رجعت5



از جمله مسايل پيچيده اي که پس از ظهور حضرت مهدي(ع) رخ مي دهد مسئله رجعت است به اين معني که گروهي از مؤمنان براي مشاهده ظهور دولت حق و لذت بردن از آن به اين جهان باز مي گردند و به همراه ايشان گروهي از منافقان هم زنده شده و به اين جهان مي آيند تا کيفر کردار ناشايست خويش را بچشند.

عقيده به رجعت مختص شيعيان است و اماميه از ديرباز بر اين باور بوده و بدان معروف گشته اند و به واسطه همين عقيده همواره مورد طعن دشمنان خويش بوده اند. در همين زمينه مي توان در طول تاريخ مباحثات و مناظراتي را که ميان بزرگان شيعه و مخالفان ايشان انجام مي شده است، به کرات مشاهده کرد.1

درباره موضوع رجعت همانند بسياري از موضوعات ديگر مي توان در لابه لاي روايات مطالبي يافت. به گفته علامه مجلسي بيش از دويست روايت در اين زمينه وجود دارد که همه آنها را در باب »رجعت« کتاب شريف بحارالانوار مي توان مطالعه کرد.2

در قرآن کريم هم آياتي وجود دارند که از آنها امکان رجعت به خوبي برداشت مي شود. اين آيات از گروههايي سخن مي گويند که پس از مرگ زنده شده و مجدداً به حيات خود ادامه داده اند.

خلاصه اين که فزوني روايات رجعت و توافق آنها با ظواهر قرآن و اتفاق نظر علماي شيعه اعتقاد به اين مسئله را در زمره ضروريات مذهب تشيع قرار داده است و از اختصاصات پيروان اين مذهب از همان ابتدا بوده است. در اينجا به بررسي برخي از اين آراء، آيات و روايات مي پردازيم:

1. رجعت در کلام بزرگان

1-1. شيخ صدوق (م.381ق.) در کتاب اعتقادات خويش مي گويد:

عقيده ما درباره رجعت اين است که آن را حق مي دانيم.

سپس شواهدي قرآني در اثبات اين مطلب ارايه مي کند که از آن جمله است:

1. داستان گروهي که از ديار خويش خارج شدند تا به گمان خود از مرگ و طاعون بگريزند ليکن به خواست الهي مرگ آنها مي رسد و پس از مدتي دوباره زنده مي شوند؛

2. داستان مردن و زنده شدن حضرت »عُزير« که ضمن آيه 259 سوره بقره آمده است؛

3. زنده شدن قوم حضرت موسي(ع) پس از آنکه اسير صاعقه شده بودند؛

4. زنده شدن اصحاب کهف و تردد ميان مردم و در نهايت بازگشت به جايگاه اوليه شان.

از جمله دلايل ايشان در اثبات رجعت اين است که رجعت در امتهاي پيشين هم اتفاق افتاده و به طور قطع هم در امت اسلام اتفاق مي افتد؛ چرا که از پيامبر اکرم(ص) روايت شده است: »هر آنچه در امتهاي گذشته انجام شود براي مسلمانان هم عيناً اتفاق مي افتد.«

5. استناد به آيه »و يوم نحشر من کلّ أمّة فوجاً ممّن يُکّذب بآياتنا؛3 روزي خواهد آمد که از هر امتي برخي از آنها که ما را تکذيب کردند، برانگيزيم«؛ که اين روز همان رجعت است که تنها عده اي از ظالمان برانگيخته مي شوند و نه همه ايشان4 و امکان وقوع رجعت با استناد به قرآن بر همين پايه استوار است.

1-2. شيخ مفيد (م413ق.) در پاسخ پرسشي درباره رجعت مي گويد:

... خداوند پيش از قيامت گروهي از اين امت را بازمي گرداند... و عقيده به رجعت از ويژگيهاي مذهب اهل بيت(ع) است... خداوند از قيامت کبرا چنين خبر داده که »همگي را برمي انگيزيم و احدي را فروگذار نمي کنيم« حال آنکه در باب رجعت مي گويد. »از هر گروهي دسته اي را برمي انگيزيم« و لذا بنا بر خبر خداوند متعال دو قيامت صغرا و کبرا خواهيم داشت.

