سفياني


(يوم الخلاص ص 67):

قال رسول الله (ص): يقع خروجه (اي المهدي (ع)) بعد تدابر و اختلاف بين امراء العرب و العجم. الي ان يصير الأمر الي رجل من ولد ابي سفيان.

رسول اکرم (ص) فرمود: خروج مهدي (ع) واقع مي شود پس از نزاع و اختلاف در ميان فرمانروايان عرب و عجم تا آنکه کار به مردي از فرزندان ابوسفيان مي رسد.

(يوم الخلاص ص 670):

قال رسول الله (ص): ثم يقع التدابر و الاختلاف بين امراء العرب و العجم، فلا يزالون يختلفون الي ان يصير الامر الي رجل من ولد ابي سفيان.

رسول اکرم (ص) فرمود: سپس نزاع و اختلاف در ميان اميران عرب و عجم پديد مي آيد و پيوسته اين اختلاف باقي مي ماند تا کار به مردي از فرزندان ابي سفيان مي رسد.

(يوم الخلاص ص 675):

وکتب اميرالمؤمنين (ع): الي معاوية رسالة قبيل وقعة صفين..... و ان رجلا، من ولدک، مشوم ملعون، جلف جاف، منکوس القلب، فظ غليظ، قد نزع الله من قلبه الرحمة و الرافة، اخواله من کلب. کاني انظر اليه، و لو شئت لسميته و وصفته و ابن کم هو. فيبعث جيشا الي المدينة فيدخلونها فيسرفون فيها في القتل و الفواحش و



[ صفحه 557]



يهرب منهم رجل من ولدي زکي نقي الذي يملا الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا واني لأعرف و ابن کم هو يومئذ و علامته و هو من ولدابني الحسين و يقتل صاحب ذلک الجيش رجلا من ولدي زکيا برئيا عند احجار الزيت.

اميرالمؤمنين (ع) اندکي قبل از واقعه صفين نامه اي به معاويه نوشت.... و همانا مردي از فرزندانت که شوم و نفرين شده جفاکار و سبک مغز صاحب قلب نگونسار و بدخو و سختگير که خدا ترحم را از قلبش بر کنده و مهر را از او بدور داشته. دائي هاي او از قبيله کلب باشند. گوئي او را مي بينم اگر بخواهي نام و او وصف او را بگويم که در چه سني باشد. سپاهي را بسوي مدينه مکرمه گسيل دارد آنها پس از هجوم به آنجا زياده روي در کشتار و فحشاء کنند. مردي از فرزندان من که پاک و پاکدامن است و زمين را پر از عدل و داد کند چنانکه پر از ظلم و جور شده باشد بگريزد و من اسم و سن او را در همانروز و همچنين نشاني او را مي دانم و او از فرزندان فرزندم امام حسين (ع) باشد و فرمانده آن سپاه مردي از فرزندان مرا که پاک و بي گناه است در محل احجاز زيت بقتل مي رساند.

(يوم الخلاص ص 670):

قال رسول الله (ص): يخرج رجل يقال له: السفياني في عمق دمشق، و عامة من يتبعه من کلب فيقتل حتي يبقربطون النساء، و يقتل الصبيان. فيجتمع لهم قيس (اي المصريون والمغاربة الذين يعارضون بيعته بحسب هذا النص) فيقتلها حتي لا يمنع ذئب قلعة و يخرج رجل من اهل بيتي في الحرام، فيبلغ ذلک السفياني فيبعث اليهم جندا من جنده فيسير حتي اذا جاء ببيداء من الارض خسف بهم فلا ينجو منهم الا المخبر.

رسول اکرم (ص) فرمود: مردي که او را سفياني گويند در داخل دمشق خروج کند و عموم تابعانش از قبيله کلب باشند کشتار بسيار کند حتي شکمهاي زنان را بشکافد و کودکان را بکشد پس قيس گرد هم آيند (مقصود از قيس مصريان و مردم مغرب زمين مي باشند که اعراض از بيعت سفياني کنند بموجب همين نص) پس آنها را مي کشد تا آنجا که از حمايت خود عاجز گردد. و مردي از اهل بيت من (ع) در حرم «مکه مشرفه» خروج کند چون اين خبر به سفياني رسد گروهي از سپاهيان خود را بدانسو



[ صفحه 558]



فرستد و آنها حرکت کنند چون به بياباني رسند زمين همه ي آنها را فرو برد و تنها خبرگزار آنها نجات يابد.

(يوم الخلاص ص 671):

قال رسول الله (ص): اذا حاد السفياني عن الحق، و مال عن جادة الدين، تقوم له قيس من مصر فينتصر علي جيشها الذي ترسله لقتاله.

رسول اکرم (ص) فرمود: چون سفياني از طريق حق منحرف و از جاده دين برکنار گردد. بني قيس از مصر قيام کنند و سفياني با سپاهي که براي قتال و کارزار با آنها فرستاده از آنها انتقام گيرد.

(يوم الخلاص ص 671):

قال رسول الله (ص): يخرج السفياني في ستين و ثلاثمئة راکب حتي يأتي دمشق فلا يأتي عليهم شهر رمضان حتي يبايعه من کلب ثلاثون الفا فيبعث جيشا الي العراق فيقتل بالزوراء مئة الف و يتخرون الي الکوفة فينهبونها.

