جمعه هاي صبوري


جمعه هاي صبوري يکي در پي ديگري مي آيند و مي روند و چشم هاي منتظر از آغاز هفته چشم به راه جمعه مي ماند. جمعه انگار دريچه اي است به وادي سبز و پرتکاپوي انتظار. لحظه اي است که مي توان در آن سر از لايه هاي هزار توي روز مرگي بيرون آورد و همراه با دعاي منتظران نفسي تازه کرد و دل را از نسيم خوش انتظار لبريز نمود. جمعه هاي پي در پي انگار



[ صفحه 98]



نردباني است که قدم به قدم از آن بالا مي روي و پله پله به آن لحظه ي آسماني موعود نزديک مي شوي. به هوش! که پايت نلغزد، جمعه اي را از ياد مبري، پله اي را جا نيندازي. آن گاه بنگري چه نردبان سبزي است اتصال جمعه هاي پي در پي لبريز از انتظار و چه شيرين تو را به موعود مهرباني ها نزديک مي کند.

عصر پنج شنبه وقتي که خورشد اندک اندک سر بر غروب دلتنگي مي نهد، وقتي آسمان پر مي شود از فرشتگاني که با قلم هاي طلا، صحيفه هاي نقره ي شان را از صلوات بر محمد و آل محمد پر مي کنند، [1] دل به هواي ديداري يا نسيم کرامتي و يا دست کم به هواي شيريني راز و نيازي، در هر تپشي، بر زلال ترين چشمه ي رحمت جاري خدا، پيامبر مهرباني ها محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و بر همه ي گل هاي پاک بوستانش سلام و درود مي فرستد و از اين درودها ريسماني مي سازد تا بهشت، با کوله باري از هزاران اقاقياي نيکي و باراني که هر قطره اش کدورت هزار گناه را مي شود و با آن ريسمان تا هزار پله بالا مي رود. [2] تا آن جا که جز هاله اي از نور آبي رنگ اجابت چيزي نيست.

چه مي شود اگر شبي تا ميان آن هاله ي نور بالا رويم و در آن غوطه ور شويم و نورانيت شب جمعه را دريابيم. سبحان الله اگر اين شب جمعه است با اين روشني؛ پس روز جمعه را چه نياز به طلوع خورشيد است؟ و لحظه اي دلت مي لرزد و اشک چشمت را پر مي سازد و آرزو مي کني کاش خورشيد جمعه ي موعودمان طلوع مي کرد و ما در چشمه ي نورش همه ي



[ صفحه 99]



تاريکي دلمان را مي شستيم. چه بهانه ي شيريني است آمدن جمعه براي دل هاي پاک که از کدروت يک هفته آلودگي به دنيا خسته اند و مي خواهند در چشمه ي زلال جمعه شست و شويي بکنند، پاک و شفاف شوند و آينه صفت در انتظار ديدارش بنشينند.

چه قدر جمعه ها به بهشت نزديک است و به تو اي بهشتي ترين گل بوستان خلقت! چه مي گويم؛ که بهشتي بودن تو افتخاري است نه براي تو که براي بهشت خدا. بلندترين درجات بهشت هم، بي تو بي صفاست، اي آخرين يادگار رسول خدا! اي مبارک ترين ثمره ي عصمت! و ما هر شب جمعه نه در انتظار بهشت، که در انتظار تو ضجه مي زنيم و مي ناليم.

گفته اند خواندن سوره ي اسراء در شب جمعه دل را در صف ياران امام قرار مي دهد. [3] چه تناسب شيريني است بين خواندن اين سوره و بودن با تو؛ که در صف ياران تو بودن، خود عروجي آسماني و دلنشين است در گستره ي بودن خاکي انسان.

و گفته اند در شب جمعه ملک الهي از بالاي عرش، از جاب خدا ندا مي کند که آيا بنده ي غمگيني هست که از من بخواهد و من پيش از طلوع غمش را فرج دهم و دعايش را مستجاب گردانم؟ [4] و ما هر شب جمعه به التماس، خدا را مي خوانيم: «اللهم نشکو اليک غيبة ولينا». [5] يا رحمن و يا رحيم! اي مهربان ترين مهربانان! وعده کردي که چون گروهي، مستحق عذاب گردند و شب جمعه مرا بخوانند، عذاب از ايشان بردارم. [6] .



[ صفحه 100]



اينک اين ما و اين حرماني که بدان مبتلا شده ايم. اين ما و اين غيبت اماممان که سزاي گناهکاري و سياه دلي ماست. اين ما و اين چشمان ما که به کيفر خو کردن به تاريکي، از ديدار آن خورشيد بي مثال محروم است. بارالها! يا غفار و يا غفار! اين عذاب را از چشمان ما بردار، چشمه ي دلمان را صفا ده تا از مهر او لبريز شود و پرده ي دنيا دوستي از دريچه ي چشممان برکش تا به ديدار جمالش روشن گردد؛ به مهرباني ات اي مهربان! زلال اجابت بر آتش حرمان ما بريز.!



[ صفحه 103]




پاورقي

[1] مفاتيح الجنان، ص 75، اعمال شب جمعه.

[2] همان، از امام صادق عليه السلام منقول است که فرمود: صلوات بر محمد و آل محمد عليهم السلام در شب جمعه برابر است با هزار حسنه، و محو مي کند هزار سيئه و بالا مي برد هزار درجه».

[3] همان، ص 76، اعمال شب جمعه.

[4] همان، ص 73، فضيلت شب جمعه.

[5] همان، ص 972: «خدايا! از غيبت اماممان به تو شکايت مي کنيم».

[6] همان، ص 74، فضيلت شب جمعه.