرپرست اين قبيل جوانان که چند سال است با بهاييها در داخل و حومه تهران مباحثه ميکنند، آقايان فلسفي و شيخ محود واعظ ميباشند. شيخ محمود حلبي، روزهاي جمعه هر هفته پيش از ظهر، چند نفر جوان را در منزل خود براي بحث با بهاييها آموزش ميدهد و بدون سروصدا و خودنمايي در محيط کاملا محرمانه و مؤدبانه با بهاييها جروبحث ميکنند و تاکنون ديده نشده که در محافل عمومي و يا منبر، اين موضوع را مطرح يا تنقيد نمايند و با اينکه از وعاظ درجه يک تهران و طرف توجه عموم هستند و چندين هزار از جمعيت در مسجد مروي در ماههاي رمضان و محرم و صفر هر سال، پاي منبر از سخنان او استفاده ميکنند تاکنون ديده نشده که در زمره ديگر وعاظ مخالف درآيد و يا در جلسات آنها شرکت کند و يا بر عليه مقامات، سخنراني و تنقيد نمايد و با اينکه چند سال قبل، عضو مؤثر جبهه ملي بوده و در خراسان فعالت ميکرد، به کلي مراوده خود را با آنها قطع کرده و روي همين اصل، روحانيون و وعاظ براي او احترام خاصي قايل ميباشند. (آرشيو مرکز اسناد انقلاب اسلامي، پرونده محمدتقي فلسفي، شماره بازيابي 1027، ص 42)

در نامهاي ديگر، مقدم مديرکل اداره سوم ساواک به واسطه احضاريههاي مکرر محمد صالحي آذري، نماينده انجمن مباحثه و ارشاد، خواستار ارايه توضيحاتي از سوي نهاد احضارکننده شده است. (آرشيو مرکز اسناد انقلاب اسلامي، کد 6635)

بين ساواک و شيخ محمود حلبي، مراسلاتي نيز رد و بدل ميشده است. برابر با محتواي نامههاي مذکور، حلبي آمادگي خود را براي ارايه هرگونه اطلاعاتي درباره فعاليت انجمن و نحوه عملکرد انجمن به مراجع امنيتي اعلام ميکرد که اشاره به يکي از نامهها در اين زمينه، ميتواند کاملا گويا باشد. در تاريخ 6/1/45 شيخ محمود حلبي با ارسال نامهاي، خطاب به سرهنگ ستاد، جعفري رييس اداره اطلاعات کشور، از محدوديتهايي که براي فعاليت اعضاي انجمن در شهرستان يزد از سوي شهرباني آن شهر ايجاد شده، اظهار گلايه کرده است. مشروح نامه چنين است:

«مخلص حلبي واعظ که به فرموده حضرت آيتالله گلپايگاني، راجع به فعاليتهاي تبليغاتي حزب بهاييه و مبارزات علمي و اخلاقي عليه آنها، حضور محترم عالي در اداره شهرباني رسيدم و چگونگي اين مبارزات را که موافق مقررات انتظامي کشور و مطابق اصول علم و ادب است به عرض عالي رساندم و خواطر شريفتان را از توسعه دامنه فعاليت بهاييه در تبليغات مسمومي که دارند و لزوم مبارزه علمي، ادبي و اخلاقي عليه آنها مستحضر نمودم. حضرتعالي نظر به حسن نيت و صفاي فطرتي که داريد، به پيروي از منويات مقدسه اعليحضرت همايون شاهنشاهي ابراز موافقت و اظهار لطف فرموديد. حتي آنکه شماره تلفن منزل را مرحمت داشتيد که در مواقع ضرورت، مطالب لازمه را معروض خدمت بدارم که اينک دو مطلب لازم و ضرور پيش آمده و تلفن منزل و اداره را در چندين نوبت که گرفتم براي عرض مطالب، روي موافق و مساعد نشان نداد ( نميدانم چرا و به چه جهت) ناچار از نظر انجام وظيفه ديني و وجداني، خواطر شريف عالي را با اين مکتوب مزاحمت ميدهم. آن طوري که گزارشهاي متعدد به ما رسيد و مقرون صحت است حزب بهاييت به دستور بيتالعدل، دست به جانب ايلات مهم کشور از قبيل ايل بختياري و قشقايي دراز کرد و شروع به تبليغ آنان مخصوصا رؤساي آنان نمودهاند و اين موضوع براي آينده کشور، نتيجه وخيمي خواهد داشت، به طوري که مکرر به مکرر گزارش ميرسد. رييس جديد شهرباني يزد، با کمال جديت و پافشاري از کنفرانسهاي ديني افراد مبارز يزد با نهايت ادب و اخلاق و با مراقبت کامل در حفظ آرامش برگزاري نموده و مينمايند، جلوگيري شديد نموده حتي آنان را تهديد به جلب کرده است. با اينکه در تمام مدت چند ساله گذشته، سازمان امنيت با دقت کامل در تمام شؤون به اين مبارزات و مبارزين نظر داشته و کمترين خلافي را در کنفرانسها اينها نديده، نميدانم آقاي رييس شهرباني جديد يزد در مقابل فعاليتهاي بهاييه چه دستوري دادند. اگر اين ممانعت و جلوگيري، طبق نظر مقدس اعليحضرت شهرياري و يا طبق نظر شريف حضرتعالي است، تا همه اين افراد مبارز از نيات مقدسه اعليحضرت همايوني آگاه نموده، همه را تعطيل کنيم.» (آرشيو مرکز اسناد انقلاب اسلامي، پرونده شيخ محمود واعظ حلبي، شماره 1615)