رسول اکرم (ص) فرمود: سفياني با سيصد و سيزده سوار خروج مي کند تا به دمشق رسد و هنوز ماه مبارک رمضان نرسيده سي هزار نفر از قبيله کلب با او بيعت کنند او سپاهي به سوي عراق فرستد و در بغداد صد هزار نفر بکشد و بسوي کوفه روند و آنجا را خاک کنند.

(يوم الخلاص ص 674):

قال اميرالمؤمنين (ع): هو من ولد ابي سفيان حتي يأتي ارض قرار و معين فيستوي علي منبرها.

اميرالمؤمنين (ع) فرمود: او (سفياني) از فرزندان ابوسفيان (رض) است به سرزمين نجف اشرف يا کوفه که قرارگاه و جاي کمک است برس و بر منبرش بنشيند.

(يوم الخلاص ص 672):

قال رسول الله (ص): اشد خلق الله شرا و اکثر خلق الله ظلما شرس، قاسي القلوب يجمع له و لجيشه من کافة الاقطار الاسلامية فيهزمهم و يقتلهم و ينادي بشعار له في حروبه هو: يا رب ثاري ثم النار!!! (و قيل: بل هو:) يا رب، النار و لا العار!!!.

رسول اکرم (ص) فرمود: سخت ترين و بدترين و ستمکارترين خلق خدا. بدخوي.



[ صفحه 559]



سنگدل که از همه اقطار اسلام جمعيت براي جنگ با او گرد آيند او همه را درهم شکند و بکشد اينگونه در همه جنگها شعار دهد: پروردگارا انتقام من است و سپس آتش (و گويند: بکله شعار او اين است) پروردگار آتش مي پذيرم و عار نمي پذيرم!!!.

(بحار ج 52 ص 206 و يوم الخلاص ص 672):

عن الصادق (ع): لو رأيت السفياني رأيت اخبث الناس، اشقر احمر اذرق يقول: ثاري ثم النار و لقد بلغ من خبثه انه يدفن ام ولد له حية مخافة ان تدل عليه.

امام صادق (ع) فرمود: اگر سفياني را ببيني ناپاک ترين مردم. سرخ رنگ که به زردي و سياهي زند. سرخ رنگ کبود چشم مي گويد: انتقام من است و سپس آتش و خباثت و ناپاکي او بدان درجه باشد که ام ولد خود را (کنيزي که با او همبستر شده و از او فرزند آورده) زنده در گور کند بترس آنکه جاسوسي او کند.

(يوم الخلاص ص 675):

قال اميرالمؤمنين (ع): ويخرج يوم الجمعة، فيصعد منبر دمشق و هو اول، منبر يصعده ثم يخطب و يأمرهم بالجهاد و يبايعهم علي انهم لا يخالقون امره رضوه ام کرهوه.

اميرالمؤمنين (ع) فرمود: در روز جمعه بيرون مي آيد و به منبر دمشق بالا مي رود و آن نخستين منبري است که بالا مي رود سپس سخن مي گويد و فرمان جهاد مي دهد و با مردم بيعت مي کند که با او مخالفت نکنند خواه راضي باشند و خواه نباشند.

(يوم الخلاص ص 686):

قال الباقر (ع): يخرج السفياني يوم جمعة فيصعد منبر دمشق ويبايع الناس علي ان لا يخالفوا امره رضوه ام کرهوه. ثم يخرج الي الغوطة فيجتمع اليه خمسون الف مقاتل ثم تختلف الرايات الثلاث: فراية الترک و العجم و هي سوداء و راية لبني العباس صفراء و راية السفياني حمراء فيغلبهم السفياني بعد ان يقتل منهم ستين الفا و يسير الي حمص فالي الفرات مرورا بالرفة و سبا.

امام باقر (ع) فرمود: سفياني در روز جمعه بيرون مي آيد و بر منبر دمشق بالا مي رود و با مردم بيعت مي کند که خواه ناخواه با او مخالفت نکنند سپس بسوي غوطه رود و



[ صفحه 560]



پنجاه هزار جنگاور براي او گرد آيند آنگاه سه پرچم در پشت سر هم آيد پرچم ترکان و عجم که سياه رنگ است و پرچم عباسيان که زرد رنگ است و پرچم سفياني که برنگ سرخ باشد سفياني برنگ سرخ باشد سفياني پس از آنکه شصت هزار تن از آنها بکشد بر آنان چيره گردد و بسوي حمص و فرات رود.

(يوم الخلاص ص 677):

قال رسول الله (ص)... و خروج السفياني براية حمراء، اميرها رجل مني بني کلب و اثنا عشر الف عنان من خيل السفياني تتوجه الي المدينة اميرها رجل من بني امية يقال له خزيمة اطمس العين الشمال علي عينه: ظفرة غليظة يتمثل بالرجال (اي يتسلي بالمثلة بهم و التشنيع بجثثهم بعد قتلهم) لا ترد له راية حتي ينزل بالمدينة في دار يقال لها: دار ابي الحسن الأموي و يبعث خيلا في طلب رجل من آل محمد قد اجتمع اليه ناس من الشيعة ثم يعود الي مکة في جيش اميره من غطفان، اذا توسط القاع الأبيض خسف به فلا ينجو الا رجلا يحول الله و جهيهما الي قفاهما ليکونا اية لمن خلفهما.

