آسيب ها خرافه پردازي و راز زدايي؛ سلامت: حق باوري


در اين محور، آسيب هاي تربيت ديني، به طور کلي، عبارت از خرافه پردازي و راززدايي است. خرافه پردازي هنگامي در تربيت ديني، آشکار مي گردد که حقايق ماوراي طبيعي دين، دستخوش عوام زدگي گردد. آسيب زايي خرافه پردازي، نه تنها از آن جهت است که اين حقايق، تحريف مي گردد، بلکه همچنين از آن رو است که در افراد تحت تربيت، بلاهت را دامن مي زند. در قطب مقابل، راززدايي قرار دارد. راززدايي نيز از جمله آسيب هايي است که در کمين تربيت ديني قرار دارد. آسيب زايي اين امر در آن است که دين و معارف ديني را در حد طبيعت، به زير مي کشد و عملاً مقصود عمده اي را که تربيت ديني، به عهده داشته، نقض مي کند و آن برکشيدن آدمي از خاک به سوي خدا بوده است. چنانکه در محورهاي پيشين نيز ذکر شد، داد و ستد نهاني ميان دوقطب آسيب را نبايد ناديده گرفت. خسته شدن از خرافه پردازي، کار را به راززدايي مي کشاند، چنانکه راززدايي، در آخرين حد خود، جهان را کوچک و عبث مي گرداند و زمينه را براي خرافه پردازي آماده مي کند. در حالت سلامت، حق باوري قرار دارد. تربيت ديني، آدمي را به حق باوري سوق مي دهد. حق، نه خرافه است و نه به ضرورت، از هرگونه رازآميزي به دور است.

پس از اشاره کلي به محتواي آسيب و سلامت در اين محور، در خصوص مهدويت، به توضيح بيشتر آن خواهيم پرداخت.

قطب نخست آسيب، يعني خرافه پردازي، در زمينه مهدويت نيز همچون ساير معارف ديني، قابل گسترش است. به ويژه، از آنجا که امام زمان (ع) در غيبت به سر مي برد، مطامع سوداگران و خامي عاميان و عوام زدگان، بستر مناسبي براي خرافه پردازي فراهم مي آورد. نمونه هايي از اين امر را مي توان در داعيه هاي اين و آن، بر رؤيت امام زمان يا رؤياهاي مربوط به آن حضرت ملاحظه نمود. هر چند امکان اين امر، در اصل، منتفي نيست و برخي از اخبار، حاکي از رؤيت آن حضرت توسط بعضي از بزرگان بوده است [1] اما اندک نيست قصه هاي بي بنيادي که در اين زمينه پرداخته اند. از اين رو، در برخي از روايات آمده است که هر کس ادعا کند با امام زمان(ع) ارتباط دارد، او را کذاب بدانيد.

قطب دوم آسيب، يعني راززدايي، نيز در زمينه مهدويت، رخ داده و رخ مي دهد. در راززدايي، اين گرايش وجود دارد که امور، همواره چون اموري طبيعي نگريسته شوند و ردپاي هر امر ماوراي طبيعي در آنها محو گردد. نمونه اين مواجهه با مهدويت را مي توان از جمله در مقدمه معروف ابن خلدون ملاحظه نمود. ابن خلدون که مالکي مذهب بود، امکان بي اعتبار شمردن اخبار مربوط به مهدي (ع) را نداشت زيرا اين اخبار در ميان اهل سنت نيز رواج داشته است. اما وي کوشيده است بر اساس ديدگاه فلسفي خود در باب جامعه بشري، مهدويت را تفسير کند. از نظر وي، عصبيت، اساس حکومت و نظام اجتماعي بشري را مي سازد و بر اين اساس، مي گويد چون عصبيّت فاطمي و به طور کلي، عصبيت قريش، از ميان رفته، ظهور مهدي (ع) از خاندان فاطمه (ع) و به پاداشتن حکومتي مقتدر و جهاني ممکن نيست. از اين رو، وي به اين تفسير روي مي آورد که مراد از ظهور مهدي، پيدايش حکومتي مبتني بر اتحاد قبائل سادات اطراف مدينه و حجاز است. [2] .

آسيب زايي راززدايي از معارف الهي، نه تنها در اين است که حقيقتي، از نظر پنهان مي ماند، بلکه همچنين در اين است که آثار تربيتي و تحول بخش آن در زندگي فردي و اجتماعي نيز فرصت بروز نمي يابد. راززدايي از مهدويت و تبديل نمودن آن به يک واقعه عادي در کنار ساير وقايع عادي، همه آثار تربيتي فردي، اجتماعي و تاريخي اين عقيده قدرتمند و الهام بخش را زايل مي سازد. ظهور مهدي (ع)، چون وعده اي حتمي و الهي، افق روشني براي بيدار نگاه داشتن اميد عدالت و کوشش نمودن در راه تحقق آن و انتقاد نمودن از حاکميت هاي جاري است. راززدايي از مهدويت، به منزله از ميان بردن تمام اين آثار گرانقدر و تحول آفرين است.

