در حضرت مهدي سنتها و شباهتهايي از پيغمبران است


(اثبات الهداة ج 3 ص 468):

عن محمد بن مسلم الثقفي الطحان قال: دخلت علي ابي جعفر (ع) و انا اريد ان اسأله عن القائم من آل محمد (ص) فقال لي مبتديا: يا محمد بن مسلم ان في القائم من آل محمد (ص) شبها من خمسة من الرسل يونس بن متي و يوسف بن يعقوب و موسي (ع) و عيسي (ع) و محمد (ص) فاما شبهه بيونس فرجوعه من غيبته و هو شاب بعد کبر السن و اما شبهه من يوسف بن يعقوب فالغيبة من خاصته و عامته و اختفاؤه من اخوته و اشکال امره علي ابيه يعقوب (ع) مع قرب المسافة بينه و بين اهله و شيعته و اما شبهه من موسي (ع) فدوام خوفه و طول غيبته و خفاء ولادته و تعب شيعته من بعده و ما لقوا من الاذي والهوان، الي ان اذن الله تعالي في ظهوره و نصره و ايده علي عدوه، و اما شبهه من عيسي فاختلاف من اختلف فيه حتي قالت طائفة منهم: ما ولد و قالت طائفة: مات، و قالت طائفة: قتل و صلب و اما شبهه من جده المصطفي فخروجه بالسيف و قتله اعداء الله و اعداء رسول الله (ص) و الجبارين و الطواغيت، و انه ينصر بالسيف و الرعب، و انه لا ترد له راية. الحديث.

بنقل از محمد بن مسلم ثقفي طحان گفت بخدمت حضرت امام باقر (ع) رسيدم و مي خواستم درباره ي حضرت قائم (ع) سئوال کنم حضرت خود بدوا فرمود: اي



[ صفحه 474]



محمد بن مسلم همانا در قائم آل محمد (ص) شباهت از پنج رسول: يونس بن متي و يوسف بن يعقوب (ع) و موسي (ع) و عيسي (ع) و محمد (ص) باشد و اما شباهتش به يونس (ع) برگشتن او از غيبت در حال جوان بودن پس از بالا رفتن سن. و اما شباهتش به يوسف بن يعقوب (ع) غيبت کردن از نزديکان خاص و عامش و پنهان شدن از برادران و مشکل شدن کار او بر پدرش يعقوب (ع) با اينکه مسافت و فاصله در ميان او و کسان و نزديکانش اندک بود و شباهتش به موسي (ع) از جهت ترس دائم و غيبت طولاني و پنهان بودن ولادتش و در رنج بودن پيروانش پس از او و اذيت و اهانتي که از دشمن ديدند خداي تعالي اذن ظهور و ياري و پيروزي بر دشمن به او فرمود. و شباهتش به عيسي (ع) از جهتت اختلاف مردم در او که پاره اي گفتند هنوز متولد نشده و جمعي گفتند مرده است و برخي معتقد شدند کشته و بدار کشيده شد و اما شباهتش به محمد (ص) جد برگزيده اش خروج او با شمشير و کشتن دشمنان خدا و دشمنان پيغمبر خدا (ص) و قتل ستمگران و طاغوتها است و اينکه او بوسيله شمشير و ايجاد ترس در دل دشمنان پيروز و منصور است و پرچم ظفرمندي او برنمي گردد. الحديث.

(بحار ج 51 ص 42):

عن زيد الکناسي قال: سمعت اباجعفر محمد بن علي الباقر (ع) يقول: ان صاحب هذا الامر شبه من يوسف من امة سوداء يصلح الله له امره في ليلة (يريد بالشبه من يوسف (ع) الغيبة).

بنقل از زيد کناسي گفت: از حضرت امام باقر محمد بن علي صلوات الله و سلامه عليهما شنيدم مي فرمود: همانا صاحب الامر (ع) شباهت از يوسف (ع) دارد در کنيز سياه چرده خدا امر او را در ظرف يکشب اصلاح فرمايد. مقصود از شباهت داشتن حضرت به يوسف (ع) همان غيبت است.

