بازشناسي مباني فکري انجمن حجتيه(2)


در هر حال حضرت امام خميني(ره) در سخنراني مورخ 21/4/1362 با اشاره غير مستقيم انجمن را چنين مورد خطاب قرار مي دهند:

"يک دسته ديگر هم تزشان اينست که بگذاريد که معصيت زياد بشود تا حضرت صاحب بيايد، حضرت صاحب مگر براي چي مي آيد؟ حضرت صاحب مي آيد معصيت را بردارد ما معصيت کنيم که او بيايد؟ اين اعوجاجات را برداريد، اين دسته بندي ها را براي خاطر خدا، اگر مسلميد و براي خاطر کشورتان اگر ملي هستيد اين دسته بندي ها را برداريد. در اين موجي که الان اين ملت را به پيش مي برد در اين موج خودتان را وارد کنيد و بر خلاف اين موج حرکت نکنيد که دست و پايتان خواهد شکست. "

در پي اين سخنان حضرت امام خميني(ره) انجمن در بيانيه اي در تاريخ 1/5/62 که سراسر نشان از اختلافات فکري و اعتقادي آنها با خط امام دارد اعلام تعطيلي نمود.

در نقد بيانيه انجمن سخن بسيار است اما از آنجا که هدف اصلي نوشته چيز ديگري است با طرح مختصر از آن عبور مي نمائيم.

اول اينکه انجمن در همان بيانيه هم قبول نميکند که مخاطب حضرت امام مي باشد و تاکيد مي نمايد که به هيچ وجه انجمن را مصداق اين سخنان نمي دانيم.

ثانيا از تعطيلي انجمن اظهار تاسف کرده و ابراز اميدواري مي نمايند که خدمات! سي ساله آنها مورد رضايت بقيه ا...(ارواحنا فداه) باشد گويي حضرت امام مانع از خدمت رساني آنها شده است.

ثالثا انجمن را منحل نکرده بلکه اقدام به تعطيلي آن که امر موقتي است مي نمايند. چرا که انحلال با اساسنامه آنها در تناقض مي باشد که اين خود نشاني از پايبندي آنها به اساسنامه و مباني گذشته دارد.

 

انجمن و نگاه نسبت به مهدويت و ظهور

در نگاه انجمن حجتيه اعتقاد به حضرت صاحب الزمان(ارواحنا فداه) در محبت و دوستي امام زمان(ارواحنا فداه) و تبعيت صرفا عبادي خلاصه شده است. در مجموعه نوشته ها و خطبه هاي اعضاي انجمن هيچ نشانه اي از ساير ابعاد انتظار به چشم نمي خورد.

در يکي از نوشته هاي انجمن حجتيه گرچه بر اين معنا که انتظار نشستن و منتظر شدن نيست و بايستي محيط را اصلاح کرد طرح مي شود اما بلافاصله تمام اصلاح جامعه در نفي بهائيت و مبارزه به مبارزه اعتقادي با آن محدود مي شود.

در اين ديدگاه ظهور حضرت ولي عصر(ارواحنا فداه) به دو امر زمينه هاي منفي در جامعه و اعتقاد مردم به اسلام بر مي گردد و نتيجه مي گيرند که انسان منتظر بايستي خود و جامعه اش را نه در بعد اقتصادي اجتماعي و سياسي بلکه فقط بعد اعتقادي بسازد و مهمتر آنکه بايستي نيروي خود را بالقوه نگه دارد تا حضرت ولي عصر(ارواحنا فداه) تشريف بياورند و انقلاب جهاني را به ثمر برسانند.

در يکي از نشريات انجمن مسئوليتهاي شيعه در هنگام غيبت چنين تفسيرمي شود:

1- انتظار: وضع انتظار و نديدن امام معصوم از بزرگترين مصيبتهاست.

2- تقليد از مجتهد جامع الشرايط

3- غمگين بودن بواسطه مفارقت آن حضرت

4- دعا براي تعجيل فرج آن حضرت

5- گريستن از دوري آن حضرت

6- تسليم و انقياد داشته باشد که براي امر امام( ارواحنا فداه) عجله نکند

7- صدقه به قصد سلامت آن حضرت

 

به وفور در کتاب انتظار بذر انقلاب از اين امر که نبايستي در دوران غيبت انرژي را تلف کرد و بايستي قدرت مسلمين را براي قيام مهدي(ارواحنا فداه) نگه داريم تاکيد شده است.

