مدافعين انجمن حجتيه



به رغم انتشار بيانيهها، اعلاميهها و جزوات متعدد انجمن حجتيه جهت پاسخگويي به اتهامات وارده نسبت به عملکرد آنان در جريان حوادث ووقايع پيش از پيروزي انقلاب و اوايل استقرار نظام باز هم کماکان حملاتي نسبت به آنان از طريق رسانههاي گروهي و تريبونها و منابر صورت ميگرفت. البته بايد اذعان داشت که اين جوابيهها آنچنان که بايد و شايد از بار استدلالي مناسب و محکمي برخوردار نبود مضافا اينکه به هيچ روي اعضاي انجمن قائل به اشتباه يا لغزش در طول دوران فعاليت خود نبودند و صرفا به توجيه رفتار خود با ساواک و توضيح نامناسب بودن شرايط سياسي دوران پيش از پيروزي انقلاب ميپرداختند. اساسا و اصولا نيز در مورد رهبري امام بيان شفاف و روشني نداشتند و گرچه در برخي از مواقع به پيروي از ايشان تأکيد ميکردند اما اين مسأله جايگاه ويژه و ممتاز امام را در کنار ساير مراجع تقليد روشن نميساخت. به همين دليل اين شيوه پاسخگويي از ديد منتقدان قانعکننده تشخيص داده نشد. در بين دولتمردان نظام جمهوري اسلامي نيز در مورد نحوه برخورد با اين جريان فکري وحدت رويه وجود نداشت. در حالي که افرادي نظير شهيد هاشمينژاد، شهيد رجايي و ناطق نوري انتقادهاي تند و تيزي را عليه حجتيه ابراز ميداشتند (آرشيو مرکز اسناد انقلاب اسلامي،کد 5327) شخصيتهايي مثل ابوالقاسم خزعلي از آنان حمايت و در ديدارهاي خود با امام از صلاحيت ديني آنها صحبت کرده واز ايشان ميخواستند که جلوي موج مخالفتهايي که عليه حجتيه برخاسته بود، بگيرند. (عبور از بحران، خاطرات هاشمي رفسنجاني سال 60، ص 277)

خزعلي در دفاع از انجمن بسيار کوشا بود. او که به عنوان نماينده امام در اين تشکل معروف بود ودر عين حال در شوراي نگهبان عضويت داشت، انتقادها پيرامون انجمن حجتيه را جوسازي و شايعه پراکني ميدانست. اما جنتي همکار او در شورا در يک مقطع با انجمن رويارو ميشد. وي در تاريخ 10 آبان 1360 در خطبههاي نماز جمعه قم با طرح سؤالاتي 7گانه پيرامون ولايت فقيه،همگامي با نظام جمهوري اسلامي، عملکرد انجمن در سالهاي پيش از پيروزي انقلاب و ... آنان به چالش فراخواند. طرح چنين مباحث خود به دامنه اختلافات افزود و باعث اظهارنظرهاي متفاوت در اين زمينه شد. ضمن اينکه باعث جوابگويي و انتشار اعلاميهاي از سوي انجمن حجتيه در اين خصوص شد نارضايتي خاطر برخي از دوستان جنتي را نيز فراهم آورد که البته برخي از آنان در مقام دفاع از انجمن و برخي ديگر از باب مصلحتانديشي به طرح نظريات خود پرداختند. به عنوان نمونه خزعلي که از مدافعان بود در پاسخ نامه يکي از هوادارن انجمن به نام ارسلان محمدي عنوان کرد: «درباره انجمن اين روزها زياد حرف ميزنند و بيشترش حرف زيادي است. جوسازي است و شايعهپراکني. مدت 28 ماه از جانب امام نظارت داشتم. يعني تا 12 ماه رمضان اين نظارت بوده. در اين انحرافي نديدم بلکه مقداري سستيها بوده که تذکر ميدادم و برطرف ميشد. به تازگي هم از مدرسين حوزه هم يکي براي بررسي گماشته شد. نتيجه تحقيقي ايشان هم همين بوده که انحرافي نيست. جوابهايي هم که در روزنامه به سؤال حجتالاسلام آقاي جنتي دادند، صاحبنظران را راضي کرد. به هر حال به زودي اين ابهام برطرف خواهد شد. شايعه ضد ولايت فقيه، شايعهاي برخلاف است. ولايت فقيه را پيش از قانون اساسي اينها گفتند و پيشنهاد کردند ديگران پس از قانون اساسي ياد گرفتند. به هر حال به زودي از جانب مقامات بالا روشن خواهد شد. نگران نباشيد و دستخوش جو و شايعه نشويد. (آرشيو مرکز اسناد انقلاب اسلامي،کد 5327)

