صاحب شب قدر


هنگامي که در شناخت قرآني، به اين نتيجه مي رسيم که «شب قدر» در هر سال هست، بايد توجه کنيم که پس «صاحبِ شب قدر» نيز بايد هميشه وجود



[ صفحه 133]



داشته باشد- چنانکه در احاديث آمده است [1] - وگرنه فرشتگان بر چه کسي فرود مي آيند؟ و کتابِ تقدير را نزد چه کسي مي گشايند؟ و مجاري امور را، به اذن خدا، به چه کسي مي سپارند؟

هدايت و ولايت «تکويني»، از هدايت و ولايت«تشريعي» جدا نيست. عکس اين قضيه نيز صادق است. پس چنانکه «قرآن کريم» تا قيام قيامت هست و «حُجَّت» است، صاحب شب قدر نيز همواره هست و همو «حجّت» است. و پس از رحلت پيامبرِ اکرم«ص»، اين مقام، از آنِ جانشينان پيامبر است. و همين دو واقعيت بزرگ است(يعني: وجود شبِ قدر در هر سال، و وجود صاحبِ شب قدر در هر عصر)، که امام علي بن ابيطالب «ع»، از آنها، اينچنين ياد مي کند:

اِنَّ لَِيلَةَ القَدر، في کُلِّ سَنَةٍ. وَ اِنَّهُ ينْزَلُ في تِلْکَ الَّيلَةِ اَمرُ السَّنَة. وَ اِنَّ لِذلکَ الاَمْر وُلاةً بعدَ رسولِ الله- صلّي للهُ عليه و آله... [2] .

- شب قدر، در هر سال هست. در اين شب امور همه سال(و تقديرها و سرنوشتها) فرو فرستاده مي شود. پس از درگذشت پيامبر«ص» نيز، اين شب، صاحباني دارد...

بسيار جالب توجه است که عالمان اهل سنت نيز، در مواردي اين حقايق را بصراحت گفته اند، از جمله در شرح«حديث ثِقْلَين». [3] حديثِ ثِقلَين، حديث



[ صفحه 134]



مشهور و متواتري است، که صدها مدرکِ سُنّي و شيعي آن را نقل کرده اند، و يکي از مسلمترين حقايق اسلامي و احاديث نبوي است. پيامبر اکرم، دراين حديث شريف،

مي فرمايد:

اِنّي تارِکٌ فيکُمُ الثِّقْلَينِ، ما اِنْ تَمَسَّکْتُم بِهِما لَن تَضِلُّوا بَعدي، اَحدُهُما اَعظَمُ مِنَ الآخَر، کتابَ اللهِ و عِتْرَتي. [4] .

- من، در ميان شما امت، دو شيء گرانقدر مي گذارم و مي روم، تا هنگامي که به آن هر دو چنگ زنيد(و از هر دو با هم و در کنار هم پيروي کنيد)، گمراه نخواهيد شد. يکي از اين دو، از ديگري عظيمتر است. اين دو، کتاب خداست و عترت من(ائمّه طاهرين«ع»).

درباره اين حديث، عالمان و محققان اهل سست، بياناتِ بسيار مهمي دارند. در اينجا، به عنوان نمونه، يکي از آن بيانات را مي آورم. محدث معروف، ابن حَجَر هَيتَمي مکّي شافعي، مؤلِّفِ کتابهاي چند، از جمله «اَلصَّواعقُ المُحرِقَة»، مي گويد:

وَفي اَحاديثِ الحَثِّ عَلَي التَّمَسُّکِ بِاهلِ البَيت، اِشارَةٌ اِلي عَدَمِ انْقِطاعٍ مُتَأَهِّلٍ مِنهُم لِلتَّمَسُّکِ بِهِ، اِلي يومِ القِيامَة، کَما اَنَّ الکِتابَ العَزيزَ کَذلکَ، وَ بِهذا کانُوا اَماناُ لِاَهْلِ الاَرض... [5] .

- احاديثي که از پيامبر رسيده است و در آنها تأکيد شده است بر پيروي از خاندان پيامبر و چنگ زدن به هدايت آنان، مي فهماند که هميشه، تا قيام قيامت، کسي از خاندان پيامبر وجود دارد که شايسته رهبري و هدايت است، چنانکه قرآن نيز تا به قيامت راهبر و هادي است. و براي همين(که هميشه کسي از ايشان در جهان هست)، آنان سبب ايمني و بقايند براي اهل زمين...