لذا همانگونه که مشاهده مي شود ذره اي از مبارزه با حکومت جور و ظلم و ستم که يکي از ارکان اصلي انتظار مي باشد سخن به ميان نيامده است. اصل مبارزه با ظلم و ستم بنابر روايات و آيات قرآن کريم از مهمترين وظايف مسلمانان است که متاسفانه در اين ديد به فراموشي نظري و بويژه عملي سپرده شده است. البته انجمن پس انقلاب اسلامي در مقام نظر اندکي در اين امر نرمش نمودند.

نشانه هاي ظهور در ديدگاه انجمن عبارت اند از:

در اثر شيوع گناه و فحشا مردم بدترين خلق خدا روي زمين مي شوند و خداوند آنها را به سه بلا دچار مي کند: جور سلطان، قحطي زمان و ستم حکام.

مردم از هم بيزار و همديگر را مورد لعن قرار داده و به روي هم آب دهان مي اندازند و شهادت به کفر يکديگر مي دهند.

گراني، قحطي، زلزله هاي پياپي، قتل و غارت، شيوع گناه و فساد و...

از آنجا که انجمن با کج فهمي کليه نشانه هاي ظهور را در موارد فوق خلاصه کرده و تحقق آنان را علت ظهور مي داند؛ طبيعي است که مي توان با فساد و فحشا مخالف بود و نبود، يعني در زبان با آن مخالفت کرد اما در عمل از ترويج آن نگران نبود. در حقيقت ريشه هاي عدم اعتقاد انجمن حجتيه به مبارزه از اينجا نشات مي گيرد.

در ديد انجمن حجتيه ظهور امام زمان( ارواحنا فداه) واکنشي است به توسعه ناهنجاري هاي اجتماعي و مظالم و مفاسد حاکمان و محکومان. حال آنکه در حقيقت ظهور حضرت حجت پس از امتحان انواع حکومتها و حاکمان و شکست آنان و بوجود آمدن زمينه ي پذيرش حکومت حضرت از سوي مردم و در جهت تحقق آرمان انبياء و معصومين و نجات مستضعفين مي باشد. يعني حکومت حضرت نه سلبي بلکه ايجابي است.

شهيد مطهري انتظار را دوگونه مي داند: انتظاري که سازنده است و انتظاري که ويرانگر است.

ايشان علت اين دو نوع برداشت را دو نوع فهم از انتظار مي دانند. اگر انقلاب حضرت مهدي( ارواحنا فداه) صرفا انقلابي سلبي و انفجاري باشد. يعني همانگونه که اعضاي انجمن بيان مي کنند واکنشي به گسترش ظلم و فساد باشد آنگاه طبيعي است که هر اصلاحي محکوم است چرا که هر اصلاحي يک نقطه روشن است و تا در صحنه اجتماع نقطه روشني هست دست غيب ظاهر نمي گردد. در اين نگاه سکوت در قبال فساد و ظلم هم معنا پيدا مي کند. اين گروه طبعا به مصلحان و مجاهدان و آمران به معروف و ناهيان از منکر با نوعي بغض و عداوت مي نگرند.

اگر نگاه به انتظار به معناي حلقه مکمل مبارزات اهل حق و اهل باطل باشد آنگاه سهيم بودن در اين امر در گرو مبارزه و حضور در گروه حق مي باشد. از آيات نيز چنين بر مي آيد که ظهور حضرت مظهر پيروزي نهايي اهل ايمان مي باشد. تاکيد بر وجود مظلوم و ظالم از يک طرف، تاکيد بر رخ دادن قيامهايي قبل از ظهور و وجود دولتي که به ياري حضرت خواهد شتافت همه دليل بر اين مدعاست که ظهور حضرت حلقه مکمل مبارزات گروه حق مي باشد. به گفته يکي از علما مسئله ظهور حضرت حجت مسئله مظلوم بودن(مورد ستم قرار گرفته) مردم است نه منظلم(ظلم پذيري) بودن آنان. امام زمان براي يک عده راحت طلب و آسوده خاطر ظهور نمي کند و اگر چنين باشد مبارزات همه ائمه و انبياء زير سوال مي رود.

 

جهاد و مبارزه در ديدگاه انجمن

 

نگاه نسبت به مبارزه:

آنچه حقيقت امر است اينکه انجمن متاثر از نگاهش به نسبت به ظهور يعني نتيجه گسترش فساد و در پي آن عدم اعتقاد به تشکيل حکومت اسلامي قبل از ظهور چيزي به عنوان مبارزه هم برايشان معنا ندارد. سکوت و سازش با رژيمهاي مختلف و...نتايج آن نگاه است.

از بديهي ترين مولفه هايي که از فعاليتهاي انجمن استخراج مي شود بحث دينداري خنثي است. بدين معني که دينداري، هيچ خطري براي ديندار ندارد، دشمن ساز نيست با همه مي سازد و...