رسول اکرم (ص) فرمود: و بيرون آمدن سفياني با پرچم سرخ است که فرمانرواي آن پرچم مردي از بني کلب باشد و دوازده هزار سوار از لشکر سفياني که بسوي مدينه منوره متوجه شوند که فرمانرواي آنها مردي از بني اميه باشد بنام خزيمه که چشم چپش کور باشد بر چشم پوستي غليظ جاي دارد مردان را مثله مي کند (آرامش او به مثله کردن مردان و بدرفتاري با بدنهاي آنان پس از کشته آنها است) هيچ پرچمي در مقابل او مقاومت نکند تا وارد مدينه مشرفه گردد و در خانه اي بنام خانه ابوالحسن اموي فرود آيد و گروهي را به طلب مردي از آل محمد (ص) که جمعي از شيعيان بر او جمع شده باشند فرستد سپس بسوي مکه مشرفه حرکت کند در سپاهي که اميرش از بني غطفان باشد و چون به وسط بيابان سفيد رسد زمين او را فرو برد و از آن جمعيت کسي رهايي نيابد بجز دو مرد که خدا صورت آن دو را به پشت گردنشان برگرداند تا نشاني و عبرت از براي آيندگان باشند.

(عن الزام الناصب ص 176):

قال اميرالمؤمنين (ع): و الله لا يزالون حتي لا يدعوا محرما الا استحلوه و لا عقدا



[ صفحه 561]



الا احلوة و حتي لا يبقي بيت مدر و لا و بر الا دخله ظلمهم و نبابه سوء رعيهم. و حتي يقوم باکيان. باک يبکي لدينه و باک يبکي لدنياه.

اميرالمؤمنين (ع) فرمود: بخدا قسم هميشه هيچ حرامي را فرو نگذارند جز آنکه حلالش کنند و هيچ گرهي را باقي نگذارد مگر آنکه آنرا باز کنند و هيچ کلبه اي را که از خاک و يا موي ساخته شد باشد رها نکنند جز آنکه ظلم و بيدادگريشان به آن برسد تا حدي که ببيني دو نفر گريانند يکي براي دين خود و دگري براي دنياي خود مي گريد.

(يوم الخلاص ص 682):

قال اميرالمؤمنين (ع): لم يزل السفياني من اسمه محمد و علي و الحسن و الحسين و جعفر و موسي، و فاطمة و زينب و مريم و خديجة و سکينة و رقية حنقا و بعضا لال محمد (ص).

اميرالمؤمنين (ع) فرمود: پيوسته سفياني کساني را که نامشان محمد (ص) و علي (ع) و حسن (ع) و حسين (ع) و جعفر (ع) و موسي (ع) و فاطمه (ع) و زينب (ع) و مريم (ع) و خديجه (ع) و سکينه (ع) و رقيه (ع) باشد مي کشد بخاطر عداوت و کينه اي که با آل محمد (ص) دارد.

(يوم الخلاص ص 679):

قال اميرالمؤمنين (ع): ثم الفتنة الغبراء و القلادة الحمراء (راية السفياني) في عقبها قائم الحق يسفر عن وجهه بين اجنحة الا قاليم کالقمر المضي بين الکواکب الدرية ثم يظهر (اي ينتصر) القمر الازهر، و ثتم کلمة الاخلاص لله علي التوحيد.

اميرالمؤمنين (ع) فرمود: سپس فتنه زمين و پرچم سفياني خواهد بود در عقب آن قائم بر حق (ع) چهره گشائي فرمايد در ميان جناح هاي اقليمها مانند ماه تابان در ميان ستارگان درخشنده سپس انتقام گيرد ماه درخشان و کلمه اخلاص تمام گردد و توحيد خالص براي خدا باشد.

(يوم الخلاص ص 683):

قال زين العابدين (ع): ان امر القائم حتم من الله و امر السفياني حتم من الله و لا يکون قائم الا سفياني



[ صفحه 562]



امام زين العابدن (ع) فرمود: همانا امر حضرت قائم (ع) از سوي خدا حتمي و ابرامي است و کار سفياني نيز از خدا حتم است و قيام قائم (ع) نخواهد بود مگر بخروج سفياني.

(يوم الخلاص ص 687):

قال الباقر (ع): ويل لطغاة العرب من امر قد اقترب.

امام باقر (ع) فرمود: واي بر طاغيان از اعراب از امري که وقوعش نزديک است.

(الغيبة للشيخ الطوسي ص 278 و يوم الخلاص ص 689):

قال الباقر (ع): امارة خروج السفياني ان يحصل خسف بغربي مسجد دمشق حتي يخر حائط المسجد و رجفة و تخسف قرية في جنوب دمشق تسمي: الجابية: و ذلک بعد ان يترک الشام المغربي براياته.

امام باقر (ع) فرمود: علامت خروج سفياني حصول خسف است در غرب مسجد دمشق تا جائي که ديوار مسجد فرو ريزد. و نيز زمين لرزه و فرو رفتن دهي است در جنوب دمشق بنام جبابيه و اين امر پس از آنست که مغربي با پرچمهاي خود شام را ترک گويد.