به دور از دو قطب آسيب، يعني خرافه پردازي و راززدايي، حالت سلامت در اين محور عبارت از حق باوري است. چنانکه اشاره شد، حق باوري به معناي پذيرفتن معارف حق ديني است. حق باوري با خرافه پردازي متفاوت است زيرا در اينجا تنها پذيرش حقايق يا انديشه هاي مسلم ديني مورد نظر است؛ به علاوه، حق باوري با راززدايي نيز متفاوت است زيرا بسياري از حقايق ديني و از جمله مهدويت، رازآميز است.

در مسأله مهدويت، حقيقت هايي وجود دارد که رازآميز است و پذيرفتن آنها لازمه تربيت ديني است. از جمله امور رازآميز در مهدويت، خود مسأله غيبت بلند مدت مهدي(ع) است. هر چند پاره اي از حکمت ها براي غيبت ذکر شده، اما حکمت اساسي غيبت، ناآشکار است و از جمله اسرار الهي محسوب شده است که تنها پس از رفع آن، حکمتش آشکار خواهد شد. اين نکته، از جمله در روايتي آمده است که در آن، عبدالله بن فضل از قول امام صادق (ع) مي گويد: «همانا براي صاحب اين امر، غيبتي است چاره ناپذير که هر فرد گمراهي در آن ترديد مي کند. پس گفتم: چرا چنين است فدايت گردم؟ گفت: به دليلي که مجاز نيستيم آن را براي شما بازگوييم. گفتم: پس حکمت غيبتش چيست؟ گفت: حکمت غيبت وي چون حکمتي است که در غيبت هاي حجت هاي پيشين خدا وجود داشت. به راستي که حکمت آن، آشکار نمي گردد مگر بعد از ظهورش، چنانکه حکمت کارهاي خضر(ع) در سوراخ کردن کشتي، کشتن پسربچه و بالابردن ديوار، براي موسي(ع) آشکار نگرديد مگر به هنگام جدايي آن دو. اي پسر فضل، به راستي اين امر، از امور الهي، سري از اسرار خدا و غيبي از غيب هاي الهي است و هنگامي که دانستيم او حکيم است، تصديق مي کنيم که کارها و سخنان او همه حکمت است، هر چند که دليل آن براي ما آشکار نباشد.» [3] .

جنبه رازآميز ديگر، شکل زندگي مهدي (ع) و قيام ناگهاني وي است. در احاديث، به هنگام اشاره به شکل زندگي مهدي(ع)، شباهت وي با يوسف نبي(ع) مورد توجه قرار داده شده که برادران وي به هنگام مواجهه با او در زمان حاکميتش در مصر، وي را نشناختند. يزيد کُناسي از قول امام محمدباقر(ع) مي گويد: «صاحب اين امر را با يوسف شباهتي است، او فرزند کنيزي سيه چرده است، خداوند کار او را يک شبه برايش اصلاح مي کند.» [4] .


پاورقي

[1] به طور مثال، منتخب الاثر، الفصل الخامس، باب «فيمن رآه في الغيبةالکبري».

[2] همچنين بنگريد به مقدمه مترجم، آيت الله کمره اي، بر کتاب کمال الدين و تمام النعمه شيخ صدوق.

[3] عن عبدالله بن الفضل الهاشمي قال: سمعت الصادق جعفر بن محمد (ع) يقول: ان لصاحب هذاالامر غيبة لابدّ منها، يرتاب فيها کل مبطل فقلت: ولم جعلت فداک؟ قال: لأمر لم يؤذن لنا في کشفه، قلت فما وجه الحکمه في غيبته؟قال: وجه الحکمة في غيبات من تقدمه من حجج الله تعالي ذکره، انّ وجه الحکمة في ذلک لاينکشف الاّ بعد ظهوره کما لاينکشف وجه الحکمة لما اتاه الخضر من خرق السفينة و قتل الغلام و اقامة الجدار لموسي (ع) الاّ وقت افتراقهما يابن الفضل انّ هذاالامر امر من امر الله تعالي و سرّ من سرّالله وغيب من غيب الله و متي علمنا انّه عزوجل حکيم صدقنا بانّ افعاله و اقواله کلها حکمة وان کان وجهه غيرمنکشف لنا.» (منتخب الاثر، الباب الثامن و العشرون، ص 330).

[4] عن يزيد الکُناسيَّ قال: سمعت أبا جعفر الباقر (ع) يقول: «ان صاحب هذاالامر فيه شَبَه من يوسفَ، ابنُ أَمَة سوداءَ، يصلح الله له أمره في ليلة.» (غيبت نعماني، باب 10، ص 237).