شاگردان و مدافعان ابن تيميه



از شاگردان و مدافعان سرسخت ابن تيميه مي توان از «ابن کثير» مولف کتاب «البدايه والنهايه »(درگذشته 744) را نام برد که درسراسر کتاب خود به هر مناسبتي از ابن تيميه دفاع کرده و او راستوده است و در اکثر مسائل ديني موافق اقوال ابن تيميه فتوا مي دادبدين جهت در زحمت و ابتلا بوده است. او در روز فوت ابن تيميه به قلعه دمشق رفت و بر سر جسد او نشست و صورتش را باز کرد و بوسيد (1) .



از علماي معاصر ابن تيميه که از او دفاع کرده و به سبب او در رنج و زحمت افتاد، حافظ و محدث مشهور «ابوالحجاج مزي » صاحب کتاب «تهذيب الکمال » (معتبرترين کتاب اهل سنت) است که در سال 742 درگذشته است (2) .



ديگر از شاگردان ابن تيميه، «احمد بن محمد مري لبلي » حنبلي است که به گفته ابن حجر (3) نخست مخالف ابن تيميه بود ولي پس از ملاقات با او از دوستان و شاگردان او گرديد و مصنفات او را نوشت و درطرفداري از او پافشاري کرد و در رد بر صوفيه و مساله زيارت سفراز او دفاع کرد، سرانجام اخنائي قاضي مالکي او را احضار کرد وآنقدر زد تا خونين شد و سپس او را وارونه سوار قاطر کردند و درشهر گرداندند.



4 - ابن قيم الجوزيه(691 - 751)

بزرگترين شاگرد و مدافع سرسخت ابن تيميه بي شک شمس الدين محمد بن ابي بکر بن ايوب، معروف به «ابن قيم الجوزيه » است که در همه اقوال و عقائد تابع و حامي بي چون و چراي او بود و نشر و بسط عقائدابن تيميه را در زمان حيات او و پس از مرگ او بر عهده داشت کتابهاي او را شرح مي کرد و بارها با وي به زندان رفت و به همين سبب او را تازيانه زدند و سوار بر شتر در شهر گرداندند و با ابن تيميه در قلعه دمشق زنداني کردند او از سال 712 تا سال مرگ ابن تيميه ملازم او بود و با مخالفان او از جمله «تقي الدين سبکي » درافتاد، از اين رو نام او هميشه با نام استادش ابن تيميه قرين است 4. «زرکلي » صاحب کتاب «الاعلام »، ابن قيم را يکي از ارکان اسلامي و يکي از علماي بزرگ خوانده است و مي گويد: «از حدود اقوال و نظرات استادش ابن تيميه فراتر نمي رفت، بلکه به تاييد و تکميل آراي او مي پرداخت و کتابهاي او را منتشر مي ساخت » (5) .



دکتر «نزار رضا» در مقدمه کتاب «اخبار النساء» تاليف ابن قيم، که خود آن را تحقيق و تصحيح کرده است، شرح مختصري از زندگي وتاليفات او را آورده و مي گويد: «بيشترين بهره را از ابن تيميه برده است و سخنان و انديشه هاي او را پذيرفته است و به نشر افکاراو پرداخته است و با او در راي و عمل مشارکت و همراهي داشت. درزندان همراه او بود و در راه او مبارزه مي کرد و تحمل آزار و اهانت مي نمود. دائما درحال مطالعه بود و پس ازمرگ استادش به شرح و تهذيب کتابهاي او پرداخت » (6) .



«صابر يوسف » در مقدمه کتاب «روضه المحبين و نزهه المشتاقين » ازتاليفات ابن قيم که آن را تحقيق و تصحيح کرده، او را عالمي فقيه،پيشواي ديني، مردي آزاد انديش و اهل اجتهاد و استنباط و مخالف تقليد کورکورانه خوانده است که تقيد کامل به کتاب و سنت داشته وبه هيچ مذهبي وابسته نيست مردي است مي کوشد روح و کنه هر مطلبي رابفهمد و حقائق امور را با تعمق و ژرف انديشي از سرچشمه هاي آنها به دست آورد. سپس اقوال علما را درباره او مي آورد» (7) .