و همچنين خداوند چنين از ستمکاران نقل قول مي کند که: »خداوندا! دو بار ما را ميراندي و زنده کردي« گروه ستمکاران از دو مرگ و زندگي سخن مي گويند: در اين جهان بوده و مي ميرند و در رجعت هم زنده شده و باز مي ميرند و براي مرتبه دوم براي روز رستاخيز زنده مي شوند. پس دو بار ميرانده شده و دو بار زنده گرديده اند. ولي ديگران در تفسير اين آيه دچار اشکال شده اند؛ چرا که مرگ نخستين را پيش از زندگي اين جهان فرض کرده اند حال آنکه نبود پيش از بودن را مرگ نمي گويند.5

1-3. سيد مرتضي، علم الهدي (م.436 ق.) هم درباره حقيقت رجعت چنين مي گويد:

شيعه اماميه معتقدند که خداوند متعال هنگام ظهور حضرت مهدي(ع) گروهي از مؤمنان را برمي انگيزد تا از ظهور دولت حق بهره برده و ايشان را نصرت و ياري کنند... و همچنين گروهي از دشمنان را برمي گرداند تا از آنها انتقام گرفته شده و مؤمنان تسکين خاطر پيدا کنند...

دليل صحت اين گفتار، ممکن بودن تحقق آن توسط خداوند متعال است؛ چرا که امري ممتنع و محالي نيست هر چند گروهي از مخالفان آن را غيرممکن دانسته اند.

وقتي رجعت را مسئله ممکني بدانيم با اجماع شيعه اماميه و اتفاق نظر علماي ايشان بر اين موضوع آن را اثبات مي کنيم... اتفاق آراء شيعه کاشف از رأي معصوم(ع) است که قطعاً حق و درست است. البته رجعت با مسئله اختيار مکلفان در تضاد نيست همانگونه که ظهور معجزات هم با آن در تضاد نيست؛ چرا که در هيچکدام سلب اختيار نمي شود و موجب الجاء نمي گردد... .

برخي رجعت را تأويل کرده و مي گويند مقصود از آن بازگشت دولت حق و حاکم شدن دين خدا بر خلق است نه آنکه اشخاصي پس از مرگشان به دنيا برگردند. توسل اين گروه از شيعيان به چنين تأويلي ناشي از ناتواني آنها براي اقامه برهان محکم در برابر مخالفان است که اشکال مي کنند رجعت امري ممتنع و غير ممکن است.

حال آنکه جواب اين دسته از مخالفان چنين است که اثبات رجعت تنها متکي به رواياتي که جنبه اخبار آحاد دارد نيست بلکه به پشتوانه اجماع طايفه، اين موضوع ثابت مي شود که خداوند گروههايي از مؤمنان و منافقان را هنگام ظهور حضرت مهدي(ع) زنده مي کند و به اين جهان باز مي گرداند تا از نعمت دولت حق بهره برده و از انتقام دشمنان شادمان شوند.

اين موضوع که با چنين صراحتي بيان شده قابل تأويل نيست.6

1-4. علامه معاصر شيخ محمد حسين کاشف الغطاء (م.1373ق.) در رد کساني که مسئله رجعت را از ارکان مذهب تشيع برشمرده و آن را بهانه اي براي طعنه زدن به ايشان قرار داده اند، چنين مي گويد:

اعتقاد به رجعت لازمه مذهب تشيع نيست و انکار آن زياني ندارد. هر چند که اين مسئله نزد ايشان کاملاً روشن و بديهي است... ولي ملازمه اي ميان تشيع و اعتقاد به رجعت وجود ندارد... و اين همانند برخي از اخبار غيبي (پيشگوييها) است که وقوع آنها پيش از قيام قيامت صورت مي گيرد و امر مشهوري است؛ مانند نزول حضرت مسيح، ظهور دجال، شورش سفياني و ديگر مطالبي که راجع به نشانه هاي قيامت مطرح شده است.

چنين مطالبي ربطي به اساس دينداري ندارد و از اصول دين نمي باشد و نه انکار آن موجب خروج از دين و ارتداد است و نه اعتراف صرف به آن موجب ورود به جمع دينداران و مسلمانان مي شود، بلکه رجعت نزد شيعيان همانند مطالبي است که پيش از اين برشمرديم... .

آيا کساني که تنها به اين بهانه شيعه را مورد طعن خود قرار مي دهند اصلاً مي دانند رجعت چيست و چرا گمان مي کنند غير ممکن است خداوند گروهي را پس از مرگشان دوباره زنده کند حال آنکه نظير آن در زمانهاي گذشته به وقوع پيوسته و مورد تصريح قرآن کريم مي باشد.

