بهاريه


صداي قدمهاي سبز بهار از کرانه‌هاي اميد شنيده مي‌شود و زمين با گوش سپردن به طنين آواي سبز آن قدمهاي شور دوباره زيستن و به سبزي آراسته شدن را به دل تجربه مي‌سازند. هزاران، بر شاخسارهاي خزان وش، نغمه‌هاي خود را به وزن بهارانه‌ها ساز مي‌سازند تا به هر هجاي نغمه خود، شکوه بر شکفتن را آواز دهند. خورشيد، خود را مهيا مي‌سازد در چشمه سار نگاه بهار روي شسته، رنگ گرماي تازه‌اي يابد. آسمان شولاي آبي خود را به ترنم تپشهاي خاتون بهار آجين مي‌کند تا به يافتن هواي طراوت، ژاله ژاله گلبوسه‌هاي باران راهمچنان به دستان زمين هديه آرد. و صداي قدمهاي سبز بهار که از کرانه‌هاي اميد شنيدن دارد، همچنان نزديک و نزديک و نزديک‌تر مي‌شود و هر آنقدر که اين قدمهاي کريم نزديک‌تر آيد، لبخند اميد بر قامت طبيعت و زمينيان دلسپرده به اميد بهارانه بيشتر نمايان مي‌شود.

اينک دوباره گاه آن است که چون سبز انديشان، رجعت بهار را که فصل احياي زمين و رستن گل آراي اميد است، «اشاراتي» داريم بر آن موعود ي که خود آغازي بر بهار هميشه «شکفتن‌ها» و مبشر «رهايي‌ها» از قيود ظلمت، جمودگي، خمودگي و اسارت در دامگه خزان و زمهرير نفس دون است.

آن مهدي(عج) که قامت از پي عشق بسته است و به معرفت خليل اللهي و سلوک محمدي، به بتکده تاريخ قدم مي‌گذارد ولات، عزي و هبل شرک و ظلم و تجاوز را به تيشه خداخواهي و اراده بر رسالت احياگري خداپرستي در هم مي‌شکند.

رجعت بهار واپسين هميشه، سنتي ناگريز است که بهار هر ساله موکد آن است و از اين رو شگفت است که دلدادگان بهار طبيعت، بر دميدن شکوفه‌ها و به سبزي تنيدن هر گياه فسرده را باور دارند، اما رسالت هر چه سبز و بهار آگين را که صلا عشق‌ورزي و دلسپاري به مهدي(عج) همو که به ذات بهار متجلي آمده است، درنمي‌يابند!

صداي قدمهاي سبز بهار را گرامي مي‌داريم که سراسر پيغام ظهور دارد و به هر «آن» آن، نهضت دعاي «فرج» را تموج مي‌دارد!

يا مهدي(عج)، بهار را به حضور بهاريت باور نموده‌ايم و پرچم سلم و رايت پناه را به آستان قدمهاي سبز تو برافراشته‌ايم. اي منجي زمين! زمين به انتظار شميم شکوفنده توست.