يک سبو عطش-3



خلاصه آنچه تاکنون گفتيم:

1- موضوع «دعاي تعجيل فرج »بخشي از فرهنگ و مکتب مهدويت بوده و از اهميت و ارزش فوق العاده اي برخوردار است امامتاسفانه مورد غفلت قرار گرفته است.

2- از جمله عوامل اين غفلت،تحريف مساله انتظار، برخوردنادرست با انديشه مهدويت و عدم درک و تبيين مفهوم دعاي فرج است.

3- از انگيزه خود براي طرح اين موضوع، اهميت دعاي فرج، افراط وتفريط و کج فهمي نسبت به آن،بينشهاي مختلف در اين زمينه وخاستگاههاي آنها نيز قدري سخن گفتيم.

اکنون قبل از تحليل محتوايي دعاي تعجيل فرج، شايسته است ابتداروايات و احاديث مربوط به اين موضوع را ذکر کنيم.

روايات مربوط به دعاي تعجيل فرج در بيان اهميت و ضرورت دعا،استغاثه و درخواست از آستان حضرت ربوبي براي تسريع و تعجيل در ظهور فريادرس مظلومان جهان،رواياتي چند از امامان نور و هدايت وبخصوص صاحب زمين و زمان،حضرت ولي عصر، عليهم السلام،وارد شده است که در اينجا به بيان برخي از آنها مي پردازيم.

الف: گفتار ائمه هدي،عليهم السلام

اين فراز خود، شامل دو قسمت است:

1. روايات

روايت اول: امام همام حضرت امام حسن عسگري، عليه السلام،درباره فرزند دلبند خويش، نور آل محمد، امام عصر، عليه السلام،فرمودند:

... والله ليغيبن غيبة لاينجوفيها الا من ثبته الله عز و جل علي القول بامامته و وفقه للدعاءبتعجيل فرجه (1)

به خدا سوگند مهدي آن گونه نهان خواهد گشت که هيچ کس در زمان غيبت او از گمراهي و هلاکت نجات نخواهد يافت مگر آنان که خداي عزوجل بر اعتقاد به امامت آن حضرت پايدارشان دارد و در دعا براي تعجيل فرج مقدسش، موفقشان فرمايد.

در اين حديث شريف، دعا براي تعجيل در فرج عدالت گستر جهان،«توفيق خاص » از جانب خداوندبزرگ، و عامل هدايت و نجات ازضلالت و گمراهي در زمان غيبت به شمار رفته است و اگر به مفهوم انحصار در آن توجه شود، اهميت اين عمل بيش از پيش آشکار خواهدگشت. به بيان روشنتر، در اين روايت فقط نجات و رستگاري کسي درزمان غيبت تضمين شده است که بالطف الهي، به دو امر توفيق يابد:

يکي اعتقاد به امامت و ولايت امام عصر، ارواحنافداه.

و ديگر توفيق براي دعاي تعجيل در فرج آن حضرت.

ممکن است بپرسيد: مگر ملاک ومعيار نجات و رستگاري در زمان غيبت، اعتقاد به امامت و ولايت نيست؟ اگر چنين است، پس ديگرنقش دعاي تعجيل فرج در اين ارتباطچيست؟ آنهم نقشي همسنگ وهمرديف با اعتقاد به ولايت و امامت؟!

پاسخ به اين پرسش آن است که:درست است که ميزان و ملاک نجات و سعادت در زمان غيبت، اعتقاد به ولايت و امامت است اما نکته بسيارمهم در اين زمينه، ثبات قدم و پايداري بر اين اعتقاد است و آنچه در حديث مزبور به عنوان «دعاي تعجيل فرج »از آن ياد شده، در حقيقت پشتوانه وضامن تحقق اين ثبات قدم است.

اگر بگوييد: در ميان عوامل گوناگون همچون انتظار فرج، بعدسياسي و ظلم ستيزي ولايت، محبت و عشق به امام عصر، عليه السلام، ومانند اينها، چرا «دعاي تعجيل فرج »زمينه ساز و ضامن پايداري و ثبات قدم بشمار آمده است؟

پاسخ اين است که: دعاي تعجيل فرج، تمام عوامل ديگر را در بر داردزيرا کسي که با آگاهي و براستي براي تعجيل در ظهور مولايش دعامي کند، حتما منتظر هم هست دلش ازمحبت و عشق به امام زمانش آکنده است در بعد سياسي و ظلم ستيزي نيز جز ولايت و امامت آن حضرت ونايبان ايشان را نمي پذيرد، و ...