مگر داستان حضرت حزقيل و زنده شدن کساني که از ترس مرگ از خانه هايشان متواري شدند و با اين حال باز هم مبتلا به مرگ شدند را نشنيده اند؟

مگر آيه کريمه »و يوم نحشر من کلّ أمّة فوجاً« را نخوانده اند در حالي که در رستاخيز بزرگ همه گروهها و ملتها محشور مي شوند.

آري مسئله رجعت چيزي جز بهانه و وسيله اي براي طعنه زدن دشمنان شيعيان به ايشان نبوده است.7



2. رجعت در آيات قرآن

برخي از آيات قرآن تنها امکان رجعت را به اثبات مي رسانند و برخي ديگر هم به صراحت از رجعت سخن مي گويند که در اينجا برخي از اين آيات را بررسي مي کنيم.

2-1. و يوم نحشر من کلّ أمّة فوجاً ممّن يکذّب بآياتنا فهم يوزعون.8

[روزي که از هر ملتي فوجي - از آنان که آيات ما را تکذيب مي کردند - گرد مي آوريم و آنان را به صف برانند.]

اين آيه تصريح مي کند که گروههايي از ستمگران برانگيخته مي شوند و نه همه آنها؛ حال آنکه توصيف قيامت چنين است:

و يوم نسيّر الجبال و تري الأرض بارزة وحشرناهم فلم نغادر منهم أحداً و عرضوا علي ربّک صفّا لقد جئتمونا کما خلقناکم أوّل مرّة بل زعمتم أن لن نجعل لکم موعداً.9

روزي که کوهها را به راه مي اندازيم و زمين را بيني که هر چه در اندرون دارد بيرون افکنده است و همه را براي حساب گردمي آوريم و يک تن از ايشان را رها نمي کنيم. همه در يک صف به پروردگارت عرضه مي شوند. اکنون نزد ما آمديد همچنان که نخستين بار شما را بيافريديم. آيا مي پنداشتيد که هرگز برايتان وعده گاهي قرار نخواهيم داد؟

و در آيه ديگر مي خوانيم:

و يوم ينفخ في الصور ففزع من في السماوات و من في الأرض إلاّ ما شاء ربّک و کلّ أتوه داخرين.10

[روزي که در صور دميده مي شود و همه کساني که در آسمانها و زمين هستند - مگر آن که خدا بخواهد - بترسند و همه خوار و ذليل به سوي او روان شوند.]

علامه طبرسي در ذيل آيه ياد شده (يوم نحشر من کلّ أمّة...) مي گويد:

»مِن« در اينجا افاده تبعيض مي کند و بنابراين دلالت بر اين دارد که در روز مورد اشاره آيه، تنها برخي از مردم محشور مي شوند و اين با صفت روز قيامت که خداوند در مورد آن مي گويد: »آنها را محشور مي کنيم و هيچکس از آنها را رها نمي کنيم« سازگاري ندارد.

روايات فراواني از امامان اهل بيت(ع) دلالت بر اين دارد که خداوند تعالي به هنگام ظهور مهدي(ع) گروهي از دوستان و شيعيان آن حضرت را که پيش از اين از دنيا رفته بودند به دنيا برمي گرداند تا به پاداش ياري و کمک به او برسند و با ظهور دولتش شادمان شوند. همچنين گروهي از دشمنان او را به دنيا برمي گرداند تا از آنها انتقام گيرد و به عذابي که مستحق آن هستند (کشته شدن به دست شيعيان و خواري و سرافکندگي به سبب مشاهده قدرت و شوکت امام مهدي(ع)) برسند.

ايشان در ادامه مي نويسد:

اما برخي از اماميه از آنجا که گمان مي کردند رجعت با تکليف منافات دارد، روايات وارد شده در اين زمينه را تأويل کرده و گفته اند. مراد از آنها بازگشت دولت [حق] و امر و نهي است نه بازگشت اشخاص و زنده شدن مردگان. اما اين گونه نيست؛ چرا که رجعت از کسي سلب اختيار نمي کند و چنين نيست که افراد را به انجام واجبات و ترک محرمات مجبور سازد و همان طور که با ظهور معجزات بزرگ از قبيل شکافته شدن دريا و اژدها شدن عصا و مانند اينها تکليف پابرجا مي ماند با وقوع رجعت هم تکليف باقي مي ماند.

وانگهي رجعت تنها با اخبار ثابت نمي شود تا قابل تأويل باشند، بلکه اجماع شيعه اماميه بر آن است و اخبار هم مؤيد اجماع است.