(بحار ج 51 ص 146 و اثبات الهداة ج 3 ص 473):

عن ابي بصير (ره) قال: سمعت اباعبدالله (ع) يقول: ان سنن الانبياء بما وقع عليهم من الغيبات جارية في القائم منا اهل البيت حذوالنعل بالنعل و القذة بالقذة، قال ابوبصير فقلت له: يابن رسول الله و من القائم منکم اهل البيت؟ قال: يا ابا



[ صفحه 475]



بصير هو الخامس من ولدابني موسي ذلک ابن سيدة الاماء غيبة يرتاب فيها المبطلون، ثم يظهره الله عزوجل فيفتح علي يديه مشارق الارض و مغاربها و ينزل روح الله عيسي بن مريم، فيصلي خلفه و تشرق الارض بنور ربها و لا يبقي في الارض بقعة عبد فيها غير الله الا عبد الله فيها، و يکون الدين کله لله و لو کره المشرکون.

بنقل از ابي بصير (ره) گفت: از حضرت امام صادق (ع) شنيدم مي فرمود: همانا سنت هاي پيغمبران (ع) از قبيل غيبت هايي که داشتند در قام ما اهل بيت (ع) مو به مو و گام به گام جاري مي شود. ابوبصير (ره) گفت: من عرض کردم: يابن رسول الله (ص) قائم شما اهل بيت (ع) کيست؟ فرمود: پنجمين فرزند از پسرم موسي (ع) آنکه فرزند سرور کنيزان است غيبتي دارد که باطل انديشان در مورد او به شک افتند سپس خداي عزوجل ظاهرش سازد و مشرقها و مغربهاي زمين را با دست او بگشايد و روح الله عيسي بن مريم (ع) نزول کند و در نماز به او اقتداء نمايد و زمين به نور پروردگارش درخشان شود مکاني که درآن غير خدا پرستش ميشده باقي نماند جز آنکه خدا را در آنجا بپرستند و همه ي دين خاص خدا گردد و اگر چه مشرکان نپسندند.

(اثبات الهداة ج 3 ص 488):

عن الحسن بن محمد بن صالح البزاز قال: سمعت الحسن بن علي العسکري (ع) يقول: ان ابني هو القائم من بعدي و هو الذي تجري فيه سنن الانبياء (ع) بالتعمير و الغيبة حتي تقسو قلوب لطول الأمد فلا يثبت علي القول به الامن کتب الله عزوجل في قلبه الايمان و ايده بروح منه.

بنقل از حسن بن محمد بن صالح بزاز گفت: از حضرت امام حسن بن علي عسکري (ع) شنيدم مي فرمود: همانا فرزندم قائم پس از من مي باشد و او است که سنتهايي از انبياء (ع) از قبيل عمر طولاني و غيبت در او جاري مي گردد و بخاطر طول مدت غيبت او دلها سخت شود و در اعتقاد به او ثابت نمي ماند مگر کسي که خداي عزوجل در قلبش ايمان نوشته و بوسيله روح خود او را مويد فرموده باشد.

(اثبات الهداة ج 3 ص 619):

روي هشام بن محمد في کتاب مصباح الانوار نقلا من مسند فاطمة للدار قطني



[ صفحه 476]



باسناده عن النبي (ص) في حديث انه قال لفاطمة: منا مهدي هذه الامة الذي عيسي بن مريم يصلي خلفه، ثم ضرب يده علي منکب الحسين و قال: من هذا مهدي هذه الامة.

هشام بن محمد در کتاب مصباح الانوار بنقل از کتاب مسند فاطمه (ع) تأليف دار قطني بسند او از حضرت رسول اکرم (ص) روايت کرده که در ضمن حديثي به حضرت فاطمه زهرا (ع) فرمود: از ما مهدي (ع) اين امت است که عيسي بن مريم (ع) در نماز به او اقتداء کند آنگاه حضرت دست مبارک بدوش امام حسين (ع) زد و فرمود: مهدي (ع) اين امت از اين (فرزندم) مي باشد.

(اثبات الهداة ج 3 ص 619):

عن القرطبي في کتاب التذکرة قال: روي ان جميع ملوک الدنيا اربعة، مؤمنان و کافران فالمؤمنان: سليمان بن داود و ذوالقرنين و الکافران نمرود و بخت نصر و سيملکها من هذه الامة خامس فهو المهدي.

قرطبي در کتاب تذکره گويد: روايت شده که چهار پادشاه مالک سرتاسر دنيا شوند: دو مؤمن دو کافر. دو پادشاه مؤمن سليمان بن داود و ذوالقرنين مي باشند و دو پادشاه کافر نمرود و بخت نصر است و بزودي مالک سرتاسر زمين پنجمين کسي که مهدي (ع) اين امت است خواهد بود.