ولي با اينهمه تعريف و توصيفي که بعضي از نويسندگان پيرامون وسعت اطلاع و کثرت مطالعه ابن قيم به عمل آورده اند، با مطالعه آثار وتاليفات او، شخص بصير و بينا به خوبي پي مي برد که او نيز همچون استادش ابن تيميه در مسائل اعتقادي دچار لغزشها و خطاها وانحرافات فراواني بوده است.



از جمله مساله «رويت حسي خداوند» که پيش از اين در ضمن بيان عقائد ابن تيميه گذشت، مورد اعتقاد ابن قيم نيز هست و او در قصيده طولاني خود به نام «کافيه الشافيه » صريحا به اين عقيده خطا اعتراف دارد و درباره اين که اهل بهشت، خداوند متعال را مي بينند و به وجه کريم او نظر مي اندازند، گفته است!



و يرونه سبحانه من فوقهم رويا العباد کما يري القمران هذا تواتر عن رسول الله لم ينکره الا فاسد الايمان



«اهل بهشت خداوند را از بالاي سر خود مي بينند، به همان گونه که خورشيد و ماه را بالاي سر خود مي بينند، اين مطلب به طور متواتر ازپيامبر رسيده آن را انکار نمي کند، مگر کساني که ايمانشان فاسداست ».



يکي از علماي حنبلي به نام «احمد بن ابراهيم » همين قصيده را دردو جلد موسوم به «توضيح المقاصد» مفصل شرح کرده است، وي مي گويد:«تمام پيامبران و مرسلين و صحابه و تابعين و پيشوايان اسلام براين امر (ديدن اهل بهشت ذات احديت را) اتفاق دارند، اما اهل بدعت مانند جهميه و معتزله و باطنيه و رافضه، منکر رويت هستند.



ابن قيم در همين قصيده گفته است:



بينا هم في عيشهم و سرورهم و نعيمهم في لذه و تهان و اذا بنور ساطع قد اشرقت منه الجنان قصيها والداني رفعوا اليه رووسهم فراوه نو رالرب لا يخفي علي انسان و اذا بربهم تعالي فوقهم قد جاء للتسليم بالاحسان قال السلام عليکم فيرونه جهرا تعالي الرب ذوالسلطان (8)



«(در همان وقت که اهل بهشت، سرگرم عيش و سرور و غرق در نعمت ولذت و مشغول تبريک گوئي به يکديگر هستند، ناگهان نوري مي درخشد که همه جاي بهشت را روشن مي سازد، سرها را به طرف نور بلند مي کنندمي بينند نور خداست که بر هيچ کس نهان نيست، در همين حال، خدا رابالاي سر خود مشاهده مي کنند که براي سلام دادن به اهل بهشت آمده است آنگاه خداوند خطاب به آنان مي گويد:



السلام عليکم، در اين هنگام اهل بهشت پروردگار قادر خويش راآشکارا، مشاهده مي کنند».



ابن قيم در اين سخن به روايتي از ابن ماجه، استناد جسته است، بازمي گويد:



و کذاک يسمعهم لذيذ خطابه سبحانه بتلاوه الفرقان فکانهم لم يسمعوه قبل ذا هذا رواه الحافظ الطبراني هذا سماع مطلق و سماعنا القر ان في الدنيا فنوع ثاني (9)



«خداوند با خطابي لذتبخش، براي اهل بهشت، به نوعي قرآن را تلاوت مي کند که گوئي چنين تلاوتي را قبل از اين، هرگز نشنيده اند. اين راطبراني روايت کرده است، شنيدن قرآن به طور مطلق و حقيقي، اين است وآنچه ما در دنيا مي شنيديم نوعي ديگر است ».



اعتقاد صحيح درباره باريتعالي اين است که وي ديده نمي شود و باهيچ يک از حواس درک نمي گردد زيرا خود او فرموده است: (لا تدرکه الابصار و هو يدرک الابصار...) (10) .



