اصلاح طلبي در آينه تاريخ دين


تاريخ دين لب ريز از حرکت هاي اصلاح طلبانه ي پيامبران و اولياي الهي است. همواره پيامبران و اولياي الهي در برابر فساد قيام و براي «اصلاح» زندگي بشر تلاش کرده اند و خواهند کرد که آخرين آن، قيام حضرت مهدي (عج) خواهد بود. براي آشنايي بيشتر با اين موضوع، نگاهي اجمالي به تاريخ سراسر تلاش پيامبران و اولياي الهي براي اصلاح زندگي بشر خواهيم انداخت:

اولين فساد

آن گاه که خداي متعال خبر آفرينش انسان را به فرشتگان داد، آنان عرض کردند:

أَتجعلُ فيها من يُفسد فيها و يسفک الدماءَ [1] آيا کسي را در آن (زمين) قرار مي دهي که فساد و خون ريزي کند؟

همان گونه که فرشتگان پيش بيني کرده بودند، اولين فساد و خون ريزي در زمين، توسط قابيل اتفاق افتاد و هابيل (که جانشين حضرت آدم (عليه السلام) بود) به قتل رسيد.

... تا نوح

پس از اين ماجرا، قابيل از کوه مقدس که محل زندگي آنان بود، متواري شد، در پايين دشت مسکن گزيد، به زندگي ادامه داد و بدين سان ميان اهل صلاح و اهل فساد، افزون بر فاصله ي اعتقادي، فاصله ي جغرافيايي نيز به وجود آمد. اُمت قابيل همانند خود او، اهل فساد، تباهي و زشتي شدند. اين فاصله ي جغرافيايي که به برکت خون مقدس هابيل به وجود آمده بود، برکات زيادي براي نسل شايسته اي که در کوه مقدس زندگي مي کرد، به ارمغان آورد و همواره آنان را از آلوده شدن مصون مي ساخت. به گواه تاريخ، حضرت آدم (عليه السلام) و تمامي اوصياي پس از ايشان، مردم را از اختلاط و رابطه با قابيليان بر حذر مي داشتند.

اين جريان ادامه داشت تا اين که تعدادي از ساکنان کوه مقدس (که تقيّد کمتري داشتند)، با شنيدن صداي آواز و موسيقي قابيليان، عنان صبر از کف بدادند، از کوه مقدس به گوديِ فساد قابيليان سرازير شدند و از بازار لذت و شهوت آنان بهره ها بردند. اين گروه پس از بازگشت، ديگران را نيز با آزادي و خوش گذراني گودنشينان آشنا و براي سفر به آن سوي مرزها و لذت بردن از مواهب دنيا تشويق کردند. اين رابطه و رفت و آمد، سرآغاز فساد بزرگي بود که جز با طوفان نوح قابل اصلاح نبود. آنان که در فراز قله هاي معنويت و کمال بودند و در وادي مقدس زندگي مي کردند، در اثر تبليغ سوء دلالان رابطه، به نشيب پستي قابيليان سرازير شدند و در وادي متعفّن فساد، رحل اقامت گزيدند و تنها «لُمک بن متوشلح»، «نوح»، «سام»، «حام»، «يافث» و همسرانشان، در وادي مقدس باقي ماندند و به فساد آلوده نشدند. اولين فساد فراگير،در تاريخ بشر به وجود آمد: فسادِ ترک بندگي خدا، پذيرش بندگي شيطان و غرق شدن درمنجلاب لذت ها و شهوت هاي مادي.

پس از وقوع اين پديده ي تلخ و شيطاني، پيامبران الهي براي «اصلاح» اين روند ناسالم، قيام کردند ولي آن چه نبايد مي شد اتفاق افتاد و هر چه پيامبران گفتند اثري نبخشيد تا اين که اين روند ناسالم با طوفان نوح، «اصلاح» شد و بار ديگر زندگي به مسير صحيح خويش، يعني عبوديت و بندگي خدا بازگشت. اهل ايمان نجات و مفسدان هلاک يافتند. [2] .