بدينسان مي نگريم که حديث عظيم ثِقْلين، بجز اثبات اصل«امامت»، تداوم امامت را نيز اثبات مي کند. اين حديث نبوي مسلّم، همانگونه که به ما مي گويد، هدايت با دو رکن تحقق مي يابد: قرآن و امام، همانگونه نيز تداوم بقاي امام و امامت را- چونان تداوم و بقاي قرآن- اثبات مي کند. و همين



[ صفحه 135]



واقعيت بزرگ و محتواي سترگ است که علامه مجاهد، و مرزبان حماسه جاويد، حضرت مير حامد حسين نيشابوري هندي نيز آن را يادآور مي شود. وي مي گويد:

حديث ثقلين چنانکه برهان با هر امامتِ ائمّه اِثنا عشر- سلامُ الله عليهم- عموماً، و سلطانِ قاهرِ خلافتِ بلافصل جناب امير المؤمنين- عليه السَّلام- خصوصاً مي باشد... همچنين اين حديث شريف، دليل واضحِ امامت امام دوازدهم- عليه السَّلام- و حجتِ قائمه وجود و بقاي آن امام عصر- عَجَّلَ اللهُ ظُهورَه- نيز هست، زيرا که اين حديث شريف، بلا شبهه، دلالت بر مرافقت و ملازمت کتاب و عترت، تا به قيام قيامت... دارد. پس چنانکه قرآن مجيد، تا به يوم آخر، باقي است، همچنين از عترت معصومه جناب رسالت مآب«ص»، کسي که امام زمان، و حجّت وقت باشد، بقاء او لازم و حتمي است. [6] .

علامه مير حامد حسين، سپس ياد مي کند که گروهي از دانشمندان و حافِظان حديث و بزرگان اهل سنّت، به اين حقيقت، تصريح کرده اند، و در توضيح «حديث ثِقْلين»، به اين امرعظيم خستو گشته اند، دانشمندان و حافظاني چون:

شهابُ الدّين دولت آبادي در کتاب هدايةُ السُّعَداء.

نور الدين سَمهودي در کتاب جواهرُ العِقْدَين.

شهابُ الدّين ابن حَجَر هيتَمي مکّي در کتاب صواعقُ المُحرِقَة.

کمال الدّين جهرمي در کتاب براهين قاطعه.

عبدُ الرَّؤف مناوي در کتاب فيضُ القدير.

ابو عبدالله زَرقاني مصري در کتاب شرحُ المواهب اللَّدُنِّية.

احمد بن عبد القادر عجيلي در کتاب ذخيرةُ المآل.

مولوي حسن زمان در کتاب قول مُستَحسَن. [7] .

من، پيش از نقل سخنان علامه مير حامد حسين هندي، گفته ابن حجر هيتَمي را، در توضيح حديث ثقلين، از کتاب«عبقات» نقل کردم. و آن،



[ صفحه 136]



نمونه اي است از گفته هاي دانشمندان ديگر اهل قبله.

باري، سخن درباره شب قدر بود. در فصل آينده، درباره اهميت «شب قدر» از نظرگاهِ دو قانون حاکم بر کاينات، سخن خواهيم گفت، يعني: «قانونِ وساطت در فيض»، و «قانون اجمال و تفصيل در خلق و تقدير». در اينجا همين اندازه تأکيد مي کنم که مسئله «تداوم تقدير»، و «تداوم مُجري تقدير»، مسئله اي حتمي و قانوني الهي است. و قانونهاي الهي، هرگز تبديل نمي پذيرد، و تغيير نمي کند. [8] اين دو واقعيت توأمان، هميشگي است، و همواره بوده است، و هست، و خواهد بود.

در اين مقام، از حضرت ابنُ الرِّضا، امام جواد«ع» تعليمي رسيده است. خوب است خلاصه آن تعليم را، در اين مقام بياوريم، که بيان وَلَوي همين حقيقتِ حَقّه، و واقعيتِ ثابته است:

خداوند متعال، شب قدر را، در ابتداي آفرينش دنيا آفريد. همچنين در آن شب، نخستين پيامبر و نخستين وصي را آفريد. در قضاي الهي چنان گذشت که در هر سال شبي باشد، که در آن شب، تفصيل امور و مقدرات يکساله فرود آيد...

بي شک پيامبران با شب قدر در ارتباط بوده اند. پس از پيامبران نيز، بايد حجت خدا وجود داشته باشد. زيرا زمين از نخستين روز خلقت خود تا آخر فناي دنيا، بي حجت نخواهد بود. خداوند، در شب قدر، مقدّرات را به نزد آن کس که اراده فرموده است(وصي و حُجَّت) فرو مي فرستد. به خدا سوگند، روح و ملائکه در شب قدر، بر آدم نازل شدند، و مقدّرات امور را نزد او آوردند. و حضرتِ آدم درنگذشت مگر اينکه براي خود وصي و جانشين تعيين کرد. همه پيامبراني که پس از آدم آمدند نيز، بر هر کدام، در شب قدر، امر خداوند نازل ميگشت. و هر پيامبري، اين مرتبت را، به وصّي خويش مي سپرد... [9] .