5 - محمد بن علي شوکاني صنعاني(1173 - 1250)

شوکاني به قريه اي منسوب است که در نزديکي صنعا پايتخت يمن قراردارد وي در سال 1173 در همان قريه متولد شد و در صنعاي يمن نشات يافت و در نزد جمعي از اساتيد از جمله پدرش به آموختن فقه و اصول و حديث و علوم ديگر پرداخت، شوکاني در کتاب «البدرالطالع » نام تمام اساتيد و کتابهائي را که از آنها خوانده نوشته است. شوکاني خيلي زود شروع به فتوا دادن کرد و استفتاهائي که از صنعا و شهرهاي ديگر مي رسيد، پاسخ مي داد و هنوز به سي سالگي نرسيده بود که مجتهدمطلق شد و تقليد را کنار گذاشت و چندين سال هم در شهر صنعاعهده دار منصب قضاوت گرديد و کتابهاي زيادي هم نوشت که خود فهرست آنها را در کتاب «البدرالطالع » ذکر کرده است (11) . وي در سال 1250 و به قولي 1255 وفات يافت.



شوکاني، در ابتدا فقه را مطابق مذهب زيديه فرا گرفت و طبق آن کتاب نوشت و فتوا داد تا اينکه در آن مذهب به مقام پيشوائي رسيد و درتحصيل حديث بر اهل زمان خود پيشي گرفت تا از قيد تقليد رها شد وبه منصب اجتهاد رسيد و کتاب «السيل الجرار» را تاليف نمود و درآن اجتهادات و آرائي مطرح ساخت که باعث شد ميان او و اهل زمانش،مناقشاتي رخ دهد و آنها که اغلب مقلد، و اهل اجتهاد نبودند عليه او قيام کردند و در کتاب «شرح الازهار» که درباره فقه آل البيت پيامبر اکرم(ص) است، از تقليد مذمت نمود و آنها را وادار ساخت تابه دليل نگاه کنند، زيرا او تقليد را حرام داشت و در اين باره رساله اي هم تاليف کرد و آن را «القول المفيد في حکم التقليد»ناميد.



چون اين کتاب نوشته شد، جمعي از علماي وقت بر او حمله کردند و ازاو به شدت انتقاد نمودند بدين جهت در صنعاي يمن، ميان طرفداران تقليد و اجتهاد فتنه و آشوب بپا شد و طرفداران تقليد شوکاني رامتهم کردند که قصد ويران کردن مذهب اهل بيت را دارد.



عقيده شوکاني عقيده سلف صالح بود و باب اجتهاد را مسدود نمي دانست و صفات باري تعالي را که در قرآن و حديث آمده است حمل بر ظاهرمي کرد و با تاويل مخالف بود. ودر باره مذهب سلف، رساله اي بنام «التحف بمذهب السلف » تاليف کرده است (12) .



فتواهاي شوکاني در کتاب معروف «نيل الاوطار من احاديث سيدالاخيار»به تفصيل ذکر شده است از جمله اين که تارک الصلاه را مطلقا کافرمي داند (13) . و ساختن بنا بر روي قبور و سفر براي زيارت قبور را شرک مي شمارد (14) .



عقائد و سخنان خاص شوکاني 1 - مجاز در قرآن و حديث را جايز نمي داند: با اين که اهل ادب وارباب لغت معتقدند که مجاز (لفظي که در غير معني حقيقي به کارمي رود) در لغت عرب وجود دارد و در قرآن و حديث هم به حد وفور يافت مي شود، ولي شوکاني منکر بودن مجاز در قرآن و حديث است (15) .



و هر لفظ را به معني حقيقي آن مي گيرد، مثلا يد» (دست) در لغت عرب به معاني زيادي اطلاق مي شود که يکي (دست) است و ديگري «نعمت »، و«قدرت » و «حکومت » و «تسلط » مي باشد و معني حقيقي همان دست مي باشد بقيه معناي مجازي است. به عقيده شوکاني «يد» در قرآن هرکجا که استعمال شده، به معني «دست » است مثلا در آيه شريفه: (وقالت اليهود يدالله مغلوله غلت ايديهم و لعنوا بما قالوا بل يداه مبسوطتان ينفق کيف يشاء...) (16) . «يهود گفتند دست خدا به زنجيربسته است، دستهايشان بسته باد و به خاطر اين سخن از (رحمت الهي)دور شوند! بلکه هر دو دست(قدرت) او گشاده است هرگونه بخواهدمي بخشد...».



همه مفسرين به قرينه اين که خداوند جسم نيست و دست حقيقي ندارد،«يد» را به معني مجازي گرفته و آن را به معني «قدرت » و به معني مجازي حمل کرده اند. و شوکاني به موجب ظاهر چند آيه براي ذات احديت دست و گوش و چشم و چهره و ديگر اعضا قائل شده است.



