شناخت امام زمان، ع



اشاره: حجةالاسلام والمسلمين شيخ عبدالقائم شوشتري پس از آنکه تحصيلات حوزوي را تا مرحله سطح در شهر مقدس مشهد گذراندند به آستان بوسي حضرت معصومه، سلام اللَّه عليها، به شهر قم عزيمت و در آنجا از محضر استادان و علمايي نظير مرحوم علامه طباطبايي، آيةالله بهاءالديني، رحمةاللَّه عليهما، و آيةالله العظمي بهجب کسب فيض نمودند. ايشان در عرفان، اخلاق، اديان و مذاهب مطالعات زيادي داشته اند و در حال حاضر امام جمعه شاهين شهر اصفهان و استاد حوزه علميه اصفهان مي باشند. وجود ايشان زينت بخش مجالس و محافل مهدوي اين شهر است.

در حديث داريم که: »من مات و لم يعرف امام زمانه، مات ميتةً جاهلية« مراد از معرفت امام در اين حديث چيست؟ آيا معرفت شناسنامه اي؛ اينکه حضرت پدرشان که بوده و مادرشان که بوده، در کجا متولد شده اند و... کافي است، يا حد بالاتري از معرفت مورد نظر است؟

معرفت مراتبي دارد. کمترين حد معرفت همان معرفت شناسنامه اي است و مرحله بالاتر معرفت نوراني (معرفة بالنورانيّة) است، چنانکه حضرت امير، عليه السلام، فرمودند: »مَعرِفَتي بالنّورانيّة، مَعرفةُاللّه«. هر چه1معرفت ما نسبت به حضرت مهدي، عليه السلام، عميق تر و ريشه دارتر باشد، به همان نسبت در توحيد هم عميق تر خواهيم بود. يک نسبت مستقيم بين »معرفةاللّه« و »معرفةالامام« وجود دارد و حديث »من مات و لم يعرف امام زمانه، مات ميتةً جاهلية« ناظر است بر همه مراحل معرفت. آن مرحله اي که اگر انسان شناخت نداشته باشد، به مرگ جاهليت مرده است، مرحله اي است که در آن انسان حتي فاقد معرفت شناسنامه اي است. اگر کسي کمترين مرحله معرفت را داشته باشد، به مرگ جاهليت نمي ميرد، اما به کمال نمي رسد.

اگر ممکن است مراتب معرفت را ذکر کنيد. حداقل را که گفتيد همان معرفت شناسنامه اي است و حداکثر آن معرفت نوراني، در اين باره بيشتر توضيح دهيد.

به قول فلاسفه مراتب تشکيکيه است. ممکن است همان ده مرتبه که براي ايمان ذکر شده براي معرفت2هم ذکر کنيم. گفته اند حضرت درست است ده درجه ايمان داشته است در توحيد و ده درجه ايمان هم در ولايت حضرت علي، عليه السلام. به همين نسبت معرفت هر کسي در توحيد کاملتر است در ولايت هم کاملتر است.

آيا اين ده مرتبه در جايي ذکر شده است؟

نه، بتفصيل در جايي ذکر نشده است. تنها گفته شده حضرت سلمان درست است ده درجه ايمان داشته، ابوذر نه درجه و مقداد هفت درجه.3به هر حال اين نکته ها بيان شده اما اينکه تفکيک اين مراتب کدام است ذکر نشده است.

معرفت نوراني را لطفاً تعريف بفرماييد.

پيغمبر اسلام،صلّي اللّه عليه وآله، فرمودند: »اوّلَ ما خَلَقَ اللّهُ نوري؛ خداوند متعال اولين چيزي که آفريد نور من بود« و يا در حديث ديگر:4»خَلَق اللّهُ الأشياءَ بالمشيةِ و المشيةَ بِنَفسِهِا و نحنُ تِلکَ المَشيّة؛ خداوند اشياء را به وسيله مشيت آفريد و مشيت را بي واسطه و ما همان مشيت هستيم«. آشنايي با اين مسائل معرفت نوراني است. عالم بر دو گونه است: عالم خلق و عالم امر. به تعبير ديگر طبيعت و ماوراء طبيعت. فضائل و مناقب ائمه اطهار، عليهم السلام، دو گونه است: برخي فضائلشان فضائل خلقي است و برخي ديگر، فضائل امري است. آشنايي با عالم امر و فضائل امري حضرات ائمه، عليهم السلام، مقدمه معرفت بالنورانيّة است. طالب معرفت بايد براي اين منظور دوره کلاس ولايت را ببيند و آشنا شود.