و در پايان هم مي فرمايد:

کساني هم که اين آيه را مربوط به قيامت مي دانند مي گويند: مراد از »فوج« گروهي از رؤسا و پيشوايان کافران هستند که برانگيخته و گردآوري مي شوند تا حجت بر آنان تمام شود.11

فخر رازي مي گويد:

اين آيه مربوط به اموري است که پس از قيامت اتفاق مي افتد.12

آلوسي هم مي گويد:

مراد از اين حشر که نسبت به عده اي جداي از ديگران انجام مي شود حشر مجددي است که براي سرزنش و عقوبت کردن آنها انجام مي شود و پس از حشر اکبري است که ضمن آن همگان محشور مي شوند.13

ولي با توجه به سياق آيات مي توان گفت حشر اصغر پيش از حشر اکبر اتفاق مي افتد. در ذيل همين آيه درباره قيامت چنين آمده است:

و يوم ينفخ في الصور ففزع من في السماوات و من في الأرض.14

[روزي که در صور دميده شود و همه کساني که در آسمانها و زمين هستند - مگر آن که خدا بخواهد - بترسند و همه خوار و ذليل به سوي او روان شوند.]

اگر ترتيب نزول آيه در آن رعايت شده باشد، به طور طبيعي مي بايست حادثه رجعتِ دسته ها پيش از نفخ صور انجام شود.



2-2. قالوا ربّنا امتّتنا اثنتين و أحييتنا اثنتين فاعترفنا بذنوبنا فهل إلي خروج من سبيل.15

[مي گويند: اي پروردگار ما، ما را دوباره ميرانيدي و دوباره زنده ساختي و ما به گناهانمان اعتراف کرده ايم. آيا بيرون شدن را راهي هست؟]

در اين آيه از دو بار ميراندن و زنده ساختن سخن رفته است. که هر ميراندن حيات سابقي را مي رساند. همانگونه که دو بار زنده نمودن، مرگ پيشين را حکايت دارد. به اعنقاد اماميه، ميراندن نخست پس از حيات دنيوي و مرگ دوم پس از حيات در رجعت است. چنانکه زنده ساختن نخست در رجعت و زنده ساختن دوم در روز واپسين است.

برخي ميراندن اول را همان حالت نطفه بودن؛ ميراندن دوم را مرگ پس از حيات دنيوي و حيات دوم را حيات اخروي دانسته اند. برخي ديگر حيات دوم را در قبر دانسته اند که انسانها براي پرسش زنده مي شوند.

دسته اول براي اثبات مدعاي خود به اين آيه استناد کرده اند:

کيف تکفرون باللَّه و کنتم أمواتا فأحياکم...16.

چگونه خدا را انکار مي کنيد، در حالي که مرده بوديد و او شما را زنده ساخت، باز مي ميراند و زنده مي کند و آنگاه به نزد او بازگردانده مي شويد؟

مقصود ايشان در اينجا حالت پيش از دميدن روح است اما اين استدلال درست نيست؛ چرا که بر حالت پيش از دميده شدن روح وصف »موات« (مرده) صدق مي کند نه »امامة« (ميراندن). به بيان ديگر وصف موات با هرگونه حالت نبود حيات مناسبت دارد ولي »امامة« در صورتي صدق مي کند که از موجود سلب حيات گردد. به علاوه با اين فرض مي بايست سه موت داشته باشيم: پيش از دميدن روح، پس از حيات دنيوي، پيش از حيات برزخي.

مضاف بر اين که مؤمنان در بهشت، تنها صحبت از يک مرگ مي کنند:

أفما نحن بميتين إلاّ موتتنا الأولي17.

[ما جز مرگ اول ديگر نخواهيم مرد.]



2-3. و تحسبهم أيقاظاً و هم رقود... و کذلک بعثناهم ليتساءلوا بينهم...18.

مي پنداشتي که بيدارند حال آنکه در خواب بودند... همچنين بيدارشان کرديم تا با يکديگر گفت و شنود کنند.

از جمله دلايل صحت و امکان رجعت زنده شدن اصحاب کهف است که در آيه ياد شده بدان اشاره شده است.