قوم عاد

مرور زمان، مردم نخستين را نسبت به خون به ناحق ريخته ي هابيل و فاصله ي الهي ميان آنان و قابيليان، بي تفاوت کرد و بار ديگر گذشت زمان و غرور حاصل از ثروت و عمرهاي طولاني، مردم را نسبت به قصه ي طوفان و پندآموزي از آن

بي تفاوت کرد تا اين که نوبت به «حضرت هود» (عليه السلام) رسيد. در زمان اين پيامبر خدا، فاصله ي طبقاتي ميان فقير و غني، ضعيف کشي، حق ستيزي و نابرابري و بالاخره بت پرستي به اوج خود رسيد. خداي متعال قوم عاد را از اقوامي مي داند که فساد زيادي در زمين بر پا کردند. [3] در اين ميان جانشينان «حضرت نوح» (عليه السلام) و شخص «حضرت هود» (عليه السلام)، نسبت به «اصلاح» اين روند ناسالم اقدام کردند ولي از آن جا که اقدامات اصلاح طلبانه ي تبليغي (يعني انذار و تبشير) ثمر نبخشيد، بار ديگر عذاب الهي نازل شد و با نابود کردن مفسدان، اهل ايمان را نجات و زمينه را براي بندگي و عبوديت آنان آماده ساخت.

قوم ثمود

پيروان نجات يافته ي حضرت هود (عليه السلام) پس از عذاب الهي، به زندگي خود بازگشتند و براي سامان زندگي تلاش کردند. حاصل اين تلاش، به وجود آمدن تمدني بزرگ بود. اما متأسفانه اين توسعه و تمدن، همراه با توسعه ي معنوي نبود و به موازات پيشرفت مادي، معنويت توسعه نيافت. به همين جهت فروغ عبوديت و معنويت رو به افول گذاشت و ظلم، فساد، اشرافيت و دنيا پرستي رواج يافت. از ديدگاه قرآن کريم، اين قوم نيز در رديف فساد انگيزترين اقوام تاريخ محسوب مي شوند. [4] در اين ميان «حضرت صالح» (عليه السلام) از جانب خدا مأموريت يافت تا اين فساد را «اصلاح» کند و مردم را به طاعت و بندگي خدا (که ضامن سعادت دنيوي و اخروي بشر است) برگرداند. حضرت صالح (عليه السلام) به مردم خويش گفت:

فاتقوا الله و أطيعونِ، و لاتُطيعوا أمرَ المسرفين، الذين يُفسدون في الارض ولا يُصلحون [5] از خدا بترسيد و از من پيروي کنيد نه از اسراف گراني که در زمين «فساد» مي کنند و هرگز اهل اصلاح نيستند.

«اصلاح طلبي» حضرت صالح (عليه السلام) به نتيجه نرسيد. [6] عذاب الهي نازل شد، مفسدان را نابود و زمين را براي زندگي معنوي بندگان صالح خدا پاک کرد و آنان را نجات داد.

قوم لوط

«حضرت لوط» (عليه السلام) يکي ديگر از «اصلاح طلبان» واقعي بشر است. انحراف جنسي و هم جنس بازي، اولين بار در قوم «لوط» اتفاق افتاد که از ديدگاه مکاتب الهي، «فساد» قلمداد مي شود. حضرت لوط (عليه السلام) براي تصحيح اين روند ناسالم اقدام کرد و دست به «اصلاح» زد، اما مردم پاسخي به اين اقدام اصلاح طلبانه ندادند و ايشان به درگاه خداي متعال چنين عرض کرد:

ربِّ انصُرني علي القوم المُفسدين [7] پروردگارا مرا بر اين قوم «فساد انگيز» ياري فرما.

اين گونه عذاب الهي مفسدان را نابود و زمين را از وجود آنان پاک کرد.

