سخن گفتن پرنده


اميرمؤمنان (ع) مي فرمايد: «حضرت مهدي (عج) در مسير حرکت خود به يکي از سادات حسني که دوزاده هزار نفر رزمنده را به همراه دارد، برخورد مي کند؛ حسني در مقام احتجاج برمي آيد و خود را سزاوارتر به رهبري مي داند. حضرت در پاسخ او مي گويد: «من مهدي هستم». حسني مي پرسد: آيا دليل و نشانه اي داري تا با تو بيعت کنم؟ حضرت به پرنده اي که در آسمان در حال پرواز است، اشاره مي کند و آن پرنده فرود مي آيد و در دستان حضرت قرار مي گيرد. آن گاه به قدرت خداوند لب به سخن مي گشايد و بر امامت حضرت مهدي (عج) گواهي مي دهد.

براي اطمينان بيشتر سيّد حسني، امام (ع) چوب خشکي را به زمين فرو مي برد؛ آن چوب سبز مي شود و شاخ و برگ مي دهد. بار ديگر، پاره سنگي را از زمين بر مي دارد و با يک فشار آن را خرد کرده، همانند خمير نرم مي کند.

سيّد حسني با ديدن آن کرامات به حضرت ايمان مي آورد. خود و همه نيروهايش تسليم امام (ع) مي شوند و حضرت او را به عنوان فرمانده نيروي خط مقدّم مي گمارد». [1] .


پاورقي

[1] عقدالدرر، ص 97، 138، 139؛ القول المختصر، ص 19؛ الشيعة و الرجعه، ج 1، ص 158.