(الغيبة للشيخ الطوسي ص 269 و يوم الخلاص ص 689):

قال الباقر (ع): يقبل السفياني من بلاد الروم منتنصرا، و هو صاحب القوم.

امام باقر (ع) فرمود: سفياني از بلاد روم مي آيد در حالي که نصراني باشد و او از اصحاب و ياران همان قوم است.

(يوم الخلاص ص 693):

قال الباقر (ع):و ينزل جيش السفياني البيداء، فينادي مناد من السماء: يا بيداء ابيدي القوم فيخسف بهم.

امام باقر (ع) فرمود: و سپاهيان سفياني در بيابان فرود آيند منادي از آسمان فرياد برآورد: اي بيابان اين قوم را هلاک پس آنها به زمين فرو مي روند.

(عن الزم الناصي ص 201 و يوم الخلاص ص 694):

قال الباقر (ع): يخرج السفياني بمئة و سبعين الفا فينزل بحيرة طبرية. و يسير اليه المهدي (ع) ثم يواقعه هناک و لا تکون ساعة حتي يهلک الله اصحابة و لا يبقي الا



[ صفحه 563]



هو وحده. فيأخذه المهدي (ع) فيذبحه تحت الشجرة التي اغصانها مدلاة علي بحيرة طبرية ثم يملک مدينة دمشق.

امام باقر (ع) فرمود: سفياني با يکصد و هفتاد هزار نفر خروج مي کند و در کنار درياچه ي طبريه فرود مي آيد و حضرت مهدي (ع) بسوي او حرکت و در همانجا با او برخود فرمايد ويکساعت طول نکشد که خدا ياران سفياني را نابود فرمايد و او تنها مي ماند. مهدي (ع) او را مي گيرد و در زير درختي که شاخه هايش بر درياچه طبريه آويخته باشد سرش را ببرد سپس شهر دمشق را بگيرد.

(معاني الاخبار ص 346 و يوم الخلاص ص 694):

قال الصادق (ع): انا و ال ابي سفيان بيتان تعاديا في الله قلنا: صدق الله و قالوا: کذب الله قاتل ابوسفيان رسول الله (ص) و قاتل معاوية علي بن ابيطالب (ع) و قاتل يزيد ابن معاوية الحسين بن علي (ع) والسفياني يقاتل القائم (ع).

امام صادق (ع) فرمود: ما و خاندان سفيان دو خانواده هستيم که در راه خدا دشمني داريم ما گوئيم: خدا راست گويد آنها گويند: خدا دروغ گويد. ابوسفيان با حضرت رسول اکرم (ص) قتال کرد. معاويه با حضرت اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب صلوات الله و سلامه عليه کارزار نمود. يزيد ابن معاويه لعنماالله با حضرت امام حسين بن علي صلوات الله و سلامه عليهما قتال کرد و سفياني با حضرت قائم (ع) قتال کند.

(يوم الخلاص ص 702):

قال الصادق (ع): تکون وقعة بالزوراء قيل: و ما الزوراء؟ قال: مدينة بالمشرق بين انهار يسکنها شرار خلق الله و جبابرة من امتي تقذف باربعة اصناف من العذاب: بالسيف و خسف، و قذف و مسخ.

امام صادق (ع) فرمود: واقعه اي در روزاء پيش مي آيد عرض شد: روزا چيست؟ فرمود: شهري است در مشرق ميان نهرها که بدترين خلق خدا و جباران از امت من در آنجا سکونت مي کنند گرفتار چهار نوع عذاب مي شوند: قتل با شمشير. خسف و زلزله و به زمين فرو رفتن. فرو افتادن. مسخ شدن.

(يوم الخلاص ص 694):

قال الصادق (ع):... هو احمر اشقر ازرق. ضخم الهامة، ربعة، خشن الوجه، في



[ صفحه 546]



وجهه اثر الجدري. اذا رأيته حسبته اعور و ما هو باعور لأن في عينه نکته بياض. و هو من اخبث الناس لأنه لم يعبدالله قط، و لم ير مکة و لا المدينة قط.

امام صادق (ع) فرمود: او (سفياني) سرخ. رنگي که به سياه زرد مي زند کبود چشم است. جمجمه بزرگ دارد. ميانه بالا. چهره ي خشونت آميز دارد در صورتش اثر آبله است. چون او را ببيني خيال کني او يک چشم است ولي يک چشم نيست زيرا در چشم او نکته سفيد است و او از خبيث ترين مردم باشد زيرا او هرگز خدا نپرستد و هرگز مکه معظمه و مدينه مشرفه را نبيند.

(بحار ج 52 ص 271 و يوم الخلاص ص 686):

قال الباقر (ع): لا يکون ذلک «اي الظهور» حتي يخرج خارج من آل ابي سفيان، يملک تسعة اشهر کحمل المرأة. و لا يکون حتي يخرج من ولد الشيخ، فيسير حتي يقتل ببطن النجف فو الله کأني انظر الي رماحهم و سيوفهم و امتعتهم الي حائط من حيطان النجف يم الأثنين و يستشهد يوم الأربعاء.

