در معرفت امام زمان


همانطور که اعتقاد به توحيدو نبوت و معاد، بدون ايمان به ولايت اميرالمومنين عليه السلام و برائت از غاصبين حق خلافت ارزشي ندارد، و به همانگونه که نماز و حج و ديگر عبادات، بدون ولايت اهل بيت عليهم السلام پشيزي نمي ارزد، همه اين اعتقادات و عبادات اگر انجام شود و انسان به ولايت اهل بيت نيز ايمان داشته باشد ولي امام زمان خويش را نشناسد، از هيچ يک از معتقدات خود، حتي از ولايت ائمه قبل نيز بهره مند نخواهد گرديد. بهترين سند بر ادعاي فوق، روايت مشهوري است که اهل سنت و شيعه آن را نقل نموده و بر آن اعتماد کرده اند و ان اينکه پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند: من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميته جاهليه. [1] .



[ صفحه 61]



کسي که بميرد و امام زمان خويش را نشناسد، به مرگ جاهليت مرده است. منظور از جاهليت در اين روايت، ايام کفر و ضلالت قبل از اسلام است. بنابر اين معناي حديث چنين خواهد شد: اگر مسلماني - يعني کسي که توحيد و نبوت و قرآن و قيامت و ديگر مباني دين را پذيرفته و به واجبات دين اهتمام نموده است - بميرد و امام معصوم زمان خويش را نشناخته باشد، او نامسلمان مرده، دين او همان کفر و ضلالت کفار و مشرکين قبل از اسلام تلقي خواهد شد و از اسلام، توحيد، نبوت، تقوي و عبادت خود نفعي نخواهد برد. لفظ جاهليت، در اين نقل از حديث، توصيف روشن تري يافته است. راوي گويد: از امام صادق عليه السلام پرسيدم: آيا رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم فرموده اند: من مات و لا يعرف امامه مات ميته جاهليه؟ کسي که بميرد و امامش را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است؟ فرمودند: آري، عرض کردم: اين جاهليت به معني جاهليت ايام ناداني قبل اسلام است، يا منظور جاهليت عدم آشنايي با امام مي باشد؟ يعني آيا جاهليت چنين کسي در همه زمينه ها و مطلق بوده و يا در محدوده خاص امامت بوده، به ديگر محدوده هاي دين لطمه نمي زند؟ امام فرمودند: جاهليه کفر و نفاق و ضلال [2] جاهليت او از سنخ جاهليت کفار، منافقين و گمراهان است. يعني جاهليت مطلق بوده، گمراهي از امامت مساوي با گمراهي در



[ صفحه 62]



تمامي مباني دين خواهد بود. [3] پس علاوه بر معرفت اصل ولايت و شناخت حق اهل بيت عليهم السلام، ما موظف به معرفت و اطاعت و تسليم در برابر امام زمانمان عليه السلام نيز هستيم و معرفت ولايت، ما را بي نياز از معرفت آن حضرت نخواهد کرد. محمد بن تمام گويد: به امام صادق عليه السلام عرض کردم: فلان کس از دوستان شما اهل بيت است... ولي او به ولايت اميرالمومنين عليه السلام ايمان داشته، اوصياء آن حضرت را نمي شناسد. امام فرمودند: او گمراه است، او مانند کسي است که به نبوت عيسي اقرار کرده نبوت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم را انکار کند يا نبوت پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم را پذيرفته و نبوت عيسي را انکار نمايد. ما بخدا پناه مي بريم از کسي که حجتي از حجج الهي را انکار نمايد. [4] .



[ صفحه 63]



فرد ديگري نيز از امام صادق عليه السلام مي پرسد: کسي که به ائمه قبل معرفت داشته، فقط امام زمان خويش را نمي شناسد، آيا چنين کسي مومن است؟ فرمودند: خير. [5] راوي از امام صادق عليه السلام پرسيد: فردي است که به ولايت شما قائل بوده از دشمن شما بيزار است، حلال و حرام شما را مراعات مي کند و معتقد است که امامت با شما خاندان است و به خاندان ديگري تعلق ندارد، ولي مي گويد: در اينکه کداميک از افراد اين خاندان امام هستند، امري اختلافي است و اگر انها بزودي اجتماع کرده او را امام بنامند، من نيز به امامت او معتقد خواهم بود! وضعيت او چگونه است؟ امام صادق عليه السلام فرمودند: اگر بميرد به مرگ جاهليت مرده است. [6] نکته اين بحث در اين است که بنابر روايات، انکار يکي از ائمه در حکم انکار جميع آنها و در حکم انکار رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بوده. چنين کسي قطعا گمراه و منحرف خواهد بود. [7] شاعر بزرگ اهل بيت سيد حميري (م 173 (که شيعه بوده ولي از پيروان کيسانيه بود، يعني بعد از حضرت امام حسين عليه السلام به امامت برادر آن حضرت محمد حنفيه معتقد بود، با وجود همه اشعاري که در حق اهل بيت داشت و مبارزه ادبي که با دشمنان آنان مي نمود خبر دار شد که امام صادق عليه السلام او را کافر ناميده اند. نزد آن حضرت آمده عرض کرد: آيا من، با همه محبتي که با شما داشته،