به عبارت ديگر افرادي ادعاي دفاع از دين و دينداري دارند اما به هنگام رنج و زحمت و مبارزه به انواع و اقسام بهانه ها از ميدان فرار مي نمايند. در اين دينداري نه کسي کشته مي شود، نه زندان مي رود، نه اسير و نه شکنجه.

البته قطعا اين مسئله مستقل از دين است، ديني که ما مي شناسيم دين مصلحت دين است، نه مصلحت مومن. در اين دين قيام امام حسين(ع) و صلح امام حسن(ع) هر دو معني دارد. اگر قرار بود دينداري بي خطر باشد شهادت ائمه معصومين و همه مجاهدين در طول 15 قرن ظهور گسترش اسلام بي معني مي شد. اگر هدف ترويج و اشاعه فرهنگي، اسلامي است آيا ظالمين و ستمگران ما را تماشا مي کنند تا فعاليت کنيم و آيا با آسايش و آرامش مي توان؟

امام خميني(ره) در قبال بحث مبارزه و راحت طلبي مي فرمايند:

ملت عزيز ما که مبارزان حقيقي و راستين ارزشهاي اسلامي هستند، به خوبي دريافتهاند که مبارزه با رفاهطلبي سازگار نيست؛ و آنها که تصور ميکنند مبارزه در راه استقلال و آزادي مستضعفين و محرومان جهان با سرمايهداري و رفاهطلبي منافات ندارد با الفباي مبارزه بيگانهاند. و آنهايي هم که تصور ميکنند سرمايهداران ومرفهان بيدرد با نصيحت و پند و اندرز متنبه ميشوند و به مبارزان راه آزادي پيوسته و يا به آنان کمک ميکنند آب در هاون ميکوبند. بحث مبارزه و رفاه و سرمايه، بحث قيام و راحتطلبي، بحث دنياخواهي و آخرتجويي دو مقولهاي است که هرگز با هم جمع نميشوند. و تنها آنهايي تا آخر خط با ما هستند که درد فقر و محروميت و استضعاف را چشيده باشند.

اين چه دينداري است که سکوت در قبال اين همه ظلم و ستم رژيم شاهنشاهي را به همراه دارد. سکوت در قبال ظلم چرا؟

البته انجمن پس از پيروزي انقلاب اسلامي هم تن به خطر نداده است. هميشه مويد پيروزي پس از پيروزي بوده اند. لذاست که شائبه سرگرم شدن پررنگ تر است از مبارزه. چرا که مبتني بر مبارزه نمي بايستي چنين باشد. با روحيه آهسته برو که گربه شاخت نزند نمي توان مبارزه کرد.

بهائيت که 30 سال انجمن باصطلاح با آن مبارزه نمود در يک حرکت ريشه اي و بنياني امام خميني(ره) در هم پيچيد و از بين رفت و اينجاست که حقيقت مبارزه آشکار مي شود.

بر اين اساس روند فعاليتها و باصطلاح مبارزات انجمن از اين زاويه به شدت مورد نقد و ارزيابي است.

 

مبارزه با معلولها به جاي علتها

از جمله ايرادات وارده روند باصطلاح مبارزه که انجمن به آن معتقد است جايگزيني معلولها به جاي علتهاست.

انجمن روزگاري بهائيت را به عنوان اصلي ترين دشمن تشخيص داد و اقدام به مبارزه با آن نمود. اما چگونگي مبارزه انجمن با بهائيت مبارزه با معلولها بود و نه علتها:

چگونه است که وزراي بهايي شاه هيچگاه مورد نقد و برخورد و مبارزه انجمن قرار نگرفت؟ در زماني بيش از نيمي از وزراي کابينه پهلوي بهايي بودند آنگاه انجمن حجتيه جهت مبارزه با بهائيت از همين رژيم اجازه مي گرفت که شرح آن گذشت. سازش براي چه؟ با که؟ و تا کجا؟

اگر بهائيت ريشه اش اسرائيل و آمريکا و انگليس بود چگونه است که انجمن هيچگاه با علت بهائيت يعني آمريکا و اسرائيل مبارزه ننموده است.

شهيد رجايي در اين باره مي گويد:

آن موقعي که برادران و خواهران مان زير شکنجه فرياد مي کشيدند اينها مي رفتند ثابت کنند که بهائيتبر حق است، يا باطل است. و دقيقا در مقابل با مبارزه قرار گرفته بودند...

