نهي از بردن نام ايشان


در روايات و اخبار بسياري از بردن نام مبارک حضرتش نهي شده است. مانند روايات زير:

لا يحل لکم ذکره باسمه: براي شما حلال نيست که او را به نامش (نشانه اش) ياد کنيد. لا يحل لکم تسميته: بر شما روا نيست که نامش (نشانه اش)را بيان کنيد. لا يحل ذکره باسمه حتي يخرج فيملا الارض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا: جايز نيست نام (نشانه) ايشان برده شود تا زماني که ظهور فرمايد و زمين را آن گونه که پر از ظلم و ستم شده، آکنده از عدل و داد نمايد.



[ صفحه 21]



لا يحل لهم تسميته حتي يظهره الله فيملا الارض قسطا و عدلا: بر ايشان حلال نيست که نامش (نشانه اش) را بيان کنند، تا هنگامي که خداوند او را ظاهر سازد در نتيجه زمين را از عدل و داد پر نمايد. يحرم عليهم تسميته و هو سمي رسول الله صلي الله عليه و آله و کنيه: بيان نام (نشانه) وي بر آنها حرام است، و او کسي است که همنام و هم کنيه رسول خداست. لا يسميه باسمه الا کافر: جز کافر کسي ايشان را به نامش (نشانه اش)نمي خواند. لا يري جسمه و لا يسمي باسمه: وجود مقدسش ديده نشود و نامش (نشانه اش) بيان نگردد. ازحضرت امير المومنين علي عليه السلام در باره نام ايشان سوال شد، فرمودند: اما اسمه فلا، ان حبيبي و خليلي عهد الي ان لا احدث باسمه حتي يبعثه الله عزوجل و هو مما استودع الله عزوجل رسوله في علمه: نامش (نشانه اش) را نمي گويم، چرا که محبوب ودوستم (رسول خدا) به من سفارش نمود که نام (نشانه) او را بيان ننمايم تا اينکه خداي عزوجل او را مبعوث فرمايد. و نام (نشانه) او از



[ صفحه 22]



چيزهائي است که خداوند در علم پيامبرش به وديعت نهاده است، به اين علت است که در اخبار و کلام راويان، از ايشان به نامهاي: صاحب، قائم، صاحب الزمان، صاحب الدار، حضرت، ناحيه مقدسه، رجل، غريم، غلام و... ياد شده است. و جز اين نامها، به اسم مبارکش تصريح نکرده اند، شيخ مفيد رحمه الله مي گويد: غريم رمزي بود در بين شيعيان قديم که منظورشان اين لفظ آن بزرگوار بوده است. و از روي تقيه از آن حضرت اين گونه نام مي بردند. شيخ صدوق و جمعي ديگر از علماي متقدم، نهي وارد در اين احاديث را حمل بر ظاهر آن کرده و فتوا به تحريم تسميه حجت موعود داده اند. البته ممکن است آنها را حمل بر کراهت نمود. آنهم بخاطر حکمتي که جز خداي تعالي نمي داند. و اين حمل بر کراهت منافاتي با نهي فوق العاده اي که در احاديث از تسميه آمده - به حدي که آن را برابر تکفير دانسته -، ندارد. چرا که اين امر در پاره اي از مکروهات ديگر هم وارد شده است. از جمله در حديثي آمده است: من ترک فرق شعره فرق بمنشار من نار: هر کسي فرق سرش را باز نکند، با گرز آتشين سرش را مي شکافند. برخي از احاديث، کراهت تصريح به نام مبارکش را تائيد مي کنند. مانند حديث لوحي که از طرف رسول خدا صلي الله عليه و آله به حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها داده شد و در آن اسامي ائمه وجود داشت. ممکن است دليل ديگرش به خاطر ترس بر وجود مبارکش در دوران غيبت صغري باشد. آنچه در برخي توقيعات که از ناحيه مقدسه صادر شده، دلالت بر اين معني دارد. مانند: ملعون ملعون من سماني في محفل من الناس:



[ صفحه 23]



ملعونست ملعونست، کسي که در محفل مردم نام (نشانه) مرا ببرد. من سماني في مجمع من الناس باسمي فعليه لعنه الله: هر کس در جمعي از مردم مرا به اسم (نشانه) خودم نام ببرد، لعنت خدا براو باد. و اين سخن عثمان بن سعيد عمري در پاسخ اين سوال که اسم ايشان چيست؟ فرمود: بپرهيزيد از اينکه در اين باره در نزد مردم سخن بگوئيد، زيرا دشمنان تصور مي کنند که نسل امامت از بين رفته است (و در نتيجه به دنبال امام غائب نيستند تا وي را به قتل برسانند). همچنين از وي درباره اسم امام غائب پرسيدند، او گفت: بر شما حرام است که از اين امر بپرسيد. اين را من از جانب خود نمي گويم، من از طرف خود حلال و حرام نمي کنم بلکه از جانب حضرت مي گويم: زيرا در باور سلطان چنين است که حضرت امام حسن عسکري عليه السلام در گذشته و فرزندي از خود باقي نگذارده است. در صورتي که نام امام فاش شود، به دنبال وي مي آيند. پس از خدا بترسيد و از اين خواسته باز ايستيد. در يکي از توقعيات حضرت مهدي عليه السلام آمده است: ان دللتم علي الاسم اذاعوا و ان عرفوا المکان دلوا عليه: اگر شما آنان را بر اسم (نشانه) من آگاه سازيد، ايشان آن را فاش مي سازند، و اگر مکان (من) را بدانند، به سوي آن راه مي يابند. در توقيع ديگري بيان شده است:



