کلب درگاه






اما اميد مغفرت از کبريا داريم ما

چون در دل مهجور خود مهر ترا داريم ما



اي مونس دلهاي ما الغوث يابن العسکري (عج)



يا من معز الاوليا الغوث يابن العسکري (عج)

يا صاحب عصر و زمان (عج) از جور دوران الامان



درياب جمع شيعه را از شر دونان الامان



اي کشتي ناجي ما از خشم طوفان الامان

غرقيم در موج بلا الغوث يابن العسکري (عج)



يا من معزالاوليا الغوث يابن العسکري (عج)

تا چند جاري خون دل از چشم مغمومان شود



تا چند با ماتم قرين دلهاي محرومان شود



تا چند ظلم از ظالمان در حق مظلومان شود

يا من مذل الاشقيا الغوث يابن العسکري (عج)



يا من معزالاوليا الغوث يابن العسکري (عج)

دادي رهم در کوي خود ممنون احسان توام



گر چه نديدم روي تو مفتون و حيران توام



من کلب درگاه توام ريزه خور خوان توام

گويم بهر صبح و مسا الغوث يابن العسکري (عج)



يا من معزالاوليا الغوث يابن العسکري (عج)

بيچاره ام و وامانده ام دستم بگير افتاده ام



چشم تمنا سويت اي آرام جان بگشاده ام



صورت بخاک درگهت يابن الحسن (عج) بنهاده ام

درياب اين بيچاره را الغوث يابن العسکري (عج)



يا من معزالاوليا الغوث يابن العسکري (عج)

گر از درت دورم کني بر گو کجا روآورم



جائي ندارم جز درت اي باب الطاف و کرم



تا بر لبم آيد نفس من حلقه کوب اين درم

داني که افتادم ز پا الغوث يابن العسکري (عج)





[ صفحه 92]





يا من معزالاوليا الغوث يابن العسکري (عج)

تا جان مرا در تن بود دم از ولايت مي زنم



سر را بسان حلقه بر باب عطايت مي زنم



بوسه اگر بينم ترا بر خاک پايت مي زنم

اي «ملتجي» را ملتجا الغوث يابن العسکري (عج)



يا من معزالاوليا الغوث يابن العسکري (عج)



[ صفحه 93]