[ صفحه 64]



با دشمنان شما مخالفت مي نمايم. آيا منهم کافرم؟ امام فرمودند: و ما ينفعک ذاک و انت کافر بحجه الدهر و الزمان. در حالي که توبه امام زمانت ايمان نداري، اعتقادات به ولايت ائمه قبل و محبت تو به ما و دشمني با دشمنان، براي تو سودي نخواهد داشت. آنگاه حضرت او را به سر قبر ابن حنفيه بردند، ابن حنفيه زنده شد به امامت امام صادق عليه السلام اعتراف کرد و سيد حميري از اعتقاد سابق خود دست برداشته اثنا عشري گرديد. و قصيده رائيه خود را سرود. [8] امام صادق عليه السلام فرمودند: من اقر بالائمه من آبائي و ولدي و جحد المهدي من ولدي کان کمن اقر بجميع الانبياء و جحد محمدا صلي الله عليه و آله و سلم. [9] کسي که به امامت پدران من اقرار نموده، امامت فرزندان (معصوم) مرا نيز بپذيرد، ولي مهدي را که از فرزندان من خواهد بود انکار کند، مانند کسي است که نبوت جميع انبياء را پذيرفته، نبوت پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم را انکار نمايد. رسول اکرم صلي الله عليه و آله و سلم نيز فرمودند: من انکر القائم من ولدي في زمان غيبته، فمات. فقد مات ميته جاهليه. کسي که در ايام غيبت مهدي از فرزندان من، او را انکار نمايد و بميرد، به مرگ جاهليت (يعني غير مسلمان و کافر و گمراه) از دنيا



[ صفحه 65]



رفته است. [10] پس در عصر ما شناخت امام زمان حضرت مهدي عليه السلام از لوازم ايمان و سعادت اخروي انسان و قبول اعمال او است. اين اعتقاد است که او را از معرف ديگر ائمکه و ديگر مباني ديني، بهره مند مي سازد.



[ صفحه 66]




پاورقي

[1] اين روايت را احمد حنبل در 3 موضع از کتاب مسند جلد 96: 4 ، 446:3 ، 83:2، بخاري در صحيح 13:5، مسلم در صحيح رقم 1849، ابوداود در مسند:259 نقل نموده، بيش از بيست کتاب ديگر از کتب اهل سنت آن را نقل کرده اند. در کتب شيعه مرحوم علامه مجلسي اين روايات را در بحار الانوار، جلد 23 باب 4 طي چهل حديث گوناگون جمع کرده است.

[2] کافي 377:1 ح 3.

[3] علامه اميني رضوان الله عليه صاحب کتاب گرانسنگ الغدير مي فرمودند: در سفري به سوريه، دانشمندان آن ديار، به ديدار من آمدند، در مجلسي از بزرگان اهل سنت آن منطقه، يکي از آنان به من رو کرده گفت: آيا در اسلام جز ولايت و امامت، اصلي ديگر وجود ندارد که تو فقط درباره ولايت و غدير و مفاهيم مربوطه مي نويسي؟! آيا اسلام، توحيد ندارد، نبوت و قرآن و اخلاق و احکام ندارد؟ من هر چه فکر کردم که به اين فرد سني در مجمعي از اهل سنت چه جوابي بدهم که دندان شکن باشد، چيزي به ذهنم نيامد. قلبا به حضرت اميرالمومنين عليه السلام متوسل شدم که: من در اين جمع زبان شما اهل بيت هستم. مرا ياري دهيد تابتوانم از منطق شما دفاع کنم. به عنايت مولا به ذهنم رسيد که به اين حديث شريف استناد کنم، لذا روايت: من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميته جاهليه را خوانده، مدارک آن را بيان کرده معناي آن را توضيح دادم و گفتم: اين کار را فقط از ولايت مي گويم و مي نويسم، سليقه من نيست، بلکه فرمايش رسول خدا در اين حديث است که کسي که ولايت ندارد، از توحيد و نبوت و معاد و قرآن و احکام بهره اي نمي برد. - و آنها هم ساکت شدند.

[4] بحار 97:23 و 98 ح 5.

[5] کمال الدين باب 410:39 ح 3.

[6] الغيبه نعماني:133 تا 135 ح 16 و 17 و 19.

[7] بحار 23 باب 5 (من انکر واحدا، منهم قد انکر الجميع) کسي که يکي از ائمه را انکار کند همه آنها را انکار کرده است:95 تا 98.

[8] بحار 320: 47 ح 11.

[9] کمال الدين:411 ح 5 و 6.

[10] کمال الدين:413 ح 12.