راههاي شناخت پيدا کردن کدام است؟

راههاي شناخت به قول جناب خواجه حافظ: »دکان عاشقي را بسيار مايه بايد«. کتابهايي را که درباره حضرت مهدي، عليه السلام، نوشته شده به فارسي و عربي، روايي، فلسفي، کلامي همه جورش را بايد مطالعه کرد تا معرفت انسان نسبت به حضرت مهدي، عليه السلام، بيشتر شود. ولي بالاتر از اين تقواست؛ که خود تقوا و عبادت و بندگي يکي از راههاي معرفت است. در خود قرآن کريم خداي تعالي مي فرمايد: »واعبُد رَبَّکَ حَتَّي يَأتيِکَ اليَقينُ؛ عبادت کن تا به يقين برسي.«5پس معلوم مي شود عبادت راه رسيدن انسان به يقين است؛ چه يقين در توحيد، چه يقين در ولايت. اين راه دوم شناخت پيدا کردن است و راه سوم اينکه، خدمت استاداني که محضر مقدس حضرت مهدي، عليه السلام، مشرف شده اند برسيم و با آنها گفتگو و مجالست داشته باشيم. خلاصه مجالست با مقربان حضرت مهدي، عليه السلام، که در هر زمان بوده اند و هستند و خواهند بود.

عبادتي که منجر به معرفت الله مي شود آداب مشخصي دارد و در روايات آنها را مي توان ديد آيا عباداتي که کمک به معرفت حضرت مي کند، همانهاست يا مصاديقي ديگر هم براي آنها ذکر شده؟

بله، علاوه بر آنها عبادتهاي خاصي هم هست. بعضي از ختومات و اذکار هست که مخصوص حضرت مهدي، عليه السلام، است. اينها را انسان مداومت بکند آثار سريعتري مي بيند. مثلاً زيارت آل يس دو نسخه است و دو گونه ذکر شده است و هر دو اولش »سلام علي آل يس« است. نسخه مختصرش که در مفاتيح است و خيلي خوب است ولي نسخه مفصلش خيلي بهتر است که در کتبي نظير »صحيفة الهاديه«، است که خود مرحوم علامه طباطبايي به بنده فرمودند هر کس چهل روز به آن نسخه مداومت کند مسلماً محضر حضرت مشرف مي شود.

آيا اين مصداق بابيت نيست که بگوييم هر کس فلان ذکر را فلان مدت بگويد حتماً محضر حضرتش مشرف مي شود؟

خير، زيرا اين ذکر علت تامه نيست و شرايط ديگري هم لازم است برقرار شود؛ مثلاً اگر کسي يک ختم را انجام بدهد ولي از محرمات پرهيز نکند نتيجه نمي گيرد.

علما و افرادي که محضر حضرت مشرف شده اند دو دسته مي شوند: دسته اول امثال سيد بحرالعلوم و سيدبن طاووس هستند که قضيه تشرف ايشان مسلم است. ولي اين دسته عمدتاً کتمان مي کنند و نهايتاً اين است که بگويند بعد از مرگم اين قضيه را نقل کنيد و قبل از آن را راضي نيستم. دسته دوم هم کساني هستند که اين جريان تشرف را براي خودشان مغازه کرده اند و به مشتري جمع کردن مي پردازند حال آنکه پشت پرده چيز ديگري است. راه تشخيص و تفاوت قائل شدن ميان اين دو دسته چيست؟

من خودم شخصاً به کساني که ادعا مي کنند، فوراً شک مي کنم؛ يعني اطمينان نمي کنم به آنها. يک مرتبه حاج احمدآقا از حضرت امام سؤال کرد: »پدر جان من فهميدم که يک حقايقي هست که دست ما به آن نرسيده است؛ يا خود شما مرا به

فضائل و مناقب ائمه اطهار، عليهم السلام، دو گونه است: برخي فضائلشان فضائل خلقي است و برخي ديگر، فضائل امري است.