خارج از دو موضوع فوق چگونه است که مبارزه با بهائيت فقط بعد اعتقادي به خود گرفته و بوي اقتصادي و سياسي است. مگر مي شود اين ابعاد را از يکديگر جدانمود. مگر مي شود با فرقه اي که يکي از شعارهاي اصلي اش جدايي از سياست است مبارزه ي غير سياسي کرد.

اين چگونه مبارزه اي است که انجمن براي آن نه تنها با رژيم و قدرتمندان مبارزه نمي کرده بلکه تن به همکاري با ساواک، تکريم شاه وحتي همکاري در مقابله با مبارزين انقلاب اسلامي است.

 

تقيه

گاها انجمن براي توجيه سکوت و سازش با رژيم به بحث تقيه استناد مي نمايد. آنها تقيه را از تعريف حاج ميرزا محمد تقي اصفهاني استفاده مي کنند. ايشان تقيه را چنين تعريف مي نمايد:

"معني تقيه که واجب است, اين است که شخص مومن در جائي که اظهار حق کردن براي او خوف و ضرر عقلائي به جان و مال يا آبروي او هست خود را نگه دارد و اظهار حق نکند بلکه اگر ناچار شده بجهت حفظ جان يا مال يا آبروي خود به موافقت کردن با مخالفان بزبان, با آنها موافقت کند قلب او مخالف زبان او باشد. "

در اين تعريف هيچ جايي براي زماني که دين در خطر مي افتد و بنا به آيه شريفه قرآن با مال و جان و آبرويتان در راه خدا جهاد کنيد قرار داده نشده است. حال آنکه حفظ اسلام قطعا اولي تر از حفظ جان و مال و آبروست و اين صراحت قرآن است. آنچه مهم است اينکه تقيه براي حفظ ايمان است نه براي مومن لذاست که اين مسئله نه تنها عقلي و شرعي به نظر نمي رسد بلکه بيشتر شبيه توجيه و اختيار کردن بهانه براي فرار از مبارزه و عملي کردن اين ديدگاه که بايستي نشست تا امام زمان(ارواحنا فداه) تشريف بياورند مي باشد.

امام خميني(ره) در اين باره در کتاب ولايت فقيه مي فرمايند:

تقيه براي حفظ اسلام و مذهب بود که اگر تقيه نميکردند مذهب را باقي نمي گذاشتند، تقيه مربوط به فروع است مثلا وضو را اينطور يا آنطور بگير؛ اما وقتي اصول اسلام، حيثيت اسلام، در خطر است، جاي تقيه و سکوت نيست.

 

دين و سياست

انجمن در قبال عدم دخالت در مبارزات به گونه اي مبارزه با رژيم را کار سياسي پنداشته و معتقد است که آنها در سياست دخالت نمي کنند. و اين جزء اساسنامه آنهاست. البته همانطور که قبلا گفته شد دليل اصلي شکل گيري اين تفکر به مسائل شخصي شيخ محمود حلبي بر مي گردد و آنچه که در اساسنامه آنها آورده شده است نيز از همان جا نشات مي گيرد. انجمن در برهه اي براي عدم دخالت در سياست از اعضاي خود تعهد کتبي اخذ مي نموده است.

البته نقش مرجع تقليد انجمن و همچنين فزوني يافتن اهميت بهائيت در ذهن اعضاي انجمن نيز مضاف بر اين علت شد. به گونه اي که طالب هيچ گونه مزاحمتي در راه مبارزه با بهائيت(بنا بر تعريف خود) نبودند.

آنها در توجيه اين مطلب که چرا در مبارزات شرکت نکرديد دليل مي آورند که عده رسالت مبارزه(همان کار سياسي در ادبيات آنها) دارند و يک عده هم بايستي بنشينند و دفاع علمي و اعتقادي کنند و ما در طول دوران مبارزه چنين کرده ايم.

البته پاسخ چنين ادعاهايي روشن است.

مگر انقلاب اسلامي و مباني اعتقادي را مي توان از سياست نمود و مگر سياست و دخالت در آن جزئي از مباني اعتقادي ما نيست. به قول حضرت امام خميني(ره):

ما مکلفيم به اينکه در امور دخالت کنيم. ما مکلفيم در امور سياسي دخالت کنيم و مکلفيم همانطور که پيغمبر مي کرد.