(بحار ج 51 ص 217):

عن سعيد بن جبير (ره) قال: سمعت سيدالعابدين علي بن الحسين يقول: في القائم منا سنن الانبياء (ع) سنة من آدم و سنة من نوح و سنة من ابراهيم و سنة من موسي و سنة من عيسي و سنة من ايوب و سنة من محمد (ص) فاما من آدم و من نوح فطول العمر و اما من ابراهيم فخفاء الولادة و اعتزال الناس و اما من موسي فالخوف و الغيبة و اما من عيسي فاختلاف الناس فيه و اما من ايوب فالفرج بعد البلوي و اما من محمد (ص) فالخروج بالسيف.

بنقل از سعيد بن جبير (ره) گفت: از حضرت سيد العابدين امام علي بن الحسين صلوات الله و سلامه عليهما شنيدم مي فرمود: در قائم ما تنهايي از سنتهايي از سنتهاي انبياء (ع) باشد سنتي از آدم (ع) و سنتي از نوح (ع) و سنتي از ابراهيم (ع) و



[ صفحه 477]



سنتي از موسي (ع) از عيسي (ع) و سنتي از ايوب (ع) و سنتي از محمد (ص). اما از آدم (ع) و نوح (ع) طول عمر است و از ابراهيم (ع) پنهان بودن ولادت و دور ماندن از مردم و از موسي (ع) ترس و غيبت و از عيسي (ع) اختلاف مردم درباره ي او و از ايوب (ع) فرج و گشايش پس از سختي و از محمد (ص) خروج کردن با شمشير.

(بحار ج 51 ص 216):

عن زيد الشحام، عن ابيعبدالله (ع) قال: ان صالحا (ع) غاب عن قومه زمانا و کان يوم غاب عنهم کهلا مبدح البطن، حسن الجسم، وافر اللحية، خميص البطن، خفيف العارضين مجتمعا ربعة من الرجال، فلما رجع الي قومه لم يعرفوه بصورته فرجع اليهم و هم علي ثلاث طبقات: طبقة جاحدة لا ترجع ابدا و اخري شاکة فيه و اخري علي يقين فبدا (ع) حيث رجع بطبقة الشکاک فقال لهم: انا صالح فکذبوه و شتموه و زجروه، و قالوا بري الله منک ان صالحا کان في غير صورتک، قال: فأتي الجحاد فلم يسمعوا منه القول و نفروا منه اشد النفور ثم انطلق الي الطبقة الثالثة و هم اهل اليقين فقال لهم: انا صالح فقالوا: اخبرنا خبرا لانشک فيه معه انک صالح فانا لا نمتري ان الله تبارک و تعالي الحالق ينقل و يحول في اي الصور شاء و قد اخبرنا و تدارسنا فيما بيننا بعلامات القائم اذا جاء، و انما صح عندنا اذا أتي الخبر من السماء فقال لهم صالح: انا صالح. انا صالح الذي اتيتکم بالناقة فقالوا صدقت و هي التي نتدارس فما علاماتها فقال: لها شرب و لکم شرب يوم معلوم قالوا: امنا بالله و بما جئتنا به فعند ذلک قال الله تبارک و تعالي: «ان صالحان مرسل من ربه» قال اهل اليقين «انا بما ارسل به مؤمنون و قال الذين استکبروا و هم الشکاک و الجحاد انا بالذي امنتم به کافرون» قلت: هل کان فيهم ذلک اليوم عالم؟ قال: الله تعالي اعدل من ان يترک الارض بغير عالم يدل علي الله تبارک و تعالي و لقد مکث القوم بعد خروج صالح سبعة ايام علي فترة لا يعرفون اماما غير انهم علي ما في ايديهم من دين الله عزوجل کلمتهم واحدة فلما ظهر صالح (ع) اجتمعوا عليه، و انما مثل (علي و) و القائم مثل صالح (ع)».

بنقل از زيد شحام (ره) از حضرت امام صادق (ع) فرمود: همانا صالح پيغمبر (ع) زماني از قوم خود غائب شد و روزي که از آنها غائب گرديد مردي بود در سن کهولت



[ صفحه 478]



