معجزه 15


ايضا صاحب کشف الغمه مي گويد که حکايت کرد از براي من سيد قمي به ابن عطوه علوي حسني که عطوه زيدي مذهب بود و او را مرضي بود که اطباء از علاجش عاجز بودند و پدر از ما پسران آزرده بود به جهت آنکه ما مذهب اماميت را اختيار کرده بوديم و مکرر مي گفت که من تصديق شما نکنم و به مذهب شما قائل نمي شوم تا صاحب شما مهدي نيايد و مرا از اين مرض نجات ندهد اتفاقا شبي در وقت نماز خفتن ما همه يکجا جمع بوديم که فرياد پدر شنيديم که مي گويد بشتابيد چون به تعجيل نزد او رفتيم گفت برويد و صاحب خود را دريابيد که الحال از پيش من بيرون رفته و ما هر چند دويديم کسي را نديديم پس به نزديک پدر مراجعت نموديم و پرسيديم که چه بود گفت شخصي نزد من آمده گفت يا عطوه گفتم تو کيستي گفت من صاحب پسران توام آمده ام تو را شفا دهم بعد از آن دست دراز کرده به موضع الم من ماليد چون به خود نگاه کردم اثري از آن کوفت نديدم و مدتهاي مديد زنده بود با قوت توانائي زندگاني مي کرد و من غير از پسران او از جمعي کثير اين قصه را پرسيدم همه بدين طريق بي زياده و کم نقل نمودند.