سرخوردگي ها


اين همه تبليغات که درباره مکاتب و مذاهب



[ صفحه 70]



شده است، اين همه وعده و وعيدهاي پوچ و بي حاصل، اين همه قانون گزاري ها، امر و نهي هاي مسولان، ايجاد سازمان هاي جهاني بشر را از هر چه که قانون و نظام است خسته و سرخورده کرده است. امروز سرخوردگي ها بدرجه اي رسيده اند که انسانها آرزو مي کنند اي کاش زمينه پهنه اي بي جنبنده بود و در آن انساني زندگي نمي کرد و اي کاش اين همه وقت گذاري ها صرف خور و خوب مي شد و صرف اين قانونگذاري هاي بيهوده نمي شد. هم چنين مردم از خط مشي حکام و زمامداران سرخورده شده اند. زيرا مي بينند که آنها تنها براي خود و سيادت خود تلاش مي کنند، کاري به کار مردم ندارند. از مردم حقوق مي گيرند و به دردشان نمي رسند، اسما کارگزاران مردمند و در باطن آقا و سرور مردم. آنها از اين وضع سر خورده اند و مي خواهند هر چه زودتر خود را از اين اوضاع و نابساماني ها نجات بخشند. راه ديگر و فلسفه ديگري در پيش گيرند. براي سعادت واقعي و حتمي خود تلاش نمايند.