2 - تاويل در عقائد و صفات حق تعالي هست ولي بايد از آن خودداري کرد: در مورد امکان تاويل در اصول عقائد و صفات حقتعالي، سه قول است: الف - تاويل در اينها راهي ندارد و بايد بدون هيچ گونه تاويلي حمل به ظاهر بشود و اين قول مشبهه است (17) .



ب - آنها تاويل دارند ليکن ما از آن، خودداري مي کنيم بدون اين که عقيده به تشبيه يا تعطيل داشته باشيم، زيرا خداوند فرموده است که(... و ما يعلم تاويله الا الله...) (18) «ابن برهان » گفته است که قول سلف بر همين است. شوکاني در اينجا روش سلف صالح را اختيارکرده است، يعني تاويل وجود دارد ولي ما از آن خودداري مي کنيم (19) .



مفهوم سخن شوکاني اين است که به موجب ظاهر آيات، خدا را مي توان ديد و همچنين مي توان براي او اعضا و جوارح قائل شد.



ج - اين که تاويل در امور مذکور راه دارد. از اين سه قول، بنا به گفته «ابن برهان » اولي باطل و دوتاي ديگر از صحابه نقل شده است و سومي از علي(ع) و ابن عباس و ابن مسعود و ام سلمه روايت شده است.



3 - شوکاني برخلاف وهابيان، اصل اباحه را اختيار کرده است:



اصل اباحه اين است که هر چيزي که نصي بر منع آن نيست، ارتکاب آن مباح و جايز است و اصل منع اين است که هر چيزي که دليلي بر جوازآن نباشد، انجام آن ممنوع مي باشد.



شوکاني اصل اباحه را از جمعي از فقها و گروهي از شافعيه و از محمدبن عبدالله بن عبدالحکم و از بعضي از متاخرين نقل کرده و اصل منع را به جمهور نسبت داده است ولي خود با استدلالهائي، اصل اباحه رااختيار کرده است (20) و اين برخلاف عقائد وهابيان است.



4 - شوکاني ساختن بنا و تعمير قبور را حرام مي داند:



شوکاني با اين که زيارت قبور را جايز مي داند (21) ولي درباره تعميرقبور و ساختن بنا بر روي آن و سفر به قصد زيارت، همان سخناني راگفته است که ابن تيميه قبل از او گفته بود و محمد بن عبدالوهاب درزمان وي مي گفت اما با شدت بيشتر و با اعتراض به علما که چرا جلواين کارهاي شنيع و زشت را نمي گيرند و از خود بي اعتنائي نشان مي دهند و چقدر از ساختن و محکم کردن قبور و تحسين آنها مفاسدي سرايت کرده که بر آنها اسلام گريه مي کند از جمله مردم جاهل همان اعتقاد را به قبور دارند که بت پرستان به بتهاي خود دارند و آنهاقادر به جلب نفع و دفع ضرر مي دانند و قبور را مقصد و پناهگاهي براي برآمدن حاجات و رسيدن به خواسته هاي خود قرار داده اند و ازآنها چيزهائي مي خواهند که بندگان از خدا مي خواهند. براي زيارت قبور سفر مي کنند به خاک قبور تبرک مي جويند و به آنها استغاثه مي نمايند. شوکاني شديدا متاسف است از اين که با اين اعمال زشت وکفرآميز کسي نيست که براي خدا غضب نمايد و براي دين حنيف حميتي به خرج دهد، نه عالم استاد و نه شاگرد منقاد، نه امير، نه وزير، نه سلطان. به ما خبر داده اند که بسياري از اين «قبورين » (زائران قبور) يا بيشتر آنها، هرگاه قسمي برايشان لازم باشد، به خدا قسم دروغ مي خورند، اما اگر گفته شود به پير و مرشد يا کسي که به اواعتقاد دارند، سوگند ياد کنند، نمي پذيرند و ناگزير به حق اعتراف مي کنند، اين دليلي آشکار است بر اين که شرک اينان بالاتر از شرک کساني است که گفتند خداوند ثاني اثنين يا ثالث ثلاثه است (22) .



