محبت به حضرت حجت


چگونه مي توان از گناه رهيد و به تهذيب جان پرداخت؟

راه اساسي تزکيه ي نفس و طريق نيل به مکارم اخلاقي و توفيق يافتن بر انجام واجبات و ترک محرمات، محبت و دوستي حضرت ولي عصر عليه السلام است، که به مقتضاي «من احبکم فقد احب الله» حب او، حب خدا است. هرچه مهر آن بزرگوار در دل انسان بيشتر شود، صفاي باطن و کمال معنوي اش فزونتر گردد. مسلماني که گرفتار گناه و آلوده به رذائل اخلاقي است قطعا امام زمانش را چنانکه بايد و شايد دوست ندارد، زيرا اگر محبت محبوب در جان محب ريخت، اولين نشانه اش اطاعت از وي و پرهيز از ناخوشاينديهاي او است.

محبت از مقوله ي تشکيک و داراي مراتب و درجات مختلف است، شدت و ضعف دارد، چنانکه نور نيز اينگونه است، روشنائي يک شمع، نور برق، تابندگي خورشيد،همه نور هستند، اما يکي از ديگري قويتر است، هرچه نور زيادتر و شديدتر باشد، محدوده ي بيشتري را روشن مي کند، محبت امام عصر عليه السلام نيز هر چه بيشتر در دل انسان پيدا شود، او را به مرحله ي عاليتري از اخلاق و



[ صفحه 50]



فضيلت مي رساند، بيشتر مردم، گمان مي کنند که واقعا خدا و پيغمبر و اهل بيت عصمت و طهارت، عليهم السلام را دوست دارند و به راستي با امام زمانشان محبت دارند، اما اگر به عمق دل آنها برسي و زواياي قلبشان را بنگري، مي يابي که حب خدا و پيغمبر و ائمه، عليهم السلام، سرپوشي است به روي حب نفس و خود دوستي آنها، يعني چون خود را دوست دارند و مي خواهند خويشتن را از عذاب و گرفتاري برهانند و به بهشت و رفاه برسانند، خدا را عبادت مي کنند، به پيغمبر و اهل بيتش، سلام الله عليهم، توسل مي جويند و سخن از مهر آنان مي گويند.

محبت واقعي، دوستي کامل عيار و حقيقي، نشانه اش اين است که محب، خود را براي محبوب بخواهد و جان خويش را فداي او سازد، نه آنکه او را براي خود بخواهد و وسيله ي رسيدن به منافع خويش قرار دهد. بيماري که در بستر افتاده و پزشک معالج را بر بالين خود مي بيند، احساس مي کند طبيب را دوست دارد و به او علاقمند است، اما اين دوستي، دوستي واقعي به پزشک نيست، در حقيقت همان خود دوستي است که به اين صورت جلوه کرده است، يعني شخص مريض، بر اساس غريزه ي حب ذات، به سلامتي خويش علاقه مند است، از اين رو احساس مي کند پزشک را که وسيله ي درمان او است دوست دارد، پس در واقع، وسيله ي معالجه ي خويش و بازيافتن سلامت نفسش را دوست دارد، نه طبيب را، آنها که ادعاي محبت به امام عصر، ارواحنا فداه دارند، و خود را دوستدار خدا و رسول و عترت او «غليهم السلام» مي دانند، گرچه از آن بزرگواران اطاعت هم بکنند، اما بايد انگيزه ي اين اطاعت را



[ صفحه 51]



بيابند، اگر بندگي خدا و اطاعت پيغمبر و امام را به داعي نجات خويش و براي نيل به رفاه و سعادت خود انجام دهند، اين از همان نوع اطاعت دستورات پزشک است که براي بهبود يافتن و نجات از بيماري و مرگ انجام مي گيرد، اما اگر از فرمان حق، تنها به انگيزه ي او و فقط براي او پيروي کنند، يعني چون خدا سزاوار پرستش است، او را بندگي کنند، و از اين رو که پيغمبر و اهل بيتش را ولي و اولي بنفس خويش مي دانند، از آنها اطاعت نمايند، و جان و مال و همه ي امکانات خود را فداي خاکياي امام زمانشان سازند، محبت راستين ائمه ي اطهار عليهم السلام در قلبشان تابيده و مهر حقيقي حق، در دلشان خيمه زده است.



[ صفحه 52]