2-4.أو کالذي مرّ علي قرية و هي خاوية علي عروشها

قال أنّي يحي هذه اللَّه بعد موتها فأماته اللَّه مائة عام ثمّ بعثه قال کم لبثت قال لبثت يوماً أو بعض يوم قال بل لبثت مائة عام فانظر إلي طعامک و شرابک لم يتسنّه وانظر إلي حمارک و لنجعلک آية للناس وانظر إلي العظام کيف ننشزها ثمّ نکسوها لحماً فلمّا تبيّن له قال أعلم أنّ اللَّه علي کلّ شي ء قدير.19

[يا همانند کسي که از کنار روستايي عبور کرد که سقفهاي [بناهاي] آن فرو ريخته بود [ويران شده بود]. و مردمش مرده و استخوانهايشان پوسيده و پراکنده شده بود، به خود گفت: خداوند چگونه اينها را پس از مرگشان زنده مي کند؟! به دنبال اين حرف خداوند او را صد سال ميراند و سپس او را مجدداً زنده کرد و او را خطاب کرد: چقدر درنگ کردي [و خوابيدي]؟ گفت يک روز يا بخشي از يک روز. ندا آمد که نه، توصد سال درنگ کرده اي. به خوردنيها و آشاميدنيهاي همراهت نگاه کن هيچ تغييري نکرده اند. ولي الاغت را بنگر که چگونه [بدنش] پوسيده و متلاشي شده است. اينها همه براي آن است که تو را نشانه اي براي مردم قرار دهيم. حال به استخوانهاي متلاشي شده الاغت نگاه کن که چگونه آنها را کنار هم مي آوريم. او هم هنگامي که اين حقايق برايش روشن شد گفت: به يقين مي دانم که خداوند بر هر کاري قادر و تواناست.]

اين داستان مربوط به حضرت »عُزير« يکي از انبياي بني اسراييل است.



2-5. ألم تر إلي الذين خرجوا من ديارهم و هم ألوف حذر الموت فقال لهم اللَّه موتوا ثمّ أحياهم إنّ اللَّه لذو فضل علي الناس و لکن أکثر الناس لايشکرون.20

[آيا نديده اي (ندانسته اي) گروهي متشکل از هزاران نفر از ترس مرگ از ديارشان خارج شدند و خداوند به آنها گفت: بميريد [آنها هم مردند] پس از آن ايشان را زنده کرد. حقيقتاً خداوند نسبت به بيشتر مردم فضل و بخشش دارد در حالي که اکثر ايشان شکرگذار نيستند.]

بنا بر نقل هفتاد هزار خانه وار بودند که از ترس مرگ، بيماري طاعون را بهانه کرده و در جهاد شرکت نجستند و از خانه هايشان بيرون آمدند که ناگهان همگي مردند و پس از مدتي به واسطه دعاي »حزقيل« نبي، سومين وصي حضرت موسي(ع) زنده شدند21. در قرآن کريم هم اين جريان چنين بيان شده است:



2-6. و إذ قلتم يا موسي لن نؤمن لک حتّي نري اللَّه جهرة فأخذتکم الصاعقة و أنتم تنظرون ثمّ بعثناکم من بعد موتکم لعلّکم تشکرون.22

[هنگامي که گفتيد: اي موسي تا خداوند را به وضوح نبينيم به تو ايمان نمي آوريم و در حالي که خود شاهد بوديد دچار صاعقه شديد [و مرديد] سپس شما را پس از مرگتان دوباره برانگيختيم شايد که سپاسگزار باشيد.]

حضرت موسي(ع) هفتاد نفر از قوم خويش را برگزيد و با خود به کوه طور برد؛ در طول مسير آنها از او درخواست رؤيت خدا را کردند؛ در اين هنگام آنها گرفتار صاعقه شدند و از دنيا رفتند، اما با درخواست و وساطت حضرت موسي(ع) آنها مجدداً زنده شدند تا شاکر خداوند باشند.



2-7. و إذا قتلتم نفساً فادّارأتم فيها واللَّه مخرج ما کنتم تکتمون فقلنا اضربوه ببعضها کذلک يحي اللَّه الموتي و ويريکم آياته لعلّکم تعقلون.23

و هنگامي که يکي را کشتيد و گناه کشتن را به گردن هم مي انداختيد. خداوند آنچه را کتمان مي کرديد مشخص کرد و گفتيم که بخشي از آن [گاو] را به او بزنيد [تا زنده شده و گواهي دهد] اينگونه خداوند مردگان را زنده مي کند و آيات خود را به شما نشان مي دهد شايد که تعقل کنيد.

کشته اي در ميان بني اسرائيل يافت شد که معلوم نبود چه کسي او را کشته است. هر کس گناه آن را به گردن ديگري مي انداخت. وحي شد که گاوي را کشته و بيخ دمش را به آن مرده بزنند تا زنده شود و قاتل خويش را رسوا سازد. آيه ياد شده به اين موضوع اشاره مي کند.



