خستگي از اوضاع


عناصر متباين و مختلفي که در جوامع وجود دارد و بنظر غير منطقي است بگونه اي مي شوند که آدمي نخواهد توانست آنها را تحمل کند. کشتن ها، دريدن ها، بيچاره کردن ها نخواهند توانست در عرصه حيات همچنان بمانند و اظهار وجود کنند. بشريت از اين اوضاع خسته خواهد شد و با ناسازگاري ها و منشاء آن در مي افتد. سعي خواهد کرد که از طريق کوشش و تلاش در آن دگرگوني پديد آورد، ناهمواريها را از ميان بردارد. ما جلوه اين خستگي را در دو بلوک شرق و غرب مي بينيم که از اين همه ايسم هاي بشر ساخته خسته شده اند و در پي يافتن بهانه هاي گوناگون هستند. بهانه اي که بر اثر آن بتوانند وضع خود را تغيير دهند. وابستگي ها به مکاتب نوظهور و جديد خود حاکي از خستگي از اوضاع است و مي خواهند از اين وضع خود را نجات دهند و اين خود زمينه تاييدي است براي پذيرش مکتب اسلام و دگرگون کردن نظام.