عبدالرحيم موگهي (شميم)



در سلام و خطاب به امام مهدي(ع) عرض ميکنيم و عرضه ميداريم:

السلام عليک يا أبا صالحِ المهدي!

يا اينکه:

السلام عليک يا أبا صالحَ المهدي!

آيا در روايات ما کنية «ابا صالح» به گونهاي مستقيم و صريح و منصوص براي «حضرت مهدي(ع)» به کار رفته است؟

و به فرض که اين کنيه براي امام زمان(ع) به کار رفته است، آيا تلفظ و اعراب کلمة «صالح» به دو صورت پيشين است و يا به صورت ديگري است که به آن اشاره ميکنيم.

شايان گفتن است، آن چه نگارنده در اين باب تا کنون به آن دست يازيده، اينگونه است که «شيخ صدوق» روايتي را از امام صادق(ع) بدين مضمون آورده است:

إذا ظللت عن الطريق فناد: يا صالح ـ أو يا أبا صالح ـ أرشدونا إلي الطريق ـ يرحمکم الله ـ و روي أنّ البرّ موکّل به صالح و البحر موکّل به حمزة. 1

هرگاه راه خود را گم کردي، اين چنين بگو: اي صالح! (يا) اي ابا صالح! راه را به ما نشان بدهيد ـ خدا شما را رحمت کند ـ و نيز روايت شده است که (از سوي خدا) خشکيها داراي وکيل و مأموري به نام «صالح» و درياها داراي وکيل و مأموري به نام «حمزه» هستند.

شايان گفتن است که مرحوم علامه محمد باقر مجلسي(ره) در کتاب بحارالانوار (ج52، ص175) و در فصل «کساني که در زمانهاي نزديک به خودش امام زمان(ع) را ديدهاند»، حکايتي را از مرحوم پدرش(ره) و بدين مضمون نقل ميکنند:

شخصي شريف و درستکار به نام «امير اسحاق استرآبادي» در زمان ما زندگي ميکرد که در ميان مردم به داشتن «طيالارض» مشهور بود. وي در سفري به اصفهان آمد و من علت اين شهرت را از خودش پرسيدم و وي چنين گفت: يک بار من در سفر حج از قافلة خود جا ماندم و راه را گم کردم، به گونهاي که بسيار نگران و تشنه و از زندگي نااميد شدم. من هم ندا کردم و گفتم: «يا صالح! يا أبا صالح! أرشدونا إلي الطريق، يرحمکم الله». ناگهان از دور، جواني خوش سيما، پاک جامه، سبزهگون، در چهرة بزرگان و سوار بر اشتر به سويم آمد، در حالي که همراه خود مشکي داشت. به آن جوان سلام کردم و او نيز پاسخم را داد و گفت: تشنه هستي؟ گفتم: آري. از (آب) مشک به من داد و من آن را نوشيدم. آنگاه پرسيد: ميخواهي به قافلة خود ملحق شوي؟ گفتم: آري. مرا بر اشتر خويش سوار کرد و به سوي مکه حرکت نمود. من طبق عادت خود، شروع به خواندن حرز يماني کردم و او گاه ميگفت: اينجا را اينچنين بخوان تا اينکه زماني نگذشت و به مکه رسيديم. آن شخص به من گفت: پياده شو. من پياده شدم؛ اما همين که برگشتم و نگاه کردم، وي را نديدم. در اين هنگام، متوجه شدم که آن شخص حضرت قائم(ع) بوده است و تأسف خوردم که چرا وي از من جدا شد و من او را نشناختم.

پس از هفت روز، قافلة ما آمدند و مرا در مکه ديدند؛ در حالي که فکر ميکردند من از دنيا رفتهام. بدين جهت بود که من به داشتن «طي الارض» مشهور شدم.

مرحوم علامة مجلسي(ره) حکايت ديگري همانند اين حکايت را از شخص ديگري به نام «شيخ قاسم» نقل ميکنند و در ذيل آن، چنين مينگارند:

«أبا صالح» کنية امام زمان(ع) نزد بسياري از عربهاست که در اشعار و مرثيهها و استغاثههايشان نيز آن را به کار ميبرند و «ظاهر» اين است که کنية مذکور را از همين حکايتي که گفته شد، برگرفتهاند.

سپس، ايشان به خدشهاي که ممکن است ديگران بر اين کرامت وارد کنند و بگويند که پديد آمدن چنين کرامتي از سوي اولياي خدا و صالحان ـ نه امام زمان(ع) ـ نيز امکان دارد، پاسخ ميدهند. 2

اين قلمزن ـ غير از آن چه گفته شد ـ چيز ديگري را در اين موضوع تاکنون نديده است، هر چند خود به خوبي ميداند که هماره «نديدن، دليل بر نبودن نيست»؛ اما گاه نيز «نبودن، دليل بر نديدن است.»

گر خطا گفتيم اصلاحش تو کن مصلحي تو اي تو سلطان سخن

امتحان کردم مرا معذور دار چون ز فعل خويش گشتم شرمسار



پي نوشتها:

*برگرفته از: ماهنامة شميم ياس، سال چهارم، شماره 20، آبان 1383.

1 .ابوجعفر محمدبن علي بن الحسين (شيخ صدوق)، من لايحضره الفقيه، ج2، ص298. همچنين ر.ک: ابوجعفر احمد بن محمد بن خالد البرقي، المحاسن، ج2، ص110؛ ابونصر الحسن بن الفضل الطبرسي، مکارم الاخلاق، ج1، ص551؛ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج76، ص246 و ج100، ص112.

2 .بحارالانوار، ج53، ص300.