علاوه بر او ديگر دوستان و همفکرانش نيز خيلي تمايل نداشتند که بحث انجمن حجتيه به اين شکل و صورت باشد مثلا رفسنجاني از اينکه طرح اين سؤالات به مسأله روز تبديل شد ابراز نارضايتي ميکرد. از نظر او اعضاي انجمن افراد مسلمان و معتقد بودند و گرچه در شمار انقلابيون محسوب نميشدند با اين حال نبايد مزاحمت براي آنها پيش ميآمد. (خاطرات هاشمي رفسنجاني سال 60، ص 366) وي با اينکه در مصاحبههاي مختلف خود در اين سال بر مخالفت انجمن با مبارزه انقلابي تأکيد ميکرد در عين حال در شرايط جديد معتقد بود که ميبايست آنها را تشويق و از توان نيروهايشان استفاده کرد. (مصاحبههاي هاشمي رفسنجاني سال 60، گفتوگو با مجله رجعت،5/11/60 ص 271 و 272)

او در عين حال از آنها ميخواست که تکليف خود را با مسأله ولايت فقيه روشن کنند و خود را با رهبري امام هماهنگ کنند. با اين وصف رفسنجاني نسبت به اينکه انجمن با توجه به رسوبات فکري گذشته در سطح جامعه به دستهبندي دست يازد هشدار داد. (مصاحبه هاشمي رفسنجاني سال 60، گفتوگو با نشريه آيندهسازان، 16 آذر 1360، ص2)