2-8. إن من أهل الکتاب إلاّ ليومننّ به قبل موته و يوم القيامة يکون عليهم شهيداً.24

و هيچ يک از اهل کتاب نيست مگر آنکه پيش از مرگش (عيسي مسيح) به او ايمان آورد و عيسي در روز قيامت بر ايمانشان گواهي خواهد داد.

از جمله دلايل صحت و امکان رجعت و بازگشت به اين جهان پيش از قيامت، بازگشتن حضرت مسيح(ع) است که در آيه ياد شده به آن اشاره شده است.

آن حضرت پس از رفتن از اين جهان، بار ديگر باز مي گردد و با حضرت مهدي(ع) بيعت و در نماز به او اقتدا مي کند. پس از آن همه اهل کتاب به او ايمان آورده و از او پيروي مي کنند.

درباره بازگشت حضرت مسيح به زمين روايات زيادي نقل شده است که تنها به ذکر يکي از آنها مي پردازيم:

»شهر بن حوشب« که از تابعين بوده مي گويد: »حجاج بن يوسف ثقفي« به من گفت: آيه اي در قرآن است که مرا بيچاره کرده است.

پرسيدم: کدام آيه؟

گفت: »إن من أهل الکتاب إلاّ ليؤمننّ به قبل موته«.

به خدا قسم، من دستور کشتن يهوديها و نصرانيهاي بسياري را مي دهم ولي هرگز لبشان حرکت نمي کند و ايمان نمي آورند.

بدو گفتم: چنين نيست که گمان کرده اي. بلکه معناي آن چنين است که عيسي پيش از قيام قيامت از آسمان فرود مي آيد و آنگاه همه ملتهاي يهود و نصاري به او ايمان مي آورند پيش از آنکه عيسي بميرد و در نمازش هم به مهدي(ع) اقتدا مي کند.

گفت: اين تفسير را از کجا آورده اي؟

گفتم: از [امام] محمد بن علي بن حسين بن علي بن ابي طالب(ع).

گفت: آن را از چشمه زلالي دريافت کرده اي.25



3. رجعت در روايات

همانطور که پيش از اين گفتيم علامه مجلسي(ره) بيش از دويست روايت در باب رجعت نقل مي کند و پس از نقل همه آنها مي گويد:

براي کساني که به گفته هاي ائمه اطهار(ع) ايمان دارند، جاي شک و ترديد باقي نمي ماند که مسئله رجعت حق است؛ چرا که روايات رسيده از ايشان در اين موضوع در حد تواتر است و نزديک به دويست روايت به آن تصريح دارند... .

اين روايات را بيش از چهل تن از بزرگان علمإ؛ و محدثان در بيش از پنجاه کتاب معتبر نقل کرده اند. که از آن جمله اند: شيخ صدوق، کليني، شيخ طوسي، علم الهدي، نجاشي، کشي، عياشي، قمي، شيخ مفيد، کراجکي، نعماني، صفار، ابن قولويه، ابن طاووس، طبرسي، ابن شهر آشوب، راوندي و...26

برخي از رواياتي که علامه نقل مي کند، از اين قرارند:



3-1. از امام صادق(ع) درباره آيه »و يوم نحشر من کلّ امة فوجاً« پرسيدند. حضرت فرمود: مردم (عامه) درباره آن چه مي گويند؟ گفتند: مي گويند درباره قيامت است. حضرت فرمودند:

آيا در روز قيامت از هر گروهي دسته اي برانگيخته و بقيه وانهاده مي شوند؟ نه چنين نيست... اين آيه مربوط به رجعت و آيه »و حشرناهم فلم نغادر منهم احداً« درباره قيامت است«.27

3-2. علي بن ابراهيم با سند صحيحي از آن حضرت(ع) نقل مي کند که فرمودند:

تنها کساني رجعت مي کنند که ايمان يا کفرشان خالص باشد.28

3-3. امام صادق(ع) درباره آيه »ربّنا أمّتنا اثنتين...« فرمودند:

اين آيه درباره رجعت است.29

3-4. باز ايشان فرمودند:

از ما نيست کسي که به رجعت ايمان نداشته باشد.30

3-5. مأمون، خليفه عباسي از امام رضا(ع) پرسيد: نظر شما درباره رجعت چيست؟ فرمودند:

رجعت حق است و در امتهاي پيشين هم موضوع سابقه داري است و در قرآن هم ذکر شده است. پيامبر اکرم(ص) هم فرمودند: هر آنچه در امتهاي پيشين واقع شده در اين امت هم اتفاق مي افتد... و نيز فرموده: هنگام ظهور مهدي، عيسي از آسمان فرود مي آيد و به وي اقتدا مي کنند و باز فرموده: اسلام غريب بود و بار ديگر به غربت بازمي گردد و خوشا به حال غريبان. پرسيدند: پس از آن چه مي شود؟ حضرت پاسخ مي دهند: حق به اهلش بازمي گردد.31

3-6. موضوع رجعت در بسياري از زيارتها هم آمده است. به عنوان مثال در زيارت »جامعه کبيره« که از معتبرترين زيارات موجود مي باشد، عرضه مي داريم:

و جعلني ممّن... يحشر في زمرتکم و يکرّ في رجعتکم و يملّک في دولتکم و يشرّف في عافيتکم و يمکّن في أيّامکم و تقرّعينه غداً برؤيتکم.

(خداوند) مرا از کساني قرار دهد که... در گروه شما محشور مي شود و با شما رجعت مي کند و در دولت شما به سامان مي رسد و در سلامت و عافيت شما مشرف مي گردد و فردا چشمانش به ديدن شما روشن مي شود.

4. شبهات درباره رجعت

علامه طبرسي ذيل آيه »ثم بعثنا من بعد موتکم لعلّکم تشکرون« در رابطه با زنده کردن هفتاد نفر از قوم بني اسرائيل، شبهاتي را از منکران رجعت مطرح کرده و به پاسخ آنها پرداخته است که در اينجا به نقل آن مي پردازيم:

4-1. زندگي در دار دنيا همراه با تکليف است و تکليف به دنبال اختيار مي آيد تا هر چه مي کند از سر اختيار باشد و زوري به دنبال آن نباشد، حال آنکه وقتي يک نفر مي ميرد حقايق براي او مکشوف مي شود و به ناچار حقيقت را مي پذيرد و اگر به جهان بازگردد ديگر منکر آن نخواهد بود چنانکه قرآن کريم مي فرمايد:

و جاءت سکرة الموت بالحقّ ذلک ما کنت منه تحيد... لقد کنت في غفلة من هذا فکشفنا عنک غطاءک فبصرک اليوم حديد.32

[و به راستي که بيهوشي مرگ فرا مي رسد. اين است آنچه از آن مي گريختي... تو از اين غافل بودي. ما پرده از برابرت برداشتيم و امروز چشمانت تيزبين شده است.]

علامه در جواب اين شبهه مي گويد:

حالت مرگ براي چنين افرادي حالت بي خبري و بيهوشي است، همانند کسي که به خواب رفته باشد چيزي از حقايق آن جهان بر او آشکار نگشته و دوباره به همان حالت پيش از مرگ برمي گردند و اساساً سکرات موت چيزي را براي اينگونه افراد روشن نمي کند.33

علامه در جاي ديگر ذيل آيه »و يوم نحشر من کلّ أمّة فوجاً« مي گويند:

رجعت هيچ منافاتي با امر تکليف ندارد؛ چرا که در رجعت چيزي نيست که موجب جبر در قبول حق باشد و مکلف را به انجام واجب يا ترک حرام وادارد. زيرا جز اين نيست که مجموعه اي از آيات و حقايق الهي براي او مکشوف شود و در عين حال مکشوف شدن حقايق از وي سلب اختيار نکرده و وي همچنان قدرت اعمال اراده و اختيار خويش رإ؛ داراست.34

فراموش نکنيم حقايقي که در رجعت براي افراد نمايان مي شود بيش از آن چيزي نيست که هنگام قيامت کبرا براي افراد مشخص مي شود و درباره آن هم قرآن به صراحت مي گويد که باز از جمعيت کفار روحيه اطاعت و تبعيت مشاهده نمي شود:

و لوتري إذ وقفوا علي النار فقالوا ياليتنا نردّ و لانکذّب بآيات ربّنا و تکون من المؤمنين بل بدا لهم ما کانوا يخفون من قبل ولو ردّوا لعادوا لما نهوا عنه و إنّهم لکاذبون.35

[اگر آنها را در آن روز که در برابر آتش نگاهشان داشته اند بنگري، مي گويند: اي کاش ما را بازگردانند تا آيات پروردگارمان را تکذيب نکنيم و از مؤمنان باشيم. نه، آنچه را که از اين پيش پوشيده مي داشتند اکنون برايشان آشکار شده، اگر آنها را به دنيا بازگردانند، باز هم به همان کارها که منعشان کرده بودند بازمي گردند. اينان دروغگويانند.]