داراي شکم فراخ و بدون خوب و ريش و محاسن فراوان و شکم تهي از غذاء و گونه هاي لاغر و ميان بالا بود. چون برگشت قومش او را بصورت اولي وي نشناختند. و مردم چون او را ديدند سه دسته شدند. يک دسته که منکرش شدند و از انکار خود برنگشتند و دسته اي در او بشک و ترديد بودند و دسته ي ديگر يقين در او داشتند. صالح (ع) آغاز از دسته ي شکاک کرد و فرمود: من صالح مي باشم آنها تکذيبش کردند و ناسزايش گفتند و او را زجر دادند و گفتند خدا از تو بيزار باد همانا صالح (ع) در غير اين صورت و قيافه بود. صالح (ع) بنزد منکران آمد از او نشنيدند و از او بسختي نفرت کردند سپس بسوي اهل يقين رفت و به آنان گفت: من صالح (ع) هستم گفتم: بما خبري ده که درباره ي تو شک نکنيم که تو صالح مي باشي زيرا ما ترديد نداريم که خداي تبارک و تعالي آفريدگار است نقل و تحويل مي دهد در هر صورتي که بخواهد. به ما خبر رسيده و با يکديگر گفتگو داريم درباره ي نشانه هاي قائم (ع) هنگامي که بيايد و چون خبري از آسمان بما برسد ما آنرا صحيص مي دانيم. صالح (ع) به آنان فرمود: من صالح مي باشم. من صالح (ع) مي باشم که براي شما ناقه آوردم گفتند: راست گفتي: ناقه همان چيزي است که ما در آن بحث و مذاکره مي کرديم علامتش چيست؟ فرمود: «براي ناقه روزي آشاميدني آب و براي شما هم روزي جهة نوشيدن معلوم است» آنان گفتند: ما ايمان داريم بخدا و بدانچه تو آورده اي در اين هنگام خداي تبارک و تعالي فرمايد: «همانا صالح (ع) رسول از پروردگار خود مي باشد» اهل يقين گفتند: ما بدانچه او آورده و فرستاده شده ايمان داريم و مستکبران که همان افراد شکاک و منکر بودند گفتند: ما بدانچه شما ايمان آورده ايد کافريم. زيد گفت: من عرض کردم: آيا در آن روز عالمي در ميانشان بود؟ امام (ع) فرمود: خداي تعالي عادلتر از آنست که زمين را بدون عالمي که خلق را بسوي خداي تبارک و تعالي رهبري کند رها سازد. مردم پس از بيرون رفتن صالح (ع) هفت روز که روزهاي فترت بود گذراندند و امامي نمي شناختند جز آنچه از دين خداي عزوجل که در دسترس داشتند يک سخن بدان عمل مي کردند چون صالح (ع) ظهور کرد بر او گرد آمدند و همانا مثل علي (ع) و قائم (ع) مثل صالح (ع) است.



[ صفحه 479]



(يوم الخلاص ص 322):

و سئل الامام الصادق (ع): متي فرج شيعتکم؟ فقال اذا خرج صاحب هذا الامر من المدينة الي مکة بتراث رسول الله (ص) فقال السائل ما تراث رسول الله؟ قال سيف رسول الله و درعه و عمامته و برده و قضيبه و رايته و لامته و سرجه حتي ينزل مکة فيخرج السيف من غمده و يلبس الدرع و البردة و العمامة و ينشر الراية و يتناول القضيب بيده و يستأذن الله عزوجل في ظهوره و هذا التراث النبوي الشريف يتوارثه الائمة واحدا بعد واحد.

و از امام صادق (ع) پرسيده شد فرج شيعه چه وقتي است فرمود: زماني که صاحب الامر از مدينه به مکه با ميراث پيامبر (ص) خروج کند سائل پرسيد ميراث پيامبر (ص) چه چيز است فرمود: شمشير و زره و عمامه و عباي پشمي و چوبدستي و پرچم و زين و رکاب پيامبر (ص) است به مکه آيد و شمشير از غلاف برکشد و زره مي پوشد و بر دو عمامه بر تن کند و پرچم برافرازد و چوب دستي را بدست گيرد و از خداوند اجازه براي ظهور گيرد و اين است ميراث نبي اکرم (ص) که ائمه اطهار يکي پس از ديگري آن را از رسول خدا (ص) به ارث در اختيار دارند.

(بحار ج 51 ص 216):

عن عبدالله بن سنان، عن ابي عبدالله (ع) قال: سمعته يقول: في القائم سنة من موسي بن عمران (ع) فقلت: و ما سنة موسي بن عمران؟ قال: خفاء مولده و غيبته عن قومه، فقلت: و کم غاب موسي عن اهله و قومه؟ قال: ثماني و عشرين سنة.