[ صفحه 24]



ان وقفوا علي الاسم اذاعوه و ان وقفوا علي المکان دلوا عليه: اگر بر اسم (نشانه من) آگاه شوند، آن را منتشر مي سازند، و اگر به مکان (من) وقوف يابند، به سوي آن دلالت مي شوند. ابوخالد کابلي از امام محمد باقر عليه السلام درباره اسم قائم آل محمد جويا مي شود، امام مي فرمايند: سالتني و الله يا اباخالد عن سوال مجهد، سالتني بامر لو کنت محدثا به احدا لحدثتک، و سالتني عن امر لو ان بني فاطمه عرفوه حرصوا علي ان يقطعوه بضعه بضعه: به خدا قسم اي اباخالد از امري طاقت فرسا پرسيدي، از چيزي سوال کردي که اگر قبلا به کسي گفته بودم به تو نيز مي گفتم، از امري پرسيدي کاه اگر بني فاطمه (هم) او را مي شناختند، دوست داشتند قطعه قطعه اش سازند. منافي با قول به حرمت تسميه، اين حديث است که او هم نام رسول خدا و هم کنيه ايشان است در اين صورت مي توان احاديثي که تصريح به تحريم تسميه دارند را منوط به حکمتي (از جمله خوف و عدم ايمني از دشمن) دانست. حال آنکه در هنگام خوف، بين تصريح به نام ايشان و يا اينکه به کنايه بگويند وي همنام رسول خدا است، تفاوتي نيست. و منافي آن اين حديث است که نام بردن او جايز نيست تا آن هنگام که ظهور نمايد. ممکن است بين اين دسته هاي گوناگون روايات را چنين جمع نمود که تصريح به اسم امام عصر عليه السلام مطلقا مکروه است، اما در موردي که اين نام بردن در شرايط ترس و نا امني باشد، تسميه به تصريح يا کنايه حرام مي باشد. با اين بيان تنافي اخبار رفع مي گردد. خداوند به حقائق امور داناتر است.



[ صفحه 25]



ميلاد مهدي سلام الله عليه در فجر نيمه شعبان سال 255 در سامرا مقارن با زمان خلافت معتمد عباسي جهان را به نور وجود خويش منور ساخت، شيخ مفيد مي گويد: پدرش امام حسن عسکري عليه السلام جز آن جناب فرزندي نه آشکار و نه پنهان بجاي نگذارد، و او را در خفا و استتار نگهداري فرمود. آن هنگام که پدر بزرگوارش از دنيا چشم فروبست، پنج سال از عمر شريفش سپري گشته بود. در همان سنين کم، خداوند حکمت و فصل الخطاب (آشنائي به همه زبانها) را به وي عنايت فرمود و او را آيه و نشانه بر عالميان قرار داد، و خداوند حکمت را بدو بياموخت کما اينکه از قبل در سن کودکي ظاهري، آن را به يحياي پيامبر آموخت و او را پيشواي مردم قرار داد، و نيز به عيسي بن مريم در گاهواره مقام پيامبري عطا فرمود. عمر آن امام همام تا زمان ما (زمان مولف) که آخر صفر سال 1345 ه. ق است هزار و هشتاد و نه سال و شش ماه و نيم مي باشد. مادر ايشان ام ولد است که به او نرجس خاتون گويند. او بانوئي گران قدر بود (که به رسم کنيزي از روم به ايران آمد) در روايتي اسم اصلي اين مادر فرخنده مليکه گفته شده است. کنيه آن حضرت همان کنيه رسول خدا صلي الله عليه و آله (ابو القاسم) مي باشد. ابوجعفر نيز کنيه ديگر ايشان است. لقب وي، حجت، مهدي، خلف صالح، قائم منتظر و صاحب الزمان مي باشد، که مشهورترين آنها مهدي است. نايبان آن حضرت در زمان غيبت صغري به ترتيب عبارت بودند از: عثمان بن سعيد، محمد بن عثمان، حسين بن روح، و علي بن محمد سمري که تفصيل احوال آنان را به خواست خداي تعالي خواهيم آورد.



[ صفحه 26]



نقش خاتم (انگشتري) ايشان به نقل کفعمي انا حجه الله و خاصته مي باشد. شاعر ستايشگر حضرتش، ابن رومي بوده است.