بنابراين دعاي تعجيل فرج بامفهومي اين گونه گسترده، عميق وجامع براستي مي تواند پشتوانه ثبات قدم در زمان غيبت و اعتقاد به امامت و ولايت باشد در حالي که هيچ يک ازعوامل ياد شده ديگر (بدون دعاي تعجيل فرج) لزوما چنين نيست.

بنابراين، مفهوم حديث امام عسگري عليه السلام به اين معنابازمي گردد که: در زمان غيبت امام عصر عليه السلام، تنها کسي اهل نجات و رستگاري است که به لطف وتوفيق الهي: «معتقد به ولايت و امامت آن حضرت بوده و بر اين اعتقاد ثابت قدم بماند.» و دعاي بر تعجيل فرج بهترين عامل و زمينه ساز اين ثبات قدم است. (2)

نکات روايت

نکات اين روايت گرانقدر به اشاره- چنانکه ديديم - چنين است:

1- نجات و رستگاري در زمان غيبت، نعمت بزرگي است که نصيب همه کس نمي شود.

2- اين نعمت بزرگ فقط ارزاني کسي مي شود که در اعتقاد به امامت و ولايت امام عصر، عليه السلام، ثابت قدم بماند.

3- دعاي تعجيل فرج راستين وواقعي، بهترين عامل تحقق اين ثبات قدم است.

4- اين عامل، نشانگر وجودعوامل ديگر مانند انتظار فرج، محبت،ظلم ستيزي، تقوا و بندگي و مانند اينهانيز هست، در حالي که عکس آن لزوم و حتميت ندارد.

5- دعاي تعجيل فرج، فيض ونعمت و توفيق خاص الهي است.

روايت دوم: اين حديث از حضرت باقر عليه السلام است که در طي آن مي فرمايد:

... ان اصبحتم يوما لا ترون منهم احدا فاستغيثوا بالله عز وجل ... فما اسرع ما ياتيکم الفرج. (3)

هرگاه صبحگاهان روزي ديديد که امامي از آل محمد غايب گشته او رامشاهده نمي کنيد، پس به درگاه خداوند عز و جل استغاثه نماييد (وفرج و ظهور او را از پروردگاربخواهيد)... پس چه زود باشد که فرج و گشايش به شما رخ نمايد.

نکات اين روايت:

1. در اين روايت گرانقدر، گرچه لفظ «تعجيل فرج » ظاهرا به کار نرفتهاما بخوبي در آن نهفته است، زيرافراز اول حديث شامل دو جمله است:

الف) هرگاه روزي امامي از آل محمد غايب شد و او را نديديد

ب) پس به درگاه خدا استغاثه نماييد

و جمله آخر نيز مي فرمايد:

پس خدا بزودي باب فرج وگشايش را به روي شما مي گشايد.اين سبک و سياق و نتيجه گيري درروايت، نشانگر آن است که منظور ازدرخواست از خداوند، درخواست ظهور و ديده شدن امام و دسترسي به اوست. (يعني همان درخواست تعجيل فرج)

2. تعبير «استغاثه » از «دعا»بسيار محکمتر و مؤکدتر است يعني در زمان غيبت، نه تنها دعا ودرخواست، بلکه بايد سخت به درگاه حضرت حق عجز و ناله و طلب فريادرسي کرده و تعجيل فرج امام خود را از او خواست.

3. خطاب روايت به جمع است، نه فرد يعني مسلمانان يا حداقل معتقدان به امام عصر عليه السلام.بايد «همه » امام خود را از خداوندبخواهند «همه » بايستي متوجه غيبت او شده و احساس کنند «بايد او رابخواهند» و در پي اين احساس «واقعانيز او را از خداوند بخواهند» اين «احساس جمعي » و «خواستن جمعي » براي رسيدن فرج و ظهورامام، يک مقدمه و زمينه «طبيعي » ولازم به شمار مي آيد. اين نکته را نيزبايد همين جا استنتاج کرد که تلاش ومجاهدت براي فراهم آمدن اين مقدمه و زمينه، يک «مسؤوليت » و «تکليف »است و هر کس به قدر توان خويش دراين رابطه بايد بکوشد و مسؤوليت خود را ايفا نمايد.

