لزوم حفظ کردن اصول بحث


امّا کسي که فرق بين دو امر را همان مطلبي بداند که در ضمن سؤال نقل کرديم که «او مي تواند وجوهي را براي آيات متشابه قرآن ذکر کند در حاليکه ما نمي توانيم وجوهي را براي غيبت ذکر کنيم.»

در جواب او بايد گفت: با اين روش که اختيار کردي، روشهاي اساتيد خود را ترک کردي و از آنچه به آن اعتماد مي کردند خارج گشتي در حاليکه آن روشها صحيح و روشن و آشکار بود.

و خود اين مطلب کافي براي اثبات ناتواني و بازگشت از ادّعاست.

با اينهمه اگر خود را به چنين فرقي قانع ساخته اي ـ با اينکه چنين فرق گذاشتني باطل است و با اصول مورد قبول اساتيد منافات دارد ـ ما نيز بر اساس همين ديدگاه با تو سخن مي گوييم و برهمين طريقه اعتماد مي کنيم:



[ صفحه 43]



ما نيز مي توانيم براي غيبت اسبابي درست و هدفهايي روشن ذکر کنيم که منافاتي با حکمت الهي ندارد و از حدّ حکمت خارج نمي شود. و بزودي در دنباله کلام آنها را ـ بخواست خدا و ياري او ـ ذکر خواهيم کرد و بدين ترتيب بدنبال پذيرش پيشنهاد تو ـ اگر چه پيشنهاد باطلي است ـ تنزّل کرده و با آوردن آن چند وجه با تو همسان و همرتبه در بحث مي شويم.

سپس به او گفته مي شود:

چگونه مي شود که درستي امامت حجة بن الحسن (عليهما السلام) ـ بر اساس آنچه از روش اصول عقليه و منتهي شدن آنها به اين نتيجه ذکر شد ـ با اعتقاد به عدم امکان وجود سببي درست که مقتضي غيبت او باشد جمع شود؟

آيا اين يک تناقضِ آشکار نيست؟ و از نظر محال بودنش مثل محال بودن اجتماع اين دو عقيده نيست؟ که يکي قائل شدن به عدالت و توحيد باشد و ديگري علم قطعي به اينکه آيات متشابهي که ظاهر شان مخالف با عدالت و توحيد است هيچگونه تأويل صحيحي و توجيه محکمي که مطابق دليل عقل باشد نمي توانند داشته باشند.

به عبارت ديگر همانطور که جمع بين اعتقاد به عدالت و توحيد با اعتقاد به عدم وجود تأويل براي آيات متشابه اين باب محال است وتناقض بشمار مي رود. جمع بين اعتقاد به امامت حضرت حجة بن الحسن العسکري (عليهما السلام) با اعتقاد به عدم وجود سبب صحيح براي غيبت ايشان نيز محال است و تناقض محسوب مي شود.



[ صفحه 44]



آيا نمي داني: آنچه که عقل بر آن دلالت دارد و قطع به صحيح بودن آن دارد ـ در مورد عدالت و توحيد خداوند تعالي ـ خودش راهبر و سوق دهنده ماست به سوي علم قطعي به اينکه همين آيات متشابه داراي توجيهي صحيح و تأويلي مطابق با عقل مي باشند، اگر چه علم ما به آن احاطه کافي نداشته باشد، همچنانکه همان حکم عقل و قطع به صحّت ـ در مورد امامت حضرت حجة بن الحسن العسکري (عليهما السلام) ـ نيز خودش راهبر و سوق دهنده ماست به سوي علم قطعي به اينکه غيبت داراي وجوه واسبابي درست است، اگرچه علم ما به آن، احاطه کافي نداشته باشد.