انجمن در حوزه علميه قم نيز طرفداراني داشت به خصوص در بين اعضاي جامعه مدرسين که به هيچ روي انتقادهاي شديدالحن و برخوردهاي چالشي با آنان را نميپذيرفتند و حتي نسبت به برخي از اين مواجهات نگاهي ترديدآميز و پر ظن و گمان داشتند. راستي کاشي از جمله اين افراد بود. وي که حکم نمايندگي امام را در سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي داشت در مجموع سخنرانيهاي خود بين اعضاي سازمان بر اين نکته تأکيد ميکرد که شيوه برخورد انتقادي و قهرآميز با اعضاي انجمن به مصلحت نيست. وي در يکي از نشستها به طور مفصل به اين قضيه پرداخت و گفت: اجمالا افرادي که منصوب به انجمن حجتيه هستند نوعا افرادي هستند که با مسايل اسلامي آشنا هستند. اعتقادشان صرف نظر از مسايلي که در ارتباط با انقلاب اسلامي است، محکم و خوب است،12 امامي هستند، امام زماني هستند، البته اهل تقليد هستند. اين جهاتشان شبههاي ندارد که جزو افرادي مذهبي و خوب جامعه ما هستند. البته هميشه در هر جمعي ممکن است چهار ـ پنج نفر ... يک مقدار در حقيقت افراط و تفريطهايي داشته باشند. اين را در مورد افراد انجمني ميتوان به شکلي تعبير کرد منتها عمده مسألهاي که مربوط به آنها است و بايد يک مقداري در اطرافش توجه کرد و اگر شبههاي، نقصي است معلوم بشود و يا رفع شود يا به هر نحوي که وظيفه است با آنها برخورد شود. سؤال عبارت از اين است که تشکيلات و اساسنامه و مرامنامه و نظامنامه و برنامه انجمن (برنامه تشکيلاتياش) چيست؟ اين جوي که به تازگي در مقابل انجمنيها به وجود آمد منشأ اين شد که (البته پيش از اين جو هم به يک مناسبتي خدمت امام بعضي از مسايل گفته شده بود) امام فرمودند: من نمايندهاي در انجمن ندارم و اينها را تأييد نکردهام. البته اين تغيير هم از جانب امام نبود. که من اينها را طرد ميکنم. مسأله ديگر هم اينکه در مورد وجوه شرعيه امام فرمودند: يادم نيست که به اينها اجازه داده باشم اما فعلا اجازه نميدهم... البته در طول اين مدت هم نامههايي ميآمد که با انجمن همکاري کنيم يا نه؟ امام جواب نميدادهاند و ساکت بودهاند. ظاهرا در اين اواخر قطعا به اين مسأله رسيديم که گروههاي غيرمسلمان هم براي اينکه تعضيف کنند انقلاب را احيانا يک تفرقههايي به وجود بياورند... جناب آقاي خزعلي هم مقداري با اينها بود و گفته خدمت امام عرض کردم امام فرمودهاند که بمانند و ببينند چطور است. به هر حال يک نحوه نظارت (حالا به چه شکلي کار نداريم) از جانب ايشان بوده و ايشان هم که با افراد انجمن ارتباط داشته معتقد است،افراد مفيدي هستند، متدينند... ايشان يک وقتي آمدند در جلسه جامعه مدرسين و گفتند آنها مقلد هستند براي اسلام و انقلاب و براي جلوگيري از بعضي از انحرافات و لذا بايد اينها را نگه داشت و حفظشان کرد.» راستي کاشاني در ادامه اين مباحث از تشکيل هيأتي متشکل از اعضاي جامعه مدرسين براي رسيدگي به وضعيت انجمن وا نديشيدن راهکاري براي استمرار فعاليتهاي آنها خبر داد. (رهنمودهاي نماينده امام، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي، 1362، ص 27 تا 33) هيأتي که منظور نظر راستي کاشاني بود متشکل از افرادي نظير امامي کاشاني،جنتي، طاهري خرمآبادي، منيرالدين حسيني شيرازي و خزعلي بود (آرشيون مرکز اسناد انقلاب اسلامي کد 5327، اعلاميه احمد شکرزاده عضو انجمن حجتيه خوي)

در جلساتي که با حضور افراد مورد اشاره تشکيل ميشد، موضوعات مهمي مورد بحث و بررسي قرار ميگرفت و يکي از مصوبات آن کم شدن قدرت اجرايي شيخ محمود حلبي بود که اين مسأله مورد پذيرش وي قرار گرفت. (رهنمودهاي نماينده امام در سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي،ص 32)

