مهدي
رابرت اس. کرامر- مترجم: بهروز جندقي
واژهِ مهدي (هدايت شده از سوي خداوند)به شخصيتي معادشناختي دلالت دارد که حضور او پيش از آخرالزمان منجر به ايجاد عصر عدالت و ايمان واقعي خواهد شد. ريشهِ اين واژه را نميتوان در قرآن يافت و در واقع اصلاً در آن ذکر نشده است، [1] اما لقب بسيار محترمانهاي بوده که مسلمانان در صدر اسلام براي پيامبر و چهار خليفهِ اول به کار ميبردند. [2] کاربرد اين واژه به وسيله شيعيان بيشتر گسترش يافت و آن را در مورد محمد بن حنفيه (پسر امام علي) که قيامي را در سال 685 م به راه انداخت به کار بردند. [3] بعدها شيعه اين هدايت شده به حق را تقديس نموده و مرگ او را انکار کردند و معتقد شدند که او از نظرها نهان است. [4] حوادث ديگري از اين قبيل در تاريخ شيعه وجود دارد - امام دوازدهم محمد بن حسن عسکري را که در سال 878 م از نظرها نهان شد، [5] مهدي ناميدند - در نتيجه اعتقاد به يک ناجي مسيحيا (مهدي منتظر) به وجود آمد که روزي بازخواهد گشت تا از آرمان طرفداران خود حمايت کند.
اگرچه مهدويت نقشي اساسي در اعتقادات شيعه داشته، در اسلام سنّي از چنين اقبالي برخوردار نبوده است؛ [6] در ميان اهل سنت تکيه بر اجماع علما و اعتقاد به توان جامعه جهت اصلاح خود، به لحاظ نظري ضرورت اعتقاد به چنين شخصيتي را نفي ميکند. اما اين مفهوم طي ناآراميهاي سياسي قرون اوليه، در اعتقاد عمومي اهل سنت نفوذ بهسزايي داشت. مدّعيان گوناگون مهدويت در تأييد ادعاهاي خود به تعداد بسيار زياد و فزايندهاي از احاديث پيامبر دربارهِ مهدي اشاره ميکردند. پارهاي از مطالب مشترک اين احاديث عبارتند از: مهدي از خاندان پيامبر خواهد بود. همنام پيامبر است، و پدر او نيز همنام پدر پيامبر است (يعني نام او محمد بن عبدالله خواهد بود)، [7] زماني ظهور خواهد کرد که جهان در بدترين وضعيت خود باشد؛ در زمان حکومت او نعمتهاي طبيعت فراوان خواهد شد. او عدالت را منتشر خواهد ساخت، دين را احيا ميکند و دشمنان اسلام را نابود مينمايد؛ ظهور او با علايم معجزه آسايي همراه خواهد بود. او فردي سخاوتمند خواهد بود و ثروت را [بين همگان] تقسيم خواهد کرد. احاديث مذکور در بسياري از مسايل با هم اختلاف دارند؛ در نتيجه قابليت انطباق وسيعي دارند. [8] به طور کلي، ديدگاه اهل سنت در خصوص مهدويت در مقايسه با ديدگاه شيعه که بر تجسم خداوند [9] استوار است، بيشتر ناظر به کسي است که احياگر دين است؛ کسي که براي تصدي مسند قدرت برگزيده ميشود نه اينکه صرفاً از غيبت بازگردد. عوامل مهم گسترش انديشه مهدويت، آثار علماي مختلف صوفي، از جمله عالم بانفوذ، ابن عربي (متوفاي 1240 م) بوده است. [10] .
مؤيد اقبال عمومي به انديشه مهدويت، فراوانيِ تعداد مدعيان اين عنوان در تاريخ اسلام است. محمد عبيدالله (متوفاي 934 م)، نخستين خليفهِ فاطمي، با استفاده از انتظارات مردم از مهدي و احساسات شيعه، در شمال آفريقا به قدرت رسيد. او با ظاهر شدن در جبل مسا واقع در مغرب - که در آن زمان محل موعود ظهور مهدي تلقي ميشد [11] - مدعي شد که از نوادگان دختر پيامبر، فاطمه، است و اظهار داشت که برادر امام غايب، امام دوازدهم، است. بنيانگذار جنبش اصلاحطلب موحّدون در قرن دوازدهم، محمد بن تومَرت (متوفاي 1130 م) نيز مدعي شد که مهدي است و از نوادگان امام علي است. به طور خاص، با فرا رسيدن قرن سيزدهم هجري قمري (1875 - 1883 م)، که به دليل اهميت فراوان مسيحايي آن، مردم، مدتهاي مديد در انتظار فرا رسيدن آن بودند، اعتقاد به مهدويت افزايش يافت. در اين دوران، حداقل سه رهبر جنبشهاي اصلاح طلب در غرب آفريقا؛ - شيخ عثمان دن فوديو1 از سوکوتو2، شيخ احمدو باري3 از ماسينا4 و حاج عمر تال5 از امپراطوري توکلور6 - از گرايشهاي مردم به مهدويت براي آغاز جهاد خود بهره گرفتند. انتظار آمدن مهدي از شرق، موج مهاجران غرب آفريقا را به سمت نيل گسيل داشت و اين امر قيام و موفقيت مهدي محمد احمد سوداني (متوفاي 1885 م) را تسهيل کرد. [به زندگينامهِ دن فوديو و عمر تال مراجعه کنيد.] در اين ميان، چند مهدي در مصر ظهور کرد که منجر به قيام عليه اشغال فرانسه و نيز حکومت دولت مصر گرديد. تا پايان قرن نوزدهم، قيام تحت عنوان مهدويت عليه امپرياليسم اروپا امري تقريباً عادي بود که براي مثال در هند، الجزاير، سنگال، غنا، و نيجريه رخ داد. آنچه در تمام اين نهضتها مشترک بود، اين تصور بود که فساد، آرمانهاي اسلامي را در بر گرفته است و سلطهِ سياسي و فرهنگي غرب نابکارانه [در ميان مسلمين] نفوذ کرده است. اخيراً، همين تفکر، عامل تصرف مسجدالحرام در مکه در سال 1979 به وسيلهِ مهدي عربستان سعودي بود؛ انتقاد شيعه از نظم نوين جهاني به رهبري امريکا نيز با واژههاي مربوط به مهدويت عنوان شده است. با توجه به قدرت برانگيزندهِ مهدويت و شرايط انعطافپذير ظهور مهدي، ميتوان انتظار داشت هر جا که تصور شود منافع اسلام در خطر است، ادعاي مهدويت مطرح گردد.