قوم شعيب

کم فروشي، انحراف عمده اي بود که گريبان گير قوم «حضرت شعيب» (عليه السلام) شده بود. کم فروشي انحرافي اقتصادي است. سلامت تجارت و داد و ستد، يکي از ويژگي هاي مهم جامعه ي سالم است. بازار ناسالم و ناعادلانه، بازاري فاسد قلمداد مي شود که مي تواند آينده ي هر جامعه اي را تهديد کند. حضرت شعيب (عليه السلام) براي «اصلاح» فرهنگ فاسد حاکم بر بازار و تجارت قومش اقدام کرد و به مردم گفت:

... يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَـه غَيْرُهُ وَ لاَ تَنقُصُوا الْمِکْيَالَ وَ الْمِيزَانَ إِنِّي أَريـکُم بِخَيْر وَ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْکُمْ عَذَابَ يَوْم مُحِيط، وَ يا قَوْمِ أَوْفُواْ الْمِکْيَالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ وَلاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلاَ تَعْثَوْا فِي الاَْرْضِ مُفْسِدِينَ [8] اي قوم من،خدا را پرستش کنيدکه به جز او خداي ديگري براي شما نيست، و پيمانه و وزن را کم نکنيد،من هم اکنون شما را در نعمت مي بينم ولي از عذاب روز فراگير بر شما بيمناکم و اي قوم من، پيمانه و وزن را با عدالت، تمام دهيد و بر اشيا و اجناس مردم عيب نگذاريد و از حق آنان نکاهيد و در زمين «فساد» نکنيد.

و در جاي ديگري مي فرمايد:

إِذْ قَالَ لَهُمْ شُعَيْبٌ أَلاَ تَتَّقُونَ، إِنِّي لَکُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ، فَاتَّقُواْ اللهَ وَأَطِيعُونِ، وَ مَا أَسْـَلُکُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْر إِنْ أَجْرِيَ إِلاَّ عَلَي رَبِّ الْعَــلَمِينَ، أَوْفُواْ الْکَيْلَ وَ لاَ تَکُونُواْ مِنَ الْمُخْسِرِينَ، وَزِنُواْ بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ، وَ لاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَ لاَ تَعْثَوْا فِي الاَْرْضِ مُفْسِدِينَ [9] هنگامي که شعيب به آنان گفت: آيا تقوا پيشه نمي کنيد؟، مسلماً من براي شما پيامبري امين هستم، پس تقواي الهي پيشه کنيد و مرا اطاعت کنيد، من در برابر اين دعوت از شما پاداشي طلب نمي کنم اجر من فقط بر پروردگار جهانيان است، حقِ پيمانه را ادا کنيد و به ديگران زيان نرسانيد، و با ترازوي صحيح وزن کنيد، و حق مردم را کم نگذاريد و در زمين «فساد» نکنيد.

هم چنين در جاي ديگري با تأکيد بر فساد قوم شعيب آمده است:

فَقَالَ ياقَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ وَ ارْجُوا الْيَوْمَ الاَْخِرَ وَ لاَ تَعْثَوْاْ فِي الاَْرْضِ مُفْسِدِينَ [10] شعيب به قوم خود گفت: اي قوم من، خدا را بپرستيد و به آخرت اميدوار باشيد و در زمين «فساد» نکنيد.

الگوهاي غير الهي، براي اقتصاد، بازار و تجارت، ره آوردي جز فساد نخواهد داشت. چنين الگوهايي هر چند ظاهري فريبنده داشته باشد، اما نمي توان نام «اصلاح» بر آن گذاشت. «اصلاحات اقتصادي» آن است که با فرهنگ الهي و دين همراه باشد. به همين جهت، حضرت شعيب (عليه السلام) هم با شعار «اصلاح طلبي» قيام کرد و در برابر مخالفتهاي قوم خود گفت:

إِنْ أُرِيدُ إِلاَّ الاِْصْلَـحَ مَا اسْتَطَعْتُ [11] من قصدي جز اين ندارم که در حدّ توانم دست به «اصلاح» بزنم.