در مورد انجمن حجتيه موضعگيري رييسجمهور وقت آيتالله خامنهاي نيز جالب توجه است. ايشان در مصاحبه با خبرنگار روزنامه «اطلاعات» در اينباره ابراز داشتند:انجمن حجتيه به آن عدهاي گفته ميشود که در طول بيست و چند سال همت خود را مصروف ميکردند براي پاسخگويي و مقابله با شبهات بهائيها در ايران. البته ميدانيم که بهائيها بيشتر يک باند سياسي بودند تا يک گروه مذهبي و فکري، اما اين سؤال که اينها چگونه هستند و اشاره به فرمايشات آقاي جنتي، به نظر من اين سؤال يک سؤال طبيعي و درستي نيست. من بدون اينکه شما را در طرح اين سؤال متهم بکنم، نفس وجود اين مسأله را و عمده کردن مسأله انجمن حجتيه را در جامعه متهم ميکنم و کساني را که براي اولين بار اين شايعه و اين بحران مصنوعي را سعي کردند که به وجود بياورند ناخالص ميدانم. به نظر من در ميان افرادي که در انجمن حجتيه هستند، عناصري انقلابي، مؤمن، صادق، دلسوز براي انقلاب، مؤمن و به امام و ولايت فقيه و در خدمت کشور و جمهوري اسلامي پيدا ميشوند. همچنانکه افرادي منفي، بدبين، کجفهم، بياعتقاد و در حال نق زدن و اعتراض هم پيدا ميشود. پس انجمن از نقطهنظر تفکر سياسي و حرکت انقلابي يک طيف وسيعي است و يک دايره محدود نميباشد. بنابراين ما نميتوانيم بگوييم که انجمن نوع اول است يا نوع دوم. زيرا در انجمن هم از نوع اول و هم از نوع دوم کساني هستند و شايد هم از هر دو نوع کسان زيادي وجود دارند و من وقتي که نگاه ميکنم يک چنين حقيقتي را ميبينم و از طرف ديگر که نگاه ميکنم ميبينم که سؤال از حال انجمن و اصرار بر رد يا قبول انجمن امروز از سوي گروههايي در جامعه ما دارد اوج ميگيرد. احساس ميکنم که اين يک حرکت طبيعي نيست و حرکتي است که امروز دارند به وجود ميآورند. جناب آقاي جنتي برادر عزيزمان که بنده براي ايشان احترام زيادي قائلم پس از آن خطبهاي که طي آن راجع به انجمن حجتيه سؤالاتي کردند يک شب پيش من آمدند و من از ايشان سؤال کردم که چطور شد اين مسأله را مطرح کرديد، ايشان در حالي که از آنچه که واقع شده بود، خشنود نبودند گفتند حال کاري است که صورت گرفته چگونه بايد جبران کنم و من به ايشان پيشنهاد کردم جبرانش به اين صورت است که شما در نماز جمعه نسبت به کساني که ميخواهند از بيان شما سوءاستفاده کنند و اين مسأله را به صورت يک جريان عظيم دربياورند و آن را در جامعه عمده بکنند و به صورت تضاد اصلي انجمني و ضدانجمني دربياورند، شما اخطار بکنيد و بگوييد که نظر شما به هيچ وجه اين نبوده که تضاد اصلي در جامعه ما تضاد انجمني و غيرانجمني است و اگر خود انجمنيها در پاسخ سؤالات شما يک حرف قابل قبول و قابل تعريف آوردند، آن را مجددا در نماز جمعه مطرح بکنيد. ايشان قبول داشتند که اين مصلحت است و بعد هم انجام گرفت. حالا به شکل کافي يا وافي من آن را دقيقا نميدانم اما ميدانم که ايشان از آنچه اتفاق افتاده بود و آنچه فرموده بودند، خشنود نبودند. پس عمل جناب آقاي جنتي به معناي اين نيست که طرح اينگونه مسايل امروز در جامعه ما يک کار به حق و عمل صالح است و من معتقدم که تضادهاي اصلي ما در جامعه اينها نيست. تضاد اصلي ما تضاد انقلاب يا ضدانقلابهاي جهاني و آنگاه ضدانقلابهاي داخلي است. (روزنامه اطلاعات، 6/11/60)

به رغم گوشزدها و هشدارها برخي از دولتمردان و کارگزاران نظام مبني بر حفظ وحدت و يکپارچگي در صفوف جامعه اسلامي باز هم انجمن حجتيه در عرصه اجتماع و سياست گرفتار پرسشهاي فراوان بود و البته از تمام توان خود براي پاسخگويي استفاده ميکرد. اين تشکل همواره ميکوشيد که مشروعيت و مقبوليت خود را ثابت کند. از اين روز از حضور ابوالقاسم خزعلي به عنوان نماينده امام نهايت استفاده را برد و اين مسأله را دليل بر رضايت امام خميني از عملکرد اعضاي انجمن ميدانست. سلوک و منش و شيوههاي رفتاري خزعلي نيز مؤيد اين نظر بود وي در فرصتهاي مقتضي از اقدامات انجمن دفاع کند. ادامه اين روند و بالا گرفتن موج انتقادات عليه انجمن، سبب شد که امام در نهايت به خزعلي اعلام کردند که ديگر تمايلي به حضور وي به عنوان نماينده ايشان در انجمن حجتيه ندارند و در عين حال او مختار است که هر طور که صلاح ميداند در مورد نحوه روابطش با آن تشکل رفتار کند. وي در اين خصوص اعلام کرد: نظر به سازماندهي و گستردگي انجمن حجتيه، امام به من فرمودند که بر اين گروه نظارت کنم و به ايشان گزارش نمايم. از ايشان درخواست کردم تا حکم کتبي به من بدهند.ايشان گفتند: نيازي به اين مسأله نيست. ولي به علت سوءاستفادههاي بعضي افراد انجمن آن هم در حد فردي نه خود انجمن، اينگونه براي ديگران مطرح ميکردند که بودن اينجانب در انجمن دليل بر تأييد امام بر کل انجمن است. امام هم از 12 رمضان 60 اين نظارت را از من گرفتند. (در شناخت حزب قاعدين زمان، ص 236 و 237)