4. نکته ديگري که در روايت نهفته اين است که «اصل » ظهور و دردسترس بودن امام و حجت حق است و اگر امام غايب شد، بايد از خداونددرخواست کرد تا او را ظاهر فرمايد. (4) البته اين بحث هم که: غيبت امام براساس نت خداوند بوده و خودداراي اسرار و حکمتهاي فراوان ازجمله تربيت مردم، امتحان خلق،تکامل نفوس و مانند اينها صحيح ومتين است اما با اين حال در مقايسه کلي ميان غيبت و ظهور امام و حجت حق، ظهور اصالت دارد و اگر غيبتي واقع شد بايد به علاج و زدودن زمينه ها و علل آن مبادرت کرد به همين دليل در روايت مذکور فرموده است: «اگر روزي امام خود را نديديد،با دعا و استغاثه او را از خدابخواهيد.» معناي اين سخن همان است که گفتيم «اصل »، ظهور است ودر صورت وقوع غيبت بايد به علاج آن پرداخت. اين بحث نيز بايدگسترده تر و جدي تر مطرح شود ومورد بررسي قرار گيرد و ما در اينجاتنها در حد بيان يک «نکته » به آن پرداخيتم.

5. نکته پنجم اين است که تعبير«ان اصبحتم يوما لاترون امامکم »با تعبير «ان غاب عنکم امامکم »بسيار تفاوت دارد بدين معنا که نسبت فعل به مردم داده شده، نه به امام. يعني گفته شده: هرگاه روزي امامتان را «نديديد» نه اينکه: هرگاه روزي امامتان «غايب شد». (5)

شايد نکته تعبير مذکور اين باشدکه: غيبت امام از خود شماست شماخود موجب شديد نتوانيد امامتان راببينيد. هرگاه چنين شد، پس خود نيزبايد چاره کار کنيد و زمينه ظهور را باعمل و دعاي خويش فراهم سازيد.

نکته مزبور (که علت اصلي غيبت امام عصر، عليه السلام، خود مردمند)در احاديث ديگر بصراحت بيان شده است.

6. از فراز نخست حديث به دست مي آيد که شيعه بايد «دغدغه » وآرمان داشته باشد و آن، ظهور و فرج امام عصر، عليه السلام، است. روايت مي فرمايد: «هرگاه صبح کرديد و امام خود را نديديد، پس به درگاه الهي استغفار کنيد...» اين خود مي رساندکه شيعه نبايد رضا دهد که هيچ روزي را بدون امام زمانش سر کند.او هر روز که صبح مي کند، بايد اين دغدغه را داشته باشد که: امام من کجاست؟ چرا او را نمي بينم؟ چرانبايد بتوانم او را ببينم؟ و حال که چنين شده، پس بايد به درگاه الهي استغاثه کرد و فرج او را از خداونددرخواست نمود (و البته اين، در کنارايفاي مسؤوليتها، تکاليف و وظايف گوناگون او در زندگي است). پيام روايت اين است که شيعه بايد «ازنديدن امام خود به درد آيد و آرام نباشد.»

شيعه بايد «غيبت امام زمان »خويش را يک «درد» و «ابتلا» تلقي کرده و «ظهور» او را «دوا»ي آن و«پاسخ » به اين «نياز» احساس نمايد.طبيعي است که يک فرد يا جامعه تانياز و دردي را «احساس نکند»،نسبت به پاسخ و دواي آن اقدامي نيزنخواهد کردبه نظر مي رسد که اين روايت ارزشمند در مقام تذکار اين حقيقت است که جامعه شيعه - و بلکه همه مسلمانان - از «احساس اين درد وابتلا» غفلت نورزند. اصالت حضور وظهور امام را دريافته و خالي بودن جاي او را در ميان خود (بل همه انسانها)، درک کنند همان گونه که گفتيم يک «احساس جمعي » پيدا کنندو نياز خويش و بشريت به حجت بالغه الهي را واقعا حس نمايند،همچون حس انساني عطشناک نسبت به چشمه ساري زلال و گوارا، ياءغريقي نسبت به کشتي نجات.