چنين تأکيدي را در آيات 100 - 99 سوره مؤمنون هم مي توان مشاهده کرد و لذا اينطور نيست که گمان کنيم اينگونه افراد با روشن شدن حقايق از کرده هاي پيشين خود پشيمان مي شوند و راه و روش جديدي در پيش مي گيرند بنابراين با قاطعيت مي توان گفت که رجعت مطلقاً منافاتي با اختيار افراد ندارد.

4-2. اگر رجعت از جمله آيات و دلايل صحت نبوت است مي بايست همانند ديگر معجزات در زمان حيات نبي اکرم(ص) رخ مي داد.

در پاسخ اين شبهه نيز بايد گفت: ضرورت چنين ملازمه اي مشخص نيست ومثال نقض چنين ادعايي هم رخ دادن پيشگوييهاي ايشان از آينده است و اصلاً اقتضاي چنين مسايلي اين است که در آينده محقق شوند نه هنگام صدور کلام.

4-3. اعلام رجعت صحيح نيست؛ چرا که کساني را وادار مي کند که توبه از گناهان خود را موکول به آينده و زمان رجعت کنند.

پاسخ اين شبهه هم چنين است که: اولاً بازگشت در رجعت عمومي نيست و تنها عده اي از مردم رجعت مي کنند و ثانياً احدي نمي داند که آيا او جزء رجعت کنندگان است يا خير و همين که نمي داند بازمي گردد يا خير در بازداشتن وي از گناهان کفايت مي کند.36

در فهرست نجاشي حکايتي از مؤمن الطاق آورده که يکي از مخالفان به او گفت: آيا به رجعت عقيده داري؟ گفت: آري. مخالف مي گويد: پانصد دينار به من وام ده تا حين رجعت به تو پس دهم. مؤمن الطاق هم به او مي گويد. ضامني بياور تا ضمانت کند آن وقت تو به سان يک انسان بازگشت مي کني تا بتوانم وام خود را از تو بستانم، از کجا معلوم که بوزينه برنگردي؟!37

پي نوشتها :

1 . شعرا و ادبا در اين باره اشعار نغزي سروده اند به علاوه مي توانيد داستان سيد

اسماعيل حميري، قاضي سيار در محضر منسور عباسي را در الفصول المختار، شيخ مفيد که

ضمن المصنفات الشيخ المفيد، ج2، صص 95 - 92 چاپ شده و داستان مؤمن الطاق را با

ابوحنيفه در بحارالانوار، ج53، ص107 مطالعه کنيد.

2 . ر.ک: بحارالانوار، ج53، صص144 - 39.

3 . سوره نمل (27)، آيه 83.

4 . ر.ک: مصنفات الشيخ مفيد، ج5، صص63 - 60.

5 . ر.ک: رساله »اجوبة المسائل السرويه« مسأله اولي.

6 . رسائل شريف مرتضي، مجموعه اولي، صص 126 - 125.

7 . أصل الشيعة و أصولها، صص 101 - 99.

8 . سوره نمل (27)، آيه 83.

9 . سوره کهف (18)، آيه 47.

10. سوره نمل (27) آيه 87.

11. مجمع البيان، ج7، صص 235 - 234.

12. تفسير الکبير، ج24، ص218.

13. تفسير روح المعاني، ج20، ص23.

14. سوره نمل (27)، آيه 87.

15. سوره مؤمن (40)، آيه 11.

16. سوره بقره (2)، آيه 28.

17. سوره صافات (37)، آيه 59.

18. سوره کهف (18)، آيه 19 - 18.

19. سوره بقره (2)، آيه 259.

21. همان (2)، آيه 243.

22. همان (2)، آيه 55-56.

20. ر.ک: مجمع البيان، ج2، صص347 - 346.

23. همان، آيه 73 - 72.

24. سوره نساء (4)، آيه 159.

25. تفسير قمي، ج1، ص158 ؛ مجمع البيان، ج3، ص137؛ تفسير فخررازي، ج11، ص104 با

اندکي اختلاف.

26. ر.ک: بحارالانوار، ج53، ص122.

27. همان، ص51، ح27.

28. همان، ص53، ح30.

29. همان، ص56، ح36.

30. همان، ص92، ح15.

31. همان، ص59، ح45.

32. سوره ق(50) آيه 19-22.

33. مجمع البيان، ج1، ص115.

34. همان، ج7، صص235 - 234.

35. سوره انعام (6)، آيه 28 - 27.

36. مجمع البيان، ج1، ص115.

37. بحارالانوار، ج53، ص107.