شوکاني از اين همه مصائب که عالم اسلام را فرا گرفته و عوامل اختلاف و نفاق چنان در ميان مسلمانان ريشه دوانيده بيم آن مي رود که اساس دين از هم بشکند، صرفنظر کرده و تمام هم و غم خود را متوجه يک مساله جزئي کرده است و آن را چنان بزرگ نموده که انسان خيال مي کند مصيبت مسلمانان فقط همين است و لذا خطاب به علماي دين وزمامداران مسلمين مي گويد: چه مصيبتي براي دين، شديدتر از کفر است و چه بلائي، زيان آورتر براي دين از پرستش غير خداست و از مصائبي که ممکن است مسلمانان به آن گرفتار شوند، کداميک با اين مصيبت برابري مي کند؟! (23) .



«صنعاني » تاسف نمي خورد از اين که امت اسلام برخلاف رضاي رسول خدا(ص) به فرقه هاي گوناگون تقسيم شده اند و نمي گويد: علت اين تفرقه چيست؟ و اين اختلاف از کجا ناشي شده است ؟



«صنعاني » هيچ متاسف نيست از اين که در کتب فقه در هزاران جااسم امثال ابويوسف و محمد بن حسن شيباني و... آمده است ولي حتي يک مرتبه هم نام «کاظم »، «صادق » و «رضا» ديده نمي شود مگر اينهاارکان خاندان رسالت نيستند؟ آيا اين مصيبت بزرگي نيست؟ در صحيح بخاري 9 هزار حديث و در صحيح مسلم 11 هزار حديث وجود دارد و علماي اهل سنت به صحت آنها اعتراف دارند ولي از تمام اين احاديث حتي يک حديث هم به ائمه اهل بيت(عليهم السلام ) نسبت داده نشده است، آيادر ميان اينهمه روايات، نبودن رواياتي از امام باقر و صادق وکاظم آل محمد(عليهم السلام ) جاي تاسف نيست (24) .



اگر بنا باشد يک روزي مسلمانان به خود آيند بايد در مسائل اساسي اسلام و مشکلات مسلمين تامل نمايند و اين نوع حرفها جنبه تخديري دارد تا انسان اصل درد را فراموش کند !



پي نوشت:

1- البدايه والنهايه، ابن کثير، ج 14، ص 138.

2- تذکره الحفاظ ذهبي، ج 4، ص 1498.

3- الدرر الکامنه: ج 1، ص 323.

4- هديه الاحباب: ص 400.

5- الاعلام زرکلي: ج 6، ص 56.

6- اخبارالنساء: ابن قيم الجوزيه، تحقيق دکتر نزار، چاپ بيروت.

7- روضه المحبين و نزهه المشتاقين: تاليف ابن قيم، تصحيح صابريوسف، چاپ بيروت.

8- توضيح المقاصد: ج 2، ص 573، به نقل وهابيان، ص 48.

9- همان مدرک: ص 582 ترجمه اشعار از آقاي فقيهي است. (وهابيان، ص 47 - 48).

10- سوره انعام: 103 - منهاج الکرامه: ص 82.

11- البدرالطالع: ج 1، ص 479 و ج 2 ، ص 214 مقدمه نيل الاوطار.

12- البدرالطالع: ج 2، ص 214 - 225 - مقدمه جلد اول نيل الاوطار.

13- نيل الاوطار: ج 1، ص 6 - 295.

14- نيل الاوطار: ج 4، ص 4 - 83.

15- ارشاد الفحول: ص 3 - 22.

16- مائده: 64.

17- مشبهه، کساني بودند که خدا را جسم مي دانستند و به انسان تشبيه مي کردند.

18- آل عمران: 7.

19- ارشاد الفحول: ص 176.

20- ارشاد الفحول: ص 284.

21- نيل الاوطار: ج 4، ص 109 به بعد.

22- اشاره به آيه هاي 51 از سوره نحل و 73 از سوره مائده است.

23- نيل الاوطار: ج 4، ص 4 - 83.

24- در اين باره به کتاب بسيار ارزشمند «تشريح و محاکمه در تاريخ آل محمد» تاليف قاضي بهجت افندي زنگه زوري مراجعه شود.



--------------------------------------------------------------------------------



مکتب اسلام-سال 1377-ش10