برخوردهاي انتقادي با انجمن حجتيه در بسياري از موارد تند و تيز بود. به خصوص در عرصه فرهنگي که باعث انتشار مجموعه کتب و جزواتي عليه انجمن شد. معروفترين اثر فرهنگي در اين زمينه کتاب «در شناحت حزب قاعدين زمان» نوشته عمادالدين باقي بود که ابتدا به صورت پاورقي و سپس به صورت يک کتاب منتشر شد. يکي از ويژگيهاي مهم اين اثر، انتشار مجموعه اسناد و مدارک ساواک در مورد انجمن بود که براي اولين بار به صورت منسجم منتشر ميشد. کتاب مورد اشاره که مورد استقبال بسياري از مخاطبان قرار گرفت براي انجمن ضربه سنگيني بود که باعث طرح سؤالات جدي از آنان در سطح جامعه ميشد. البته گفتني است که مؤلف اثر که بعهدها در شمار يکي از روزنامهنگاران مطرح جريان اصلاحطلب شد، فضاي فکريش نسبت انجمن تا حدود زيادي تلطيف شد.

از ديگر آثار کتاب «ولايتيهاي بيولايت»اثر محمدرضا اخگري بود که وي نيز با يک بررسي تاريخي چگونگي پيدايش،نحوه اقدامات و عملکرد و مباني فکري اعضاي انجمن را تشريح کرده بود. سپاه پاسداران انقلاب اسلامي نيز در اين زمينه فعال بود و سلسله جزواتي را در اين باره منتشر ميکرد. مطبوعات هم سهمي در اين زمينه داشتند. در مجله «اميد انقلاب» شماره 43 مقالهاي تحت عنوان «تحليلي بر انجمن حجتيه» نگاشته شده بود که به سرعت ناياب شد و مهمترين بحث مطروحه در اين مقاله تقسيمبندي مبارزه انجمن حجتيه با بهاييت در سه بعد اقتصادي، سياسي، اعتقادي و فکري بود. حرف اصلي و اساسي نويسنده يا نويسندگان مقاله اين بود که به لحاظ ارزشي تنها نکته مهم در مسير مبارزه انجمن حجتيه با بهائيت در بعد اعتقادي و فکري خلاصه ميشود. غير از اين موارد بايستي از انتشار جزواتي و پخش اعلاميههايي نام برد که در سراسر کشور توزيع ميشد. مثلا مجموعه سه جلدي «ماهيت ضدانقلابي انجمن حجتيه را بهتر بشناسيم» نمونهاي از اين موارد است. در اين مجموعهها با ارايه برخي از اسناد و مدارک و معرفي بسياري از چهرهها و انتساب آنها به انجمن حجتيه تلاش گسترده براي تضعيف اين جريان فکري صورت ميگرفت. به خصوص در جزوه سوم که به بررسي و معرفي انجمن حجتيه اصفهان پرداخته شده بود. نکته مهم در جزوات مورد اشاره تشريح عملکرد انجمن در بخشهاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي بود. در مورد انتشاردهندگان اين جزوات اخبار ضد و نقيضي در دست است. اما ظن و گمان اين است که گروه کشتگر يا فداييان اکثريت منتشرکنندگان آن باشند. جزوه «ليبرالهاي خمينينما» نيز يکي از اين نمونهها بود که نويسندگان آن، مبارزه با انجمن حجتيه را مقابله با بقاياي سلطنت و شاهنشاهي ميدانستند.