اين، شعار همه ي انبيا و اوليا است که در راه آن تا پاي جان ايستاده اند. شهدا از آغاز آفرينش تا فرجام آن، همگي جان خود را در راه «اصلاحات» فدا کرده و مي کنند. «اصلاحات» آن قدر اهميت دارد که مي ارزد انسان هاي برگزيده ي خدا - نه انسان هاي معمولي - راحتي و آسايش، و حتي جان و هستي خويش را در راه آن فدا کنند.

ذوالقرنين

«يأجوج» و «مأجوج» از دشمنان خون خوار و سرسخت يکي از اقوام عقب مانده بودند که در منطقه اي کوهستاني زندگي مي کردند. «ذوالقرنين» در يکي از مسافرت هاي خود به اين قوم برخورد کرد، آنان با ديدن ذوالقرنين به وي پناه آوردند و گفتند:

قَالُوا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الاَْرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ

خَرْجًا عَلَي أَن تَجْعَلَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُمْ سَدًّا، قَالَ مَا مَکَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّة أَجْعَلْ بَيْنَکُمْ وَ بَيْنَهُمْ رَدْمًا [12] اي ذوالقرنين يأجوج و مأجوج در اين سرزمين «فساد» مي کنند. آيا ممکن است ما هزينه اي براي تو قرار دهيم که ميان ما و آن ها سدّي ايجاد کني؟ ذوالقرنين (پول آنان را نپذيرفت و) گفت: آن چه خدا به من داده است بهتر است، شما به من کمک کنيد تا ميان شما و آنان سدّي بنا کنم.

چنين اقدامي مانع بروز فساد شد و از اين جهت، اقدامي «اصلاحي» است که باعث نجات آن قوم شد.

حضرت موسي (عليه السلام)

«حضرت موسي» (عليه السلام) يکي ديگر از اصلاح طلبان تاريخ است که بر «ضد استکبار» و «تفرعن» قيام کرد. «فرعون» براي اِعمال حاکميت خويش، مردم مصر را «تحقير» مي کرد: فاستخَفَّ قومَه فأطاعُوه [13] بر آنان ظلم روا مي داشت، مردان را مي کشت و زنان را زنده مي گذاشت: إنَّ فرعون عَلا في الأرض وجعَل أهلها شِيَعاً يَستضعفُ طائفةً منهم يُذَبِّحُ أبناءهم ويَستحيي نِساءَهم [14] او نه تنها پادشاهي، بلکه ادعاي خدايي مي کرد: فقال أنا ربُّکم الأعلي. [15] به همين جهت قرآن کريم، وي را يکي از مفسدين تاريخ [16] ، بلکه مفسدترين آنان [17] معرفي کرده است.

حضرت موسي (عليه السلام) در چنين شرايطي براي نجات مردم و «اصلاح» نابساماني ها قيام کرد. جالب اين جا است که از يک سو اشراف قوم فرعون، حضرت موسي (عليه السلام) را به اِفساد متهم کردند! و همانند وسواسان خنّاس، فرعون را تحريک کردند که چگونه موسي را به حال خود رها ميکند تا فساد به پا کند؟! أتَذَرُ موسي و قومَه لِيُفسدوا في الأرض [18] واز سوي ديگر فرعون به مردم ميگفت چه نشسته ايد که موسي ميخواهد دين شما را تغيير دهد! إنّي أَخافُ أن يُبدّلَ دينَکم [19] فرعون و فرعونيان، با دغل وفريب اين قبيل تغييرات را «اِفساد» مي نامند! [20] حضرت موسي (عليه السلام) در برابر اين فساد بزرگ قيام کرد و بني اسراييل را از چنگال خونين فرعون نجات داد.

حضرت محمّد (صلي الله عليه وآله)

بعثت و رسالت «پيامبر اسلام» (صلي الله عليه وآله) بزرگترين و دامنه دارترين حرکت اصلاح طلبانه ي تاريخ بشر از آغاز تا فرجام است. خط بطلان کشيدن بر عصر جاهليت کهنه و به ارمغان آوردن کامل ترين آيين الهي، بزرگترين خدمت به بشر بوده و هست. امام باقر (عليه السلام) در اين باره فرموده اند:

«إنَّ الأرض کانت فاسدة فأصلحها الله بنبيّه (صلي الله عليه وآله)» [21] زمين فاسد شده بودوخدا به وسيله ي پيامبرش آنرا «اصلاح» کرد.