امام باقر (ع) فرمود: ظهور تحقق نمي گيرد. تا کسي از آل ابوسفيان خروج کند و نه ماه را مالک شود مانند بارداري زن و تحقق نمي گيرد تا خارج شود از فرزندان شيخ پس سير مي کند تا در داخل نجف اشرف کشته شود بخدا قسم گوئي به سر نيزه ها و شمشيرها و کالاهاي آنها نظر مي کنم در ديواري از ديوارهاي نجف در روز دوشنبه و در روز چهارشنبه بشهادت مي رسد.

(بحار ج 52 ص 271):

عن سدير قال: قال الصادق (ع): الزم بيتک و کن حلسا من احلاسه و اسکن ما سکن الليل و النهار فاذا بلغ ان السفياني قد خرج فارحل الينا و لو علي رجلک.

بنقل از سدير گفت: امام صادق (ع) به من فرمود: در خانه ي خود بنشين و پلاس خانه ي خود باش و مانند سکونت شب و روز ساکن باش و چون خبر رسيد که سفياني خروج کرده پس بسوي ما کوچ کن و اگر چه پياده باشي.

(بحار ج 52 ص 210 و کشف الغمه ج 2 ص 460):

عن بکر بن محمد عن ابي عبدالله (ع) قال: خروج الثلاثة السفياني و الخراساني و اليماني في سنة واحدة في شهر واحد يوم واحد و ليس فيها راية اهدي من



[ صفحه 565]



راية اليماني لأنه يدعوا الي الحق.

بنقل از بکربن محمد از امام صادق (ع) فرمود: خروج سه تن: سفياني و خراساني و يماني در يکسال در يک ماه در يک روز صورت مي گيرد و در آن پرچمي هادي تر و راهنماتر از پرچم يماني نيست زيرا آن دعوت به حق مي کند.

(اثبات الهداة ج 3 ص 619):

عن بن مسعود (ره) عن النبي (ص): في حديث السفياني انه يبعث جيشا الي الکوفة و خمسة عشر الف راکب الي مکة والمدينة لمحاربة المهدي ومن معه و ذکر الحرب في الکوفة و المدينة الي ان قال: ثم يسيرون نحو مکة لمحاربة المهدي (ع) و من معه، فاذا و صلوا الي البيداء مسخهم الله اجمعين، فذلک قوله تعالي: «و لو تري اذا فرعوا فلا فوت و اخذوا من مکان قريب».

بنقل از ابن مسعود (ره) از رسول خدا (ص) فرمود: در حديث سفياني که او سپاهي بسوي کوفه مي فرستد و پانزده هزار کس را بسوي مکه مشرفه و مدينه مکرمه براي جنگ با مهدي (ع) و همراهانش مي فرستد و آنگاه جنگ در کوفه و مدينه مکرمه ذکر کرد تا آنجا که فرمود: سپس بسوي مکه مشرفه براي جنگ با مهدي (ع) که همراهانش روند و چون به بيابان رسند خدايشان همگي را مسخ کند و اين است تفسير آيه کريمه: «و اگر ببيني».

(بحار ج 52 ص 182):

عن ابن اسباط قال: قلت لأبي الحسن: جعلت فداک ان ثعلبة بن ميمون حدثني عن علي بن المغيرة، عن زيد العمي عن علي بن الحسين (ع) قال: يقوم قائمنا لموافاة الناس سنة قال: يقوم القائم بلا سفياني؟ ان امر القائم حتم من الله، و امر السفياني حتم من الله و لا يکون قائم الا بسفياني، قلت: جعلت فداک فيکون في هذه السنة، قال: ماشاءالله قلت: يکون في التي يليها قال: يفعل الله ما يشاء.

بنقل از ابن اسباط گفت: به حضرت امام کاظم (ع) عرض کردم: فدايت شوم همانا ثعلبه بن ميمون به من خبر داد از علي بن مغيره از زيد عمي از حضرت امام سجاد علي بن الحسين صلوات الله و سلامه عليهما فرمود: قائم ما (ع) در سالي براي آسايش مردم قيام فرمايد. راوي گفت: قائم (ع) بدون سفياني قيام فرمايد؟ فرمود:



[ صفحه 566]



همانا امر قائم (ع) حتمي و ابرامي از خدا است، وکار سفياني هم حتم و ابرام از خدا است و قيام قائم (ع) نباشد مگر به سفياني راوي گفت: عرض کردم: فدايت شوم در همانسال؟ فرمود: آنچه خدا بخواهد عرض کردم: در سال بعد خواهد بود؟ فرمود: خدا هر چه خواهد مي کند.

(بحار ج 52 ص 203):

عن ابي عبدالله (ع) قال: خمس قبل قيام القائم (ع): اليماني و السفياني و المنادي ينادي من السماء و خسف بالبيداء و قتل النفس الزکية.

امام صادق (ع) فرمود: قبل از قيام حضرت قائم (ع) پنج علامت خواهد بود: يماني سفياني و منادي آسماني و فرو رفتن در بيابان و قتل نفس زکيه.

(بحار ج 52 ص 204):

عن المعلي بن خنيس، عن ابي عبدالله (ع) قال: ان امر السفياني من الامر المختوم، و خروجه في رجب.

بنقل از معلي بن خنيس از امام صادق (ع) فرمود: همانا کار سفياني امري است حتمي و خروجش در ماه رجب باشد.