انجمنهاي اسلامي و ديگر تشکلهاي صنفي و سياسي ديگر منتقدان انجمن حجتيه را شامل ميشدند که هر يک به فراخور موضوعات روز با انتشار اعلاميههايي از ادامه حضور و فعاليت اعضاي انجمن يا هواداران آن در نهادهاي انقلابي انتقاد ميکردند. نمونههاي فراواني از اين دست را ميتوان ذکر کرد. انجمن اسلامي مفلحون،انجمن اسلامي شهر حديد، انجمن اسلامي مسجد رضا، برخي از کارکنان جهاد سازندگي شهرستان مرند و انتشار اعلاميهاي تحت عنوان «عناصر فرصتطلب را بشناسيم» در خصوص انجمن حجتيه (آرشيو مرکز اسناد انقلاب اسلامي،کد 100 مؤسسه فرهنگي در راه نور)، نامه سرگشاده جمعي از جوانان مسلمان اصفهان و طرح موضوعاتي از قبيل افشاي صريح و بيپرده عناصر و جريانات ضدانقلابي بالخصوص انجمن حجتيه و حزب توده،جريان کلاهيها و کشميريها و نفوذکنندگان در حزب جمهوري اسلامي (همان منبع، همان کد)، انتشار اعلاميههايي از سوي واحد تبليغات شهيد محمد منتظري که قسمت اعظم آن در خصوص عملکرد انجمن حجتيه بود. اعلاميه برخي از نابينايان حزباللهي هوادار خط امام خطاب به سيدجلالالدين طاهري اصفهاني در خصوص فعاليتهاي مؤسسه ابابصير از جمله مؤسسات خدماترساني وابسته به انجمن حجتيه) حزبالله شاخه بخش 5 اصفهان و برگزاري سلسله سخنرانيهايي در نقد عملکرد انجمن در مسجد امام شهرستان اصفهان و صدها نمونه از اين دست که همه مبين آشتيناپذيري بخشي از جريان انقلابي با استمرار فعاليت اعضاي انجمن حجتيه بود. اين تنازعات بعضا به برخورد فيزيکي نيز ميانجاميد که نمونه بارز آن درگيري روز 7/3/62 مقابل باشگاه وليعصر (قصر يخ) تهران بود. اعضاي انجمن در چنين روزي قصد برگزاري مراسم جشني به مناسبت ميلاد حضرت امام زمان(عج) داشتند که اين مسأله باعث درگيري بين عدهاي از نيروهاي مخالف انجمن با اعضاي انجمن شد. (آرشيو مرکز اسناد انقلاب اسلامي، کد 5327) در ديگر شهرستانها نيز درگيري هايي بين نيروهاي موافق و مخالف انجمن رخ داد. مثلا در اواخر سال 60 در سمينار ولايت فقيه در باختران زمينه درگيري فراهم آمد. اقدامات مشابهي در اصفهان و بوشهر و به خصوص سبزوار صورت گرفت. در سبزوار به واسطه حضور و اقدامات علوي امام جمعه اين شهر که برخي وي را جزو هواداران انجمن حجتيه و برخي ديگر او را ولايتي ميدانند اختلاف نظري بين مردم شهر پديد آمد و اين مسأله به درگيري کشيده شد و در 18 آذر ماه 1360 ضرب و جرح عدهاي از مردم انجاميد. (ولايتيها بيولايت، ص 63)