هجرت به مدينه و ايجاد جامعه اي نمونه، بر اساس تعاليم اسلام، خود «اصلاح» ديگري در تاريخ اسلام قلمداد مي شود. اوضاع يثرب قبل از اسلام پر از نفرت، کينه، دشمني، خشونت و خون ريزي بود. در چنين شرايطي، اسلام عزيز با شعار «برادري»: إنما المؤمنون إخوة، [22] نظام اجتماعي نمونه اي را پايه ريزي کرد. خداي متعال با يادآوري گذشته ي پُر محنت مردم مدينه، آنان را به دوران طلايي زندگي شان متوجه ساخته و فرموده است:

وَاذْکُرُواْ نِعْمَتَ اللهِ عَلَيْکُمْ إِذْ کُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوا نًا [23] به ياد آوريد که چگونه دشمن يکديگر بوديد، او ميان دل هاي شما اُلفت برقرار کرد پس به نعمت الهي با هم برادر شديد.

آيا تبديل جاهليت به عقلانيت و معنويت، و تبديل کينه و عداوت به محبت و مودت، اصلاح نيست؟ آيا اين اصلاح در سايه ي ايمان حاصل نشد؟ آيا در سايه ي اين اصلاح بزرگ مردم از جاهليت نجات پيدا نکردند؟

پس از رحلت رسول خدا (صلي الله عليه وآله)

در انديشه ي شيعه، پس از رحلت رسول خدا (صلي الله عليه وآله)، روند جامعه ي اسلامي از مسير صحيح خارج شد و در اولين بحران جدّي با قتل عثمان مواجه گشت. پس از اين ماجرا مردم به سوي «امام علي» (عليه السلام) هجوم آوردند و با ايشان بيعت کردند. امام علي (عليه السلام) با شعار «اصلاح طلبي»، حکومت را در دست گرفت و به اموري مانند: اصلاح بيت المال، احياي اسلام ناب، احقاق حق مظلوم، امنيت براي ستمديدگان و... مشغول شد. آن حضرت خود در اين باره مي فرمايد:

«اللهم انک تَعلم لم يکن الذي کان منّا مُنافَسَةً في سُلطان ولا التماسَ شيء من فُضولِ الحُطام، ولکن لِنَرِدَ المَعالِمَ من دينِک ونُظهِرَ الإصلاحَ في بِلادک فيَأْمَنَ المظلومونَ مِن عبادِک و تُقامَ المُعطَّلةُ من حُدودِک» [24] بار الها! تو خود مي داني که حکومت را نه به خاطر قدرت طلبي پذيرفتم و نه به خاطر ثروت اندوزي، بلکه به اين خاطر پذيرفتم که نشانه هاي فراموش شده ي دين تو را باز گردانم و بلاد تو را «اصلاح» کنم تا بندگان مظلوم تو امنيت يابند و قوانين تعطيل شده ي دين تو اجرا شود.»

به راستي امام علي (عليه السلام) اصلاح طلب واقعي است. اصلاح طلبي علوي بازگشت به دين، اجراي قوانين الهي، فراگير کردن معارف آسماني، اجراي عدالت و برقراري امنيت براي مؤمنان است.

جالب اين جا است که بيعت شکنان، با شعار «اصلاح طلبي» در برابر امام علي (عليه السلام) صف آرايي کردند. شعار طلحه و زبير، اصلاح طلبي بود! امام علي (عليه السلام) به منظور روشن ساختن فريب و نيرنگ آنان، ادعاي آنان را به اطلاع مردم رساند و از آنان خواست که براي جلوگيري از فساد آفريني آنان دست به قيام اصلاح طلبانه بزنند. [25] .