(بحار ج 52 ص 204):

عن عمر بن حنظلة قال: سمعت اباعبدالله (ع) يقول: قبل قيام القائم (ع) خمس علامات محتومات: اليماني و السفياني و الصيحة و قتل الزکية و الخسف بالبيداء.

بنقل از عمر بن حنظله گفت: از امام صادق (ع) شنيدم مي فرمود: قبل از قيام قائم (ع) پنج علامت حتمي باشد: يماني و سفياني و صيحه آسماني و قتل نفس زکيه و فرو رفتن در بيابان.

(بحار ج 52 ص 205):

عن بن ابي عمير (ره) عن بن اذينة: قال ابو عبدالله (ع):قال ابي(ع): قال اميرالمؤمنين (ع): يخرج ابن اکلة الاکباد من الوادي اليابس، و هو رجل ربعة، وحش الوجه، ضخم الهامة بوجهه اثر الجدري اذا رأيته حسبته اعور اسمه عثمان و ابوه عنبسة و هو من ولد ابي سفيان حتي يأتي ارض «قرار و معين» فيستوي علي منبرها.



[ صفحه 567]



بنقل از ابن ابي عمير (ره) از ابن اذينه گفت: امام صادق (ع) فرمود: پدر بزرگوارم (ع) فرمود: حضرت اميرالمؤمنين (ع) فرمود: پسر هند جگر خوار لعنها الله از بيابان خشک بيرون مي آيد و او مردي ميانه بالا است و چهره اي وحشت زا سري بزرگ دارد در صورتش اثر آبله موجود است چون او را ببيني خيال مي کني يک چشم است نامش عثمان و نام پدرش عنبته مي باشد و او از فرزندان ابوسفيان است مي آيد تا به زميني که قرارگاه و آب گوارا برسد و بر منبرش جاي گيرد.

(بحار ج 52 ص 206):

عن بن محبوب (ره) عن الثمالي قال: قلت لأبي عبدالله (ع): ان اباجعفر (ع) کان يقول ان خروج السفياني من الأمر المحتوم قال لي: نعم، و اختلاف ولد العباس من المحتوم وقتل النفس الزکية المحتوم و خروج القائم (ع) من المحتوم. فقلت له: فکيف يکون النداء؟ قال: ينادي مناد من السماء اول النهار الا ان الحق في علي و شيعته، ثم ينادي ابليس لعنة الله في آخر النهار الا ان الحق في السفياني و شيعته: فيرتاب عند ذلک المبطلون.

بنقل از ابن محبوب (ره) از ثمالي (ره) گفت: به حضرت امام صادق (ع) عرض کردم: حضرت امام باقر (ع) مي فرمود: همانا خروج سفياني امر حتمي است امام صادق (ع) به من فرمود: آري و از پي هم آمدن اولاد عباس نيز حتمي است و قتل نفس زکيه حتمي است و خروج حضرت قائم (ع) امر حتمي است، پس عرض کردم: نداء و فرياد چگونه باشد؟ فرمود: منادي از آسمان در اول روز فرياد مي کشد: هان که حق با علي (ع) و شيعيان او است سپس ابليس لعنه الله در آخر روز فرياد مي کند هان که حق با سفياني و پيروان او مي باشد در نتيجه باطل انديشان به شک و ترديد درافتند.

(بحار ج 52 ص 209):

عن عامر بن واثلة، عن اميرالمؤمنين (ع) قال: قال رسول الله (ص): عشر قبل الساعة لابد منها، السفياني و الدجال و الدخان و الدابة و خروج القائم و طلوع الشمس من مغربها، و نزول عيسي (ع) و خسف بالمشرق، و خسف بجزيرة العرب و نار تخرج من قعر عدن تسوق الناس الي المحشر.

بنقل از عامر بن واثله از حضرت اميرالمؤمنين (ع) از حضرت رسول اکرم (ص) فرمود:



[ صفحه 568]



ده چيز قبل از قيامت ناگزير واقع شدني است: سفياني و دجال و دود و جنبنده و خروج حضرت قائم (ع) و طلوع آفتاب از مغرب و نزول حضرت عيسي (ع) و فرورفتن به زمين در مشرق و فرو رفتن به زمين در جزيرة العرب و خارج شدن از درون عدن که مردم را به محشر مي راند.

(بحار ج 52 ص 215):

عن عمر بن ابان الکلبي، عن ابيعبدالله (ع) قال: کأني بالسفياني او بصاحب السفياني قد طرح رحله في رحبتکم بالکوفة، فنادي مناديه من جاء برأس شيعة علي فله الف درهم فيثب الجار علي جاره، و يقول: هذا منهم، فيضرب عنقه و يأخذ الف درهم. اما ان امارتکم يؤمئذ لا يکون الا لاولاد البغايا و کأني انظر الي صاحب البرقع، قلت: و من صاحب البرقع؟.