آنچه که پيش از همه به موجوديت انجمن ضربه ميزد کنارهگيري و استعفاي برخي از اعضاي آن بود. يکي از ويژگيهاي مهم و محوري استمرار فعاليت انجمن تبعيت اعضا از قالبهاي مشخص اعتقادي و فکري آن بود. اين مسأله به خصوص در سالهاي پيش از پيروزي انقلاب بيشتر نمود داشت. يعني اشخاصي که تمايل به همکاري و عضويت در انجمن را داشتند طبعا به قيوداتي ميبايست تن درميدادند که به اعتقاد زعماي حجتيه مقيد بودن به آن براي استمرار فعاليت انجمن، حياتي بود. در اين مجموعه، شيخ محمود حلبي کاملا نقش تعيينکننده داشت. از برخي افراد به عنوان قائممقام يا عضو شماره 2 و 3 و... در تشکيلات حجتيه نام ميبردند. اما واقعيت قضيه اين است که موجوديت انجمن تنها در وجود شيخ محمود حلبي خلاصه ميشد و وي نقش محوري داشت. در چنين مجموعهاي طبعا عضويت، الزاماتي را ميطلبد. به خصوص اينکه در سالهاي پيش از پيروزي انقلاب سران حجتيه براي ادامه فعاليت، پرداختن به امور فرهنگي و محدود شدن مبارزه صرفا به جريانهاي ضدديني نظري بهائيت و کمونيسم را به اعضاي خود تکليف ميکردند. از اين روي، حضور برخي از نيروهاي جوان و فعال عضو و همدلي و همگامي آنان با نهضت انقلابي مردم ايران با نارضايتي سران انجمن مواجه ميشد. اين مسأله بعدها براي نيروهاي انقلابي عضو انجمن مشکلساز شد و در اواخر رژيم شاهنشاهي، زمينه جدايي برخي از اعضا را از انجمن فراهم آورد. از جمله اين افراد علياکبر پرورش و طيب بودند که عضويت در انجمن را سالياني چند تجربه کردند و در آستانه انقلاب اسلامي از عضويت در انجمن حجتيه کنارهگيري کردند. اينان پس از پيروزي انقلاب جزو منتقدان انجمن درآمدند. طيب در سلسله مصاحبههاي خود با روزنامه «صبح آزادگان» ايرادات مختلف را به روند فعاليت جريان حجتيه وارد کرد.

پرورش نيز در اين خصوص سخنرانيهايي داشت و يکي از سخنرانيهاي وي توسط دايره سياسي ايدئولوژيک لشکر 77 خراسان تنظيم و تکثير شد. در متن منتشر شده وي به مباحث گوناگون پيرامون فعاليت انجمن از جمله برقراري موازنه بين بهائيت و انجمن حجتيه توسط ساواک پيش از پيروزي انقلاب، گرفتن تعهد براي عدم مداخله در کارهاي سياسي،نقل خاطرهاي از خود پيرامون ملاقاتش با يکي از مسؤولان ساواک تحت عنوان نادري و اعتراض اين مسؤول ساواک به پرورش مبني بر علت استعفا از انجمن حجتيه و همينطور به تعامل فکري انجمن حجتيه با جريان انقلابي پس از پيروزي نهضت پرداخت. وي معتقد بود که پس از انقلاب،انجمن ججتيه براي اينکه به فعاليت خود تداوم ببخشد بحث ولايت فقيه را مطرح کرد اما آن چيزي که تبيين درستي در مورد آن در انجمن حجتيه صورت نميگرفت،وجوه افتراق و اشتراک زعيم سياسي و مذهبي بود. وي در عين حالي برخورد تخريبي با انجمن را مورد انتقاد و نسبت به عواقب آن هشدار داد. (آرشيو مرکز اسناد انقلاب اسلامي، کد 5327)

يکي از مواردي که باعث اعتراض منتقدان انجمن ميشود، نفوذ و فعاليت اعضاي آن در مراکز و نهادهاي انقلابي به خصوص آموزش و پرورش بود.

واقعيت قضيه اين است که به رغم بيانات برخي از دولتمردان در مورد استفاده از توان اجرايي و اداري اعضاي انجمن امام با اين موضوع مخالف بود. ايشان معقتد بودند که افراد مؤثر آنها در مناصب حساس و کليدي نباشد (خاطرات هاشمي سال 61، پس از بحران، ص 146)

با اين همه فعاليت اعضاي انجمن در تهران و شهرستانها زياد بود به خصوص اينکه در بخشهاي مختلف کشور هر کدام حوزه نفوذ داشتند.

به طوري که گروه عظيمي از مردم تلف و عده اي از شهر فرار کرده بودند و به اين ترتيب شهر آمادگي کافي براي دفاع نداشت.