[به معادشناسي؛ (Eschatology) مسيحاباوري (Messianism)، احيا (Revival) و تجديد (Renewal) نيز مراجعه کنيد.]
پاورقي
[1] با نگاهي گذرا به معجم مفهرس قرآن کريم روشن ميشود که ريشه <مهدي (واژگان هدايت) بيش از 300 بار در قرآن آمده است، به ويژه در مورد امامان هدايتگر [انبياء: 73؛ سجده: 24].
[2] استعمال عنوان <مهدي در مورد رسول اکرم(ص) و خلفاي چهارگانه هرگز معهود نبود.
[3] محمد حنفيه فرزند برومند اميرمؤمنان(ع)، هرگز ادعاي امامت و مهدويت نکرد، و هرگز به مختار دستور قيام نداد [انساب الاشراف بلاذري، ج 5، ص 218] و هنگامي که مطلع شد که مختار ادعا کرده که از سوي او اعزام شده، از او تبرّي جست. [الملل والنحل، ج 1، ص 149] فقط اقليت کيسانيه به او اين عنوان را دادند، در حالي که او از آنها بيزار بود. [الکيسانيّه في التاريخ والادب، ص 123] آنها نيز در قرن دوم به کلي منقرض شدند. [الفصول المختاره، ج 2، ص 305].
[4] اين مطلب را نميشود به شيعه نسبت داد، بلکه عقيدهِ اقليت ناچيزي به نام کيسانيه بود.
[5] اين تاريخ دقيق نيست، زير تولد آن حضرت به سال 869 م.، آغاز امامتش سال 874 م. و آغاز غيبت کبري به سال 941 م. ميباشد و سال 878م. با هيچ کدام منطبق نميباشد.
[6] اگرچه عقيده به مهدي موعود در ميان اهل سنت در حدّ شيعيان نيست، ولي در حدّ تعبير نويسنده نيز نميباشد، تا کنون بيش از 200 کتاب مستقل از علماي عامه درباره حضرت مهدي(ع) منتشر شده است. ر.ک: کتابنامهِ حضرت مهدي(عج) ج 1 و 2.
[7] حافظ گنجي شافعي تصريح کرده که جملهِ: <اسم ابيه اسم ابي در روايات صحيحه نيامده و آن را <زايده افزوده و او هميشه در احاديث دستبرد ميزد. [البيان في اخبار صاحب الزّمان، ص 27].
[8] مهدي(ع) از نظر شيعه <مهدي شخصي است نه <نوعي، و هرگز با فرد ديگري جز فرزند امام حسن عسکري(ع) قابل انطباق نيست. بسياري از محققان اهل سنت نيز تصريح کردهاند که مهدي موعود فرزند امام حسن عسکري است و در تاريخ 15 شعبان 255 هجري متولد شده است. ر.ک: ميلاد نور، از علي اکبر مهدي پور.
[9] منظور نويسنده از عبارت <تجسم خداوند معلوم نشد.
[10] با وجود احاديث بيشماري در مورد حضرت مهدي(ع) در مجامع حديثي اهل سنت نميتوان ابن عربيها را از عوامل گسترش انديشه مهدويّت بر شمرد، به عنوان مثال تنها در کتاب <مسند احمد حنبل پيشواي حنابله، که 15 سال پيش از ميلاد حضرت مهدي(عج) در گذشته، 136 حديث درباره مهدويت موجود است. رک: احاديث المهدي من مسند احمد بن حنبل، صص 34 - 76.
[11] منظور نويسنده از اين جمله روشن نيست، اصولاَ بين اعتقاد به مهدويّت و کوه <مسا در <مغرب چه رابطهاي متصوّر است؟.