بنقل از عبدالله بن سنان گفت: از حضرت امام صادق (ع) شنيدم مي فرمود: در قائم (ع) سنتي از موسي بن عمران (ع) موجود باشد عرض کردم: سنت موسي بن عمران (ع) چيست؟ فرمود: پنهان بودن ولادت و غيبتش از مردم عرض کردم: چقدر موسي (ع) از کسان و قومش غيبت داشت و فرمود: بيست و هشت سال.

(بحار ج 51 ص 218):

عن ابي بصير (ره) قال: سمعت اباجعفر (ع) يقول: في صاحب الامر سنة من موسي و سنة من عيسي وسنة من يوسف و سنة من محمد (ص) فاما من موسي فخائف يترقب، و اما من عيسي فيقال فيه ما قيل في عيسي، و اما من يوسف



[ صفحه 480]



فالسجن و التقية، و اما من محمد (ص) فالقيام بسيرته و تبيين اثاره ثم يضع سيفه علي عاتقه ثمانية اشهر و لا يزال يقتل اعداء الله حتي يرضي الله قلت: و کيف يعلم ان الله عزوجل قد رضي قال: يلقي الله عزوجل في قلبه الرحمة.

بنقل از ابي بصير (ره) گفت: از حضرت امام باقر (ع) شنيدم مي فرمود: در صاحب الامر (ع) و سنتي از يونس (ع) و سنتي از محمد (ص) است اما از موسي (ع) خوف و ترس و از عيسي (ع) آنچه در حق وي گفتند در حق مهدي (ع) نيز گويند و از يوسف (ع) زندان و تقيه و از محمد (ص) قيامت بسيرت آن حضرت و تبيين و توضيح آثارش سپس شمشير خود را هشت ماه بردوش نهد و پيوسته دشمنان خدا را بکشد تا خدا را بکشد تا خدا راضي شود. عرض کردم: چگونه خواهد دانست که خداي عزوجل راضي شده؟ فرمود: خداي عزوجل رحمت را در قلبش مي افکند.

(بحار ج 51 ص 138):

عن عبدالله بن عطا قال: قلت لابي جعفر (ع): ان شيعتک بالعراق کثير و الله ما في بيتک مثلک فکيف لا تخرج؟ فقال: يا عبدالله بن عطا قد اخذت تفرش اذنيک للنوکي لا والله ما انا بصاحبکم قلت؟ فمن صاحبنا؟ فقال: انظروا من غيب عن الناس ولادته، فذلک صاحبکم انه ليس منا احد يشار اليه بالاصابع و يمضع بالالسن الا مات غيظا او حتف انفه.

بنقل از عبدالله بن عطا گفت: به امام باقر (ع) عرض کردم شيعيان شما در عراق بسيارند. بخدا قسم در خانواده شما مانند تو وجود ندارد پس چرا خروج نمي کني؟ فرمود: اي عبدالله بن عطا تو گوشت را براي شنيدن حرفهاي مردم نادان آماده کرده اي بخدا قسم من آنکس که مي خواهيد نيستم. عرض کردم: پس آنکس که خواهد بود؟ فرمود: نظر کنيد به کسي که ولادتش بر مردم پنهان باشد و او مطلوب و صاحب شما است زيرا کسي از ما نيست که مردم با انگشت به او اشاره کنند يا زبانزد مردم باشد جز آنکه کشته شود يا به مرگ طبيعي بميرد.

(بحار ج 52 ص 90، بحار ج 51 ص 142):

عن حنان سدير عن ابيه عن ابيعبدلله (ع) قال: ان للقائم منا غيبة يطول امدها فقلت له: و لم ذاک يابن رسول الله؟ قال ان الله عزوجل ابي الا ان يجري فيه سنن



[ صفحه 481]



الأنبياء (ع) في غيباتهم و انه لا بد له يا سدير من استيفاء مدد غيباتهم قال الله عزوجل: «لترکبن طبقا عن طبق» اي سننا علي سنن من کان قبلکم.

بنقل از حنان بن سدير از پدرش از امام صادق (ع) فرمود: همانا براي قائم ما (ع) غيبت طولاني باشد عرض کردم: يابن رسول الله (ص) چرا؟ فرمود: همانا خداي عزوجل امتناع دارد جز آنکه سنت هاي انبياء (ع) را در او جاري فرمايد در غيبتهائي که داشته اند و آنکه اي سدير قائم (ع) ناگزير است که مدت غيبت هاي آنان را تمام کند که خداي عزوجل فرمايد: «البته طبقه به طبقه - سنت پي سنت از گذشتگان خود را تحمل مي کنيد».



[ صفحه 482]