بنقل از عمر بن ابان کلبي از امام صادق (ع) فرمود: بخدا قسم گوئي مي بينم سفياني يا رفيق سفياني را که بار خود را در ميدان کوفه تنها افکنده و منادي او فرياد مي کشد: هر کس سر يک نفر شيعه علي (ع) را بياورد هزار درهم بگيرد همسايه به همسايه حمله آورد و گويد: اين از شيعيان است پس گردنش را بزند و هزار درهم بگير. هان که فرمانروائي شما امروز نمي باشد مگر در دست زنازادگان و گوئي مي بينم صاحب برقع را عرض کردم: صاحب برقع کيست؟

(بحار ج 52 ص 216):

فقال: رجل منکم يقول بقولکم يلبس البرقع فيحوشکم فيعرفکم و لا تعرفونه، فيغمزبکم رجلا رجلا اما انه لا يکون الا ابن بغي.

پس گفت: مردي از شما: است از شما مانند گفتار شما مي گويد برقع مي پوشد به شما احاطه مي کند و شما را مي شناسد و شما او را نمي شناسيد سپس يکي يکي از شما را با چشم اشاره مي کند هان که او زنازاده است.

(بحار ج 52 ص 213):

روي حذلم بن بشير قال: قلت لعلي بن الحسين: صف لي خروج المهدي و عرفني دلائله و علاماته فقال: يکون قبل خروجه خروج رجل يقال له عوف السلمي بارض الجزيرة و يکون مأواه تکريت و قتله بمسجد دمشق ثم يکون خروج شعيب بن



[ صفحه 569]



صالح من سمرقند ثم يخرج السفياني الملعون من الوادي اليابس، و هو من ولد عتبة ابن ابي سفيان، فاذا ظهر السفياني اختفي المهدي ثم يخرج بعد ذلک.

حذلم بن بشير گفت: به حضرت امام سجاد علي بن الحسين صلوات الله و سلامه عليهما عرض کردم: خروج حضرت مهدي (ع) را توصيف فرما و دلائل و علامتهاي او را به من بشناسان. فرمود: قبل از خروج مهدي (ع) خروج مردي است که او را عوف سلمي گويند در سرزمين جزيره و جايگاهش تکريت مي باشد و در مسجد دمشق کشته شود پس از آن خروج شعيب ابن صالح از سمرقند سپس خروج سفياني ملعون از بيابان خشک خواهد بود و او از فرزندان عتبة ابن ابي سفيان است و چون سفياني ظاهر گردد مهدي (ع) پنهان است و پس از آن خروج فرمايد.

(بحار ج 52 ص 215):

عن محمد بن مسلم (ره) قال: سمعت اباعبدالله (ع) يقول: ان السفياني يملک بعد ظهوره علي الکور الخمس حمل امراة، ثم قال (ع): استغفرالله حمل جمل، و هو من الأمر المحتوم الذي لابد منه.

بنقل از محمد بن مسلم (ره) گفت از حضرت صادق (ع) شنيدم مي فرمود همانا سفياني پس از ظهورش پنج شهر را تصرف کند به مدت حمل يک زن (نه ماه) سپس فرمود آمرزش مي طلبم مدت حمل شتر را و آن امر حتمي است که ناگزير واقع مي گردد.

(بحار ج 52 ص 217):

عن بشير بن غالب قال: يقبل السفياني من بلاد الروم متنصرا، في عنقه صليب و هو صاحب القوم.

به نقل از بشير بن غالب گفت: سفياني از بلاد روم آيد در حالي که دين نصراني دارد و در گردنش صليب باشد و او از اصحاب همان قوم است.

(بحار ج 52 ص 249):

عن عبدالملک بن اعين قال: کنت عند ابي جعفر (ع) فجري ذکر القائم (ع) فقلت له: ارجو ان يکون عاجلا و لا يکون سفياني، فقال: لا و الله انه لمن المحتوم الذي لابد منه.



[ صفحه 570]



به نقل از عبدالملک بن اعين گفت: در خدمت حضرت امام باقر (ع) بودم درباره ي حضرت قائم (ع) مذاکره شد، من عرض کردم: اميد است که ظهورش بزودي صورت گيرد و خروج سفياني واقع نشود. فرمود: نه به خدا قسم خروج سفياني امر حتمي است و ناگزير واقع خواهد شد.

(بحار ج 52 ص 249):

عن حمران بن اعين، عن ابي جعفر محمد بن علي (ع) في قوله تعالي: «فقضي اجلا و اجل مسمي عنده» قال: انهما اجلان: اجل محتوم، و اجل موقوف، قال له حمران: ما المحتوم؟ قال: الذي لا يکون غيره، قال: و ما الموقوف؟ قال: هو الذي لله فيه المشية قال حمران: اني لارجوان يکون اجل السفياني من الموقوف، فقال ابوجعفر (ع): لا و الله انه من المحتوم.

به نقل از حمران بن اعين از حضرت امام باقر محمد بن علي صلوات الله و سلامه عليهما در تفسير آيه کريمه: «پس به پايان برد مدت را و مدت نامبرده شده در نزد او است» فرمود: همانا اجل بر دو گونه است: اجل حتمي و اجل موقوف. حمران عرض کرد: اجل حتمي کدام است؟ فرمود: آن اجلي که جز او نباشد. عرض کرد: اجل موقوف کدام است؟ فرمود: آن اجلي است که خداي را در آن مشيتي باشد، حمران عرض کرد: من اميدوارم که اجل سفياني اجل موقوف باشد امام (ع) فرمود: نه به خدا قسم اجل او حتمي است.