شاگردي قبول کنيد يا اينکه کسي را به من معرفي کنيد که بروم از محضرش استفاده کنم.« امام در جواب فرمودند: »احمد! آن را که خبر شد خبرش باز نيامد.« اين مطلب امام مطلب حقي است. شايد بتوان گفت 99% کساني که محضر مقدس حضرت مهدي، عليه السلام، براستي مشرف شده اند نامشان در هيچ کتابي نيست و از زبان هيچ گوينده اي هم نمي توان شنيد. مثلاً خود امام من يقين دارم که ايشان تشرفاتي خدمت حضرت داشته اند ولي هيچ کس از آنها با خبر نيست. مرحوم آيت اله بهاءالديني يکبار از زبانش در رفت که ايشان مکرر خدمت حضرت تشرفاتي داشتند ولي يکبار آن را از زبانشان شنيدم که در جلسه اي که حضرت مهدي، عليه السلام، بوده اند ايشان هم در آن جلسه حضور داشته اند و قصد گفتن آن را نداشتند. من به آنها که اظهار مي کنند، حسن ظن ندارم؛ جز آنکه در حد سيدبن طاووس باشند يا سيد بحرالعلوم يا مقدس اردبيلي يا امثال ايشان.

در آخرين توقيع حضرت به علي بن محمد سمري عبارت »مَن ادّعَي المُشاهدةَ... فهو کذّابٌ مُفترٌ« يعني6چه؟

استنباط من اين است که منظور از »مشاهده«، نيابت خاصه است. چون که حضرت مي خواستند دوران نيابت خاصه را پايان يافته معرفي کنند و لذا به او توصيه مي کنند و تو بعد از خودت به کسي در اين مقطع درباره نيابت خاصه وصيت نکن که هر کسي بخواهد آن را ادعا بکند دروغگوست و افترا مي بندد.

چرا لفظ »مشاهده« به کار رفته است و از الفاظي نظير نيابت و خلافت که چنان مفهومي از آن استنباط مي شود استفاده نشده است؟

صدر توقيع ذيل آن را معني مي کند.

آيا در عربي »مشاهده« به چنين معنايي به کار رفته است؟

»مشاهده« در عربي به معني ديدار طرفيني است؛ يعني وقتي ما مثلاً مي گوييم »مضاربه«؛ يعني زد و خورد شد. هم زد و هم خورد. »مشاهده« هم به معني اين است که من هر وقت حضرت را بخواهم ببينم مي توانم و هم حضرت هر وقت بخواهند مي توانند مرا ببينيد. اين را حضرت نفي فرموده اند. ولي آن قدر که من در اين زمينه مطالعه داشته ام، اذکار وختوم زيادي داشته ام، اشخاص بزرگي را ملاقات کرده ام به اين نتيجه رسيده ام که قطعاً امکان تشرف هست؛ يعني اگر تمام عالم جمع شوند بگويند امکانش نيست من باورم نمي شود. چرا که من يقين کرده ام امکانش هست. اما نوع تشرف براي اشخاص مختلف متفاوت است. اکثر آنها که مي گويند خدمت حضرت مشرف شديم راست مي گويند کسي را ديده اند و کراماتي از او مشاهده کرده اند ولي خود حضرت نبوده است. غالباً يا اوتاد يا ابدال يا نجبا و يا صلحا بوده اند. يعني آنها يکي از افرادي را مشاهده کرده اند که در دوران غيبت با حضرت در ارتباطند. البته در بعضي از موارد خود حضرت بوده اند. ديگر آنکه ممکن است بعضي راست بگويند ولي براي آنها مکاشفه شده است و مشاهده نبوده است. ما سه نوع ملاقات داريم: ملاقات در خواب، ملاقات در بيداري و عيان مثل اينکه ما الآن همديگر را مي بينيم و نوع سوم مکاشفه است که حالتي بين خواب و بيداري است. انسان بيدار است ولي در مرز تعبير و تاويل قرار مي گيرد. مثل قضيه سيدرشتي که مي گويد ديدم در آن شب حضرت در باغي ايستاده اند و با بيل به درخت مي زنند و برفهاي آن را مي تکانند. مگر حضرت بيکارند که به درخت بزنند که برفهاي آن بريزند؟ اين مکاشفه بوده و معنا دارد. مکاشفه مثل خواب تعبير دارد.

پس اينکه بعضي مي گويند مثلاً در بيابان مضطر شدم و يا »فارس الحجاز ادرکني« گفتم »يا صاحب الزمان« گفتم و حضرت به فرياد رسيد؛ چه توضيحي دارد؟ چه دليلي دارد که حضرت بوده است.