در واکنش به اين نامه سرهنگ جعفري با ارسال نامهاي، خطاب به رياست شهرباني لازم ضمن تأييد مواضع حلبي در خصوص فعاليت انجمن حجتيه و رعايت نهايت ادب و اخلاق و با مراقبت کامل در حفظ آرامش از سوي آنان عنوان کرد: «مراتب به عرض رسيد، فرمودند از شهرباني يزد بپرسيد که با کار اينها چه کار دارد؟» (همان آرشيو، همان پرونده، نامه 20/1/45 شماره 6891/8/657) شهرباني يزد نيز با دريافت نامه، مساعدتهاي لازم را در اين خصوص انجام داد. (همان آرشيو، همان پرونده، نامه 28/1/45، شماره 457/5)

محتواي گزارشهاي فوق هر يک نشان دهنده رضايت طرفين از نحوه فعاليت انجمن حجتيه و عملکرد ساواک است. به هيچ روي متن نامههاي ارسالي يا گزارشهاي دريافتي به معناي وابستگي يا سرسپردگي اعضاي انجمن به نظام شاهنشاهي نيست. اما پيداست که آنچه که بيش از همه براي اعضاي انجمن حجتيه اهميت داشته، ادامه حيات فرهنگي و استمرار فعاليتهاي آنان در اين عرصه بوده است. در نظر اعضاي انجمن و سران آنان، به خصوص شيخ محمود حلبي، فرقه بهاييت با تبليغات پرطمطراق خود سيطره اختاپوسي به شريانهاي اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي کشور گسترانيده بود و به همين خاطر ميبايستي اقدامي عاجل براي مقابله با اقدامات آنان صورت ميپذيرفت. سران انجمن به هيچ وجه قصد نداشتند افکار خود را به موضوعاتي ديگر متوجه کنند. چون در نظر آنان هيچ خطري به اندازه گسترش نفوذ بهاييت براي اسلام مشکلآفرين نبود. به اعتقاد شيخ محمود حلبي، پرداختن به امور سياسي و توجه نشان دادن به حرکت انقلابي انجمن را از هدف اصلي خويش که مبارزه با بهاييت بود، جدا خواهد ساخت.

