ديوار انتظار


تو را در وزش هر نسيم حس مي‌کنم. چهره نوراني‌ات آذرخشي‌ست که روشنايي را بر چهره زمين حک مي‌کند. اي مولاي من! زير سايه‌هاي کاج، تکيه به ديوار، بياد تو مي‌نويسم. خوب که نگاه مي‌کنم همه جا از شميم حضور تو لبريز است. سال‌هاست شب‌هاي مهتابي‌ام را با ياد تو به صبح گره مي‌زنم و شانه‌هاي خسته‌ام را به انتظار تکيه مي‌دهم... راستي، آقاي من! کي مي‌آيي؟

بيژن غفاري - ساري