 

نگاه نسبت به مرجعيت

از ديگر ادله اي که انجمن براي سکوت خود و عدم شرکت در مبارزات و سکوت در قبال جنايات رژيم پهلوي مي آورند بحث مرجعيت است. مي گويند که ما مقلد آقاي خويي هستيم و ايشان به مبارزه حکم ندادند. شهيد مطهري در قبال اينگونه تقليد مي فرمايند:

تقليد بر دو نوع است: ممنوع و مشروع. يک نوع تقليد است که به معناي پيروي کورکورانه از محيط و عادت است که ممنوع است. اخيرا در بعضي از مردم که در جستجوي مرجع تقليد هستند مي گرديم کسي را پيدا کنيم که آنجا سر پسپاريم.، مي خواهم بگويم تقليدي که در اسلام دستور رسيده است سر سپردن نيست, چشم باز نگه داشتن است. تقليد اگر شکل سرسپردگي پيدا کرد هزارها مفاسد پيدا مي کند.... دانش تشخيص بسياري از اعمال و خلافکاريها را خداوند در فطرت همه افراد بشر قرار داده و اگر کسي بگويد "جاهل بر عالم بحثي نيست, ما ديگر نمي فهميم شايد تکليف شرعي چنين و چنان اقتضا کرده باشد و مثال اينها" اين شريک جرم است و اگر مرجعي هر راه خطائي رفت او هم دنبالش مي رود اين مفسده ايجاد مي کند.

البته گاها مسئله را به گونه اي ديگر طرح مي نمايند: که يک حکم داريم و يک موضوع( يا همان مصداق حکم ) مثلا حکم اينست که با طاغوت مبارزه کنيد و مصداق آن رژيم پهلوي. آنگاه مي گويند تعيين حکم با مرجع است و تعيين مصداق با مقلد و مرجع کاري با مصداق نداشته باشد و اگر هم داشت مقلد ملزم به اطاعت نيست و بدين وسيله عدم شرکت خود در مبارزات را توجيه مي کردند. مي گويند ما که حکم نداريم در سال 42 با آمريکا مبارزه کنيد لذاست که موضوع است. بر اين دليل چندين اشکال وارد است:

اول اينکه اگر به عهده شماست چگونه است که مبارزه را تشخيص نداديد حال آنکه بخش زيادي از مراجع تشخيص دادند.

دوم اينکه آقايان وظيفه مرجع را اشتباه فهميده اند. در اين مورد حضرت امام خميني(ره) در کتاب شريف ولايت فقيه در بحث پيرامون روايت "الفقها امنا الرسل.... " مي فرمايند:

به حکم عقل و ضرورت اديان، هدف بعثت و کار انبيا(ع) تنها مسئله گويي و بيان نيست...در حقيقت مهمترين وظيفه انبيا(ع) برقرار کردن نظام عادلانه اجتماعي از طريق اجراي قوانين و احکام است. که البته با بيان احکام و نشر تعاليم و عقايد الهي ملازمه دارد...بنابر اين "الفقها امنا الرسل" يعني کليه اموري که به عهده ي پيامبران است, فقهاي عادل موظف و مامور انجام آنند...

امام در بخش ديگري از کتاب ولايت فقيه خود مي فرمايند:

اسلام را به مردم معرفي کنيد تا نسل جوان تصور نکند که آخوندها در گوشه نجف يا قم دارند احکام حيض و نفاس مي خوانند و کاري به سياست ندارند؛ و بايد سياست از ديانت جدا باشد. اين را که بايد ديانت از سياست جدا باشد و علماي اسلام در امور اجتماعي و سياسي دخالت نکنند، استعمارگران گفته و شايع کرده اند.

لذاست که وظيفه فقها اين نيست که مسئله بگويند و کنار بنشينند. که خود مجري هستند و بايستي وارد مصداق بويژه در چنين مسائلي گردند.

و سوم در ملاک هاي اعلميت مراجع بحث دانايي به مسائل اجتماعي و سياسي هم مي باشد چرا که اينها جزو اسلام است و اگر مرجعي فاقد چنين شرطي باشد اصولا در بحث اعلميت ايشان شک و ترديد است.

ديدگاه انجمن نسبت به تشکيل حکومت اسلامي قبل از ظهور

بر اساس کج فهمي انجمن از برخي احاديث و ادعيه، معتقد مي باشند که مبارزه و به تبع آن تشکيل حکومت قبل از ظهور امام زمان( ارواحنا فداه) باطل است. به عنوان مثال به حديث زير از امام صادق(عليه السلام) استناد مي کنند که طبق تحليل انجمن قيام و به طبع آن تشکيل حکومت اسلامي باطل خواهد بود. چرا که مقدمه تشکيل حکومت اسلامي قيام و مبارزه است:

تا ظهور امام قائم ما زمانش فرا نرسد خروج نکرده و نخواهد کرد احدي از ما براي دفع ظلم و جور آنها و اقامه حق جز آنکه مبتلاي به قتل و شهادت بشود و هر که قيام کند جز آنکه بر غم و اندوه ما و شيعيان بيفزايد کاري از پيش نبرد.