يکي ديگر از فسادهاي جامعه ي اسلامي، حکومت معاويه بود که حضرت علي (عليه السلام) پس از ثمر بخش نبودن تمهيدات سياسي، براي «اصلاح» آن به اقدام مسلحانه دست زد. اين اقدام اصلاحي با نيرنگ معاويه و ناداني خوارج ناکام ماند.

پس از ايشان، «امام حسن» (عليه السلام) نيز روند اصلاحات پدر را دنبال کرد و به نبرد با معاويه همت گماشت که اين اقدام نيز با بيوفايي کوفيان ناکام ماند و به صلح انجاميد. اين چنين معاويه زمام امور را در دست گرفت و بار ديگر اِفساد، جاي اصلاح را گرفت و تباهي ادامه يافت.

پس از معاويه، فرزندش يزيد، روند فساد آلود پدر را ادامه داد. در چنين شرايطي بود که قيام «امام حسين» (عليه السلام) اتفاق افتاد. اين قيام به تصريح سيدالشهدا (عليه السلام) نه اقدام ظالمانه بود و نه مفسدانه، بلکه قيامي اصلاح طلبانه بود: «إنّما خرجت لطلب الإصلاح في اُمّة جدّي». [26] و آن حضرت در جمع عالمان اسلام در مراسم حج، همان جملات پدر را در نفي قدرت طلبي و ثروت اندوزي و اعلام اصلاح طلبي بيان داشت [27] و در اين راه تا جايي پيش رفت که جان خود و اهل و يارانش را در راه اصلاحات اسلامي نثار کرد.

حضرت مهدي (عج)

به گواه تاريخ، از آغاز آفرينش تا به حال، هيچ کدام از فريادهاي اصلاح طلبي پيامبران و اولياي الهي به درستي شنيده نشده و هيچ يک از حرکت هاي اصلاح طلبانه ي آنان به نتيجه ي نهايي نرسيده است. تا کنون ظلم و فساد، ريشه کن نشده است. در زمان غيبت، اين ظلم و ستم ها به اوج خود خواهد رسيد تا اين که رادمردي قيام کند تا بر جريان ستم و فساد تاريخ خط بطلان کشد. [28] او مهدي (عج)،

دوازدهمين پيشواي شيعيان است. امام مهدي (عج) بزرگترين «مصلح» تاريخ بشر است که نه يک قوم و يک جامعه و نه قطعه اي از زمان، بلکه سير تاريخ را «اصلاح» خواهد کرد، بشر را نجات خواهد داد و آرزوي همه ي صالحان و مصلحان تاريخ را برآورده خواهد ساخت.

عبدالله بن عطا مي گويد: روزي از امام باقر (عليه السلام) پرسيدم: وقتي مهدي (عج) قيام کند چه خواهد کرد؟ امام (عليه السلام) در جواب فرمود: همانند رسول خدا (صلي الله عليه وآله) هر آن چه (از ظلم و فساد) از گذشته بر جا مانده است، نابود مي کند و اسلام را از نو سر مي گيرد. [29] .

محمد بن مسلم نيز مي گويد: از امام باقر (عليه السلام) درباره ي سيره ي حضرت مهدي (عج)پرسيدم. آن حضرت فرمود: همانند رسول خدا (صلي الله عليه وآله) رفتار خواهد کرد تا اسلام را فرا گير سازد. عرض کردم: سيره ي رسول خدا (صلي الله عليه وآله) چه بود؟ آن حضرت فرمود: بر آن چه در جاهليت بود خط بطلان کشيد و به عدالت با مردم رفتار کرد.وقتي مهدي (عج) قيام کند، بر آن چه در زمان هُدنه [30] بوده است، خط بطلان خواهد کشيد و عدالت را براي مردم به ارمغان خواهد آورد. [31] .


پاورقي

[1] البقرة: 2 / 30.

[2] ر. ک: الطبري، محمد بن جرير، تاريخ الطبري، دار سويدان، ج 1، ص ص 155 ـ 193 و ابن أثير الجزري، علي بن محمد، الکامل في التاريخ، دار احياء التراث، ج 1، ص ص 62 ـ 69.