از مجموعه اظهارات شيخ حلبي نيز به جز چند مورد که حاوي اشارات و کناياتي ـ آن هم مبهم در خصوص مسايل جاري مملکتي در رژيم گذشته است ـ مطلب مهم و جدي درباره مسايل سياسي ندارد که حتي اين اشارات مبهم نيز با توجه به سوابق شيخ محمود حلبي و کنارهگيري او از مسايل انقلاب و نهضت مردمي ايران باعث بروز حساسيتهايي در ساواک نسبت به او شده بود. مثلا در يکي از جلسات مذهبي که در تاريخ 7/8/39 در يکي از مناطق جنوب شهر شيخ محمود حلبي منبر رفته بود در فرازي از سخنانش به تشريح مقام حضرت ابراهيم و شرح ماجراي بتشکني وي پرداخت و در خلال آن، اشارهاي هم به زندان قزل قلعه و زندانيان سياسي داشت که اين مسأله واکنش ساواک را در پي داشت و تذکراتي به او داده شد. (آرشيو مرکز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي 1024 ص 56)

در مقطعي ديگر همزمان با شکلگيري نهضت انقلابي مردم ايران و سخنرانيها و اعلاميههاي حضرت امام خميني، واقعه دستگيري و زنداني شدن ايشان پيش آمد و علماي شهرهاي مختلف کشور براي ابراز همدردي و اعلام حمايت از ايشان، درصدد برآمدند تا به تهران مهاجرت کنند و در محلي مشخص اقامت کنند تا به اين وسيله، اعتراض خود را نسبت به عملکرد ناشايست رژيم اعلام کنند. در اين زمان شيخ محمود حلبي در شميران، با آيتالله محمدهادي ميلاني، ملاقات و عنوان کرد: مابين دو راه قرار گرفتهايم؛ از نظري هجرت آقايان علماي اعلام به طهران صورت گرفته که وظيفه همگان است، همصدايي و همکاري با آقايان و ما هم خود را موظف به همبستگي با آنان ميدانيم و از طرفي هم مبارزه ما با بهاييت ادامه دارد و سازمان امنيت نيز در اختيار آنها است و هر روز به بهانه دخالت در کارهاي سياسي، ما را ميکوبند و مانع از مدافعات ما از مقام شامخ حضرت وليعصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) ميشوند. اما در عين حال مطيع مصالح روز و نظر مبارک آقايان مراجع ميباشيم. آيتالله ميلاني نيز در پاسخ ابراز داشت: شما مدافعات و تبليغات خود را داشته باشيد. اگر انشاءالله ما پيروز شديم، شما از ما هستيد و اگر «العياذبالله» شکست خورديم، با شما کاري نخواهد شد. (آرشيو مرکز اسناد انقلاب اسلامي، پرونده آيتالله محمدهادي ميلاني، شماره بازيابي 986 ص 26)

در گزارش ديگري که در اسناد ساواک مندرج است، اظهارنظر شيخ محمود حلبي در تاريخ 12/2/47 در مسجد آشتيانيها، واقع در خيابان شهباز (17 شهريور فعلي) است که در آن تلويحا اطاعت مردم از مقام سلطنت را تا مدتي از ترس آنان از سرنيزه و زور دانسته است. در اين خصوص هم مقامات ساواک به منابع امنيتي و اطلاعاتي خود دستور تحقيق دادند تا در صورت صحت گزارش فوقالذکر، از منبر رفتن وي جلوگيري به عمل آورده شود (آرشيو مرکز اسناد انقلاب اسلامي،کد 1615)

ادامه فعاليت انجمن حجتيه براي اعضاي آن داراي چنان اهميتي بود که حاضر بودند در شرايطي خاص به مراجع امنيتي و انتظامي تعهداتي بدهند. در تاريخ 18/2/54 منابع ساواک به نقل از شخصي به نام محمد رودسري گزارشي تنظيم کردند، مبني بر اينکه شيخ محمود تولايي به علت تضييقاتي که از سوي رژيم براي فعاليت مذهبي هيأت خيريه حجتيه مهدويه فراهم شد، از آيتالله احمد خوانساري، خواستار مساعدت شد. آيتالله خوانساري نيز به وسيله امير اسدالله اعلم، پيام حلبي را به محمدرضا پهلوي منتقل ميکند. شاه نيز ادامه فعاليت انجمن را منوط به ضمانت آيتالله خوانساري مبني بر پرداختن به امور و تبليغات صرفا مذهبي ميداند و ظاهرا بعد از گرفتن تعهداتي، دستور رفع تهديد صادر ميشود. (آرشيو مرکز اسناد انقلاب اسلامي، پرونده آيتالله سيداحمد خوانساري، شماره بازيابي 1018، صفحه 41)

البته در برخي از شهرستانهاي کشور، تعدادي از عناصر ردههاي مياني انجمن، آزادانهتر به اظهارنظر ميکردند و بعضا فعاليتهايي ـ البته در حد انتشار اعلاميه و اطلاعيه و آن هم به تبعيت از مرجع تقليد خود ـ داشتند.