(بحار ج 52 ص 249):

عن الفضيل عن ابي جعفر (ع) قال: ان من الامور موقوفة و امورا محتومة و ان السفياني من المحتوم الذي لابد منه.

به نقل از فضيل از امام باقر (ع) فرمود: همانا برخي از امور موقوف و برخي ديگر حتمي است و همانا سفياني از امور حتمي مي باشد که ناگزير وقوع مي يابد.

(بحار ج 52 ص 249):

عن ابي عبدالله (ع) انه قال: السفياني لابد منه و لا يخرج الا في رجب، فقال له رجل: يا اباعبدالله اذا خرج فما حالنا؟ قال: اذا کان ذلک فالينا.

امام صادق (ع) فرمود: ناگزير سفياني ظاهر خواهد شد و خارج نمي شود مگر در ماه



[ صفحه 571]



رجب مردي عرض کرد: وقتي که او خارج شود حال، چگونه خواهد بود؟ فرمود: چون او بيرون آيد پس به سوي ما توجه خواهيد کرد.

(بحار ج 52 ص 250):

عن البطائني قال: رافقت اباالحسن موسي بن جعفر (ع) من مکة الي المدينة، فقال يوما لي: لو ان اهل السماوات و الارض خرجوا علي بني العباس لسقيت الارض دماءهم حتي يخرج السفياني قلت له: يا سيدي امره من المحتوم؟ قال: من المحتوم ثم اطرق ثم رفع راسه و قال: ملک بني العباس مکر و خدع يذهب حتي لم يبق منه شي ء و يتجدد حتي يقال: ما مر به شي ء.

به نقل از بطائني گفت: با حضرت امام ابوالحسن موسي بن جعفر صلوات الله و سلامه عليهما از مکه مشرفه تا مدينه منوره همراه بودم روزي به من فرمود: اگر همه ساکنان آسمانها و زمين بر بني عباس خروج کنند زمين را از خون آنها سيراب نمايند تا آنکه سفياني خروج کند عرض کردم: اي سيد و مولاي من کار سفياي حتمي است؟ فرمود: آري حتمي است سپس سر بزير افکند و سر بر او زد و فرمود: سلطنت بني عباس سلطنت مکر و خدعه است از ميان مي رود تا آنجا که چيزي از آن باقي نماند و تجديد مي شود چنانکه گفته شود چيزي بر آن نگذشته.

(بحار ج 52 ص 387):

باسناده رفعه الي ابي عبدالله (ع) قال: يقدم القائم (ع) حتي يأتي النجف فيخرج اليه من الکوفة جيش السفياني و اصحابه، و الناس معه، و ذلک يوم الأربعاء فيدعوهم و يناشدهم حقه و يخبرهم انه مظلوم مقهور و يقول: من حاجني في الله فانا اولي الناس بالله الي آخر ما تقدم من هذه فيقولون: ارجع من حيث شئت لا حاجة لنا فيک، قد خبرناکم و اختبرناکم فيتفرقون من غير قتال. الحديث.

راوي بسند خود مرفوعا از حضرت امام صادق (ع) فرمود: قائم (ع) مي آيد تا به نجف اشرف مي رسد از کوفه سپاهيان و ياران سفياني به سوي او روند و مردم با حضرت باشند و اين واقعه در روز چهارشنبه خواهد بود حضرت آنها را دعوت و درباره ي حق خود با آنها گفتگو کند و به آنها خبر دهد که مظلوم و مقهور شده و فرمايد: هر کس درباره ي خدا با من احتجاج کند من اولي و سزاوارترين مردم به خدا مي باشم تا آخر



[ صفحه 572]



آنچه در اين باب از پيش گفته شد آنها گويند بهر کجا خواهي برو ما حاجتي به تو نداريم. ما شما را آزموده ايم بدون کارزار پراکنده شوند. الحديث.

(مستدرک السفينه ج 10 ص 587):

الباقري (ع): في ذکر علامات ظهور القائم (ع) ذکر خروج السفياني و اليماني و الخراساني في سنة واحدة و في شهر واحد في يوم واحد، ثم قال (ع): و ليس في الرايات اهدي من راية اليماني هي راية هدي لأنه يدعو الي صاحبکم فاذا خرج اليماني حرم بيع السلاح علي کل مسلم و اذا خرج اليماني فانهض اليه فان رايته راية هدي، و لا يحل لمسلم ان يلتوي عليه، فمن فعل فهو من اهل النار لأنه يدعو الي الحق و الي صراط مستقيم.

در حديث منسوب به امام باقر (ع) در باب ذکر علامتهاي ظهور حضرت قائم (ع) است: حضرت خروج سفياني و يماني و خراساني را ذکر فرمود: که هر سه در يکسال و يکماه و يک روز واقع مي شوند سپس فرمود: در پرچمها تنها پرچم يماني به هدايت نزديکتر است زيرا او دعوت به حضرت قائم (ع) مي کند و چون يماني خروج کند خريد و فروش اسلحه بر هر مسلماني حرام باشد و چون يماني خروج کند پس بسوي او شتاب که پرچم او پرچم هدايت است و حلال نيست بر مسلمانان که از آن روي گردان شود و هر کس چنين کند از اهل آتش خواهد بود زيرا او دعوت بحق و راه راست مي نمايد.



[ صفحه 573]