[3] ر. ک: الفجر: 89 / 6 ـ 12.

[4] ر. ک: الفجر: 89 / 6 ـ 12.

[5] الشعراء: 26 / 150 - 152.

[6] ر. ک: النمل: 27 / 48.

[7] العنکبوت: 29 / 30.

[8] هود: 11 / 84 و 85.

[9] الشعراء: 26 / 177 ـ 183.

[10] العنکبوت: 29 / 36.

[11] هود: 11 / 88.

[12] الکهف: 18 / 94 و 95.

[13] الزخرف: 43 / 54. يعني: «(فرعون) قوم خ ود را سبک شمرد، پس آنان از او اطاعت کردند.».

[14] القصص: 28 / 4. يعني:«فرعون در زمين برتري جويي کرد و اهل آن را به گروه هاي مختلفي تقسيم نمود، گروهي را به ضعف و ناتواني مي کشاند، پسرانشان را سر مي بريد و زنانشان را (براي کنيزي و خدمت) زنده نگه مي داشت.».

[15] النازعات: 79 / 24. يعني: «پس (فرعون) گفت: منم پرودگار بزرگ تر شما».

[16] (إنَّه کان من المفسدين) القصص: 28 / 4.

[17] (فَأکثروا فيها الفَساد) الفجر: 89 / 12.

[18] الأعراف: 7 / 127. يعني: «آيا موسي و قوم او را رها مي کني تا در زمين فساد کنند؟».

[19] غافر: 40 / 26. يعني:«همانا من از آن بيمناکم که دين شما را تغيير دهد.».

[20] به راستي آيا سر ساييدن بر آستان نامبارک بندگان حقيري مثل فرعون، اصلاح نام دارد؟! آيا پذيرش قيمومت فرعون ها، اصلاح طلبي است؟ آيا بندگي خدا کردن اصلاح است يا تسليم زورمندان شدن؟ آيا حرکت نهضت هاي آزادي بخشي که مردم را از چنگال امثال فرعونها نجات مي دهد، اصلاح طلبي است يا حرکتهاي خائنانه اي که نتيجه اي جز اسارت مردم در پي ندارد؟! به راستي آيا مي توان دعوت به پذيرش قيمومت امثال فرعون را اصلاح طلبي دانست؟!.

[21] الطبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان، دار المعرفة، ج 4، ص 429.

[22] الحجرات: 49 / 10. يعني: «جز اين نيست که مؤمنان برادرند».

[23] آل عمران: 3 / 103.

[24] نهج البلاغة، (گردآوري: السيد الشريف الرضي)، طبق نسخه ي فيض الاسلام، نشر امام علي (عليه السلام)، قم، خطبه 131.

[25] ر. ک: الطبري، محمد بن جرير، تاريخ الطبري، ج 4، ص ص 445 و 446 و ابن أثير الجزري، محمدبن علي، الکامل في التاريخ، ج 2، ص 311.

[26] المجلسي، [العلامة] محمد باقر، بحارالانوار، مؤسسة الوفاء، ج 44، ص 329.

[27] همان، ج 100، ص 81.

[28] ر. ک: الکليني، [ثقة الاسلام] محمد بن يعقوب، الکافي، دار الکتب الاسلامية، ج 1، ص 341، ح 21 و الطوسي، [الشيخ] محمد بن حسن، الغيبة، مؤسسة المعارف الاسلامي، ص 180، ح 138 و 139 و 140.

[29] النعماني، محمدبن ابراهيم، الغيبة، مکتبة الصدوق، ص 232، ح 17.

[30] هُدنه زماني است که ائمه ي اطهار (عليهم السلام) و شيعيان مجبورند با طواغيت، صلح و مدارا کنند.

[31] الطوسي، [الشيخ] محمدبن حسن، تهذيب الاحکام، دارالتعارف، ج 4، ص 154، ح 270.