همه بايد احساس کنند «گمشده »دارند و آن، حجت خداست کسي که با ظهورش «هويت » و «خود» راستين انسانها را به آنان ارزاني خواهدداشت. «خوديابي » شيعه ومسلمانان، بل همه بشريت، به پيداکردن اين «گمشده » است و پيداکردن او به شناخت و احساس نياز به او، بستگي دارد. اگر آنان که به انديشه مهدويت اعتقاد يا از آن خبرندارند، در غفلت بسر ببرند بر آنان ملامتي نيست اما شيعه که تمامي آرمان، اعتقاد، دين، کرامت، سيادت وسعادت دنيا و آخرتش در اين مکتب خلاصه مي شود (6) ، چرا؟!

چرا شيعه به غيبت امام خود«عادت » کرده است، در حالي که بنابرروايت مذکور، حتي اگر يک روز هم اورا نديد، بايد فريادش بلند شود؟! آيااين درد نيست؟

7. نکته ديگر مربوط به جمله آخرحديث است. در اين جمله، رسيدن فرج و ظهور امام عصر، عليه السلام،و بلکه «زود رسيدن آن »، نتيجه قطعي دعا و استغاثه به خداوند معرفي شده است. اين روايت تاکيد مي کند که ازتاثير شگفت انگيز و سرنوشت سازدرخواست و ناله و استغاثه به درگاه الهي در زمينه رسيدن ظهور و فرج امام عصر، عليه السلام، نبايد غفلت ورزيد.

چند سؤال

بحث دعا و بخصوص استغاثه وفرياد براي درخواست ظهور و فرج امام عصر، عليه السلام، از خداوند،بحثي دقيق، حساس و قابل توجه است. ممکن است درباره اين موضوع، سؤالات و مسايل متعددي وجود داشته باشد که ما برخي از آنهارا در اينجا مطرح مي کنيم.

1. آيا استغاثه و گريه و دعا باروند طبيعي و تکاملي مقدمات ظهور،سازگار است؟

2. اساسا تحليل «استغاثه »چيست؟ چرا استغاثه آن اثر شگرف را دارد (که در روايت فرمود: پس بزودي خدا فرج را خواهد رساند؟)

3. آيا استغاثه و گريه، نشان ضعف و زبوني نيست؟ کسي که براساس عقل و منطق و تدبير حرکت مي کند، چه نيازي به استغاثه و فرياددارد؟

4. آيا شيعه، ملت استغاثه و ناله وگريه است؟ اين امر در مکتبي حماسي، پويا، زنده، معقول،پرصلابت و پرنشاط مانند تشيع چه جايگاهي دارد؟

5. ناله و گريه و استغاثه از نظرروحي و رواني، فرد و جامعه راملول، افسرده و خمود مي کند، (7) بنابراين نمي تواند امر سازنده ومطلوبي باشد.

6. اصولا استغاثه، گريه، ناله ودعا در ميان علل و عواملي که موجب تعجيل فرج و رسيدن ظهور مي شود،چه جايگاهي دارد؟ چند درصد علت است؟ و نسبت آن با ديگر علل وعوامل چيست؟

7. آيا به نظر نمي رسد که رسالتها، وظايف و تکاليف منتظران،امور اساسي تر و مهمتر ديگري باشد؟ آيا درد جامعه، دعا و ناله واستغاثه نکردن است؟!

پاسخ اين سؤالات در بخشهاي بعدي (از جمله در بحث تحليل دعاي فرج و پاسخ به اشکالات) بتفصيل مورد بررسي قرار خواهد گرفت.آنچه در اينجا لازم است بيان گردد،تذکر اين نکته است که:

اگر قبول کنيم اين حديث شريف از خاندان عصمت و طهارت،عليهم السلام، به ما رسيده، پس بايدبپذيريم که از متن حقيقت برخاسته وسراسر با عقل، علم، حکمت، سنتها وقوانين تکويني و تشريعي مقرون ومنطبق است. اگر خاندان نبوت،عليهم السلام، به منبع بي پايان علم الهي متصل بوده، بر سنتها و قوانين آفرينش احاطه داشته و گفتارشان براساس حقايق عيني، روابط حقيقي پديده ها و واقعيات تکويني استواراست بنابراين آنچه در حديث فرموده اند صحيح، متين و عين حقيقت است نشانگر يک امر حقيقي است خبر از يک سنت الهي و رابطه علي و معلولي مي دهد و مسير اراده انسانها و مشيت را در تحقق يک واقعيت مقدس (يعني ظهور امام)، روشن مي سازد. پس اگر شيعيان ومنتظران امام عصر، عليه السلام،واقعا «خواستار» ظهور آن حضرت مي شدند از صميم قلب ايشان را ازخداوند متعال «طلب کرده » و براي فرج او به درگاه احديت دعا و استغاثه مي نمودند، بي ترديد حضرت حق اين خواسته را اجابت مي فرمود. (8) در اين حقيقت نبايد شک کرد اما آن سؤالهاو ابهامها نيز بايد پاسخ گفته شود که به خواست الهي در قسمتهاي آينده تبيين خواهد شد.

ادامه دارد

پي نوشتها:

1. کمال الدين، باب 38، حديث اول.

2. براي تاکيد بر رفع شبهه، باز مي گوييم:ممکن است به نظر آيد که تقوا و بندگي (درکنار اعتقاد به امامت و ولايت)، مي تواندبهترين عامل ثبات قدم باشد. در پاسخ مي گوييم: چنانکه اشاره شد، دعاي تعجيل فرج (به گونه راستين آن) به مقتضاي «چونکه صد آمد، نود هم پيش ماست »،نشانگر عوامل ديگر از جمله تقوا و بندگي نيزهست. کسي که از مسير تقوا و بندگي خارج است، هيچ گاه «براستي » براي آمدن امام عصر، عليه السلام، دعا نخواهد

کرد و ازسوي ديگر آن که واقعا براي تعجيل ظهوردعا مي کند کسي است که از بي تقواييها به تنگ آمده و از اين رو خود مزين به تقوا وبندگي حضرت حق است.

3. کمال الدين، باب 32، حديث هشتم.

4. زيرا مي فرمايد: هرگاه امامتان را نديديد،«پس » به درگاه الهي استغاثه کنيد (و فرج اورا بخواهيد).

5. اگر در برخي روايات نيز نسبت غايب شدن به امام داده شده باشد، با آنچه گفتيم،منافاتي ندارد زيرا در اينکه زمينه اصلي غيبت امام عصر، عليه السلام، مردم هستند،ترديدي نيست و در روايت امام باقر،عليه السلام، با نسبت دادن «عدم رؤيت امام »به مردم، اين موضوع مورد توجه قرار گرفته است. در مواردي هم که به اين نسبت تاکيدنشده، نکات و مسائل ديگري در نظر بوده است.

6. عزت، افتخار، سربلندي و عظمتي هم که اکنون به برکت نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران نصيب شيعه، و بلکه همه مسلمانان جهان شده، ثمره همين انديشه ومکتب است. اساس اين نظام مقدس بر ولايت فقيه مبتني است و آنهم نشات گرفته از ولايت معصوم يعني امام عصر، عليه السلام، استزيرا در مکتب شيعه، ولي فقيه «نايب امام معصوم » شمرده مي شود.

اکنون سخن اين است که اگر «مشعلي تابناک » از نور ولايت، چنين عزت و عظمتي براي ما به ارمغان آورده، آيا شايسته نيست در پي «خورشيد جهانتاب » ولايت باشيم؟ وآيا انگشت اشاره «فجر صادق » به سوي طلوع «خورشيد» نيست؟ قطعا پاسخ مثبت است.

7. اخيرا يکي از مقامات ارشد فرهنگي کشورچنين اظهار نظر کرده است: «فرهنگ سوگواري در کشور بر فرهنگ شادي غلبه کرده است و بايد براي گسترش فرهنگ شادي تلاش شود.» (کيهان 14/7/78، ص 3)

8. در اين زمينه، ذکر فرازي از نامه امام عصر، عليه السلام، به جناب شيخ مفيد،رحمة الله عليه، قابل توجه است: «اگر شيعيان ما - که خدا توفيق طاعتشان بخشد - بادلهايي متحد و يکپارچه، به پيماني که با مادارند وفا مي کردند، هرگز ميمنت و فيض ملاقات ما از آنان به تاخير نمي افتاد و بزودي سعادت ديدار ما با معرفتي کامل و شناختي راستين نصيبشان مي گشت... (الاحتجاج،ج 2، ص 325)