شايد از مأموران ايشان بوده اند. صرف اينکه با شخصي ملاقات کرده است ثابت نمي کند که آن شخص حضرت صاحب، عليه السلام، بوده اند، بايد فرد شيعه کامل باشد تا بتواند در زمان غيبت خدمت حضرت برسد. آنها که مشاهده کرده اند اکثراً يا مکاشفه است يا ديدار اولياءالله.

چطور مي توان اين موضوع را تشخيص داد؟

بايد به ريز قضيه نگاه کرد. مثلاً مي گويد: خدمت حضرت مشرف شدم، مصافحه کردم، دست حضرت نرم بود يا دست در بدنشان فرو مي رفت. اين مکاشفه است. آنکه معاينه است حضرت جسم مبارکشان عرض و طول و وزن و رنگش مشخص است. يا مثلاً مي گويد ديدم ايشان يکدفعه غيب شدند. درست است که حضرت مي توانند جسم مبارکشان را غيب کنند ولي در مواردي که ايشان غيب مي شود غالباً مکاشفه است.

در مورد حضرت رسول، صلّي اللّه عليه وآله،ذکر شده است که گاهي ايشان مقابل کعبه مي ايستادند و نماز مي خواندند ولي کفار ايشان را نمي ديدند.

آري، عرض کردم که حضرات معصومين چنين توانايي دارند. ما اعتقادمان اين است که پيغمبر اکرم، صلّي اللّه عليه وآله، و دوازده امام، عليهم السلام، صاحب ولايت تکوينيه کليه الهيه هستند؛ يعني فرقي بين ايشان و خدا نيست الا فرق مخلوقيت »لا فرق بينک و بينهم إلاّ أنّهم عبادک« اين بزرگواران به اذن خدا7همه کاره هستند ولي غالباً استفاده نمي کنند.

جسم شريف حضرت در يک نقطه زمين بيشتر نيست ولي مظاهر ايشان که به صورت مکاشفه و... مشاهده مي شود، ممکن است در آن واحد در هزار نقطه تجلي کند و با هر کسي مي توانند حرف بزنند اما در حقيقت نسبت حضرت نسبت علت به معلول و يا خالق به مخلوق است. به عبارت ديگر اين مظاهر همگي مخلوق حضرتند و به اراده حضرت ايجاد مي شوند. حضرت فوق اين حرفهاست.

در حديث داريم: »اِجعَلونا مخلوقينَ و قولوا فينا ماشَئتم فلن تبلغوا؛ ما را مخلوق خدا بدانيد آنگاه از وضايل و مناقب هر چه مي خواهيد بگوييد تازه به آن حدي که ما هستيم شما هنوز نرسيده ايد.« مقامي8ايشان دارند که حتي انبياء هم در آن مقام نيستند و اصلاً قابل قياس هم نيستند و همه شان در مقام چهارده معصوم، عليهم السلام، بايد بيايند و شاگردي کنند.

بعضي از مردم وقتي مي خواهند در مورد حضرت آگاهي پيدا کنند مي پرسند آيا حضرت ازدواج کرده اند يا خير؟ آيا فرزند دارند؟ آيا اگر جواب مثبت است آنها هم مثل ايشان عمر طولاني دارند؟ و يا کجا زندگي مي کنند؟ پاسخ اينگونه سؤالات را چگونه بايد داد؟