در همين خصوص گزارشهايي در مورد فعاليت انجمن حجتيه بجنورد و مسؤول آن، قربانعلي محمدي مقدم (دبير فلسفه) و مهدي شهرياري، شاگرد او در مورد برگزار نکردن مراسم عيد نوروز به مناسبت کشتار شيعيان لبنان و پخش اعلاميههاي آيتالله شريعتمداري در اسناد ساواک وجود دارد (آرشيو مرکز اسناد انقلاب اسلامي، پرونده روحانيون خراسان، شماره بازيابي 128، ص 326 تا 333)

در بين تمامي اسناد موجود در خصوص اقدامات و عملکرد انجمن حجتيه، تنها ميتوان يک سند را پيدا کرد که از تحت پوشش قرار دادن عناصر خودسر و گروههاي برانداز در اين انجمن عليه منافع رژيم شاهنشاهي حکايت ميکند. محتواي سند مذکور، نامهاي است که از سوي ثابتي مديرکل اداره سوم خطاب به رييس ساواک خراسان در تاريخ 8/3/52 به شماره 2000/312 نوشته شده است که در آن از گروهي از متعصبان مذهبي و عناصر وابسته به گروههاي براندازي ياد شده که تحت عنوان مبارزه با بهاييان و در پوشش جلسات ضدبهايي، اقدام به تشکيل جلسات و محافلي کرد که در آن به طرح مسايل سياسي پرداخته ميشود و با تحريک احساسات، عناصر متعصب را در جهت اقدامات خرابکارانه و براندازي سوق ميدهند. ثابتي در ادامه اين نامه از شيخان، رييس ساواک خراسان خواسته است تا اقدامات زير را درباره اين افراد انجام دهد:

1ـ عناصري که در صدد برقراري تحريکات مضر هستند شناسايي شوند.

2ـ شناسايي و نفوذ کامل در جلسات و محافل آنان.

3ـ شناسايي و تصميمگيري در مورد روحانيون و عناصر و نيروهاي مذهبي که به تحريکات دامن ميزنند.

4ـ خبرگيري از توسعه نفوذ آنان و تحت تعقيب قرار دادن عاملان آنها، به اتهام اقدام عليه امنيت داخلي مملکت.

5ـ دستگيري و تحت تعقيب قرار گرفتن افرادي که نيت براندازي و سربازگيري براي گروههاي خرابکارانه را دارند.

6ـ افراد فاقد مدرک مهم براي اثبات مجرميت به کميسيون حفظ و امنيت اجتماعي منطقه تحويل، تا زمينه تبعيد آنان فراهم شود. (در راه روشنگري، انجمن حجتيه مهدويه بابلسر، اسفند 1360)

مضامين و تعابيري که در سند فوقالذکر وجود دارد، با توجه به زمان انتشار گزارش، مبيّن اين مطلب است که در اواخر حاکميت رژيم پهلوي، برخي از اعضاي انجمن، روابط خوبي با عناصر مذهبي و انقلابي پيدا کرده و در صدد بودند تا از اين محمل، فرصت خوبي را براي انجام اقدامات انقلابي و مبارزاتي فراهم آورند. البته چنين رويکردي از طرف برخي عناصر مبارز و انقلابي انجمن، با واکنش شديد سران انجمن روبرو ميشد و چنانکه در اظهارات عناصر جدا شده از اين تشکل، نظير علياکبر پرورش و طيب و هم موجود است انجمن، اعضاي خود را در فعاليتهاي سياسي آزاد نميگذاشت و محدوديتهايي را در اين زمينه براي آنان فراهم ميآورد. بنابراين برخي از اعضا که ارتباطاتي به مجموعه نيروهاي انقلاب داشتند، پس از مدتي فعاليت خود را در انجمن متوقف کردند.

ياستگريزي و ترويج جدايي دين از سياست، حسن پناهي، روزنامه جمهوري اسلامي 9/8/81)