در اين حديث شريف، و تعليم بزرگ- که تنها بخشي از آن آورده شد - نکته هاي مهم چندي است، که از نظر شناخت و معرفت، در خور توجه بسيار و فراگيري عميق است. و شناخت واقعِ وجود، و ماهيت جهان، و روابط کائنات، و قوامِ ماهُؤي حقايق، بدونِ اين معرفتها، و معرفت اين نهادها و پيوندها، جز شناختي



[ صفحه 137]



پوسته اي و قشري نخواهد بود، چنانکه «قرآن کريم» درباه علمهاي کساني که از اين حقيقتها بي اطلاعند، فرموده است:

يعلَمونَ ظاهراً مِنَ الحَياةِ الدُّنيا... [10] .

- اينان، تنها صورتي ظاهري، از جهان و زندگي جهان، مي شناسند

البته شناخت ظاهر اشيا و جهان، منافات ندارد با پي بردن به خواص پاره اي از اجسام و فلزات و ترکيبات شيميايي و معادن، و اطلاع يافتن از مقداري از کهکشانها.. و اختراع برخي وسايل رفاهي و مسافرتي و جنگي و پزشکي و اطلاعاتي و کيهان نوردي. اينها نيز- به گونه اي- هنوز همان صورت ظاهر است، در قياس با درک حقايق، باري، سخن درباره نکته هايي بود، که در حديثِ مذکور، آمده است. در اينجا به پنج نکته اشاره مي کنيم:

1- ضرورت وجود نظم و تقدير، تا جايي که نخستين چيزي که از اين جهان آفريده

مي شود، شب قدر است- يعني: ظرف ِ زماني تقدير و تنظيم امور.

2- ضرورت وجود اجرا کننده، به گونه اي که مي بينيم همراهِ ظرف زماني تقدير، اجرا کننده نيز پديدار مي گردد.

3- ضرورت وجود حجت، در جريان امور، که همان اجرا کننده مقدّرات است به اذن خدا، و خليفه خداست: پيامبر، يا وصي پيامبر.

4- ضرورت واسطه فيض، در پيوند باطني عالم، که همان ولي و حُجَّت است، و وجود او مقدّم است بر ديگران.

5- ضرورت تداوم سنّتهاي الهي تاريخ، و استمرار آنها، بي وقفه و بي گسست، تا هنگامه رستاخيز و قيام قيامت.

پس مي نگريم که شب قدر و تقدير، از نخستين هنگام آفرينشِ اين جهان بوده است، و در امتهاي پيش از ما نيز مورد توجه قرار داشته است. گفته اند: امتهاي پيشين نيز در طلب شب قدر بوده اند، و به اين شب و اهميت آن توجه داشته اند. [11] .



[ صفحه 138]




پاورقي

[1] کتاب پيشين، همانجا، حديث 7.

[2] کتاب پيشين، همانجا، حديث 2.

[3] نام اين حديث مهم و مشهور اسلامي از همين کلمه«ثقلين» کره در آن آمده گرفته شده است. برخي اين کلمه را «ثقلين» دانسته اند، تثنيه«ثقل» بر وزن«حلم» به معناي بار سنگين، بار گران، بنابراين معناي «انّي تارک فيکم الثقلين...» چنين مي شود:«من دو بار سنگين، دو چيز گرانبار، سنگين وزن، در ميان شما باقي ميگذارم...» برخي ديگر از محدّثان و لغويان آن را «ثقلين» دانسته اند، تثنيه «ثقل»، بر وزن«اثر»، (در اينجا) به معناي چيز نفيس، خطير (بزرگوار) با قدر و جاه و بها، که هماره آن را محفوظ مي دارند. در اين صورت معناي حديث اين است:«من دو چيز نفيس، با قدر و جاه، دو ذخيره گرانبها، در ميان شما باقي مي گذارم...» در زبان فارسي تلفظ ضبط نخست(ثقلين) آسانتر است. و ما در اين کتاب همان را به کار برده ايم، ولي چه بسا ضبط دوم بهتر و صحيحتر و مناسبتر باشد، چنانکه برخي از لغويان بزرگ نيز آن را ثبت کرده اند، از جمله ابن منظور مي گويد: روايت شده است از پيامبر - صلّي الله عليه و أله و سلّم- که درآخر عمر خود فرمود:«انّي تارک فيکم الثقلين کتاب الله و عترتي». وي اين حديث شريف را، در ذيل کلمه «ثقل» آورده است. «لسان العرب المحيط»، ج 1، ص 366.

[4] عَبِقاتُ الانوار، مجلّدات «حديث ثِقلين»، چاپ اصفهان.

[5] کتاب پيشين، ج 3، ص 151، نيز «شرف الدّين»، ص 58-66.

[6] عبقات، ج3، ص65-66.

[7] کتاب پيشين، ج 3، ص 66-68.

[8] اسراء:77، احزاب:62، فاطر:43، فتح:23.

[9] اصول کافي، کتابُ الحُجَّة، «بابٌ في شأن اِنّا انزلْناه...»، حديث2.

[10] روم:7.

[11] تفسير«کشف الاسرار، ج10، ص 559.