در مورد اين مطالب با احتمال بايد صحبت کرد و با يقين نمي توان. شايد حضرت مجرد باشند، احتمال دارد حضرت متأهل باشند و در همين شهرهاي خود ما ساکن باشند ولي فرزندانشان ايشان را نشناسند و يا احتمال دارد حتي ايشان را بشناسند. اين احتمال قوي است که حضرت در شهرهاي خود ما ساکن باشند داراي زن و فرزند باشند اما نه همسرشان، ايشان را بشناسد و نه فرزندانشان و نه نوه هايشان. تأييد مي کند اين مطلب را حديثي که مي فرمايد: وقتي حضرت تشريف مي آورند 1000 نفر از فرزندان خود او (بي واسطه و باواسطه) در خدمتش هستند. و احتمال سوم اينکه ممکن است حضرت از زن و فرزند خويش اين موضوع را مخفي بدارد مثلاً نامش را بگويد سيد مهدي حجازي يا سيد محمد علوي هر جور که بفرمايند درست است يا سيد مهدي موسوي، سيد مهدي رضوي چرا که سيد مهدي هستند حجازي هم هستند يا سيد محمد هستند علوي هم هستند مي توانند اسماء فراواني انتخاب کنند و خود را به آن معرفي کنند که البته اين صرف احتمال است. ولي مطلب اساسي اين است که ما در اين مطالب مأموريت به کشف و اطلاع نداريم و نکته ظريفتر اينکه حال که آن حضرت در حال غيبت به سر مي برند و بايد مخفي باشند دوستان حضرت هم بايد ايشان را کمک کنند در اين مسأله يعني در مخفي بودن. يعني فرض کنيم اگر بنده بدانم حضرت در کدام شهر ساکنند و داراي زن و فرزند هستند نسبت به ايشان موظف هستم که اين مطلب را مخفي بدارم و افشا نکنم.

به شيخ کليني که هم زمان حسين بن روح بودند گفتند که چطور شد شما که عالم و مجتهديد نايب خاص امام زمان نشديد ولي يک نفر کاسب نايب حضرت شد؟ ايشان فرمود: چون او رازدارتر از من بود. اگر حضرت زير عبايش باشد مي گويد: حضرت مهدي کجاست؟ ولي اگر من بدانم حضرت مهدي مثلاً در بغداد است طاقت نمي آورم و اگر يک نفر پرسيد مي گويم. حضرت در بغداد است.

دلبرم در بر و پرسم ز کسان يار کجاست

تا که اغيار ندانند که دلدار کجاست

البته اين قضيه قطعي نيست که ايشان مجردند يا متأهل به چه کيفيت. اما اينکه نقل مي شود که حضرت در جزيره خضراء هستند بيشتر به افسانه شبيه است تا حقيقت.



اينکه به مخفي بودن حضرت بايد کمک کرد يعني چه؟

منظور پنهان داشتن نشاني ايشان است نه معرفي نکردن شخصيت ايشان. در آن نبايد کوتاهي نمود. بايد تبليغ کرد بايد شخصيت حضرت را به مردم معرفي نمود. ولي اگر فرض کنيم که اينقدر من به حضرت نزديک شدم که فهميدم ايشان در شهر قم و فلان خيابان و فلان خانه ساکن هستند نبايد به مردم بگويم و يا اگر فهميدم حضرت زن و فرزند دارند و فلاني زن يا فرزند يا نوه ايشان است نبايد معرفي کنم، بايد مخفي کرد.

رسانه هاي گروهي در معرفي و شناساندن حضرت مهدي، عليه السلام، به مردم چه نقشي مي توانند داشته باشند؟

تبليغات صحيحي از حضرت مهدي، عليه السلام، داشته باشند که مردم با حضرت مهدي، عليه السلام، بيشتر آشنا شوند و درباره ايشان مردم را رشد بدهند. شيعه نسبت به حضرت مهدي، عليه السلام، خيلي کوتاهي مي کند. ما بايد بيش از اين درباره شناخت حضرت مهدي، عليه السلام، کار بکنيم. يکي از دوستان بنده مرحوم حاج آقا نقوي فشندي براي من نقل کرد که در يکي از تشرفاتي که خدمت حضرت مهدي، عليه السلام، داشتند (که اين را در جلسات هم شنيده ام و مکرر شنيده ام) که حضرت مهدي، عليه السلام، گله کرده بودند از شيعيان و گفته بودند »شيعيان به فکر ما نيستند«. و واقعش هم همين است شيعه درباره حضرت طلب وصول کافي ندارند و هر وقت به فکر حضرت مي افتند به فکر ملاقات ايشان مي افتند. در حالي که ملاقات مأموريت ما نيست و مأموريت ما معرفت نوراني است نسبت به حضرت. بايد از حضرت شناخت کامل داشته باشيم. يعني همين روشي که علماي ما دارند، علما، فلاسفه، حکما.

در مورد حضرت چه کتابهايي را بايد مطالعه کرد؟

کتابي است به نام کتابنامه حضرت مهدي، عليه السلام، که 2000 جلد کتاب را درباره حضرت مهدي، عليه السلام، معرفي کرده است. انسان اول بايد اين کتاب را تهيه کند و از روي آن فهرست کتابهاي حضرت را ياد بگيرد. کساني که فارسي بلدند کتابهاي فارسي را مطالعه کنند و کساني هم که عربي مي دانند از کتابهاي عربي استفاده کنند. اما اينکه يک کتاب که بتوانم در اين باره خدمت شما عرض بکنم نمي توان يک کتاب را گفت که شما را مستغني کند از بقيه کتب، هر کتابي يک بعد از قضيه را توضيح داده است. بايد زياد کتاب خواند. شيعيان عادي درباره حضرت بايد حداقل 10 جلد کتاب خوانده باشند و اين حداقل است و طلبه ها هم 100 جلد و محققان 500 جلد مطالعه کرده باشند.

حال براي آن ده جلد که فرموديد مي توانيد مثالهايي ذکر کنيد؟

چند کتاب خدمتتان عرض مي کنم: »ولايت کليه الهيه« مرحوم علامه ميرجهاني، »مهدي منتظر، عليه السلام«، آشيخ جواد خراساني، »مهدي موعود، عليه السلام«، ترجمه جلد 13 بحار الانوار و امثال اينها.

آيا تمام مطالب و احاديث اين کتب يا ديگر کتب معتبر و قابل استفاده هستند؟

شما کتابي جز قرآن پيدا نمي کنيد که در آن اشتباه نباشد. هر کتابي نقاط ضعفي هم دارد ولي ما بايد از مطالب اساسي و محکم آنها استفاده کنيم. حضرت امير، عليه السلام، درباره اولياءاله مي فرمايد: »من غلب محاسنه مساويه فهو من الکاملين؛ کسي که خوبيهايش بر بديهايش غلبه داشته باشد او از انسانهاي کامل است«. ما توقع داريم که به انساني برخورد کنيم که هيچ نقصي نداشته باشد. در اين صورت ما بي استاد مي مانيم کسي که هيچ نقصي ندارد يک نفر است و او حضرت مهدي، عليه السلام، است. هر عارفي، هر استادي و استاد اخلاقي، هر بزرگي ممکن است صد نقطه مثبت داشته باشد و دو نقطه منفي هم داشته باشد. ما بايد از آن نقاط مثبت وي استفاده کنيم. کتاب هم همينطور است. کتابي که هيچ نقصي نداشته باشد وجود ندارد به جز کتب آسماني و کتابهايي که مربوط به انبياء و ائمه طاهرين، عليهم السلام، است.

به عنوان آخرين مطلب چه توصيه اي به جوانان و ما داريد؟

اولين شماره مجله موعود که به دستم رسيد و مطالعه کردم خيلي خوشحال شدم که حرکت مثبت و مفيدي در باب ولايت و امامت انجام مي گيرد. از همان موقع هرگاه به ياد دوستان افتاده ام دعا کرده ام که در کارهايتان موفق باشيد و سفارش من به جوانان اين است که بدانند ظهور نزديک است و خودشان را آماده کنند و صالح و با تقوا باشند تا از حضرت مهدي، عليه السلام، خجالت نکشند. البته دقيقاً کسي تاريخ ظهور را نمي داند. به قول حضرت امام، رحمةاللَّه عليه، که فرمودند ممکن است يکسال تا ظهور مانده باشد و شايد هم يکصد هزار سال. کسي دقيقاً نمي داند اما رواياتي که درباره علائم الظهور است و فضاي قبل از ظهور را براي ما ترسيم کرده است نشان مي دهد که ظهور خيلي نزديک است و ممکن است نسل امروز آن را درک کند و لذا بايد مهيا شد. هيچ آمادگي بهتر از تقوا و صلاحيت اخلاقي نيست و براي حضرت هم هر چه مي شود بيشتر تبليغ کنيد.

از اينکه وقت خود را در اختيار ما قرار داديد، سپاسگزاريم.



پي نوشتها:

1.المجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج26، ص1، ح1.

2. ر.ک: همان، ج66، ص165، ح4.

3. ر.ک، همان.

4. همان: ج15، ص24، ح44؛ ج25، ص22، ح38.

5. سوره حجر (15)، آيه 99.

6. المجلسي، محمدباقر، همان: ج53، ص196.

7. قمي، شيخ عباس، مفاتيح الجنان، دعاهاي هر روز ماه رجب، دعاي پنجم.

8. همان، ج25، ص279، ح22.